سيستم مديريت محتواي ياس/دفتر امام جمعه بخش چترود

سخنرانی حجت الاسلام والمسلمین ابراهیمی در جمع حجاج حج تمتع کاروان معراج نور کرمان(9) شهریوماه97


سخنرانی حجت الاسلام والمسلمین ابراهیمی در جمع حجاج حج تمتع کاروان معراج نور کرمان(9) شهریوماه97




http://yascms.ir/emam/gozaresh/bb525.JPG



الحمدلله، الصلاة والسلام علی رسول الله وعلی آله آل الله

السلام علیک یا صاحب الزمان(عج)

این آخرین جلسه ای است که ما درشهر مکه داریم، یادتان است که در اولین جلسه گفتیم ان شاء الله همه شما به سلامتی اعمال حج را انجام می دهید ونگرانی نداشته باشید و امروز هم بر همان حرف تا به امروز باقی هستیم ،الحمدلله به لطف الهی حجی بسیار باشکوه همه انجام دادید وان شاء الله مقبول درگاه حق تعالی واقع شود .خوب گفتگوی بین الاثنینی بین حاج آقای حسینی وحاج خانم را شنیدید ومن فکر می کنم که هر دوحرف درجایگاه خودش صحیح است .

ولیمه دادن مستحب است:

کمک به فقرا و نیازمندان یکی از وظایف ماست ولی در عین حال ولیمه دادن هم مستحب است مثلاً شما امروز ظهر ویا شب رسیده اید و چند نفر از فامیل هایتان جمع می شوند وبه دیدن شما می آیند وشما نمی توانید به آنها بگوئید به خانه هایتان بروید وبه هر حال نمی توان آنها را از خانه بیرون کرد ومجبور هستید که به آنها غذا بدهید ولیمه دادن در چند جا مستحب است یکی در ازدواج کسی که ازدواج می کند مستحب است که ولیمه بدهد ویک هم وقتی کسی خانه ای می خرد مستحب است ولیمه بدهد ویکی هم حاجی وقتی که از حج برمی گردد به اندازه هم باید کمک کند واگرما بخواهیم این بحث را رواج بدهیم می گویند برای چه پول به عربها می دهید اصلا نمی خواهد به عمره ویا حج بروید این پول را به فقرا بدهید واگر خیلی هم این باب را باز کنیم اصلاً اجازه نمی دهند ما به حج بیاییم و من فکر می کنم که هرکدام جای خودش را دارد وهر کدام از شما از یک بُعد به آن نگاه می کنید وحرف هر دوی شما بزرگواران درست است بالاخره اسلام ولیمه را قرار داده است منتهی ولیمه معقول ونه زیاده ازحدکه آن هم کار درستی نیست . در عین حال انسان می تواند به فقرا ونیازمندان ویا ازدواج جوانان کمک کند که آن هم یک وظیفه ای که بر گردن همه ماست .

امروز طبیعتاً باید حرفهای آخر را بزنیم وبحث را جمع کنیم خوب ما به حج امدیم وخانه خدا را طواف کردیم، برای چه دور خانه خدا چرخیدیم؟ برای اینکه از این به بعد همیشه زندگی ما دور حق باشد ودور هوای نفس و شیطان وغیرخدا نچرخیم وتصمیم بگیریم که از این به بعد دور حق بچرخیم این نکته اول بود.

نکته بعدی اینکه چند مورد از زیارتهای دوره باقی مانده که خدمتتان عرض می کنم تا اگر احیاناً یک زمانی به گوشتان خورد نا آشنا نباشید ونگوئیدکه روحانی ومدیرکاروان چیزی به ما نگفتند. در شهر مکه دو نفر از همسران پیامبر(ص) دفن شده اند یکی حضرت خدیجه(س) ، ان شاءالله ما فردا بعد از ظهرکسانی که قصد دارند بیایند و حضرت خدیجه را از نزدیک و با فاصله یک متر ونیم زیارت کنند ، ساعت پنج ان شاءالله جلوی باب علی کنار مولود النبی محل ولادت پیامبر(ص) حضور داشته باشید تا با هم به زیارت حضرت خدیجه (س) برویم .

معرفی محل دفن میمونه همسر پیامبر :

یکی دیگر از همسران پیامبر (ص) که در دو فرسخی شهر مکه قرار دارد بنام ام المومنین میمونه است که در هنگام ورود به شهر مکه یک روستایی است به نام «سَرَف» ،این خانم وخواهرشان که همسر عباس عموی پیامبر (ص) بود دراین منطقه زندگی می کردند که در قرآن ماجرای این زن نقل شده است «وَامْرَأَةً مُؤْمِنَةً إِنْ وَهَبَتْ نَفْسَها لِلنَّبِی» (1) خانمی که جان خودش را به پبامبر(ص) بخشید وخودش را به رسول خدا(ص) هبه کرده است ودر همین روستای سرف هم به ازدواج رسول خدا(ص) در امد و زمینه ازدواج او را هم عباس عمویی پیامبر (ص) فراهم نمود،وقتی که رسول خدا(ص) از دنیا رفتند به همین روستا برگشت ودر همین جاهم ازدنیا رفت وقبر ایشان هم کنار اتوبان اصلی است (ما می خواستیم یک زیارت دوره را برویم که هر نفر می بایست سی ریال پرداخت می کردند وهیچ کدام از زائران موافقت نکرده بودند) ودر یک چهار دیواری قرار دارد ، این خانم حدود هفتاد حدیث هم از پیامبر (ص) نقل کرده است وشاید یک زمانی آن را تخریب کنند ویا شاید هم نکنند و بالاخره در معرض آسیب قرار می گیرد این موضوع اول بود.

معرفی شهدای فخ:

یکی دیگر از مکانهایی که زیارتی است وتقریباً مانند کربلاست وشما پیدا نمی کنید جایی که بیش از صد امامزاده در آنجا دفن شده باشد واین مکان در شهر مکه وبسیار غریب است و"شهدای فَخّ " نام دارد ،شهدای فَخّ رهبری بنام حسین بن علی دارند پیغمبرخدا(ص) قبل از اینکه اینها به شهادت برسند وقتی که ازمدینه می آمدند به منطقه فخ رسیدند و ازمرکب پیاده شدند ومسلمانان هم پیاده شدند و وضوگرفتند ودو رکعت نماز خواندند ودر رکعت دوم با صدای بلند شروع به گریه کردند و مسلمانان هم دیدند که پیامبر در نماز گریه می کنند آنها هم گریه کردند. وقتی که نماز تمام شد سوال کردند یا رسول الله چرا در نماز گریه کردید؟ فرمودند: شما چرا گریه کردید؟ گفتند ما از گریه شما گریه کردیم فرمودند: من که گریه کردم به این دلیل بود که جبرئیل بر من نازل شد وگفت: «یا محمد ان رجلا من ولدک یقتل فی هذا المکان و اجر الشهید معه اجر الشهیدین. »(2) یکی از فرزندان شما در این سرزمین به شهادت می رسد وپاداش کسانی که با ایشان همراه هستند پاداش دو شهید است، امام صادق(ع) هم وقتی که به این نقطه رسیدند به سر قافله فرموده بودند به این نقطه که رسیدید نگه دارید که من می خواهم نماز بخوانم وایشان هم داستان شهید فخ را بیان کرده بودند ویک کتاب هم در این رمینه به نام شهدای فخ اثر مصطفی زمانی نوشته شده است، ماجرا از این قرار است که در سال 169 هجری یکی از فرزندان عمر خطاب در مدینه شروع به اذیت و آزار نسبت به شیعیان امیرالمومنین (ع) کرد وبه قدری بر طالبیین وشیعیان سخت می گرفت که اینها پیش این آقای بزرگوار بنام حسین ن علی می آیند( ایشان از نوادگان امام حسن مجتبی(ع) است، امام حسن فرزندی دارند بنام حسن مثنی، که در کربلا حضور داشت ومجروح شد و بعد هم بهبود یافت وایشان هم پسری به نام حسن مثلث یعنی حسن سوم دارد وحسن مثلث هم پسری بنام علی دارد که مشهور به علی عابد است واین مرد این قدربزرگ و منسوب به خلیفه اول است،خلیفه عباسی این علی رادستگیر کرد واو را زندانی کرد و زندان را روی سر او خراب کرد و او به شهادت رسید واین علی هم یک پسری دارد بنام حسین که رهبر قیام فخ شد ویک شخصیت بسیار والا و بزرگ است ومردم پیش ایشان می آیند ومی گویند به داد ما برس، ما روزبه روز تحقیر می شویم وبه ما ظلم می شود وظلم وستم اینها تمام شدنی نیست وبعد این شیعیان باحسین بن علی بیعت می کنند وبعد شهر مدینه را می گیرند ودر سال 169 حرکت می کنند تا به حج بیایند و افشا گری کنند وجنایات هادی خلیفه عباسی را برای مردم بیان کنند واینها به جز شمشیر چیز دیگری با خودشان نداشتند وحرکت می کنند تا اینکه به همین منطقه فخ می رسند وقتی که به این منطقه می رسند نیروهای خلیفه عباسی با اینها درگیر می شوند و اینها را به شهادت می رسانند وتعدادی را اسیر می کنند وسر از تن آنها جدا می کنند وسرهای آنها را بالای نیزه می برند وبعد به شهر مکه می آیند و رعب و وحشت ایجاد می کنند و سرهای این شیعیان را به بغداد نزد هادی خلیفه عباسی می برند، وبعد امام موسی ابن جعفر را هم حاضر می کنند تا ازایشان هم زهر چشم بگیرند وامام موسی ابن جعفر در باب این شخص تعریف می کنند و می فرمایند: « انا لله و انا الیه راجعون، و الله مسلما صالحا صواما قواما امرا بالمعروف ناهیا عن المنکر »چنین شخصیت بزرگی بود همیشه اهل نماز و روزه بوده است« ما کان فی اهل بیته مثله. » سوگند به خدا که حسین، به شهادت رسید در حالی که مسلمان و درستکار بود و بسیار روزه می‌گرفت و بسیار شب زنده دار بود و امر به معروف و نهی از منکر می‌کرد. درخاندان وی، چون او وجود نداشت. (3)وامام اینگونه این قیام را تائید می کنند، همه قیامها مورد تائید ائمه نبوده است ولی این قیام مورد تائید امام بوده است،امام جواد-علیه السلام- در مورد بزرگی حادثه دلخراش فخ می فرماید:«پس از واقعه کربلا برای ما قتلگاهی بزرگتر از حادثه فخ نبود».(4) بعد از کربلا ،حادثه کربلا باز تکرار شدو در واقعه فخ، بدنهای این بزرگان وسادات سه روز زیر آفتاب بوده وبعد بدنشان را همانجا دفن می کنند ودر حال حاضر مقداری از قبرهای این شهداء درخیابان ومقداری هم درمیدان فوتبال بچه ها واقع شده ویک چهار دیواری هم الان وجود دارد که در واقع شهدای فخ هستند وما قصد داشتیم که این مکان را هم زیارت کنیم که باز شما موافقت نکردید این هم مکان دوم بود که خدمت شما معرفی کردم.

منطقه صلح حدیبیه:

سومین مکان که شاید به گوش شما خورده باشد منطقه صلح حدیبیه است که ماجرای آن از این قرار است درسال ششم هجرت در مدینه رسول خدا (ص) درخواب دیدندکه با لباس احرام وارد مسجدالحرام شدند وسرشان را تراشیدند و کلید کعبه را به ایشان دادند و بعد پیغمبر(ص) مسلمانان را در جریان گذاشتند که من چنین خوابی را دیدم و این را به فال نیک گرفت که مسلمانان درهمین نزدیکیها به آرزوی دیرینه خود خواهند رسید.(5) چیزی نگذشت که به مسلمانان دستور داد که آماده «عمره» شوند، و از قبائل مجاور که هنوز به حال شرک باقی بودند دعوت کرد، که با مسلمانان هم سفر گردند.از اینرو، این خبر در همه نقاط عربستان انتشار یافت که مسلمانان در ماه «ذی القعده» به سوی مکه حرکت می کنند و مراسم «عمره» را انجام می دهند. 1400 نفر با رسول خدا(ص) همراه می شوند و در مسجد شجره مُحرم می شوند ودر راه که می آمدند وقتی که به دو منزلی مکه رسیدند خالد ابن ولید ومشرکین جلو پیغمبر ومسلمانان را گرفتند(6) وگفتند شما حق ندارید که به مکه بیایید وپیغمبر که می خواستند به مکه مستقیم بیایند راه خود به سمت چپ کج می کنند و به یک منطقه می ایند ، وقتی که به این منطقه می رسند شتر پیغمبر(ص) در همان منطقه زانو می زند وحضرت می فرمایند : همین جا استراحت می کنیم وبعد همان جا می مانند ویک چاهی درآن منطقه بود که الان هم وجود دارد آب آن چاه را می کشند وآب تمام می شود وبعد خدمت رسول خدا(ص) می آیند واین منطقه را به اسم چاه می شناختند چون اسم این چاه حدیبیه بوده، کل آن منطقه را هم بنام حدیبیه می شناختند ودر عربستان چاه خیلی مهم است و چون آب هم خیلی کم است هرکجا که آب وجود داشته آبادی بوده است واین منطقه را هم بنام همین چاه حدیبیه می شناختند وبعد که اصحاب گفتند آب چاه تمام شده ، حضرت فرمودند: یک تیری به من بدهید وبعد تیر را در چله کمان گذاشتند وبه داخل این چاه انداختند وبه مجرد اینکه تیر را زدند آب شروع به جوشیدن کرد وتا چند سال قبل که ما به محل این چاه رفتیم هنوز هم این چاه وجود داشت وآب داشت واین دفعه هم می خواستم و شمارا هم برای دیدن این چاه ببرم که قسمت نشد وحضرت در همان منطقه حدیبیه ماندند و بنا شد یک نفر را به شهر مکه بفرستند تا با مشرکین صحبت کند وبگوید ما برای جنگ نیامدیم وتنها برای زیارت خانه خدا وانجام عمره آمده ایم ومی خواستند عُمر رابفرستند که او گفت من در مکه خویش وقومی ندارم می ترسم، به جای من عثمان را بفرستید چون عثمان از بنی امیه است وقریش هم بابنی امیه خوب هستند وکسی با اوکاری ندارد وبعد عثمان حرکت کرد که به سمت مکه برود و رسول خدا(ص) ده نفر دیگر را پشت سر او فرستادند وبعد به پیغمبر(ص) خبر رسید که عثمان را کشتند ومسلمانان آمدند وبیعت کردند و آنجا یک درختی بود وبه درخت رضوان مشهور بود ودر قران هم امده است « إِذْ يُبَايِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ »(7) ومربوط به این قضیه است وبعد این 1400نفر با پیغمبر بیعت کردند که ما شما را تنها می گذاریم وفرار نمی کنیم وتا آخرین قطره خون هم ازشما حمایت خواهیم کرد واز آن طرف هم مشرکین یک نفر را فرستادند تا بییند اوضاع از چه قرار است آیا باید با رسول خدا(ص) بجنگنند وقتی که آن فرد از مشرکین امد دید که اینها آرام وبا هم درحال صحبت هستند و حرمت پیغمبر را دارند و وقتی که رسول خدا(ص) می خواستند وضوبگیرند اینها برای اینکه آب وضوی پیامبر روی زمین نریزد با هم مسابقه می گذارند تا ازآن به عنوان تبرک استفاده کنند وامد و داستان را برای قریش تعریف کرد که اینها افرادی هستند که تا آخرین قطره خون با پیغمبر(ص) بیعت کرده اند واگر جنگی صورت بگیرد بازنده شما هستید(8) .

مفاد صلح حدیبیه:

بعد شخصی بنام سهیل ابن عَمر را فرستادند وبه او گفتند برو با پیغمبر صلح کن،سهیل آمد و با پیغمبر(ص) وامیرالمومنین(ع) صحبت کردند و فرمودند مفاد صلح نامه را این چنین بنویس: «بسم الله الرحمن الرحیم» و علی نوشت. سهیل گفت: من با این جمله آشنائی ندارم و «رحمان» و «رحیم» را نمی شناسم. بنویس باسمک اللهم.یعنی به نام تو ای خداوند. پیامبر موافقت کرد به ترتیبی که سهیل می گوید، نوشته شود و علی نیز آن را نوشت.سپس پیامبر به علی دستور داد که بنویسد: هذا ما صالح علیه محمد رسول الله: یعنی این پیمانی است که محمد، پیامبر خدا با سهیل نماینده قریش بست سهیل گفت: ما رسالت و نبوت ترا به رسمیت نمی شناسیم.اگر معترف به رسالت و نبوت تو بودیم، هرگز با تو از در جنگ وارد نمی شدیم.باید نام خود و پدرت را بنویسی و این لقب را از متن پیمان برداری.در این نقطه، برخی از مسلمانان راضی نبودند که پیامبر تا این حد تسلیم خواسته سهیل شود.ولی پیامبر با در نظر گرفتن یک رشته مصالح عالی که بعدا تشریح می شود خواسته سهیل را پذیرفت و به علی (ع) دستور داد که لفظ «رسول الله» را پاک کند. در این لحظه حضرت علی (ع) با کمال ادب عرض کرد: مرا یارای چنین جسارت نیست، که رسالت و نبوت تو را از پهلوی نام مبارکت محو کنم.پیامبر از علی خواست که انگشت او را روی آن بگذارد تا او شخصا آن را پاک کند و علی انگشت پیامبر را روی آن لفظ گذارد و پیامبر لقب «رسول الله» را پاک نمود. (9) و مفاد قرارداد تنظیم شد به این عنوان که امسال مسلمانان ازهمین جا برگردند وسال آینده بیایند وعمره قضا انجام بدهند ودوم بعضی ازمفاد این صلحنامه به نفع صد درصد مشرکین است به اینصورت که اگر یک مشرکی فرار کرد وبه مدینه امد و مسلمان شد پیامبر باید او را برگرداند ویک عده که تند بودند شروع به داد وفریاد واعتراض کردند که شما ما را فروختید وعزت ما را خدشه دار کردید ، عمر دراینجا دارد که من هیچ زمانی به این اندازه در پیغمبری شک نیاورده بودم ولی مفاد قرارداد نوشته شد وپیامبر هم امضاء کردند ومسلمانان به مدت نوزده روز با لباس احرام دراین منطقه بودند وبعد امدند وقربانی کردند وهفتاد شتر برای قربانی با خودشان آورده بودند وبعد سرهای خودشان را تراشیدن واز لباس احرام بیرون آمدند و برگشتند، پیامبر (ص) فرمودند این صلح زمینه فتح گسترده ای را در پیش دارد و زمینه فتح خیبر رادر پیش دارد واین صلح بری ما مقدمه گشایش است و از اینکه ما با اینها صلح کرده ایم نگران نباشید و پیامبر از اینجا برگشتند ودر سال بعد یک عمره با شکوهی را انجام دادند (10). وقت بنده دراینجا به پایان رسید ودر پایان جلسه ازهمه شما بزرگواران عذرخواهی می کنم ودیگر بیش از این در توان ما نبود اگر کمی یا کاستی وجود داشت واگرکم و یا زیاد صحبت کردیم و وقت شما را گرفتیم از همه شما حلالیت می طلبیم وما برای شما وشما هم برای مادعا کنید.

*خدایا چنان کن سرانجام کار* تو خشنود باشی وما رستگار*


پی نوشت:

1- سوره مبارکه احزاب، آیه 50

2- مقاتل الطالبیین، ص 366 و 367

3- مقاتل الطالبیین، ص۳۸۰

4- تنقیح المقال مامقانی، ج۱ص۳۳۷؛ عمدة الطالب ابن عنبه ص۱۷۲ وص۲۱۱.

5- «مجمع البیان» ، ج 9/ .126

6- «بحار» ، ج 20/ .330

7- سوره مبارکه فتح،آیه 18

8- «سیره ابن هشام» ، ج 2/314، «تاریخ طبری» ، ج 2/274 .275

9- «ارشاد مفید» /60، «اعلام الوری» 106، «بحار» ، ج 20/368

10- «سیره حلبی» ، ج 3/ .24 / «بحار» ، ج 20/ .353 / «مجمع البیان» ، ج 9/ .117

انتشار در سایت: سيستم مديريت محتواي ياس/دفتر امام جمعه بخش چترود
نویسنده: عرب
لینک مستقیم: http://yascms.ir/index.php?module=News&do=View&id=8482