سيستم مديريت محتواي ياس/دفتر امام جمعه بخش چترود

تدریس حجت الاسلام والمسلمین ابراهیمی در جلسه سوم درس تفسیر موضوعی قرآن دانشگاه آزاد زرند


تدریس حجت الاسلام والمسلمین ابراهیمی در جلسه سوم درس تفسیر موضوعی قرآن دانشگاه آزاد زرند مورخه97/08/22





http://yascms.ir/emam/gozaresh/bb525.JPG



الحمدلله، الصلاة و السلام علی رسول الله و علی آله آل الله

السلام علیک یا صاحب الزمان(عج).

خشنودی مولایمان صاحب الزمان(عج) ، سلامتی رهبر عزیز و بزرگوارمان، شادی روح امام راحل عظیم الشأن، شادی ارواح طیبه شهدا ، سلامتی خودتان و خانواده هایتان اجماعاً صلوات.

بحث ما در باب تفسیر سوره جمعه بود. سوره جمعه از سوره های مسبحات است و با تسبیح پروردگار شروع می شود. مطابق صحبت هایی که در دو جلسه قبل داشتیم، این سوره با تسبیح شروع می شودو همه موجودات خداوند را تسبیح می کنند. تسبیح به معنای مقدس و منزه دانستن پروردگار از عیوب است .همه موجودات عالم به صورت تکوینی ذاکر حق هستند. اعضای بدن ما هم ذاکر حق هستند ولی خود ما باید با اختیار این راه را انتخاب کنیم. سوره جمعه این گونه شروع می شود. « يُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ ... » آنچه در زمین و آسمان است خدا را تسبیح می گوید، خدایی که « الْمَلِكِ الْقُدُّوسِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ » است (1)

همه کارهای خداوند پایدار ومحکم است:

در اینجا چهار وصف برای خداوند ذکر شده است. تمام موجوات خدارا تسبیح می کنند خدایی که مَلک این عالم است پادشاه کل عالم هستی است . منتهی این پادشاه قدوس و پاک است و ظالم نیست و به مخلوقات خود ظلم نمی کند. قدوس یعنی خیلی پاک و از هر عیب و نقصی برّی بودن. این پروردگار عزیز است یعنی شکست ناپذیر و حکیم است یعنی تمام کارهای او درست است. حکیم از محکم می آید، همه کارهای خداوند پایدار و محکم است. مثلاً دیوار را وقتی میگوییم محکم است یعنی بر اساس نظم دقیق ساخته شده باشد و اجزایی که در آن بکار برده شده، خوب و محکم است و زود از بین نمی رود. همه کارهای خداوند پایدار است، پروردگاری است که کارش لهو وبیهوده نیست بلکه پایدار و محکم است . این خدایی که همه تسبیح گوی او هستند ، برای انسانها راهنما فرستاده است .

هیچ کار خدا بیهوده نیست:

خدایی که شکست ناپذیر ، پاک ، دانا و همه کارهای او از روی حکمت است: « هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ. »(2) خدایی که فرمانرواست وپاک ومنزه است ،شکست ناپذیر است وکارهای او هم روی حکمت است وکار بیهوده هم نمی کند و این پروردگار با این اوصاف ،برای هدایت انسانها رسول فرستاده است.

مکه ام القرای اسلام:

« الْأُمِّيِّينَ » به دو معناست یک معنا درس نخوانده ، ام یعنی مادر . کسی که از مادر به دنیا می آید درس نخوانده است و علم و دانشی ندارد، بی سواد است. مردم مکه نوعاً بی سواد بودند. آنهایی که در تاریخ جاهلیت سواد داشتند، انگشت شمار بودند و توده مردم بی سواد بودند. معنای دیگر « الْأُمِّيِّينَ » از ام یعنی مادر ، به مکه ام القری می گویند. کل کره زمین آب بوده است و بعد از خشک شدن آب ، زمین پدیدار شد. اولین جایی که پدیدار شد سرزمین مکه و از زیر خانه خدا خشکی شروع شد. که آن روز را دحوالارض می گویند که نماز و دعای خاص دارد و انسان خودش را در معرض رحمت الهی قرار می دهد. سرزمین مکه مادر است . ام القری یعنی مادر همه شهرها چون اول از همه شهر مکه پدیدار شد. « هُوَ الَّذِي » خدایی که « الْمَلِكِ الْقُدُّوسِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ » است « بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ » رسولی را به مکه فرستاد . یک معنا این است که خداوند رسولش را به مکه ،شهری که ام القری بود فرستاد و کاری به سواد ندارد .

معنای دیگرالامیین:

معنای دیگر این است که خداوند رسولش را نزد مردم عربی را فرستاد که هیچ نمی دانستند، هنر این است که مردم بی فرهنگی که سوسمار می خوردندو دختران خود را زنده به گور می کردند و راحت انسان می کشتندو از آب خشن استفاده می کردندو سواد و فرهنگ هم نداشتندو بویی از تمدن نبرده بودند را هدایت کنی. خداوند در چنین سرزمینی پیامبر را مبعوث کرد. « رَسُولًا مِنْهُمْ » رسولی که از میان و از جنس خود مردم بود و از فرشتگان نبود تا مردم بهانه نیاورند که چون پیامبر فرشته است ،اینگونه رفتار می کندو ما نمی توانیم اینگونه باشیم.پیامبر از جنس خود مردم انتخاب شد، او نیزمانند دیگر مردمان راه می رود، غذا می خورد ، ازدواج میکند و... .

تلاوت قرآن توسط رسول اکرم(ص) برای مردم مکه:

این پیامبر چه باید انجام دهد؟ « يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ » اولین کاری که پیامبر باید انجام بدهد، تلاوت آیات قران است، مکه ام القری است دلها را با نام خدا آشنا بکند. یک خصوصیتی که عرب جاهلی داشت که علی رغم همه صفات بدی مانند آدمکشی و زنده به گور کردن دختران، داشت. زبان قرآن را خوب می فهمید و چون زبان مادریش بود، به خوبی می توانست تشخیص دهد که آیات قرآن ساخته بشر نیست ، برای همین وقتی پیامبر(ص) قرآن تلاوت می کرد، آنها پنبه در گوش خود می گذاشتند تا آیات قرآن را نشنوند ، چون می دانستند این کلام بشر نیست. برخی افراد هستند که از نوع صحبت و کلام تشخیص می دهند که این کلام امیرالمومنین است. اگر کسی کتابهایی مانند معانی بیان و علوم عربی را بخواند و سخن شناس باشد، او هم مانند اعراب جاهلی می تواند درک کند که این سخن جز وحی نمی تواند باشد ولی اگر یک متن عربی را با آیات قران مخلوط شده است به ما بدهند ، ما نمی توانیم تشخیص بدهیم. اگر شروع کنید به درس خواندن و زبان عربی را خوب یاد بگیرد و کتابهای معانی بیان را بخوانید ، بعد از چند سال متوجه می شوید که این آیات قرآن معجزه است و بشر توانایی ندارد تا مانند آن را بیاورد. پس یکی از برنامه های پیامبر(ص) این بود که بر آنها قرآن بخواند. بارها شد که پیامبر قرآن تلاوت می کردند و آنها می لرزیدند و می فهمیدند که این شعر نیست، کلام بشر نیست و معجزه است و ایمان می آوردند. یکی از دوستان می گفت به مدینه رفتم و در مسجد رسول خدا قرآن می خواندم ، حالتی به من دست داد که دیدم از کلمات قرآن نور می بارید. کسانی هم هستند که خداوند به آنها لطف کرده و حافظ کل قرآن شدند.

مرد بی سوادی که حافظ قرآن شد:

یکی از کسانی که بی سواد بود ولی به برکت خداوند حافظ کل قران شد، کربلایی محمد کاظم ساروقی است که قبر این بزرگوار در قم بود که ماجرای آن از این قرار است:کربلایی محمد کاظم ساروقی در سال ۱۳۰۰ هجری قمری در روستای ساروق و در خانواده ای فقیر به دنیا آمد و پس از گذراندن ایام کودکی به کار کشاورزی مشغول شد ، او نیز همانند سایر مردم ده از خواندن و نوشتن محروم شد و بهره ای از دانش و علم نداشت. اما نسبت به انجام فرایض دینی و خواندن نماز شب جدیت می کرد.وی اهل مسجد و منبر بود. یک سال محرم ،کربلایی کاظم به مسجد می رود و روحانی اعزامی از اراک در مورد خمس و زکات و اهمیت آن صحبت می کند. کربلایی کاظم چند روز بعد و تحت تأثیر سخنان آن روحانی با ارباب ده صحبت می کند و می پرسد که آیا شما زکات گندمی که زمینش را من می کارم پرداخت می کنی؟ ارباب ناراحت می شود و می گوید: تو به کار من کاری نداشته باش و خودت هر کاری می خواهی بکن. وی می گوید حالا که زکات نمی دهی من هم برای تو کار نمی کنم بعد با حالت قهر روستا را ترک می کند و مدت سه سال در اطراف اراک به کارگری می پردازد. بعد از مدتی ارباب پشیمان می شود و برای او پیغام می فرستد که حاضرم زکات بدهم و مجدداً به ساروق برگردد و مشغول کشت و کار می شود. بعد از آن که حاج محمدکاظم مجدداً به ساروق برمی‌گردد تا مشغول کشاورزی شود، بذری را که قرار است بکارد ابتدا زکاتش را می‌دهد و بعد به کشت و کار می‌پردازد. یک سال تابستان که گندم‌هایش را چیده و کوبیده بود و در «خرمن جا» ریخته بود تا باد بدهد اما آن روز باد نمی‌آمد.مرد فقیری که هر ساله از کربلایی کاظم مقداری گندم می‌گرفت نزد وی می‌آید و می‌گوید: کربلایی قدری گندم می‌خواهم تا به آسیاب ببرم فرزندانم گرسنه هستند.ایشان می‌گوید: می‌بینی که باد نمی‌آید، تا برایت گندم آماده کنم با این حال برمی‌گردد به ده، غربال می‌آورد و مقداری گندم غربال می‌کند و به مرد می‌دهد. بعد می‌رود مقداری علف برای گوسفندان می‌چیند و به سمت خانه به راه می‌افتد. در بین راه به امام زاده‌ای که به «72 تن» معروف است ، می‌رود و فاتحه‌ای می‌خواند وقتی بیرون می‌آید تا علف‌ها را به دوش بگیرد و به خانه ببرد ناگهان دو سید عرب نورانی و بسیار خوش سیما با لباس‌های عربی و عمامه سبز نزد او می‌آیند و به او می‌گویند؛ محمدکاظم بیا با هم در امامزاده برای بچه‌های پیغمبر فاتحه‌ای بخوانیم.وی می‌گوید: من الآن در امامزاده بودم و فاتحه خوانده‌ام. آنها اصرار می‌کنند وایشان داخل امامزاده می‌شود.یکی از آن آقایان به محمدکاظم می‌گوید: محمد کاظم کتیبه‌های سقف امامزاده را بخوان! ایشان به سقف نگاه می‌کند و خط هایی به صورت نور برجسته را می‌بیند که قبلاً نبوده بعد می‌گوید: آقا من سواد ندارم، مکتب نرفته‌ام، چطور بخوانم. آن آقا دوباره تکرار می‌کند که بخوان! بعد می‌گوید: ما می‌خوانیم تو هم بخوان و در حالی که با دست به سینه وی می‌کشد .شروع می‌کنند به خواندن 6 آیه از سوره اعراف از آیه 54 تا 59. « بِسمِ اللهِ الرَحمنِ اَلرحیم، اِنَّ رَبَکُمُ اللهِ اَلذی خَلَقَ السَمواتِ وَ اَلاَرضَ فِی سِتَهِ اَیامِ ثُمَ استَوی عَلَی اَلعَرشِ یُغشِیَ اَللَیلُ النَهار یُطلِبُهُ حثَیثَاً وَالشَمسُ وَ القَمَر وَ النُجُوم مُسَخَراتِ بِاَمِرهِ، اَلا لَهُ الخَلقَ وَ اَلاَمرُ تَبارَکَ اللهُ رَبَ العالَمین...»کربلایی کاظم بعد از خواندن آن آیات سرش را برمی‌گرداند تا با آن آقا حرفی بزند اما کسی را آنجا نمی‌بیند بعد با خودش می‌گوید که آنها یا امام بوده‌اند یا فرشته؟ اسم مرا از کجا می‌دانستند؟ آنها غریب بوده‌اند؟ آنها قرآن را در سینه من گذاشتند و رفتند. بعد بی‌هوش می‌شود و تا اذان صبح در امامزاده می‌ماند. بعد که به هوش می‌آید نماز صبح را می‌خواند. هوا که روشن می‌شود علف‌ها را برمی‌دارد و به منزل می‌آید پدرش از وی می‌پرسد: دیشب کجا بودی؟ خیلی دنبالت گشتیم.می‌گوید: دیشب امامزاده بودم و ماجرا را تعریف می‌کند. اهل خانه فکر می‌کنند که او دعایی شده یا جن گرفته . پس او را نزد همان واعظی که هر ساله به ساروق می‌آمد می‌برند.واعظ که حاج شیخ صابر عراقی نام داشت می‌پرسد: پسر جان چطور شده آیا سواد داری. محمدکاظم می‌گوید: نه سواد ندارم. کسانی هم که آنجا بوده‌اند گواهی می‌دهند که سواد ندارد. بعد می‌گوید: خب حالا قصه چیست؟ ایشان ما وقع را توضیح می‌دهد. آقا صابر می‌پرسد چه چیز را یادت دادند؟ وی شروع به خواندن قرآن می‌کند. آقا صابر می‌گوید: این قرآن می‌خواند. جن گرفته نیست. به او کرامت شده آقا صابر قرآن می‌خواهد، می‌آورند هر جایی از قرآن را که باز می‌کند و یک آیه می‌خواند حاج محمدکاظم بقیه‌اش را می‌خواند.آری این بود جریان عجیب و ماجرای استثنایی کربلایی کاظم. علما و آیات بزرگ از حوزة علمیّة قم و نجف و شهرهای دیگر او را امتحان می نمودند.

مرحوم آیت الله حاج سیّدمحمّدتقی خوانساری(ره) پس از آزمایش ها، به کربلایی کاظم فرمود که قرآن را می توانی معکوس هم بخوانی؟ او گفت: آری! و شروع کرد به خواندن سورة بقره، از آخر به اول و آقای خوانساری(ره) فرمودند: بسیار عجیب است، من شصت سال «قُل هُوَاللهُ اَحَد» را که چهار آیه است می خوانم، ولی نمی توانم بدون فکر و تأمل از آخر به اول بخوانم ولی این مرد عامی، سورة بقره را که 286 آیه است، بدون تأمل، مستقیماً و معکوس هم از حفظ می خواند. همچنین شهید نوّاب صفوی ـ رهبر فدائیان اسلام ـ او را امتحان نموده، کلماتی از قرآن را با نهج البلاغه ترکیب کرده، خواندند و گفتند: این آیه در کجاست؟ کربلایی کاظم فوراً کلمات قرآنی را نشان داد و گفت: اینها از قرآن است، ولی آنها قرآن نیست. پرسیدند: چگونه تشخیص می دهی؟ گفت: قرآن نور دارد و می درخشد، همچنین پس از امتحانات بسیار او را با خود به عراق بردند،علما و حافظان قرآن ـ از شیعه و اهل سنت ـ را جمع کردند و همگی ضمن ابراز تعجّب آن را امری عجیب می دانستند و هر سؤالی از قرآن از وی کردند، بدون تأمل و به صورت دقیق پاسخ می گفت.(7)

خواندن آیات قرآن بر مردم :

یکی از برنامه های رسول خدا این بود که آیات قرآن را بر مردم بخواند. قرآن دو نزول دارد یکی نزول تدریجی و یکی نزول دفعی. نزول دفعی این بود که کل قرآن، یک باره بر قلب پیامبر(ص) نازل شد. نزول تدریجی به مدت 23 سال و بر اساس اقتضای زمان، چند آیه و حتی یک سوره بر رسول خدا نازل می شد. در نزول تدریجی برخی سوره ها در مکه بر پیامبر نازل شدند که به آنها سوره های مکی و برخی در مدینه نازل شدند، به آنها سوره های مدنی می گویند . سوره های مکی بیشتر در بحث توحید و خداشناسی است . چون مردم ، هنوز از احکام الهی چیزی نمی دانستند و ابتدای اسلام بود و بحث توحیدی ،دور کردن مردم از شرک ،بحث نبوت و بحث های اصلی(اصول دین) مطرح می شد. ولی در مدینه فروعات دینی و احکام و آنچه مردم احتیاج داشتند را مطرح می کردند. قرآنی که در طول 23 نازل شده، قرآنی است که در دست ماست. منتهی یک سبک نزول داریم و یک سبکی داریم که پیامبر دستور می دادند که هر آیه در کدام وسره قرار بگیرد. مثلا ده یا بیست آیه که نازل می شد خود رسول خدا دستور می دادند مثلا این آیات را در سوره بقره بگذارید و یا در سوره دیگری قرار بگیرد. ترتیب نزول یک چیز است و آنچه نوشته شده است چیز دیگری است. مثلاً سوره ای قبل از سوره های دیگر نازل شده است ولی آن را در آخر قرآن نوشته اند و یا سوره ای آخر نازل شده و ابتدای قرآن نوشته شده است. پس این گونه نبود که ابتدا سوره بقره به طور کامل نازل شود، بعد سوره های دیگر به ترتیب.

معنای ترتیب نزول:

ممکن است اول چند آیه از سوره بقره بعد چند آیه از سوره های دیگر و چند روز بعد دوباره ایاتی از سوره بقره نازل شده باشد. این را ترتیب نزول می گویند . ترتیب نزول یک چیز است ولی قرار گرفتن آیات در سوره ها به دستور رسول خدا بوده است . نکته دیگر اینکه قران کم و زیاد نمی شود. وهابیون به شیعیان میگویند قرآن کم و زیاد شده است، نه سرسوزنی کم و زیاد نشده است. اگر اینگونه بود، معجزه نبود. هر پیامبری یک معجزه داشت. حضرت موسی، حضرت عیسی هر کدام معجزاتی داشتند ، معجزه پیامبر ما نیز قرآن است یعنی هیچ کس نمیتواند در این قران دست ببرد. چنانچه خداوند نیز می فرماید: « إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ » (4) بى‏ ترديد ما اين قرآن را به تدريج نازل كرده‏ ايم و قطعا نگهبان آن خواهيم بود. پس اولین کار پیامبر این است که قران را بر مردم تلاوت کند. تلاوت زیبای رسول خدا(ص) تاثیر گذار بود.

ایجاد اخلاق والا وکریمه در بین مردم :

یکی از کارهای رسول خدا این بود که مردم را از اخلاق زشت پاک کند،مردمی که هیچ رحمی به هم نداشتند، باید سرآمد می شدند. ایجاد اخلاق والا وتزکیه مردم از کارهای پیامبر(ص) بود. زکیه از زکات به معنای نمو و رشد است ، اخلاق زیبا جامعه را رشد می دهد. زکات یعنی پاک کردن مال که باعث رشد و نمو می شود. زکات و خمس باعث پاک شدن و فزونی مال می شود. یکی از برنامه های پیامبر تزکیه مردم بود که اخلاق فاسد را از مردم دور کندو آنها را پاکسازی کند و همین باعث رشد و نمو جامعه می شود. « وَ يُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ » و قرآن را به انها بیاموزد . حکمت یعنی علم واقعی، علم پایدار ؛ رسول خدا باید به آنها علم واقعی را یاد بدهد. این برنامه های پیامبر است.« وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفي‏ ضَلالٍ مُبينٍ » اگر چه مردم عرب قبل از قران در گمراهی و ضلالت آشکار بودند و یکدیگر را می کشتند و سالهای سال باهم جنگ می کردند ، غذا نداشتند و سوسمار می خوردند ، بت می پرستیدند ، انواع و اقسام گمراهی ها در آنها وجود داشت . برنامه های پیامبر این بود. مشابه آیه ای که خدمتتان عرض کردم نیز آیاتی در قرآن وجود دارد که هدف از بعثت رسول خدا را بیان می کند.مثلاً در سوره آل عمران آمده است :« لَقَد مَنَّ اللَّهُ عَلَى المُؤمِنينَ إِذ بَعَثَ فيهِم رَسولًا مِن أَنفُسِهِم يَتلو عَلَيهِم آياتِهِ وَيُزَكّيهِم وَيُعَلِّمُهُمُ الكِتابَ وَالحِكمَةَ وَإِن كانوا مِن قَبلُ لَفي ضَلالٍ مُبينٍ »(5) خداوند بر مؤمنان منت نهاد [= نعمت بزرگی بخشید] هنگامی که در میان آنها، پیامبری از خودشان برانگیخت؛ که آیات او را بر آنها بخواند، و آنها را پاک کند و کتاب و حکمت بیاموزد؛ هر چند پیش از آن، در گمراهی آشکاری بودند. این دو آیه مشابه هستند، خداوند بعثت را در سوره آل عمران تعبیر به منت کرده است که خداوند بر مؤمنین منت نهاد ، چند نکته در این آیه مورد توجه قرار می گیرد. منت گذاشتن در فارسی کار بدی است .تفاوت این لغات در زبان قران و فارسی زیاد است. وقتی می خواهیم آیه ای را تفسیر کنیم ، نباید لغات را به معنای آنها در فارسی تعبیر کنیم بلکه باید در کتابهای لغت عربی مراجعه و در کتاب لغت معنای آن را ببینیم. که در زبان قرانی منت از «من» راغب در کتاب خودش منت را نعمت بزرگ ترجمه کرده است . در قدیم سنگ های وزنه ای بوده که البته امروز هم هست و به آنها یک مَن و دو مَن می گفتند. در زبان عرب هر نعمت بسیار بزرگ را منت می گویند. چقدر معنای آن با آنچه در فارسی هست، متفاوت است. خدا منت نهاد یعنی یک نعمت بسیار بزرگی داد. این تفاوت لغاتی در قرآن است با مشابه آن در زبان فارسی است.

رسالت جهانی رسول اکرم(ص):

نکته دومی که در این آیه است که خدا نعمت بزرگی را به مؤمنین داده است. نعمت اول این بود که برای آنها پیامبر(ص) را فرستاده است، نعمت دوم : تا کتاب را تعلیم کند ، نعمت سوم : تزکیه مردم . یک سوالی در اینجا پیش می آید که خداوند می فرماید : ما این نعمت رسالت را به مؤمنین دادیم در حالی که شنیدیم رسالت رسول خدا جهانی است. اسلام جهانی و آخرین دین است ، پس چرا این آیه می گوید خدا نعمت بزرگی را به مومنین داده است؟ جواب این است که بله رسالت رسول خدا جهانی است. « إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلام»(6) دین اسلام است و پیامبر هم جهانی است ، درست است در جزیره العرب در میان مردمی وحشی مبعوث شد و این نعمت داده شد ولی اسلام دین جاویدان است و تا قیام قیامت دیگر پیامبری نمی آیدو دین اسلام، دین آخر است. پس چرا خداوند می فرماید: منت را به مؤمنین دادیم؟ چون تنها مؤمنین از این نعمت استفاده میکنند .درست است نعمت رسالت همگانی است ولی تنها مومنین از این نعمت و از این وجود مقدس استفاده میکنند. اخلاق والای رسول خدا بی مانند است و باعث جذب انسانهای زیادی به اسلام شد، نمونه ای از آن را خدمتتان عرض می کنم:

برخورد پیامبر با دختر و پسر حاتم طائی که مسلمان نبودند:

سرزمین طیّ، در شمال غربی عربستان، منطقه سکونت قبیله معروف طیّ بود که حاتم طاییِ معروف، پیش از اسلام ریاست آن را بر عهده داشت. به هنگام رسالت پیامبر اکرم (ص) ریاست قبیله طی با فرزند او، عَدِیّ بن حاتم، بود. عدی پنهان از افراد قبیله، به آئین مسیحیت گرویده بود. ولی افراد قبیله بت‌پرست بودند و بتکده‌ای بزرگ با بتی به نام فُلْس داشتند.پیغمبر اکرم (ص)، امیرالمؤمنین، علی (ع)، را مأمور کرد تا قبیله طیّ را به اسلام دعوت کند و آن بتکده و بتها را در هم بکوبد.

امیرالمؤمنین (ع) با ۱۵۰ نفر از انصار به سوی آنان آمد و ایشان را به اسلام دعوت کرد، اما آنها نپذیرفتند، حضرت علی (ع) به ناچار با آنها وارد جنگ شد. عدی بن حاتم شکست خورد و به سرزمین شام گریخت. امیرالمؤمنین بر منطقه آنها دست یافت و بت و بتکده را ویران کرد و غنایم قابل توجهی به دست آورد. خواهر عدی كه «سفانه‏» نام‏داشت‏ به اسارت سپاه اسلام درآمد. سفانه را همراه ساير اسيران به مدينه آوردند و آنان را درنزديك مسجد در خانه‏اى جاى دادند، روزى رسول خدا (ص) از آن‏اسيران ديدن كرد، سفانه از موقعيت استفاده كرده و گفت: «يا محمد هلك الوالد و غاب الوافد فان رايت ان تخلى عنى، و لا تشمت ‏بى احياء العرب، فان ابى كان يفك العانى، و يحفظ الجار، و يطعم‏الطعام، و يفشى السلام، و يعين على نوائب الدهر » اى محمد!پدرم (حاتم) از دنيا رفت، و نگهبان و سرپرستم (عدى) ناپديد شدو فرار كرد، اگر صلاح بدانى مرا آزاد كن، و شماتت و بدگويى‏قبيله‏هاى عرب‏ها را از من دور ساز، همانا پدرم (حاتم) بردگان‏را آزاد مى‏ساخت، از همسايگان نگهبانى مى‏نمود، و به مردم غذامى‏رسانيد، و آشكارا سلام مى‏كرد و در حوادث تلخ روزگار، مردم‏ را يارى مى‏نمود. پيامبر خدا (ص) كه به ارزش‏هاى اخلاقى، احترام شايان مى‏نمود، به ‏سفانه فرمود: «يا جارية هذه صفة المؤمنين حقا، لو كان ابوك مسلماً لترحمنا عليه » اى دختر! اين ويژگى‏هايى كه برشمردى، از صفات مؤمنان ‏راستين است، اگر پدرت مسلمان بود، ما او را مورد لطف و رحمت‏ قرار مى‏داديم. آنگاه پيامبر (ص) به مسئولين امر فرمود : «خلوا عنها فان اباها كان يحب مكارم الاخلاق » اين دختر را به‏پاس احترامى كه پدرش به ارزش‏هاى اخلاقى مى‏نمود، آزاد سازيد. آن گاه پيامبر (ص) لباس نو به او پوشانيد، و هزينه سفر به شام‏ را در اختيار او گذاشت، و او را همراه افراد مورد اطمينان به‏شام نزد برادرش رهسپار كرد. (7) دختر حاتم طایی برادرش را در آن جا سخت نکوهش کرد، که چرا خانواده خود را از معرکه بیرون برده اما وی را تنها گذاشته است. عدی از خواهرش عذرخواهی کرد. و برای رفتن به حضور پیامبر (ص) از او نظر خواست. خواهرش گفت: صلاح تو در این است که نزد او بروی، اگر واقعا پیامبر (ص) باشد با گرویدن به او سعادتمند می شوی و اگر هم پادشاه باشد شخصی چون تو در دربار وی ذلیل نخواهد شد. عدی می گوید: به سوی مدینه حرکت کردم، در مسجد به خدمت رسول خدا (ص) رسیدم. حضرت به احترام من از جای برخاست و مرا به خانه برد. در راه خانه، پیرزنی به او برخورد، و مدتی طولانی آن بزرگوار را سر پا نگه داشت و حضرت بدون اینکه کمترین اظهار ناراحتی کند به حرفهای او گوش داد. با خود گفتم به خدا این روش شاهان نیست. در خانه اش مرا به روی زیراندازی از لیف خرما نشاند و خودش روی زمین نشست. باز با خود گفتم این نیز از رفتار شاهان نیست. وی در نتیجه رفتار و تکریم پیامبر(ص) اسلام آورد و جز یاران با وفای حضرت علی (ع) بود.(8) یکی از عوامل مهم پیشرفت اسلام اخلاق والای پیامبر خدا بود.

وقتى از عایشه همسر پیامبر(صلى الله علیه وآله) درباره اخلاق او پرسیدند، گفت: «کان خلقه القرآن» (9)؛ اخلاقش قرآنی بود .پیامبر(ص) قرآن مجسّم بود و اخلاق نیک او را قرآن مى‏ستاید و مى‏فرماید: «إِنَّکَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظِیمٍ » (10). پیامبر می خواهد جامعه را تربیت اخلاقی کند. مکارم اخلاق یعنی اخلاق بسیار والا نه اخلاق معمولی.

اخلاق والای اهل بیت(ع):

هدف رسول خدا(ص) از تزکیه جامعه یعنی اخلاق خیلی والا و کریمانه است. یکی از اخلاقها کریمانه این است که در مقابل بدی انسان خوبی کند. نمونه ای از اخلاق والا و کریمانه اهل بیت را خدمتتان عرض می کنم:

این داستان مشهوری است که درباره گذشت امام از بی ادبی مردی شامی است. خود آن شخص می گوید که به مدینه رفته بودم. مردی را دیدم که بر مرکبی گران قیمت سوار شده و لباسهای نفیسی پوشیده بود. از شکوه او خوشم آمد. پرسیدم: «او که بود؟» گفتند: «حسن بن علی بن ابی طالب.» وقتی نام علی را شنیدم، سینه ام دریایی از کینه و دشمنی علیه او شد. به او حسادت کردم که چرا علی باید چنین فرزندی داشته باشد؛ از این رو، نزد او رفتم و با تندی گفتم: «تو پسر علی هستی؟» فرمود: «آری! فرزند اویم.» سپس من تا توانستم به او و پدرش ناسزا گفتم.او صبر کرد تا سخنانم پایان یابد. سپس با خوشرویی از من پرسید: «به گمانم در این شهر غریبی. اگر به خانه نیازداری، به تو خانه می دهم. اگر به مال نیاز داری به تو ببخشم. اگر کمک دیگری می خواهی، بگو تا انجام دهم. شاید مرا با شخص دیگری اشتباه گرفته ای. اگر جایی می خواهی بروی تو را راهنمایی کنم و اگر بارت سنگین است، در آوردن آن به تو کمک کنم. اگر گرسنه ای سیرت کنم. اگر برهنه ای، تو را بپوشانم. اگر بارت را به خانه من بیاوری و تا وقتی در این شهر هستی، میهمان من باشی، خوشحال می شوم. منزل من بزرگ است و برای آسایش تو فراهم است.»مرد شامی با دیدن این همه گذشت و مهربانی، اشک شرمساری می ریخت و می گفت: «گواهی می دهم که جانشین خدا بر زمینی و خدا بهتر می داند که بار رسالت را بر دوش چه کسی گذارد. تا اکنون تو و پدرت را بیش تر از همه مردم دشمن می داشتم؛ ولی اکنون شما دوست داشتنی ترین بندگان خدا نزد من هستید.»سپس آن مرد به خانه امام مجتبی(ع) رفت و تا وقتی در مدینه حضور داشت، میهمان حضرت بود. از آن پس، از بهترین دوستداران آن خاندان شد.(11)

مهربانی اهل بیت در حق دیگران:

اَنس می گوید که روزی در محضر امام بودم. یکی از کنیزان ایشان با شاخه گلی در دست وارد شد و آن را به امام تقدیم کرد. حضرت گل را از او گرفت و با مهربانی فرمود: «برو تو آزادی!» (اینها کنیز و غلام بودندو شاید به قیمت سنگین حضرت آنهارا خریداری کرده بودند ولی حضرت آنهارا آزاد کردند) من که از این رفتار حضرت شگفت زده بودم، گفتم: «ای فرزند رسول خدا! این کنیز، تنها یک شاخه گل به شما هدیه کرد، آن گاه شما او را آزاد می کنید؟!» امام در پاسخم فرمود: «خداوند بزرگ و مهربان به ما فرموده است: « وَإِذَا حُيِّيْتُم بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّواْ بِأَحْسَنَ مِنْهَا أَوْ رُدُّوهَا إِنَّ اللّهَ كَانَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ حَسِيبًا »(12)«هر کس به شما مهربانی کرد، دو برابر او را پاسخ گویید، همانا خداوند بر هر چيزى حسابگر است. » سپس امام فرمود: «پاداش در برابر مهربانی او نیز آزادی اش بود.»(13) این اخلاق والاست که جامعه امروز ما به آن بسیار احتیاج دارد، اینکه بدی را انسان بدی نبیند و در مقابل این همه بدی به طرف خوبی کند این اخلاق کریمانه است .

من مبعوث شدم تا مکارم اخلاق راتمام کنم:

پیغمبر خدا (ص) می فرمایند :«انی بعثت لاتمم مکارم الاخلاق، علیکم بمکارم الاخلاق» (14) مبعوث شدم تا مکارم اخلاق را تمام کنم، بر شما لازم است که به مکارم اخلاق عمل کنید «فان ربی بعثنی بها» (15) همانا خداوند متعال مرا برای مکارم اخلاق مبعوث گردانید. برای این است که خداوند می فرماید : من به شما نعمت بزرگ داده ام، منتهی تنها مؤمنین از آن استفاده می کنند تا اخلاق والا در جامعه رشد کند.

مسلمانان در همه علوم سرآمد بودند:

« يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ» پیامبر آمده است تا آنها را علم بیاموزد. بیشترین دینی که اهمیت به علم و دانش داده است ،اسلام است و مسلمانان قرنها در همه علوم سرآمد بودند زمانی که هنوز امریکایی وجود نداشت و مردم اروپا در توحش به سر می بردند ، مسلمانان پیشرفت های علمی زیادی کردندو سرآمد بودند. منتهی امروز کشورهای غربی در زمینه علم پیشرفت کردند و مسلمانان عقب ماندند. اسلام مارا به علم و آگاهی دعوت می کندو اولین آیاتی که نازل شده است درمورد علم است تا از جهل ونادانی دور باشیم. این هدف جامعه اسلامی و هدف رسول خداست . نعمت بزرگی خداوند به مومنین داده است که اولا پیامبری بر آنها نازل کرده است که علم و دانش به آنها می آموزد و ثانیاً اخلاق والا را در جامعه گسترش می دهد و آنها را پاک می کند.

پیشگویی قرآن از آمدن ملت ایران:

آیه بعدی را نیز خدمت شما عرض می کنم : «وَآخَرِينَ مِنْهُمْ لَمَّا يَلْحَقُوا بِهِمْ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ » (16) این آیه خبر از آینده می دهد به مسلمانانی که زمان رسول خدا هستند که (آخرین یعنی دیگران) دیگرانی هستند که هنوز اسلام نیاوردند، ولی بعدها مسلمان می شوند. این بحث پیش می آید که اینها چه کسانی هستند؟ منتهی قرآن از آینده پیشگویی می کند، این سوال در ذهن مسلمانان مطرح شد که آن ملت جایگزین چه کسانی هستند؟ این سوالات در جاهای مختلف تکرار شده است مثلاً در یک جا در مورد این قوم که قرار است در آینده بیایند، سوال کردند، پیامبر دست بر شانه سلمان زدند و در جای دیگر سؤال کردند و پیامبر دست روی پای سلمان گذاشتند و فرمودند: « هذا وَذُوُوهُ » (17). این یکی از پیشگویی های قرآن است که هنگام نزول این آیه هنوز ایرانیان مسلمان نشده بودند ولی پیامبر خداو آیات قرآن این پیشگویی می کنندکه کسانی هستند که در آینده پرچم اسلام را بر دوش می گیرندو برای جهانی شدن اسلام تمام تلاش خودشان را انجام می دهند.«وَآخَرِينَ مِنْهُمْ لَمَّا يَلْحَقُوا بِهِمْ» کسانی می ایند که هنوز ملحق نشده اند «وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ » همیشه به یاد داشته باشید که پایان آیه دلیل بر محتوی آیه است .سوال پیش می آید که این دیگران که می آیند از کجا معلوم پیروز شوند شاید شکست بخورند که خداوند می فرماید: «وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ » آن کسی این خبر میدهد که او شکست ناپذیر است و همه کارهای او پایدار است که خبر می دهد دیگرانی می آیند که آنها هم شکست ناپذیر هستند. در ادامه آیه می آید : « ذَلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ » (17) اين فضل خداست آن را به هر كه بخواهد عطا مى ‏كند و خدا داراى فضل بسيار است تا همین مقدار کافی است . ان شاءالله در آینده بر روی آیاتی که در مورد ملت ایران گفته شده است، بیشتر بحث خواهیم کرد. جز آیات سوره جمعه، آیات های دیگری هم هست که نشان می دهد قومی که در آینده پرچمدار اسلام می شوندو زمینه ساز حاکمیت جهانی اسلام را فراهم می کنند،ملت ایران هستند. پس نتیجه بحث امروز این است که تمامی موجودات تسبیح خدا را می گویند و انسان باید به اختیار تسبیح بگوید ولی انسان باید برای این کار تربیت شود که کار تربیت بر عهده پیامبر امن الهی است و خداوند پیامبر(ص) را می فرستد تا بشریت تسلیم حق شوند و آیه 3 سوره جمعه به یکی از معجزات و پیشگویی های قرآن اشاره دارد که ملت ایران هم به این جامعه اسلامی می پیوندند.

السلام علیکم و رحمه الله برکاته .


پی نوشت:

1- سوره مبارکه الجمعه ، آیه 1

2- سوره مبارکه الجمعه، آیه 2

3- ر.ک : کتاب داستانهای شگفت ، سید عبدالحسین دستغیب

4- سوره مبارکه الحجر ،آیات 9

5- سوره مبارکه آل عمران آیه ۱۶۴

6- سوره مبارکه آل عمران،آیه 19

7- ر.ک: السیرة النبویه، ج ۴، ص ۲۲۵؛ مغازی، ج ۳، ص ۷۴۹؛ الطبقات الکبری، ج ۲، ص ۱۶۴

8- سیدرضا صدر، راه محمد صلّی الله علیه و آله، ص 462 تا 465

9- المعرفه و التاریخ، ج ۳، ص ۳۶۱

10- سوره مبارکه قلم ، آیه ۴

11- مناقب، ابن شهر آشوب، ج4، ص19

12- سوره مبارکه نساء،آیه 86

13- مناقب، ابن شهر آشوب، ج4، ص18

14- بحار، ج67، ص 372

15- وسایل، ج 8، ص.522

16- سوره مبارکه جمعه آیه 3

17- بحارالأنوار، ج64 ، ص175

18- سوره مبارکه جمعه آیه 4

انتشار در سایت: سيستم مديريت محتواي ياس/دفتر امام جمعه بخش چترود
نویسنده: عرب
لینک مستقیم: http://yascms.ir/index.php?module=News&do=View&id=8657