سيستم مديريت محتواي ياس/دفتر امام جمعه بخش چترود  

مطالب

خانه مشهور لیست اضافه

شیوه اهل بیت

ارسال شده توسط: مدیربازدید شده: 468 مرتبه
دسته: سخنرانیتاریخ: 1390.02.18
 
سخنراني به مناسبت ميلاد امام موسي ابن جعفر (عليه السلام) 3/11/88
بسم الله الرحمن الرحيم
http://yascms.ir/emam/ebrahimi2.png

هفتم ماه صفر سالروز ولادت با سعادت آقا موسي ابن جعفر (عليه السلام) است انشاءالله اين ايام بر همه شما و ما مبارك باشد.
خود اهل بيت مي فرمايند وقتي كه ما شاد هستيم شما هم شاد باشيد وقتي كه ما محزونیم شما هم محزون باشید. درباره حضرت آقا موسي ابن جعفر (عليه السلام) مطالبي كه خدمت شما عرض مي كنم. اگر انشاءالله يكي از برادران مداحي هم بلد باشد مدحي در باب آقا موسي ابن جعفر (عليه السلام) بخواند ديگر از هر جهت مجلس ما كامل خواهد شد.
القاب امام موسی کاظم(علیه السلام)
چند لقب امام دارد يكي از القاب امام باب الحوائج است امام موسي ابن جعفر (عليه السلام)به او باب الحوائج مي گويند خوب مردم عراق و شيعيان چنين لقبي را به امام دادند همه ائمه باب الحوائج هستند از جمله امام موسي ابن جعفر (عليه السلام) امروز من در كتابهايي كه داشتم مطالعه مي كردم يك كتابي را مرحوم شيخ عباس قمي در باب زندگي چهارده معصوم نوشتند كه ترجمه هم شده است در آن كتاب مي نويسند كه از تاريخ بغداد نقل مي كنند يك خانمي به سمت حرم آقا موسي ابن جعفر (عليه السلام) مي دويده يكي از دشمنان اهل بيت به اين زن مي گويد كجا مي دوي با اين سرعت داري مي روي گفت بچه ام را زندان كردند دارم مي روم متوسل به آقا موسي ابن جعفر (عليه السلام) بشوم تا بچه ام از زندان نجات پيدا كند آن شخص گفت كه بي خود مي خواهي بروي موسي ابن جعفر (عليه السلام) اگر مي توانست خودش را از زندان نجات مي داد و در زندان هم به شهادت نمي رسيد. همين كه اين حرف را زد دل اين زن شكسته شد همان لحظه به امام متوسل شد و بچه اش همان لحظه جلويش حاضر شد يعني همان لحظه بچه اش به قدرت الهي و با توسل به آقا موسي ابن جعفر (عليه السلام) از زندان آزاد شد و آن شخص هم به خاطر يك جرمي كه انجام داده بود همان لحظه دستگير و زندان شد. روي اين جهت ما اعتقاد داريم مردم هم اعتقادپيدا كردند كه حضرت، باب الحوائج است. اين يكي از لقبهاي ايشان است.
لقب دوم كاظم گفته اند حالا چرا كاظم گفته اند به خاطر اينكه حضرت دشمنان زيادي داشت آزار و اذيتهاي زيادي به امام موسي ابن جعفر (عليه السلام) وارد مي كردند نه تنها آقا عكس العمل منفي در مقابل اينها نشان نمي دادند يعني به حضرت ظلم مي كردند در عوض بديهايي كه به حضرت مي شد به آنها بخشندگي داشت به آنها خوبي و احسان مي كرد ما شنيده ايم مي گويند «كظم غيظ» يعني خشمش را فرو مي برد. به آدم ظلم بكنند آدم گذشت بكند آن يك بحث است ولي در مقابل بديها به طرف خوبي هم بكنند اين خيلي حلم و بردباری مي خواهد. همانطوري كه به امام حسن مجتبي(عليه السلام) شخصي كه از شام آمده بود و شروع کرد به توهين كردن امام همه توهينها را تحمل كردند بعد گفتند شما در اين شهر غريب هستي و جا نداري و به خانه ما بيا و در خانه ما باش اگر مركب مي خواهي مركب برايت مي خريم اگر لباس مي خواهي برايت لباس تهيه مي كنيم هر مشكلي داشته باشي مشكلت را حل مي كنيم تا زماني كه در اين شهر هستي بيا و مهمان ما باش، اهل بيت چنين شيوه اي داشتند كه مردم مشتاقشان مي شدند يعني تنها خشم را فرو بردن و جلوي خشم را گرفتن اين يك كار كوچكي پيش اهل بيت بوده است، كار بزرگتر احسان در مقابل اينجور آدمها بوده است روي اين جهت به امام، كاظم مي گفتند. براي ما درس باشد. ما گاهی خشم مي گيريم مثلاً يك حرف ناجوري به ما مي زنند ما ده برابر مي گوييم تا جوابش بدهيم ما به امام موسي ابن جعفر (عليه السلام)تمسك نكرديم اگر ما تعهد نداشته باشيم در واقع تمسك به موسي ابن جعفر (عليه السلام)نكرديم در همين يك كلام، آدم بتواند موسي ابن جعفر (عليه السلام) تمسك پيدا كند در زندگيش و زندگي خانوادگي اش، در زندگي اجتماعي اش موفق است بعضي موقعها آدم ناراحت مي شود ممكن است خشم بگيرد و يك حرفي را هم بزند بعدش هم پشيمان بشود ولي كار از كار گذشته است هنر آن كسي دارد آن لحظه خشم او را مي گيرد بتواند آن موقع جلوي خودش را بگيرد و تحمل داشته باشد يك نامه اي يك دختر خانمي براي من نوشته است و از باباش در منزل گله كرده است كه اين پدر در خانه خيلي بد اخلاق است بعد نوشته است كه در نماز جمعه گذشته يك مقداري راجع به اخلاق صحبت كنيد راجع به اينكه پدرها زود عصباني نشوند.
عبدصالح
به امام موسي ابن جعفر (عليه السلام)عبد صالح هم مي گفتند يعني مشهور بوده است كه مي گفتند ما از عبد صالح شنيديم در زيارتنامه امام هم هست «السلام علي عبد صالح» در زيارتنامه آقا ابوالفضل هم هست عبد صالح چرا عبد صالح مي گويند به خاطر عبادت، كثرت عبادتهاي موسي ابن جعفر (عليه السلام)تا جاي كه مامون نقل كرده است او مي گويد كه من اول علويها را دشمن داشتم مامون عباسي اصلاً قاتل امام رضا(عليه السلام) است مي گويد من در دلم دشمن داشتم ولي يك صحنه اي ديدم نظرم عوض شد نوشته بود كه هارون در مدينه آمد همه آمدند دستور داد همه پيش او بيايند آخرين نفري كه پيش هارون آمد آقا موسي ابن جعفر (عليه السلام)بود مي گويد همين كه وارد شد بابايم مثل يك عبد ذليلي هارون جلوي پايش بلند شد امام از بس كه عبادت كرده رنجور شده بود جراحت پيدا كرده بود ميان دو چشم امام را بوسيد شروع به صحبت با امام كرد و دائماً مي گفت احوالتان خوب است خانواده خوب هستند امام مي فرمود الحمدلله خوب هستند مرتب و دائم اين را مي گفت بعد آنجا مامون دارد كه پدر من به همه خيلي كمك كرد به موسي ابن جعفر (عليه السلام)كه رسيد علي رغم اينكه اين احترام ظاهري را كرد ولي در عمل يك كمك خيلي كم به موسي ابن جعفر (عليه السلام)کرد. بعد من گفتم اين آقا كه بود كه شما اينجور در مقابلش مثل عبدي اين همه احترام كرديد گفت اين فرزند امام صادق(ع) از نسل پيغمبر خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) است تمام علوم انبياء هم در اختيارشان است بعد جريانش مفصل است منظورم كثرت عبادت است دشمن هم به كثرت عبادت به امام موسي ابن جعفر (عليه السلام) اين را به امام موسي ابن جعفر (عليه السلام) مي گفتند يك زماني هارون از
آن بالاي زندان نگاه كرد ديد يك پوستيني آنجا افتاده است گفت اين پوستين چيست؟ كه آنجا انداخته ايد آن زندان بان گفت نه، آقا اين پوستين، آقا موسي ابن جعفر (عليه السلام) است كه آقا در حال سجده هستند روي اين جهت به امام عبد صالح گفتند .
ابواء محل تولد امام کاظم(علیه السلام)
امام موسي ابن جعفر (عليه السلام) در سال 128 هجري قمري به دنيا آمدند در هفتم ماه صفر ظاهراً سه شنبه بود مكاني كه به دنيا آمدند در خود مدينه نبود بين مكه و مدينه يك جايي بود به نام ابواء است ابواء فاصله اش تقريباً 400 كيلومتر بين مكه و مدينه فاصله است تقريباً نصفه هاي راه است محلي است كه آمنه مادر پيغمبر خدا(صلي الله عليه وآله وسلم) هم در آن مكان از دنيا رفته است وقتي كه آمنه با كنيز خودشان ام ايمن با پيغمبر (صلي الله عليه وآله وسلم) در سن 5 الي 6 سالگي به زيارت قبر عبدالله آمدند در مسير كه مي آمدند، يك ماه تقريباً جناب آمنه در مدينه ماندند بعد از يك ماهي كه مدينه ماندند حركت كردند و در راه كه داشتند مي رفتند به مكه ديگر نرسيدند در فاصله بين مكه و مدينه ابواء آمنه از دنيا رفت و پيغمبر خدا(صلي الله عليه وآله وسلم) در 6 سالگي مادر خودشان را هم از دست دادند و غريبانه و تنها با ام ايمن حركت كردند و به سمت مكه رفتند و حالا در اين مكان ممكن است قريه اي باشد الان هم هست ابواء نوشته است آنهايي كه در مسير مكه رفتند يك جايي يك روستايي است اما زائر ها را از آن مسير نمي برند ولي در جاده من ديده ام منطقه ابواء نوشته شده است حضرت در اين نقطه به دنيا آمدند و وقتي كه در مدينه آمدند سه روز وليمه دادند به شكرانه اينكه خداي متعال آقا موسي ابن جعفر (عليه السلام) را به امام صادق(عليه السلام) دادند سه روز طعام دادند در تاريخ نوشته است كه يكنفر مي گويد من اصلاً ديگر غذا نمي خوردم تا اينكه ظهر بشود و مي رفتم و سر سفره مي نشستم و امام با دست خودش غذا مي آورد زحمت مي كشيد كار مي كرد و من مرتب از غذاي امام مي خوردم اين قدر مي خوردم تاريخ نوشته است كه بعد در خانه كه مي آمدم بايد يك متكايي دو طرفم مي گذاشتند و روي متكا بنشينم و دستهايم را روي دو طرف متكا مي گذاشتم و نمي توانستم به اين طرف و آن طرف بغلتم تا فردا ظهر بشود و بتوانم در غذاي امام شركت كنم .
شخصيت مادر امام
مادر امام شخصيت بزرگواري به نام حميده بود حميده عرب نيست عجم است حالا من فرصت نكردم تحقيق كنم ببينم مال كدام منطقه و كدام كشور حميده است كه دست خداي متعال اين زن را پاك و پاكيزه خدمت خاندان پيغمبر (عليه السلام) و امام صادق (عليه السلام) آورد كه اينقدر اين زن پيشرفت كرده است كه امام صادق (عليه السلام) خانمها كه مي آمدند و مسئله مي پرسيدند امام ارجاع مي دادند و مي گفتند برويد و از حميده خانم مسائل شرعي و احكام ديني تان را سوال كنيد.
دوران سخت تشيع در زمان امام موسي ابن جعفر (عليه السلام)
يك روايت را هم يادداشت كردم از كلمات امام موسي ابن جعفر (عليه السلام) دوران سخت تشيع را در آن زمان خدمت شما عرض مي كنم يكي از فرمایشات امام كاظم(عليه السلام) مي فرمايد «اتق الله و قل الحق» مي فرمايد تقوا اين است كه شما حق را بگوييد «وان كان فيه الهلاك» حق را بگوييد ولو در ظاهر باعث نابوديت شود تقوا اين است كه انسان حق گرا باشد حق را بگويد ظاهرش اين است ممكن است كه ما حق را بگوييم و شاید باعث هلاكت ما باشد ولي امام مي فرمايد «فان فيه نجاتك» در واقع نجات تو در اين است كه طرفدار حق باشي يعني حق گرا باشي اي فلانی «اتق الله ودع الباطل» فلاني تقواي خدا را پيشه كن و باطل را رها كن «وان كان فيه نجاتک» اگر چه الان اگر سراغ باطل بروي ظاهرش اين است كه نجات پيدا مي كني اما در واقع باعث نابودی تو است پس از نظر امام تقوا اين است كه آدم حق گرا باشد و باطل را در زندگيش ترك بكند.
از امام موسي ابن جعفر(عليه السلام) است مي فرمايد هر موقع مردم گناه جديدي بكنند خدا بلاي جديدي بر آنها نازل مي كند اگر گناهي بكنند كه تابحال انجام نمي دادند «احدث الله له من البلاء مالم يكونوا يعلمون» آنها را به يك عذاب و بلايي مبتلا مي كند كه قبلاً نمي دانستند هر موقع گناه جديدي در جامعه شيوع پيدا كند دنبالش مردم بايد منتظر بلاهای جدیدی باشند.
وضعيت شيعه(فرقه سازي) در زمان خلفاي عباسي
در زمان خلفاي عباسي ضربات سنگيني بر شيعه وارد شد كه خود آقا موسي ابن جعفر(عليه السلام) را سالها از اين زندان به آن زندان مي بردند و فرقه سازي هم مي كردند. يعني همانطور كه امروز فتنه درست مي كنند آن زمان هم همين جور بود.
فرقه اسماعیلیه
فتنه سازي بين شيعيان ايجاد مي كردند تا اختلاف بين آنها وجود داشته باشد. خوب اگر شيعه يك دست از امام موسي ابن جعفر (عليه السلام) تبعيت كند خلفا را بر مي انداختند اگر شيعيان همه باهم بودند اين اندازه خليفه عباسي نمي توانست ظلم کند اينها مي آمدند بين شيعيان اختلاف مي انداختند حالا يكي از راههاي اختلاف آمدند و عده اي را گفتند كه امام بعد از موسي ابن جعفر (عليه السلام) اسماعيل است، فرقه ای اسماعيلي شدند الان اطراف كرمان اسماعيلي هستند اينها اعتقادشان بر اين قرار گرفت كه اسماعيل ابن جعفرصادق(عليه السلام) اين امام زمان است هنوز هم حي است خوب امام با اين فرقه چكار كردند اسماعيل پسر بزرگ امام است امام هم خيلي ايشان را دوست مي دارند اين ديگر تقصير اسماعيل نيست تقصير آن كساني كه فرقه سازي كردند اسماعيل از دنيا رفت. بعد امام بزرگان شيعه را جمع كرد مثل ضراره ابو بصير و خيلي افراد ديگر حدود 30 نفر از بزرگان شيعه را امام دعوت كردند به منزل آمدند امام به يكي از شيعيان گفت كه برو روي صورت اسماعيل را بردار و رفت روي صورت اسماعيل را باز كرد گفت مرده است. دوباره آن يكي گفت اسماعيل زنده است یا مرده است گفتند نه اسماعيل از دنيا رفته است. مرتب دانه به دانه از همه اعتراف گرفت ولي مي بينيم كه همين افرادي كه امام دعوتشان كرده بود مرگ اسماعيل را هم ديده بودند رفتند و گفتند كه نه اسماعيل از دنيا نرفته است و فرقه اسماعيليه تشكيل گرديد. كه اسماعيل واقعاً شخصيت بزرگي بوده است امام زمان تشيع جنازه ايشان پا برهنه شرکت كردند و جلوي تابوت را گرفته بودند و خيلي امام گريه كردند خيلي او را دوست مي داشتند فرزند بزرگ امام بودند و قبرشان هم جلوي قبرستان بقيع بوده است در گذشته وهابيون و صعودي ها اين خيابان جلوي بقيع را مي خواستند درست كنند به قبر اسماعيل رسيدند هم گنبدش را خراب كردند و اينجا را هم خيابان كردند و خدا لعنتشان كند ولي جنازه اسماعيل سالم بيرون آمد منتهي اينها مخفيانه آمدند و در بقيع يك گوشه اي است ما الان كه مي رويم به زائرها مي گوييم كه اين طرفش تعدادي از شهداي حره هستند آن طرفش روبرويش محل دفن مجدد جناب اسماعيل فرزند امام صادق(عليه السلام) است. خوب اين يك گروه بودند.
فرقه فتحیه
گروه ديگري باز در زمان امام موسي ابن جعفر (عليه السلام) پيدا شدند هفت امامي هفت امامي ها دو فرقه بودند آنهايي كه تابع اسماعيل بودند كه اسماعيلي هستند يك گروه كه به آنها فتحيه گويند سراغ عبدالله افتح رفتند عبدالله هم يكي از پسران امام است تعدادي از شيعيان وقتي امام صادق(عليه السلام) از دنيا رفت ايشان عبدالله افتح فرزند امام صادق(عليه السلام) است چون لبش شكافته بوده است از اين جهت او را عبدالله افتح مي ناميدند خدمت شما عرض شود كه امام صادق(عليه السلام) از دنيا رفت خوب شيعيان هم اهل تحقيق بودند و حسابگر پيش عبدالله رفتند و شروع به پرسيدن مسائل شرعي ديني و همه چيز كردند سوال كردند ديدند نه عبدالله نمي تواند جواب دهد بيرون آمدند متحير بودند كه چكار كنند؟ عده اي اسماعيلي شده بودند عده اي فتحيه اي شده بودند عده اي سراغ محمدابن جعفر (عليه السلام) معروف به ديباج رفته بودند و مي گفتند ايشان امام است ديدند يك نفر آمد و آنها را راهنمايي كرد و گفت من شما را به امام حق راهنمايي مي كنم پيش موسي ابن جعفر(عليه السلام) آمدند هر چه سوال كردند ديدند بله اصلاً آنها سوال نكرده امام جواب مي دهند يعني رسم اينجوري بوده است حتي در كتاب نوشته است مثلاً نامه داشتند و در پاكت بود باز نمي كردند ولي به محض اينكه باز مي كردند مي ديدند كه از تمام سوالها اطلاع دارند. به اعجاز الهي به اراده امام همه سوالات جواب داده شده است اعجاز مي كردند كرامت نشان مي دادند منظور يكي از فرقه هايي كه در زمان امام پيدا شد فتحيه هفت امامي ها بودند.
سازش ناپذیری ائمه معصومین با ظلم
ائمه معصومين مخصوصاً امام موسي ابن جعفر(عليه السلام) هيچ سازشي با ظلم نداشتند اگر امامهاي ما تسبيح دست مي گرفتند همه اش نماز مي خواندند قرآن مي خواندند و كاري به كار حكومت نداشتند پادشاهان و ظالمين به آنها كاري نداشتند چرا امام موسي ابن جعفر(عليه السلام)7 سال بايد زندان برود براي اينكه امام گفته بود تو باطلي ظلم نبايد باشد تو حق حاكميت نداري مسئله امامت است يعني تو امامت باطل هستي امام حق را خدا تعيين كرده است من امام حق هستم، حاكميت بايد دست من باشد. خوب اينها زير بار نمي رفتند و با امام دشمن مي شدند و الا اگر امام مرتب نماز مي خواندند قرآن مي خواند و روزه مي گرفت و مسائل حرام و حلال مسائل ديني و شرعي، اين طرف و آن طرف فقط همين بود خوشحال هم بودند كاري به كار امام نداشتند چرا شاه امام بزرگوار ما را تبعيد كرد ولي از طرفي آيت الله شريعتمداري را كاري نداشتند آقاي شريعتمداري مگر در ايران نبود خيلي بزرگ بود احترام داشت و كاري هم به او نداشتند ولي امام را 14 سال تبعيد كردند كه 6 ماه در تركيه بود كه حتي نگذاشتند كه عمامه سر ايشان باشد بايد پالتو بپوشد بعد هم مشكلات بود بحث سر امامت در و رهبري در ميان مردم است و امام و رهبري طاغوت را زيربارش نمي رفتند مردم مي گفتند حكومتت غاصبانه است.
رضایت به ظلم در گروه ظالمین
هارون يكي از كارهايي كه انجام مي داد شيعيان با نفوذ را پيدا مي كرد و به خودش جذب مي كرد از جمله يكي از شيعياني كه اموال فراواني داشت صفوان است صفوان جمال است اين شترهاي زيادي داشت هارون آمده بود شترهاي صفار را كرايه كرده بود بعد صفار در مدينه پيش امام موسي ابن جعفر(عليه السلام) مي آيد امام مي گويند كه صفوان همه كارهايت خوب است« يا صفوان كل شي منك حسن» همه كارهايت خوب است «ماخلاشيئا واحداً» يك كارت خوب نيست آقا من چكار كردم چه خطايي از من سرزده است امام فرمودند كه شترها را به اين مرد كرايه دادي يعني به اين طاغوت كرايه دادي صفوان به نظر خودش مي آمد ما شتران خود را به هارون كرايه داد يم هارون هم ايام حج است از اين شترها مي خواهد مردم را به حج ببرد اين چه اشكال دارد شترهايمان را كرايه داديم آنهم در راه حجج مي خواهد مصرف كند اين خلافش چيست از امام توضيح خواست آقا اين چه اشكالي دارد من به اين مرد كرايه دادم كرايه شترها را مي گيرم معامله شرعي درست هم است آنهم در راه حج مصرف مي كند امام فرمودند «يا صفوان ان تحب بقائه» آيا دوست داري هارون زنده باشد تا برگردد كرايه تو را بدهد گفت بله دلم مي خواهد زنده باشد و كرايه شترها را به من بدهد امام فرمودند نكته اساسي همين جا است هر كس بقاء طاغوت را بخواهد اين در واقع جزء طاغوت حساب مي شود هر كس بقاء ظلم را بخواهد در واقع جز دستگاه ظلم شمرده مي شود و كسي هم كه جزء آن ها شمرده شد در آتش وارد مي شود روشنگري كرد صفار يكدفعه به خود آمد عجب كاري كرديم ما هم دردلمان نبايد بقاء طاغوت را بخواهيم نبايد بقاء ظلم را بخواهيم آمد و چكار كرد؟ آمد و تمام شترها را فروخت . هارون او را خواست گفت چرا شترها را فروختي گفت جناب خليفه من پير شدم نمي توانم از عهده اش بر بيايم گفت نه من مي دانم چه كسي اين كار را كرده است اين را موسي ابن جعفر(عليه السلام) به تو گفته است اگر همنشینی تو با ما نبود همين الان دستور مي دادم كه گردن تو را بزنند ولي حالا چون با هم رفيق هستيم از تو صرفنظر مي كنم.
شیوه امام برای حفظ تشیع
اين يك برخورد امام بود يك برخورد ديگر از امام ذكر بكنم و مجلس را تمام كنم يك برخورد ديگر از امام با علي ابن يقطين است . علي ابن يقطين جزء اصحاب خاص امام موسي ابن جعفر(عليه السلام) است امام به ايشان گفتند كه در حكومت هارون باش چرا؟ از يك طرف به صفار مي گويند چرا شترها را كرايه دادي از يكطرف علي ابن يقطين كه وزير هارون است شيعه بسيار خوبي هم است امام به علي ابن يقطين مي گويند كه تو در دستگاه هارون بمان خوب مامون دارد از اين خواص سوءاستفاده مي كند اينجا كه علي ابن يقطين است علي ابن يقطين باعث نجات شيعيان است مي خواست از دستگاه ظلمه بيرون بيايد مي خواست استعفا بدهد آمد و با امام موسي ابن جعفر(عليه السلام) مشورت كرد آقا چه كار كنم امام فرمود نه آنجا بمان اگر تو آنجا بماني جان شيعيان را نجات مي دهي تو اگر در دستگاه حكومت نباشي كسي نيست كه شيعيان خاص ما را هنگام گرفتاري نجاتشان بدهد اما تو اگر در دستگاه حكومت هاروني باشي باعث مي شود كه تو شيعيان ما را نجات بدهي آقاي رجايي چه خدمتي به علماي دين كرده است ايشان هم در دستگاه ظلم بود ولي با همين حضورش آيت الله طالقاني خدمت مي كرده است بله يك دفعه كسي نفعي در حكومت ندارد ظلم از او سوء استفاده مي كند ولي يكدفعه امام مي فرمايد علي ابن يقطين تو در دستگاه طاغوت بمان تا بتواني به شيعيان ما كمك كني و خدمت كني حالا كه در اين دستگاه هستي كفاره گناه تو چيست «الاحسان علي اخوانكم» اين است كه به برادران شيعه ات احسان و رسيدگي كني همين علي ابن يقطين را امام يكبار اصلاً راهش نداد علي ابن يقطين آمد تا به حج برود در خانه آقا موسي ابن جعفر(عليه السلام) آمد آقا او را راهش نداد مدتي گذشت گفت آقا حج مي خواهم بروم آقا فرمودند نمي خواهد زحمت بكشي من كه راهت ندادم هيچ خدا هم قبولت نمي كند آقا چه گناهي از من سر زده است گفت صفار پيش تو آمد تو به او بي اعتنايي كردي تو به او محل ندادي تو در آن دستگاه رفتي كه به شيعيان خدمت كني گفت آقا چكار كنم امام فرمودند كه به قبرستان بقيع مي روي بعد يك دعا يادش دادند مي خواني يك اسبي حاضر مي شود تو را فوري به كوفه مي رساند حالا كوفه بوده است يا نه نمي دانم كجا بوده است در خانه اش مي روي و حلاليت از او مي طلبي اگر حلالت كرد آن موقع هم من تو را قبول مي كنم هم خدا تو را قبول مي كند اين آمد اين دعا را خواند اسب حاضر شد فوري علي ابن يقطين سوار شد و او را در خانه صفوان برود. صفوان بيرون آمد گفت يك خواهشي از تو دارم وقتي دم در آمد ديد وزير هارون است اصلاً دست پاچه شد زبانش به لكنت افتاد وزير هارون اينجا چكار مي كند گفت از تو يك خواهشي دارم گفت چه خواهشي گفت من صورتم را روي خاك مي گذارم تو پا روي صورت من بگذار گفت مگر مي شود گفت خواهش مي كنم اين كار را بكن صورتي كه نباشد از برادر مومنش رو ترش كند و روي گردان شود آن سزاوار خاك است پا روي صورتي كه در مقابل برادر ديني اش اينجور اخم كند. خوب اين شيوه هايي بود كه امام موسي ابن جعفر(عليه السلام) براي حفظ شيعيان خودشان به كار بردند من ديگر بيش از اين شما را خسته نمي كنم همين مقدار در باب الحوائج آقا موسي ابن جعفر(عليه السلام) بس باشد حالامن نمي دانم همين جور چند بار آقا موسي ابن جعفر(عليه السلام) را صدا بزنيم.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته

چاپ این نسخه درجه: 0.00   چند مرتبه به این پست امتیاز داده اند: 0 مرتبه

نظرات

تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
 
 

 
 طراحی سايت توسط شهر الکترونیک کرمان  پشتیبان رسمی سیستم مدیریتی سایت ساز دریا طراحی شده است.