سيستم مديريت محتواي ياس/دفتر امام جمعه بخش چترود  

مطالب

خانه مشهور لیست اضافه

زندگينامه محمد بن عبدالوهاب بنيانگذار مكتب وهابيت

ارسال شده توسط: مدیربازدید شده: 1945 مرتبه
دسته: سخنرانیتاریخ: 1389.11.02
 
بسم الله الرحمن الرحيم
سخنراني در جمع بسيجيان موضوع وهابيت 26/10/88
http://yascms.ir/emam/ebrahimi1.png

از اينكه خداي متعال توفيق داد در خدمت شما باشيم خدا را شكر گذارم. موضوع بحث ما شناخت وهابيت است منتهي بحث بهائيت هم است منتهي ما دو تا را بخواهيم باهم كنيم جلسه آن اندازه اي كه بايد بحث بشود بحث بهائيت را براي جلسه ديگر مي گذاريم ولي امروز آنچه كه در خدمت شما هستيم.
شناخت وهابيت
بحث ما درباره شناخت و حركت وهابيت است. افراد شاخص اين مكتب چه كساني هستند؟ راه و رسم آنها چه راه و رسمي است؟
اولاً من وهابيت را به دو قسم تقسيم مي كنم.
يك وهابيت خارجي و يكي وهابيت وطني است يعني افرادي هم در ايران داريم اينها هم راه و رسم وهابيت را دارند و وهابيت خارجی هم بنيانگذارانش شخصي به نام محمد بن عبدالوهاب است محمد بن عبدالوهاب در واقع پيرو افكار شخصي است به نام احمد بن تيميه در قرن ششم و هفتم زندگي مي كرده است . افكار عجيبي داشته است مدتها برای افكارش در زندانهای متعددي از طرف خود علماي اهل سنت زنداني اش شده و در زندان از دنيا رفته است. افكارش را كه شاگردي به نام ابن قيم دارد او نشر داده و افكارش فقط لا به لاي كتب است. تا اينكه در قرون اخير شخصي به نام محمد بن عبدالوهاب اهل عربستان سعودي و حجاز اين افكار را دوباره زنده كرد و امروز به عنوان مذهب رسمي در عربستان سعودي مذهب وهابيت پذيرفته شده است و با دلارهاي نفتي اين مذهب و مكتب را دارند تبليغ مي كنند و غير از خودشان همه را كافر مي دانند نه تنها ما شيعيان را و جواز قتل ما شيعيان را ابن تيميه صادر كرده است و ما را كافر مي دانند بلكه اينها جنگي كه دارند با همه مسلمانان در كل عالم هر كه افكار محمد بن عبدالوهاب را پيروي كنند اينها را مسلمانان موحد مي گويند و هر كس كه پيروش نباشد او را كافر مي دانند .
معرفي چند كتاب درباره وهابيت
براي اينكه اين دو شخصيت را بشتر بشناسيم چند كتاب معرفي مي كنم .مطالعه كنيد يك كتاب به نام خاطرات يك جاسوس انگليسي در كشورهاي اسلامي به نام مسترهمفر است. خاطرات جاسوسي كه به كشورهاي اسلامي مي رود به نام مسترهمفر است. خاطرات آن خيلي جالب است.
يك كتاب هم از آيت الله سبحاني معرفي مي كنم آن هم كتاب بسيار خوبي است به نام وهابيت مباني فكري و كارنامه عملي نوشته اند.
يك كتاب هم آقاي مكارم وهابيت بر سر دو راهي حالا اجمالاً اين دو كتاب مطالعه كنيد با انديشه هاي محمد بن عبدالوهاب آشنا مي شويد.
زندگينامه محمد بن عبدالوهاب بنيانگذار مكتب وهابيت
محمد بن عبدالوهاب يك طلبه سني است منتهي هميشه بلند پرواز بوده، از سرزمين پدريشان به خاطر همان افكار تند افراطي كه داشته بيرونش مي كنند. بعد مي آيد در كشورهاي اسلامي آن زمان كشورهاي تركيه امروز كه دولت عثماني بوده است مي آيد و در آنجا ساكن مي شود. از طرفی وزارت انگليس چند نفر را به عنوان جاسوس در كشورهاي اسلامي مي فرستند از جمله كساني را كه مي فرستند همفر است اين برود و ببيند كه چگونه مي شود بين مسلمانان تفرقه ايجاد كرد و روي اين بحث كار بكند كه چگونه مي شود بين مسلمانان تفرقه ايجاد كنيم. در نتيجه مي توانند بر مسلمانان سيطره پيدا كنند. مستر همفر مي گويد من هم مدتي در استانبول و بصره و شروع کردم عربي را خوب خواندن و به درسهاي اسلامي و احكام را تقريباً تسلط پيدا مي كنم در ضمن اينكه در كارگاه نجاري كار مي كرده است. با اين طلبه اهل سنت محمد بن عبدالوهاب به حدي آشنا مي شود که مي بيند اين زمينه فكري خوبي دارد. روی او شروع به کار کردن مي كنند، از طرفي خاندان سعود به كمك انگليسي ها بر سر كار آمده بودند اين را دعوت مي كنند و او را به نجد مي برند كه در دست خاندان آل سعود بوده، محمد بن سعود قدرت از آنها ، دین جديد هم از اين محمد بن عبدالوهاب كه بنيانگذار مكتب وهابيت است.
مباني فكري مكتب وهابيت
زور و قدرت از يك طرف و مباني فكري هم از يك طرف كه تمام مسلمانان كافرند و بايد به توحيد بر گردند. جنگهاي خونيني اينها راه اندازي مي كنند. كه كشتار خيلي زيادي مكه و مدينه كه يك بار شكست مي خورند كه خودش جرياناتی دارد، بعدش بار ديگر مسلط مي شوند بر كل مكه و مدينه تسلط پيدا مي كنند تمام قبور ائمه را تخريب مي كنند به كربلا حمله مي كنند جنگهاي خيلي خونيني و تعداد زيادي از شيعيان كربلا كشته مي شوند، اموال گنبد سيدالشهدا(ع) و حرم را غارت مي كنند، بعد به نجف حمله مي كنند مردم نجف از غارت و كشتار و وحشي گري را ديده بودند آنها هم مقاومت مي كنند در نجف نمي توانند كاري انجام دهند و اينها خيلي افراد زيادي را از دم تيغ گذراندند و امروز هم مكتب فكري شان است و فرزندان او هم معروف به آل شيخ هستند يعني تقسيم كار شده است كارهاي قضاوتي و ديني و مذهبي مال اينها، كارهاي قدرت هم مال آل سعود است. الان هم نسل آل شيخ در عربستان سعودي تفكرشان هست. محمد بن عبدالوهاب از نظر فكري تابع ابن تيميه است. ابن تيميه كه گفتم در قرن ششم و هفتم زندگي مي كرده او هم افكار افراطي داشته است. و حال يكي از حرفهاي ابن تيميه را خدمت شما مي خوانم «من ياتی الي النبي او صالح» كسي كه خدمت پيغمبر بيايد يا خدمت يك آدم صالحي و «سئله حاجته» از او حاجت بخواهد بگويد مثلاً يا رسول الله(ص) حاجت من اين است «هذا هو شرك» اين آدم مشرك مي شود همين كه گفت يا پيغمبر، اين شرك است. «من يقول اشفع مريضي» مثلاً يا رسول الله(ص) اين خط قتل همه ما را اين آدم صادر كرده و همه ما را مشرك دانسته است «اشفع مريضي» مريضها را شفا بده مي گويد «هذا هو شرك الصريح» اين شرك است «فيجب ان يستطاب» واجب است توبه اش دهند، «والا قتل»، اگر توبه نكرد بايد كشته شود. همين فكر محمد بن عبدالوهاب دارد يعني تفكر وهابيت زير بنايش ابن تيميه شد. ابن تيميه در افكار پيرو چه كسي بوده است؟ خوب او از كجا اين حرفها را آورده است؟ ابن تيميه در افكار خودش در واقع تفكر عمري و بني اميه و تفكر بني مروان داشته است، او هم در تفكر، تفكر معاويه صفتي داشته است که در واقع دشمن اسلام و دشمن پيامبر بوده است. مروان كسي است كه يك نفر كه به زيارت مي رفت مي گفت براي چه مي خواهي بروي قبر پيامبر؟ مرد و تمام شد و رفت. حجاج بن يوسف ثقفي از طرف عبدالملك مروان مي گفت مردم براي چه به زيارت اين چوبها مي روند چه فايده دارد؟ آنها تعبير چوبي كردند خوب پيامبر مرد تمام شد و رفت. بروند در كاخ عبدالملك بچرخند. حتي اين تفكر اموي همان تفكر دشمن اهل بيت سر نخهايش رسيده به ابن تيميه و ابن تيميه تفكرش در كتابهايش نوشته است، به محمد بن عبدالوهاب رسیده است. محمدبن عبدالوهاب مي گويد اين عصايي كه دست من است از قبر پيغمبر بهتر است. لااقل ما با اين عصا مي توانم از خودم دفاع كنم اين قبر پيغمبر هيچي.
عصاره تفكرات ابن تيميه را بيشتر بايد بررسي كرد. اگر كسي بخواهد افكار شناسي بكند مادر افكارشان همان ابن تيميه است كه به نام شيخ الاسلام معرفي مي كنند. يعني اندازه اي كه اينها ابن تيميه و محمدبن عبدالوهاب را قبول دارند، پيغمبر را قبول ندارند، اين در تفكراتشان است.
اين را مي گوييم وهابيتي كه در بيرون است امروز مذهب رسمي شان است پول هم دارند خرج مي كنند، كتابهاي خيلي زيادي را چاپ مي كنند و همين حرفهايي كه نمونه اش را من خدمت شما عرض كردم، اصلاً چرا مردم به زيارت پيغمبر مي روند چرا؟ به زيارت قبور مي روند و افكار خودشان را در كتابهاي خودشان چاپ مي كنند و با كتابهاي بسيار خوب اينها را بين حجاج ما توزيع مي كنند.
وهابيت وطني
توضيح هم راجع به وهابيت داخلي هم بدهم در داخل هم وهابيتي داريم كه همان افكار مثلاً توسل و شفاعت را قبول ندارد. يك شبكه ماهواره به نام شبكه ماهواره اي نور است لابد ماهواره اگر ديده باشيد امروز اين شبكه را شما مي بينيد وقتي كه نگاه مي كنيد ظاهرش خيلي اسلامي ديني قشنگ ولي باطنش واقعا زهر است و اينها علي(ع) مثلاً مي نويسد اسم پيامبر(صلی الله علیه و آله) را مي آورد منتهي افكار وهابيت را با زبان بسيار مرموزانه اينها دارند به خورد بچه هاي ما مي دهند و افكار خودشان را حتي از وهابيت وطني كه من مي خواهم بگويم صداي آنها را مي گذارند، يعني با لباس روحاني، صدا و كلماتشان را پخش مي كنند و كسي هم كه آشنا نباشد مي گويد خوب اينها واقعا روحاني و طلبه و از قم هم است و حالا يكي دو تا از شاخصهاي وهابيت وطني را خدمت شما عرض بكنم. يك شخصي بود طلبه اي سيدي که فوت كرده البته آيت الله هم بوده به نام سيد ابوالفضل برقه اي معروف به علامه برقه اي ايشان هم دوره اي با آيت الله بروجردي بوده است. علماي بزرگ قم مي آيند آقاي بروجردي که در بروجرد بودند به عنوان مرجع تقليد معرفی می کنند، حسادت ببينيد چكار مي كند؟ بالاخره ايشان وقتي كه معرفي نكردند از حسادت كارش به جايي رسيد كه اينها شروع كرد توسل را نفي كرده، مثلا در همين شبكه نور من ديدم سخنراني اش را گذاشته بود اينكه سراغ توسل تقي نقی حسن حسين با تمسخر هم ذكر مي كند اسم حضرت رقيه را نمي آورد توسل به رقيه فلان فلان فلان به صورت بسيار تمسخر كرد بعدش هم زير نويس كرد صداي مرحوم علامه برقه اي عكسش هم گذاشت. يك روحاني سيد عالم شيعه .اين حسادت بالاخره در قم يك مجتهد را كارش به جايي رساند كه كتابي بنويسيد تناقض مثلا اصول كافي با تناقض مفاتيح با قرآن، خوب اينكه آشنا بود از معارف را مي دانست قطعه قطعه يك حديث را گرفت و كتاب فرستاد و در پاكستان چاپ كرد. پاكستاني ها كه آنزمان چاپ كردند بعد از روي همان كتاب الان ترجمه شده است كه احاديث قطعه قطعه مي شود خلاصه مي شود بخورد جوانهاي ما همان كتاب را در عربستان توزيع مي كنند بين بچه هاي شيعه ، بين دانشجويان ما، اين كتابها را توزيع مي كنند به عنوان يك شيعه مثلا به عنوان علامه اين را ذكر مي كنند، افراد ديگري هم بوده اند مثل قلمداران در قم بوده است و كتابهايي را نوشته شده و اهل سنت عوض شد.
ما يك جلسه اي قم داشتيم چند سال پيش به عنوان آشنايي با مذهب وهابيت كه دوره هايي را در قم مي گذراندند ما در اين دوره ها شركت كرديم. بخاطر اينكه روحاني عمره دانشجويي بوديم. يكي از كساني كه شاگرد قلمداران در قم بود مطالب دست اولي بود كه خدمت شما عرض كردم اين استاد نقل كرده بود حتي ايشان وبلاگي دارد به نام سيد محمد تقي حسيني قرباني حتي چرا از نيمه راهي كه رفته بودند برگشتند ايشان خودش طلبه و امام جمعه هم در زمان حضرت امام بوده است و مي رفته و با آقاي قلمداران كه شاگرد همين علامه برقه اي بوده بحث مي كرده رويش تاثيرگذار شده و خودش هم کم کم وهابي شده بوده و خلع لباسش كرده بودند. ما از او سوال كرديم كه چطور شد شما برگشتيد در كلاس جمع زيادي بود. می گوید من به قدري بدبين بودم از رنگ سبز و از سادات بدم مي آمد يعني اينقدر نسبت به سادات كينه پيدا كرده بودم و نماز هم مي خواندم هم دست بسته مي خواندم هم مهر نمي گذاشتم خيلي بالاخره يعني سني شدم. سني وهابي ناجور شده بود خدا نكند آدم كج راه برود و منحرف شود گفت يك شب خواب ديدم حالا در ذهنم نيست گفت نجف بودم يا اينكه مدينه برف برف خيلي زياد آمده بود گفت اين هواي گرم اين همه برف براي چيست؟ بعد وقتيكه رفتم ديدم كه دوازده سيد با لباس سبز همه نشستند بزرگشان سوال كرد كسي مي داند آيه «سئل سائل بعذاب واقع» درباره چيست؟ گفت من فوري بلند شدم گفتم من بگويم گفت بگو گفتم آيه وقتيكه شخصي پيش پيغمبر خدا(ص) آمد بعد از بيعت پرسيد كه اي پيغمبر گفتي نماز بخوان خوانديم گفتي روزه بگير روزه گرفتم گفتي جهاد كن جهاد كرديم، امر به معروف كن امر به معروف كرديم، نهي از منكر كن نهي از منكر كرديم حالا آوردي پسر عم خودت را بر ما امام و رهبر قرار دادي به ما گفتي بيعت كن، اين كار را از طرف خود انجام دادي يا از طرف خدا انجام دادي پيغمبر خدا(ص) فرمود من آنچه كه مي گويم از طرف خداست و قرآن هم شهادت مي دهد پيغمبر خدا (ص) عادي هم دارد حرف مي زند حرف خدا را مي زند «ما ينطق عن الهوي ان هو الاوحيٌ يوحي» يعني اگر پيغمبر(ص) عادي هم دارد حرف مي زند يعني وحي شده است كه دارد حرف مي زند. خدا تهديد كرده است يك كلمه از طرف ما نگويي من رگ گردنت را قطع مي كنم من از طرف خدا مي گويم. بعد اينقدري اين عرب متاثر بود و ناراحت گفت خدايا اگر اين كلام را صحيح است سنگي از آسمان ببارد بر فرق من بخورد همان صحنه يك سنگي از آسمان آمد و به فرقش خورد و به درك واصل شد و اصحاب تكبير گفتند شاعري به نام حسان بن ثابت حضرت دارد كه كل ماجرا را به شعر در آورده است. بعد پيغمبر خدا(ص) رو به حسان كردند فرمودندحسان تا زمانيكه با زبانت از ما دفاع مي كني مويد به روح القدس باشي. حالا اينكه فرمودند چرا نفرمودند هميشه مويد به روح القدس در شعر باشي تا زمانيكه از ما دفاع مي كني؟ علتش اين است كه اين حسان به زمان اميرالمومنين(ع) كه رسيد وارسيد يعني آن لحظه اي كه مي بايست از مولا دفاع كند از امامت اميرالمومنين(ع) آن موقع دفاع نكرد. اينكه پيغمبر خدا(ص) فرمودند تا زمانيكه با زبانت مدافع ما هستي مويد به روح القدس باشي. منظورم اين است كه بعد از اين آيه نازل شد «سئل سائل بعذاب واقع»سوره معراج، آیه1، ايشان خودش گفت آن سيد بزرگوار گفتند احسن آفرين، بعد يك كاسه آبي را به من داد و گفت بيا آب را بياشام بعد رو كرد به من فلاني ولايت ما آب حيات است.شخص حضرت اميرالمومنین(ع) بود كه اين آب را به او داده بود. مي گويد ديگر در زندگيم آن ديد بدي كه نسبت به سادات داشتم برطرف شد و بعد هم توبه كرد و بعد كتابهاي زيادي را ايشان در دست تنظيم دارد و مدافع مذهب تشيع است.
اصولا فرق شيعه وسني در يك كلام است شيعه به كسي مي گویند كه امامت را منصوب از طرف خدا ميداند، اميرالمومنين(ع) را منصوب از طرف خدا مي داند و سني به كسي مي گويند كه اين نسبيت را قبول ندارد. تفاوت شيعه و سني در همين است عمده تفاوت در همين بحث امامت معصوم است.
تفكرات ابن تيميه
اساس تفكر ابن تيميه سه چيز است. يكي بحث توحيد است توحيدي كه ابن تيميه و حتي محمد بن عبدالوهاب مطرح مي كنند آن توحيدشان در واقع گرفته شده از اسلام و قرآن نيست آن توحيدي كه ابن تيميه دم از آن مي زند در واقع توحيدي بر گرفته از تورات و انجيل است. يعني تجسيم خدا را جسم مي داند.
ابن بطوطه يك جهانگرد است مي گويد من رفتم در دمشق ديدم ابن تيميه دارد سخنراني مي كند «وفی عقله شي» مي گويد آدم ناقص است از نظر عقل كم دارد. بعد آنجا كه ابن تيميه بيان كرده، ابن بطوبه نوشته است،ابن تیمیه می گوید همانطور كه من از پله هاي منبر دارم پايين مي آيم خداي متعال هم هم از آسمان به آسمان دنيا مي آيد. اينها خودشان مباني فكري كه تجسيم هست آن وقت به ما شيعيان كه تفكرمان برخاسته از اسلام ناب است اينها به ما مشرك مي گويند. ولي در واقع مشرك واقعي همين ها هستند و قائل به تجسيم هستند. يعني خدا را در واقع جسم مي دانند ولي خدايي كه بنا باشد از پله پايين بيايد، خدا ديگر وقتي كه جسم شد اين ديگر در واقع توحيد نيست، يعني همان حرفي كه در تورات مي زنند كه مي آيد خداي متعال به دنيا مي آيد و با حضرت يعقوب(ع) كشتي مي گيرد. اينها در كتابهاي مذهبي در تورات تحريف شده است. اين دعوت به تجسيم يكي از بنيادهاي فكري محمد بن عبدالوهاب است.
يكي ديگر از بنيادهاي فكري محمد بن عبدالوهاب و ابن تيميه اين است كه مقامات معنوي براي انبيا و اوليا اينها قائل نيستند. يعني با افراد عادي مثل هم هستند، يا هيچ فرقي با ديگران ندارند، يك انسان عادي هستند. كه مثلا وقتي پيغمبر (ص) از دنيا رفتند ديگر رابطه اش با اين دنيا قطع مي شود. اهل بيت را كه اصلا قبول ندارند و مخصوصا ابن تيميه كه دشمني اش با اميرالمومنين(ع) و حضرت زهرا(س) سرآمد است. اينها سر سخت دشمن اميرالمومنين(ع) است در واقع ناصبي هستند و تفكر اموي داشتند و در جنگهايي كه بين اميرالمومنين(ع) اتفاق افتاده است با معاويه و در واقع معاويه را حق مي دانند و حضرت علي (ع) خطاكار مي گويند. ريشه تفكرشان تفكر اموي است و براي انبيا و همينطور براي اولياي الهي هيچ مقامي اينها قائل نيستند. روي اين جهت مي گويند براي چه مي خواهند زيارت بروند. الان هم شما مي بينيد جلوگيري مي كنند. اگر زورشان مي رسيد جلوگيري مي كردند نمي گذاشتند يك نفر به زيارت مرقد پيغمبر(ص) برود يكي از علمايشان گفته بود كه خدا راشكر مي كنم كه نابينا هستم كه چشمم يك بار به گنبد سبز پيغمبر(ص) نخورده است و اينها در زمان خودشان يكي از برنامه هايشان تخريب حرم پيغمبر(ص) بود كه علماي اسلام وقتي كه متوجه شدند نگذاشتند كه اين كار را انجام دهند. والا ديگر تمام قبور ائمه و همين طور بزرگان را در مدينه اينها تخريب كردند و اين مقامات معنوي را اينها قائل نيستند و مي گويند كسي كه مرد ديگر تمام شد و حال اينكه قرآن مي فرمايند: شهدا زنده اند، شهدا حيات دارند و پيغمبر(ص) ما كه مقامش از شهدا بالاتر است حيات معنوي دارد و ارتباط بين امت و امام معصوم ارتباطش قطع نمي شود، ارتباط مردم كه با پيامبر(ص) قطع نمي شود منتهي اينها هيچ ارزشي براي اولياي الهي قائل نيستند اصلا ببينيد حرفهايي كه اينها مي زنند توسل را قبل از ابن تيميه توسل بين شيعه و سني بوده است، توسل يعني چه؟ يعني اينكه شما پيش خدا آبرو داريد از خدا بخواه يا خدا اين اختيار را به شما داده است كه اين حاجت مرا بر آورده كن. اين منافاتي با توحيد ندارد شرك نيست، شرك وقتي است كه ما مثلا فرض كنيم كه سراغ يك قطب برويم بگوييم همه كاره تويي، بگوييم تو خداي ما هستي خوب آن شرك مي شود والا شخصيت بزرگواري مثل سيدالشهدا(ع) كه همه چيزش را براي خداي متعال داده است اين پيش خدا آبرو دارد، دعاي و اراده او پيش خدا مستجاب است. ما وقتي پيش پيغمبرخدا(ص) می رویم می گویم يا رسول الله(ص) شما اين مريض را شفا بده نمي خواهد بگويد تو خدا هستي مي خواهد بگويد تو عبدخدا هستي، خدا اين اختيار را به شما داده است بخاطر خدمت كردي جانت را فدا كردي، شهداي ما مقام شفاعت دارند، شهداي ما آبرو پش خدا دارند و ما مي رويم از آنها حاجت مي گيريم منتهي اينها هيچ مقامي هيچ عظمتي به انبياي و اولياي الهي قائل نيستند.مي گويند كسي كه مرد تمام مي شود و مي رود و ديگر هيچ هنري از او ديگر نيست. اينكه شما فرموديد. اين محمد بن عبدالوهاب بوده است محمد بن عبدالوهاب گفته است اين عصايي كه دست من است از پيغمبر(ص) بهتر است اين چنين تفكري اينها در واقع دارند. امروز هم كه الان زائران به مكه تشريف مي برند به هيچ وجه نمي گذارند زيارت كنند، اگر شما بخواهيد برويد زيارت كنيد فوري مي گويند شرك است، دست نمي گذارند بزنيد، مي زنند برخورد مي كنند.بارگاه روی قبور ائمه ساختن در واقع شرك مي دانند. خداي متعال در قرآن بيان كرده است در باب اصحاب كهف وقتي كه آن عظمت را پيدا كردند دو گروه آمدند نظر دادند يك گروه گفتند كه بياييد اينجا يك بنا و آرامگاه و يادبودي بسازيم يك ستون يادبودي مي سازيم اين تفكر ملي گرا آن موقع ها بوده، براي آنها يك ستون يادبودي مي سازيم. ولي مومنين گفتند قبور اينها را مسجدي درست مي كنيم كه در واقع در آنجا خدا را عبادت بكنيم. محل اصحاب كهف كه آن جواناني بودند كه ايمان به خدا آوردند اين رتبه را پيدا كردند و خداي متعال تاييد كرد.
اينكه اينها مي فرمايند از پيغمبر خدا(ص) هيچ چيزي نيست اين حرف بي خودي است نه تنها از پيغمبر خدا(ص) بلكه خداي متعال در قرآن، لباس پيغمبر خدا(ص) هم شفا مي دهد، پيراهن يوسف را ببينيد چه كار مي كند «اذهبوا تعميمي» پیراهن مرا ببريد بعد اين پيراهن يوسف مي تواند چشمان نابيناي يعقوب را شفا دهد به خاطر چه؟ بخاطر اينكه بندگي كرده است خدا را عبادت كرده است. آنوقت اينها مي گويند نه پيغمبرخدا(ص) كاري از دستش بر نمي آيد. نه اينكه پيغمبر خدا(ص) است كه ما بگوييم خداي ما است آن شرك است.
زماني در سال 62 من به زيارت قبور مطهر ائمه بقيع رفتم. بیست و يكسالم هم بيشتر نبود ايستاده بودم داشتم اذن دخول مي خواندم زيارتنامه ائمه بقيع را مي خواندم در آنجا داريم كه «يا ابناء رسول الله انا عبدكم» در اول زيارتنامه دارد من متوجه نبودم ديدم يكي از اين طلبه هاي وهابي گفت «انت مسلم» گفتم «انا مسلم» گفت «لا انت ليس مسلم» گفتم چرا به خاطر اينكه شما مي گوييد «انا عبدكم العبودية لله لرسول ولا لا بناء رسول» عبوديت براي خداست و شما مي گوييد من عبد او هستم من گفتم شما طلبه ايد گفت بله گفتم شما در بحثهاي فقهي خوانده ايد عبد چند معنا دارد «انا عبدكم» عبد چند معنا دارد يكي معناي عبوديت براي خداست خوب آن بحث جدايي است. يك عبد به معناي غلام داريم عبد مكاتب و عبد مدبر داريم مثلا غلامي را مي خريدند و مي گفتند كه مكاتبه مي كردند يك نوشته اي بود بين ارباب و آن عبد اين مقدار شما كار كنيد، پول به من بپردازيد شما چطور مي شويد شما آزاد مي شويد، اين را عبد مكاتب مي گفتند. يا عبد مدبر مثلا اين را مي خريد مي گفت بعد از اينكه من از دنيا رفتم تو آزاد مي شوي گفتم اينجا يعني «انا عبدكم» يعني من مطيع شما هستم نه معناي اينكه شما خدا هستيد و من بنده شما هستم شما مرا خلق كرديد نه عبدكم يعني مطيعكم ، رفت بعد من ديدم كه يك پيرمردي از اين چفيه قرمز هايشان آمد. كتاب زيارت را از دست ما گرفتند من ازشان گرفتم بعد اينها دو نفري كتاب را از دست من گرفتند و وقتي كه مقاومت مرا ديدند لاي كتاب را باز كردند آن زيارت ائمه بقيع را پاره كردند و ريز ريز كرد و به زمين ريخت. خوب وقتيكه رفت و اينها دوباره به سراغ من همان طلبه جوان آمد بعد شروع به صحبت كردن با من كرد از او سوال كردم كه قبر پدر پيغمبر كجاست گفت مي خواهي براي چه گفتم براي زيارت بروم گفت نبايد به زيارت بروي گفتم چرا گفت مسلمان به زيارت كافر نمي رود، من گفتم پدران انبيا همه بايد موحد باشند. از مشرك موحد نمي شود پيغمبر خدا بيايد. پدرانشان بايد موحد باشند. خلاصه بحث زيادي بين ما و آن طلبه سني شد. گفتم بالاخره جايش كجاست؟ حالا هر چه كه هست بالاخره جايش را نشان ما مي دهي، آنزمان مسجد النبي(ص) توسعه پيدا نكرده بود خراب كرده بودند سال 62 و بعدش آمده بودند يك سايبانيهايي درست كرده بودند كه پنكه هم زيرش كار مي كرد و نماز مي خواندند، بعد همه اينها الان داخل در مسجد النبي(ص) شده اند گفت پدر پيغمبر (ص) در آنجا دفن بوده است و الان تخريب كه شده سايبان درست شده است كه مي روند زير سايه اش، البته ما بعدش هم جايش را پيدا كرديم مرقد و محل، چون تاريخ زندگي عبدالله پدر پيامبر را خوانده بودم عاشق شده بودم كه بروم قبر ايشان را پيدا كنم و بروم به زيارت قبر عبدالله چون كه جوان بود حضرت به مدينه آمد خيلي جوان شايد 22 سال 23 سال بيشتر نداشت پدر پيغمبر ما درمدينه از دنيا رفت. منظورم سر اين تفكر اينها است همه را مشرك مي دانند غير از خودشان را به معناي غلطي كه در واقع از شرك اينها دادند. الان هم همين است. يك روز ما با يكي از دوستان طلبه مان يكروز رفتيم مسجدالنبي(ص) گفتم بيا برويم كتابخانه داخل مسجد النبي(ص) كتابخانه اي است گفتيم بيا ببينيم چه چيز از آثار تشيع آنجا هست، حتي آثار علماي اهل سنت مثل شارح نهج البلاغه ابن ابي الحديد نهج البلاغه را شرح كرده است ببينيم آنجا هست تا اينكه ما وارد شديم و شخص وهابي عبوس كرده سلام كرديم جواب سلام ما را ندادند «انت مشرك» تو مجوس، نمي دانم «انتم روافض» اين روافض، كلمه اي است كه خود محمد ابن تيميه به شيعيان داده است رافضي يعني خوارج از دين رفض كرده خارج از دين شده است «انتم روافض» ما گفتيم كه نه پيرو اهل بيت هستيم اقتدا مي كنيم و افتخار مي كنيم كه پيرو اهل بيت هستيم. گفت شما علي و اولاد علي را خدا مي دانيم گفتيم خدا لعنت كند كسي این را مي گويد و خدا لعنت كند آن كسي كه چنين عقيده اي دارد شروع كرد نگاه كردن و بعد همين جور بين ما بحث شد وقتي بخواهد گير بياندازد گفت «ماذا تقول في ابي بكر» در مورد ابوبكر چه مي گوييد گفتيم ابوبكر را تعدادي از مسلمانان انتخاب كردند ديد اينجا چيزي دستگيرش نشد، گفت «ماذا تقول في عايشه» در مورد عايشه چه مي گوييد گفتيم عايشه هم كه آيه است كه زنان پيغمبر امهات مومنين هستند مادران مومنين هستند گفت «والله كذبت يا شيخ» داري دروغ مي گويي تقيه تقيه يعني تقيه مي کني و رفت. اصلا نگذاشت كه ما به كتابخانه شان نزديك شويم صد جلد كتاب ريخت جلوي من و به من گفت شما نگاه كنيد و من يكي از كتابها را باز كردم ديدم كه روايات ما تقطيع كردند، اصلا يك روايتي دارد كه اميرالمومنين(ع) مي فرمايند مقام من افضليت من از نوح پيامبر هم بالاتر است از فلان پيامبر هم بالاتر است اينها آمدند در كتابهايشان تقطيع كردند. روايات ما را جمع كرده بودند صد جلد كتاب جلوي من ريخت بعد به دوستمان گفتيم فلاني فكر نمي كنم الان ديگر جاي ماندن باشد و اينها با اين نگاهايشان گفتيم كه اينها اگر دستگير کنند قبل از حج هم هست ما ديگر از همه چيز مي افتيم. بالاخره به هر طريقي كه بود از كتابخانه خارج شديم. فضاي همچنين تفكري به غير از خودشان را تعصب خاصي دارند و هيچ كس را هم قبول ندارند و فكر مي كنند كه حق هم با تفكرات خودشان و تكذيب مسلمين است.
نكته سومي كه اينها دارند همه مسلمانان كافرند غير از خودشان خوب اين خود آدم مي فهمد كه اين سياست انگليس چقدر موثر واقع شده است و با اين مطلب بايد چگونه كه در قلب عالم اسلام ضربه سنگيني را انگليسي ها به مسلمانان زدند و مذهب وهابيت را اينها راه اندازي كردند. از طرفي در ايران با بهائيت را انگليسي ها و به كمك شورويها راه اندازي كردند در هند و جاي ديگر چيزهاي ديگر را راه اندازي كردند كه چگونه اينها تفرقه ايجاد بكنند و بتوانند مذهب سازي كنند و بتوانند از اين موقعيت ها تسلط بر مسلمانان پيدا كنند.
خوب اين بخشي از تفكر اينها، خيلي در بحث توسل، شفاعت، زيارت اهل قبور است و خيلي مطالب بلند و چيزي اينها دارند كه بايد مورد بحث قرار بگيرد كه حالا در همين مقدار در اين جلسه اكتفا مي كنيم.
در باب اساس تفكر مذهب وهابيت امروز هم كه واقعا اينها تسلط پيدا كرده اند پولي كه مرتب اينها دارند پرداخت مي كنند. ايران اسلامي هم دارد تهديد مي شود و همه اينها الان در سيستان و بلوچستان خيلي دارند كار مي كنند، دلارهاي نفتي مي آيد، مسجدهاي بسيار شيك ساخته مي شود، روحاني وهابي مرتب دارد تبليغ مي كند، از طرفي دارند در كردستان تبليغ مي كنند، تبليغات خيلي زياد دارند.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته

چاپ این نسخه درجه: 0.00   چند مرتبه به این پست امتیاز داده اند: 0 مرتبه

نظرات

تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
 
 

 
 طراحی سايت توسط شهر الکترونیک کرمان  پشتیبان رسمی سیستم مدیریتی سایت ساز دریا طراحی شده است.