سيستم مديريت محتواي ياس/دفتر امام جمعه بخش چترود

عدالت اجتماعی از منظر امام موسی صدر


-------------------------------------------------------



سخنرانى امام موسى صدر در نهمین همایش اندیشه اسلامى «ملتقى الفکر الاسلامى» که در تلمسان (یکى از شهرهاى الجزایر) در تاریخ 26 ژوئیه 1975مطابق با 17 تیر 1354برگزار شد. این همایش همه‏ساله در کشور الجزایر و با شرکت دانشمندان برجسته اسلامى در رشته‏هاى فقه، تاریخ، اقتصاد، فلسفه، هنر و ادب برگزار مى‏شود. از جمله دانشمندان سرشناسى که در این همایش شرکت کرده‏اند، مى‏توان از شیخ محمد ابوزهره از الازهر، معروف دوالیبى رئیس مجلس اسلامى الجزایر، شیخ محمد غزالى از استادان الازهر و دکتر عمر فروخ عضو همایش نهم نام برد.

-------------------------------------------------------

در بخش اول همایش، دانشمندان و فرهیختگان برجسته به استقصاى تام «عدالت اقتصادى در اسلام» پرداختند.[1] از این پس سخن متوجه بخش دوم یعنى «عدالت اجتماعى در اسلام» است، البته با اشاره به ملاحظاتى درباره جایگاه ممتازِ «عدالت در اسلام».

1. اصول بنیادى عدالت اجتماعى در ایدئولوژى

الف. عدالت در اسلام، در همه زمینه‏ها، به‏ویژه در زمینه اجتماعى و اقتصادى، نه‏تنها متکى بر ایدئولوژى اسلامى است، بلکه اصولاً خودْ پایه‏اى از پایه‏هاى ایدئولوژىِ اسلامى است، و تأثیر شگرفى بر موازین و ارکان دیگر دارد. عدالت در همه زمینه‏هاى زندگىِ فردى و اجتماعىِ انسان جارى است و در قرآن کریم چنان مى‏نماید که جهانِ هستى برآیندى از عدالت است.

جهان از دیدگاه اسلام بر اساس حق و عدالت استوار است[2] و انسانى که رسالت خود را درک می‌کند و خواهان کامیابى است، باید در روشِ خویش عادل و همسو با جهان باشد وگرنه موجودِ بیگانه و رانده‏شده و شکست‏خورده‏اى خواهد بود که به زودى در هاله‏اى از فراموشى گم خواهد شد. این اصل، به یک سان، بر فرد و جامعه صدق می‌کند.

شاید از بارزترین آیاتى که بر این پیوند تأکید می‌کند آیات 9-7 سوره الرحمن باشد: «و السَّماءِ رَفَعَها و وَضَعَ الْمیزانَ ألّا تَطْغَوا فِى الْمیزانِ و أقیموا الْوَزنَ بالْقِسطِ و لا تُخسِروا الْمیزانَ» (9-7 :55) (آسمان را برافراخت و ترازو را برنهاد تا در ترازو تجاوز مکنید. وزن کردن را به عدالت رعایت کنید و کم‏فروشى مکنید.)

ب. عدالت یکى از جلوه‏هاى بارزِ ثبوتىِ خداوند است و همین عدالتِ آفریدگارِ جهان است که بر سراسر جهان هستى باز مى‏تابد. زیرا علّت، در نظر فلاسفه، حدِّ تام براى معلول است، و معلولْ حدِّ ناقصِ علّت است.[3] افزون بر این، قرآنِ کریمْ آفریدگارِ جهان را «قائما بالقسط» مى‏داند.[4] مقصود از این تعریف این است که عدالتِ جهانْ خودْ مفهومِ قیامِ خداوند به عدالت است. این مطلبى است که هیچ نیازى به نتیجه‏گیرى فلسفى یا تحلیل علمى ندارد. این شیوه، در حقیقت، همان روش معروف و مورد استنادِ قرآن کریم است. زیرا که قرآن نتایج تربیتى حقایق و وقایع را مطرح مى‏سازد بى‏آن‌که براى تعیین حقایق و تجزیه و تحلیل ابعاد آنها درنگ کند یا وارد تاریخِ وقایع[5] و جزئیات آنها شود.[6]

خلاصه سخن اینکه مسئله عدالت در جهان هستى، که از یک سو از ارکانِ جهان‏بینىِ اسلام است و از سوى دیگر نتیجه ایمان به عدالتِ آفریدگار، زیربناى استوارِ عدالت را در زندگىِ فردى و جمعى، اقتصادى، سیاسى و اجتماعىِ انسان پى‏ریزى می‌کند.

علاوه بر اینها، فردى که در اصول و مبانى دینى و اعتقادى پژوهش می‌کند، به روشنى درمی‌یابد که پیش‏درآمدِ اصلى براى اثباتِ ضرورتِ برانگیختنِ پیامبران و استدلال بر ثبوتِ معاد و روز حساب، عدالتِ خداوند است. این خود از مسائلى است که اهمیت عدالت را در اصول و باورهاى اسلامى روشن مى‏سازد و میزان تأثیر این اصل را بر پایه رهنمودِ تربیتى در رفتار انسان به طور اعم و در عدالت اقتصادى و اجتماعى فرد و جامعه به طور اخص بازمى‏تاباند[7]

2. اسلام ایمانِ بدونِ عدالت را به رسمیت نمى‏شناسد

معیارى که قرآن براى مساوات و برابرىِ انسان با کارکردش در نظر مى‏گیرد چنین است:

و أنْ لیسَ لِلاِنسانِ إلّا ما سَعى و أَنَّ سعیَه سَوفَ یُرى (39 :53و 40) (و اینکه: براى مردم پاداشى جز آنچه خود کرده‏اند نیست؟ و زودا که کوشش او درنظر آید).

این معیار در موضوع عدالت نیز ثابت است. زیرا وجود عدالت در اسلام مساوى است با وجود ایمان و ایمان بدون کوشش انسان در راه تحقق عدالت اصالتى ندارد. [8]

أرأیتَ الَّذى یُکذِّبُ بالدّینِ فَذلِکَ الَّذى یَدُعُّ الیَتیمَ و لا یَحُضُّ عَلى طَعامِ المِسکین (107: 1-3) (آیا آن را که روز جزا را دروغ مى‏شمرَد دیده‏اى؟ او همان کسى است که یتیم را به اهانت مى‏رانَد. و مردم را به طعام دادن به بینوا وا نمى‏دارد).





جدایىِ اصلِ عدالتِ اقتصادى و اجتماعى از ایدئولوژىِ اسلامى، که خودْ گوشه‏اى از فاجعه جدایى عقیده از شریعت است و گروههاى مختلفِ مسلمان آن را پذیرفته‏اند، باعث گردیده است که عدالتْ ژرفا و کلیّت و استمرارِ خود را از دست بدهد، به طورى که امروز عدالتِ اقتصادى و اجتماعى به صورت یک مسئله اجتماعىِ محض و موضوعِ سیاسىِ خالص درآمده است.



حدیث شریف نبوى به گونه دیگرى از این اصل سخن مى‏گوید: «کسى که شب با شکم سیر بخوابد و همسایه‏اش گرسنه باشد به پروردگار و روز بازپسین ایمان نیاورده است» (وسایل الشیعه، ج _17ص 209)صدها دستور اسلامى، که عدالت اجتماعى و اقتصادى را در عمقِ عبادات وارد مى‏سازد و آن را از جمله شرایط صحیح بودنِ آنها مى‏شمارد، به روشنى نشان مى‏دهد که عدالت اجتماعى و عدالت اقتصادى نه‏تنها دو حکم فرعى و دو واجب عادى و معمولى نیستند، بلکه بر پایه عقیده و ایمان استوارند و از آنها جداشدنى نیستند. اسلامْ ایمانى را که نتیجه آن عدالت در زندگىِ فرد و جامعه نباشد، برنمى‏تابد. از این رو عدالت اقتصادى و اجتماعى در اسلام ریشه‏دار، دائمى و فراگیر است، زیرا با طبیعت و هستىِ مؤمن درآمیخته و از درونِ فرد و جامعه مسلمان سرچشمه گرفته است.

3. مسئولیت‌هاى فردى و اجتماعى در تحقق عدالت اجتماعى

اسلام،در پى‏ریزىِ اصلِ عدالت، براى آن خطوط روشنى ترسیم می‌کند که مانعِ ابهام و آشفتگى مى‏گردد، و شرایطى فراهم می‌کند که تحول و تکامل عدالت را تا مرز بى‏نهایت مقدور مى‏سازد و این ویژگى اهمیت خاصى دارد.



الف. مسئولیتهاى فردى.

ارتباط متقابل میان مسئولیت فردى و اجتماعى براى تحقق بخشیدن به عدالت، یکى از ابعاد ترسیم‏شده عدالت است. بر اساس اصلِ «کلکم راع و کلکم مسئولٌ عن رعیته» (بحار الانوار، ج _72ص 38) و بر اساس وظیفه امر به معروف و نهى از منکر، هر فردِ جامعه مسئولِ سلامتِ جامعه است. از این رو آنچه از اموال و امکانات و تجارب و حتى تندرستى و نیروى جسمى و هرچه دارد، صرفا نتیجه کوشش شخص او نیست، بلکه در پدید آوردنِ آنها دیگران، از معاصران و گذشتگان، نیز سهیمند. فرد مانندِ درختِ میوه است. درخت با شاخه‏ها و برگها و ریشه‏هایش در به‏وجودآوردن میوه سهیم بوده و در این راه از آب و هوا و خورشید و زمین و دیگر عوامل طبیعى و کوششهاى مختلف بشرى بهره گرفته است. به سخن دیگر، فرد امانت‏دارِ اموالِ خویش است و در پیشگاه جامعه و در برابر نسلهاى پیشین و آینده مسئول آن امانت است. بر اساس این تحلیل، فردْ حق ندارد دارائىِ خود را نابود یا احتکار کند یا نسبت به آن بى‏توجهى و اهمال روا دارد. همچنین نباید در حق خویش بدى کند و آسیبى به خود برساند، تا چه رسد به خودکشى. این گونه اقدامات در حقیقت ستم و تجاوز به حقوق جامعه است. این مطالب، در حقیقت، معنى و مفهومِ کلمه استخلاف را، که در قرآن کریم آمده است، روشن مى‏سازد: و أنْفِقوا مِمّا جَعَلَکُمْ مُستَخلَفینَ فیه) (57 : 7) (و از آن مال که به وراثت به شما رسانده است انفاق کنید.[9]

ب. مسئولیتهاى جامعه.

از طرف دیگر، جامعه نیز نسبت به افراد مسئولیتى کاملاً برابر دارد. احادیث و فتاوى نشان مى‏دهد که کلیه ساکنان یک دهکده نسبت به فردى که از گرسنگى مى‏میرد، مسئولیت دارند. در حقیقت، این مسئولیت هر نوع مرگ و هر گونه زیان و آسیبى را نیز دربر مى‏گیرد. در روایت آمده است که «اهل دهکده از ذمّه خداوند و پیامبرش دور و بیگانه‏اند»، زیرا آنها در امانتِ پروردگار خیانت کرده و عهد و پیمان خداوند را شکسته‏اند، چون مسئولیتهایشان را در برابر فرد مزبور انجام نداده‏اند.

آنچه از مسئولیتهاى جامعه روستایى در برابر فرد گفته مى‏شود عیناً در مورد جامعه شهرى و مناطق و سرزمینهایى که مردم در آنها تشکّلى یکپارچه دارند، صدق می‌کند.

حضرت على‏ع با تعجب و استنکار از خود مى‏پرسد: « آیا من سیر بخوابم و پیرامونم شکمهایى باشد از گرسنگى به پشت دوخته و جگرهایى سوخته؟» (نهج البلاغه، نامه 45)

ج. مسئولیت‌هاى متقابل.

افراد جامعه نیز نسبت به یکدیگر مسئولیتهاى متقابلى دارند. از دیدگاه قرآن و روایات، افراد جامعه همه پیکره واحدى را تشکیل مى‏دهند. »چو عضوى به درد آورَد روزگار، دگر عضوها را نماند قرار«. داراییها و جانها و پیمانهاى مردم از آنِ تمامى افراد جامعه شمرده شده است. این بُعدِ دیگرى است که پرتوِ تازه‏اى بر جامعه و تکوین آن مى‏اندازد و از آیات کریمه ذیل برمى‏آید:

لا تَأکُلوا أموالَکُمْ بَینَکُم بِالباطِل (2: 188) (اموال یکدیگر را به ناشایست مخورید). دقت کنید: مال هر فرد را براى دیگرى مال خود او شمرده است! ولا یَغْتَبْ بَعْضُکُم بِعْضا (49:12) (و از یکدیگر غیبت مکنید). هر فردْ برخى یعنى قطعه‏اى از دیگرى شناخته شده است. بَعضُکُم مِن بَعض (3: 195) (همه از یکدیگرید).
درادامه شیوه‏هاى تحقُّقِ عدالت اقتصادى و اجتماعى می آید

تنظیم حسن رضایی گروه حوزه علمیه

پی‌نوشت:

[1] نیز: اقتصادنا، اثر علامه محمد باقر صدر.

[2] «و ما خلقنا السموات و الارض و ما بینهما الا بالحق» (15:85). و نیز « و بالعدل قامت السموات و الارض» (حدیث نبوی، عوالی الآلی، ج4، ص102).

[3] این یک اصل منطقی و فلسفی است و از تشابه و هماهنگی کامل علت و معلول حکایت می‌کند. خدای عادل به سبب به وجود آمدن جهانی است که بر عدالت استوار است.

[4] شهد الله انه لا اله الا هو، و الملائکه و اولوا العلم، قائماً بالقسط (18:3) (خداوند گواه است، و فرشتگان و دانشوران نیز، که خدایی نیست جز او، که به دادگری ایستاده است.)

[5] قرآن در مسائل تاریخی نیز آنگاه که تاریخ پیامبران و امتهای گذشته را مطرح می‌کند نتایج تربیتی آنها را در مورد توجه قرار می‌دهد.

[6] قرآ ن کریم در تعریف حقایق موجودات و بحثهای تحلیلی و تاریخی دخالتی نمی‌کند و تنها در نتایج تربیتی حقایق و حوادث می‌نگرد و از آنها بهره می‌گیرد. برای نمونه، درباره مرگ و زندگی آیه « الذی خلق الموت و الحیاه لیبلوکم ایکم احسن عملا . . . » و درباره حرکت « و تری الجبال تحسبها جامده و هی تمر مر السحاب صنع الله الذی اتقن کل شیء . . . » و درباره افلاک « لا الشمس ینبغی لها أن تدرک القمر و لا الیل سابق النهار و کل فی فلک یسبحون » را می آورد.

[7] در علم عقاید و کلام، برای اثبات برانگیخته شدن پیامبران از سوی خدا، به عدل الهی و قانون « لطف» ، که از آثار عدالت است، استدلال می‌شود. گفته می‌شود که لطف آفریدگار بر آفریدگانش ایجاب می‌کند که نظام و شریعتی بر آفریدگانش حاکم باشد. حکومت شریعت و قانون بر انسان، با فرستان پیامبران، که مبلغ شریعت و مجری قانون و عدالت‌اند تحقق می‌یابد. « لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط و انزلنا الحدید فیه بأس الشدید . . . » (25:57) (پیامبرانمان را با نشانه‌های روشن فرستادیم و با آنان نامه و ترازو فرو فرستادیم، تا مردم به داد برخیزند. و آهن را فرو فرستادیم که در آن نیرویی است سخت . . .). همچنین برای اثبات جهان دیگر و اجرای عدالت در آن جهان « و نضع الموازین القسط لیوم القیامه» (47:21) (می نهیم ترازوهای داد را در روز رستخیز).

[8] دین اسلام دین عمل به واقعیات زندگی است، نه دین دعوت و ارشاد محض در عالم خیال و تصور. بر اساس همین حقیقت و واقعیت، مکتب تشیع در تعریف ایمان سه اصل اساسی را اتخاذ نموده است : ایمان به قلب، اقرار به زبان، عمل به ارکان و جوارح. عمل ایجاد کننده واقعیت و حقیقت است. ایمان و اعتقاد، به عمل تحقق می‌یابد. بدون عمل اعتقاد و عدم اعتقاد یکسان است و بدون عمل مؤمن بودن مساوی منکر بودن است. بنابراین، ایمان بدون کوشش و عمل وجود ندارد. همان‌طور که آیه کریمه عمل نکردن به وظیفه را در برابر نیازمندی یتیم تکذیب دین و نشانه کفر می شمارد.

[9] قوانین اسلامی، به موازات پذیرش حق مالکیت فردی، مقرر می‌دارد که مسئولیت فرد در مورد اموال و داراییهایش به امانت داری شبیه است که از طرف جامعه تعیین شده است تا مراقب مال باشد. در واقع، ثروت حق جامعه است و جامعه از سوی خداوندی که جز او مالکی نیست جانشین است. مالی که در دست جامعه است از آن خدا است، پس افراد در مالکیت خود اصالتی ندارند و جانشین و امانت دار خدایند. در آیه دیگر می‌گوید « و اتوهم من مال الله الذی اتاکم » (24:33) (به آنها یعنی بردگان از مال خدا که به شما داده است بدهید). مالی که به بردگان داده می‌شود مال خدا است که در تصرف مالک است و مالک امانت دار و جانشین است. مالکیت فرد در حقیقت مالکیت تصرف و استفاده است و شرط دوام مالکیت شایستگی در تصرف است. هنگامی که فرد فهم استفاده درست را ندارد، بر ولی جامعه لازم است که حق تصرف او بر مال را بازستاند: « و لا تؤتوا السفهاء اموالکم التی جعل الله لکم قیاما و ارزقوهم فیها و اکسوهم» (5:4) (اموالتان را که خدا قوام زندگی شما ساخته است به دست سفیهان مدهید، ولی از آن برایشان هزینه کنید و پوشانیدشان) . بنابراین، حق تصرف مال در گرو رشد فکری و تحقق بخشیدن به وظیفه جانشینی است. اگر این دو وظیفه را مالک تحقق نبخشد نتایج طبیعی مالکیت، که همان حق استفاده و تصرف است، از مالک گرفته می شود.

کتاب ادیان در خدمت انسان، ص 171 ـ 189

انتشار در سایت: سيستم مديريت محتواي ياس/دفتر امام جمعه بخش چترود
نویسنده: مدیر
لینک مستقیم: http://yascms.ir/index.php?module=News&do=View&id=277