سيستم مديريت محتواي ياس/دفتر امام جمعه بخش چترود  

مطالب

خانه مشهور لیست اضافه

ولادت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)و تبار امام صادق(علیه السلام)

ارسال شده توسط: مديربازدید شده: 765 مرتبه
دسته: سخنراني در خصوص يا به نقل از پيامبر اسلام(ص) و اهل بيت(ع)تاریخ: 1392.11.21
 
سخنرانی حجت الاسلام والمسلمین علی ابراهیمی امام جمعه محترم بافت در جشن میلاد امام صادق(علیه السلام) و میلاد پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)در مسجد امام محمدباقر(علیه السلام)مورخ 92/10/28
ولادت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)و تبار امام صادق(علیه السلام)
http://yascms.ir/istgah/ebrahimi3.jpg

بسم الله الرحمن الرحیم
قال الله الحکیم فی کتابه:«لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ»(سوره احزاب،آیه21)

از حضور برادران عزیز، خواهران مکرمه و مسئولین محترم تشکر و قدردانی می نمایم.
از دوستان سؤال دارم به نظر شما آیا مقام حضرت عیسی مسیح(علیه السلام)بالاتر است یا مقام پیغمبرخاتم حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم)؟ما می بینیم مسیحی ها هنگامی که میلاد پیغمبرشان می شود چند روز تعطیلی دارند و جشن های زیادی می گیرند.ما مسلمان می بایست برای اشرف مخلوقات، اعظم همه پیغمبران الهی حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم)در سراسر دنیای اسلام و ایران اسلامی این میلاد را باشکوه تر از عید مسیحی ها جشن می گرفتیم و مراسم های باشکوه برگزار می کردیم.امشب و فردا بسیار باعظمت هستند و روزه در این روزها ثواب یک سال روزه داری را در پرونده انسان جای می دهد.در این روزها صدقه دادن و گره از مشکل مردم باز کردن هم از کارهای مستحبی است که ثواب زیادی دارد.انشاءالله چند کلامی از امام جعفر صادق(علیه السلام)و چند کلام در باب پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم)برای دوستان عرض می نمایم.
تبار امام صادق(علیه السلام)
نژاد امام صادق(علیه السلام)از دو طرف ایرانی است.هر چند آنچه که مهم است شخصیت خودِ امام معصوم، از نسل پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم)و خصوصاً از نسل حضرت زهرا(سلام الله علیها)و امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)هستند.اما افتخار ما ایرانی ها است که امام صادق(علیه السلام)از دو جهت یعنی هم از جهت پدر و هم از جهت مادر نژاد ایرانی دارند.نام پدر امام صادق(علیه السلام)،امام محمد باقر(علیه السلام)یعنی امام پنجم است.نام همسر امام محمد باقر(علیه السلام)فاطمه که به ام فروه هم مشهور بودند.ایشان در تقوا و دینداری سرآمد زنان آن دوران بودند و شخصیت باعظمتی داشتند.امام صادق(علیه السلام)در مدینه به دنیا آمدند.امام صادق(علیه السلام)از جهت پدر هم به نژاد ایرانی ها می رسند زیرا از جهت پدر به امام محمد باقر(علیه السلام)و ایشان هم به پدر خود امام سجاد(علیه السلام)هستند و مادر امام سجاد(علیه السلام)ایرانی بودند.یعنی شهربانو دختر یزدگرد همسر امام حسین(علیه السلام)ایرانی بودند.داستان نژاد پدری امام صادق(علیه السلام)اینگونه بود که:وقتی ایران فتح شد، تعدادی از ایرانیها را اسیر کردند و به مدینه که قلب حاکمیت اسلام بود، بردند.شهربانو و تعدادی از دختران ایرانی گفتند:روزت سیاه باد هرمز که فرزندانت اینگونه اسیر شدند.وقتی شهربانو این جمله را گفت،عمر فکر کرد به او توهین می کنند، برای همین گفت:آنها را ببرید، شلاق بزنید یا اعدام کنید که چرا به ما توهین کردند.امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)،زبان فارسی را می دانستند به عمر فرمودند:آنها توهین نکردند فقط گفتند روزت سیاه باد هرمز یعنی به جد خود گفتند و هرگز توهینی به کسی نکردند.بعد وقتی می خواستند آنها را به عنوان زندانی یا به عنوان کنیز ببرند، امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)نگذاشتند و فرمودند:باید با بزرگان هر قوم با بزرگی رفتار کنید.خلیفه دوم گفت:باید چکار انجام دهیم؟حضرت فرمودند:باید دختران را آزاد بگذارید تا با هر کسی که خواستند ازدواج کنند،نباید آنها را به کنیزی ببرید.شهربانو، امام حسین(علیه السلام)را انتخاب کرد و همسر امام حسین(علیه السلام)شد که امام سجاد(علیه السلام)از ایشان به دنیا آمد و مشهور است که می گویند شهربانو بعد از به دنیا آوردن امام سجاد(علیه السلام)از دنیا رفتند.نام فرزند امام سجاد(علیه السلام)،امام محمد باقر(علیه السلام)بود که امام جعفر صادق(علیه السلام)هم فرزند امام محمد باقر(علیه السلام)هستند.بنابراین یک نژاد امام صادق(علیه السلام)از طرف پدر ایرانی شد.
داستان نژاد مادری امام صادق(علیه السلام)چنین است:نام مادر امام جعفر صادق(علیه السلام)یعنی همسر امام محمد باقر(علیه السلام)،فاطمه ام فروه است.فاطمه دختر قاسم و قاسم پسر محمد ابی بکر بود.ابوبکر همسری به نام اسماء بنت عمیس داشت.اسماء همسر جعفر بوده که وقتی جعفر به شهادت رسید، اسماء با ابوبکر ازدواج کرد.خداوند از ابوبکر پسری به نام محمد به اسماء داد که به او محمد بن ابی بکر می گویند.بعد از این که ابوبکر از دنیا رفت، اسماء با حضرت علی(علیه السلام)ازدواج کرد و محمد بن ابی بکر در خانه حضرت علی(علیه السلام)بزرگ شد.در واقع محمد بن ابی بکر تربیت شده و از شیعیان و استاندار امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)بود.محمد بن ابی بکر را در مصر به شهادت رساندند یعنی جنایتکاران اُموی مانند عمر و عاص وقتی در زمان معاویه به مصر لشکر کشی کردند، محمد بن ابی بکر را در پوست شتر یا گاو کردند و آتش زدند.وقتی خبر شهادت او به مادرش اسماء رسید از سینه های اسماء خون می آمد.در جریان دختران یزدگرد که گفتیم شهربانو، امام حسین(علیه السلام)را انتخاب کرد،خواهر شهربانو هم محمد بن ابی بکر را انتخاب کرده بود یعنی این دختر ایرانی همسر محمد بن ابی بکر شد.بعد از او پسری به نام قاسم به دنیا آمد.قاسم دختری به نام فاطمه داشت که همسر امام پنجم شد.بنابراین امام جعفر صادق(علیه السلام)از طرف مادر هم نژاد ایرانی هستند.البته افتخار اسلام و نبوت و حضرت زهرا(سلام الله علیها)است و برای امام افتخار نیست اما برای ما ایرانی ها افتخار است که امام صادق(علیه السلام)که رئیس مذهب ما است از دو جهت نژاد ایرانی دارند.
امام صادق(علیه السلام)در چنین روزهایی مانند فردا به دنیا آمدند.زمان امام صادق(علیه السلام)زمان عجیبی بود، چون جنگ قدرت بین بنی عباس و بنی امیه بود، اسلام هم پیشرفت کرده بود و شبهات هم زیاد بود.چون دو گروه یعنی بنی عباس و بنی امیه به جنگ با هم مشغول شدند، فراغتی برای امام صادق(علیه السلام)پیدا شد که بتوانند دانشگاه جعفری را تأسیس کنند.دیگر برای دشمنان فرصتی نبود که بخواهند امام را شهید کنند.در دوران قبل، بنی امیه و بنی عباس تمام تلاش خود را می گذاشتند که ائمه را از سر راه خود بردارند اما چون جنگ قدرت بین بنی امیه و بنی عباس بود فراغتی چند ساله پیدا شد.در نتیجه امام صادق(علیه السلام)دانشگاه جعفری را تأسیس و 12 هزار شاگرد تربیت کردند که 4 هزار نفر مجتهد و متخصص بودند و نه تنها در تفسیر بلکه در ریاضیات، علوم طبیعی، نجوم و در تمام علومی که نیاز بود و امروز میراث ما از امام صادق(علیه السلام)است از این دانشگاه و از برکت امام صادق(علیه السلام)شروع شد.اگر شیعه نجات پیدا کرد، احکام دین را فهمید از برکت امام صادق(علیه السلام)است.برای همین به ما شیعه جعفری می گویند یعنی شیعه هر چه توانست پیدا کند از این عمر بابرکت امام و تربیت شاگردان متخصص بود.
کرامات و معجزات امام صادق(علیه السلام)
1- گره از کار مردم باز کردن

امام صادق(علیه السلام)مستجاب الدعوه هستند.مفضل می فرماید:یک روز من و امام صادق(علیه السلام)از کوچه های منا رد می شدیم که خانمی با فرزندان خود نشسته بود و گریه می کرد.امام صادق(علیه السلام)سؤال کردند برای چه گریه می کنید؟آنها گفتند:تنها رزق و روزی ما از یک گاو بود که این گاو هم مُرده است.گریه ما بخاطر این است که نمی دانیم چگونه زندگی خود را اداره کنیم.امام به آن خانم فرمودند:آیا می خواهی این گاو زنده شود؟خانم که امام صادق(علیه السلام)را نمی شناخت گفت:مرا مسخره می کنید!مگر می شود گاو مرده زنده شود؟!امام صادق(علیه السلام)یک دعا کردند و به گاو دستی زدند که تا دست زدند،آن گاو به اذن خداوند بلند شد و ایستاد.وقتی خانم این صحنه را دید گفت:بیائید و عیسی مسیح را ببینید اما امام صادق(علیه السلام)بین جمعیت رفتند تا شناخته نشوند.این یکی از معجزات امام صادق(علیه السلام)بود که گره از کار مسلمانی باز کردند.
در آن زمان هم مردم به امام صادق(علیه السلام)پناهنده می شدند و حاجت می گرفتند.مانند امشب که همۀ ما به امام صادق(علیه السلام)پناهنده می شویم و خدا می داند که حاجت می گیریم.چون در این شب خداوند، ملائکه و صاحب الزمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف)خوشحال هستند که هم میلاد جدشان پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و هم میلاد امام صادق(علیه السلام)است.ما باید در گرفتن حاجات خود پافشاری کنیم.
2- علم امام صادق(علیه السلام)به همه چیز حتی زبان حیوانات
صفوان می گوید:من با امام صادق(علیه السلام)از جایی رد می شدیم.شخصی بزغاله ای را خوابانده بود تا ذبح کند.وقتی چشم بزغاله به امام صادق(علیه السلام)اُفتاد صدایی زد.امام رو به قصاب کردند فرمودند:قیمت این بزغاله چقدر است؟قصاب گفت:من این بزغاله را چهار درهم خریدم.امام فرمودند:این چهار درهم را بگیر و این بزغاله را رها کن.صفوان می گوید:باز در راه رفتن چند جریان مانند همین اتفاق افتاد(پرنده ای دیدند و داستان مفصلی دارد)من به امام گفتم:امروز کارهای عجیبی از شما مشاهده کردم.امام صادق(علیه السلام)فرمودند:این بزغاله به من پناهنده شد و گفت:خاندان پیغمبر، امام صادق(علیه السلام)به داد من برس.چون این حیوان به من متوسل شد، من هم آن را از صاحبش خریداری و آزاد کردم.آن پرنده هم اینگونه بود.امام صادق(علیه السلام)همه زبانها حتی زبان پرندگان و حیوانات را می دانستند و به همه چیز عالم بودند.
شخصیت و عظمت پیامبر اعظم(صلی الله علیه و آله و سلم)
امشب، شب ولادت اشرف مخلوقات است، ایشان شخصیتی مردمی و مهربان بودند که به همه سلام می کردند.حتی هیچکس نمیتوانست به ایشان در سلام کردن سبقت بگیرد، ایشان حتی به کودکان هم سلام می کردند.چنین شخصیتی که به همه سلام می کند، چنان عظیم است که خداوند با عظمت بارها به ایشان سلام کردند.از یک طرف سوار بر الاغ و از طرفی خداوند بُراق را برای سفر ایشان به آسمان می فرستد.علم و اطلاع ما در برابر شخصیت پیامبر اعظم(صلی الله علیه و آله و سلم)اندک است.
محل و زمان ولادت پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم)
سالها پیش مانند امشب در نزدیکی سحر، پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم)به دنیا آمدند.پدر بزرگوار ایشان عبدالله و مادر ایشان آمنه بود.پدر پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم)شخصیت بسیار ممتازی دارند.محل ولادت پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم)وقتی به مکه می رویم، وقتی از صحن خانه خداوند بیرون می آئیم ساختمانی است که آن را با سیمان سفید نگهداری کرده اند شاید هم ساختمان را خراب کنند.روی این ساختمان نوشته شده«مکتبة مکه المکرمه»کتابخانه مکه.وهابیون از بس دشمن اهل بیت(علیهم السلام)و در واقع دشمن پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم)هستند و نمی خواستند نام و یادی از ولادت پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم)باشد نام آن را«مکتبة مکه المکرمه»اما در واقع نام این مکان«مولد النبی»محل ولادت پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم)است.یعنی پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم)در خانه خودشان به دنیا آمدند و در دوران گذشته آنجا را مسجدی ساختند.وقتی وهابیون بر سر کار آمدند، این مسجد را تخریب کردند.از بس محمد بن عبدالوهاب و ابن تیمیه از این مکان مذمت کردند، بعد شهردار مکه آنجا را کتابخانه کرد.الان تنها ساختمانی که از صحن بیرون می آئی و معمولاً ایرانی ها می خواهند سوار بر اتوبوس شوند و بروند، در سمت چپ آنها ساختمان«مکتبة مکه المکرمه»است که روبروی دستشویی های مسجد الحرام است.وهابیون دنبال این بودند که آنجا را تخریب کنند اما تا به حال نتوانستند.
داستان قربانی کردن عبدالله فرزند عبدالمطلب
به پدر پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم)مصباح الحرم(چراغ حرم)می گفتند.چون نور وجود پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم)در وجود مبارک ایشان بود، شبهای تاریک جلوی پای ایشان می درخشید.جناب عبدالمطلّب می خواستند خانه خداوند را درست کنند، چون چاه زمزم پر شده بود و خانه خداوند آب نداشت.ایشان هر چه کار کردند که چاه زمزم را احیاء کنند نتوانستند بعد فرمودند:خداوندا ده فرزند به من بده که بتوانم این چاه زمزم را احیاء کنم بعد یکی از فرزندانم را در راه تو قربانی می کنم.خداوند، فرزندان متعددی به ایشان داد.بعد ایشان چاه زمزم را آنقدر حفر کردند تا احیاء شد(چاه زمزم از زمان حضرت ابراهیم است و بهترین آب دنیا را دارد که بیماریهای صعب العلاج به برکت آب زمزم شفا پیدا می کند.آب زمزم، آبی است که هر چقدر نگه داریم خراب نمی شود.خاصیت دیگر آب زمزم این است که اگر یک قطره از آن را در چندین لیتر آب بریزید تمام آب را تبدیل به آب زمزم می کند که داستانهای زیادی در باب شفا دهندگی آب زمزم است)وقتی چاه احیاء شد، خداوند به ایشان پسر داده بود و باید یکی از آنها را در راه خداوند قربانی می کرد.عبدالمطلب بین فرزندان خود قرعه زدند و قرعه به نام عبدالله افتاد.مردم مکه نگذاشتند و گفتند:عبدالله دلربا، جذاب و مهربان است ما نمی گذاریم ایشان را قربانی کنید باید دوباره قرعه بزنید.قرعه زدند و باز قرعه به نام عبدالله آمد و همین طور هر چه قرعه زدند باز به نام عبدالله در آمد اما مردم نگذاشتند ایشان را قربانی کنند.بعد با خود گفتند که چکار انجام دهیم؟شخصی پیشنهاد داد:یک خانم در چند فرسخی اینجا هست که اهل کتاب و عالم است نزد او برویم و ببینیم چه می گوید(داستان مفصلی دارد).آنها رفتند، خانم به آنها گفت:دیه یک انسان در نزد شما چقدر است؟آنها گفتند:ده شتر است.بعد خانم گفت:شما بین عبدالله و ده شتر قرعه بزنید اگر به نام عبدالله افتاد، ده شتر اضافه کنید و همین طور تعداد شترها را بالا ببرید تا قرعه به نام شترها بیفتد.وقتی خانم این راه حل را داد آنها خوشحال شدند.بعد کنار خانه خداوند آمدند و قرعه زدند.قرعه به نام عبدالله افتاد.ده شتر اضافه کردند و قرعه زدند باز قرعه به نام عبدالله افتاد.به همین صورت شتر اضافه می کردند و باز قرعه به نام عبدالله می آمد تا این که صد شتر شد و وقتی قرعه زدند قرعه به نام ده شتر آمد.عبدالمطلّب فرمودند:من باید یقین پیدا کنم که خداوند از این قرعه ما راضی است و باید دوباره قرعه کشی کنیم.باز چند بار قرعه کشی کردند و هر چند بار به نام صد شتر آمد.بعد عبدالمطلّب همه شترها را خیرات کردند.
ازدواج عبدالله و ولادت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)
وقتی خیرات تمام شد،عبدالمطلب از همان جا که برگشتند از یکی از دختران نجیب مکه به نام آمنه برای پسر خود خواستگاری کردند.در تاریخ نوشته است:عبدالمطلب برای خود هم همسری اختیار کردند که از آن همسر، حمزه سیدالشهداء(علیه السلام)به دنیا آمد که از طرفی با پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم)هم شیر رضاعی یکدیگر را خوردند.بعد جناب عبدالله به یک سفر تجارتی رفتند چون مهمترین کار مردم مکه در آن زمان تجارت بود و تابستان و زمستان تجارت می کردند.جناب عبدالله با کاروان تجارتی خود به سوریه رفتند.هنگام بازگشت از سوریه به مدینه آمدند، مریض شدند یک ماه در مدینه ماندند و همان جا از دنیا رفتند.آمنه هم حامله بود و هنوز پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم)به دنیا نیامده بودند که پدر ایشان در شهر مدینه از دنیا رفتند.بعد از مدتی پیغمبر خاتم(صلی الله علیه و آله و سلم)پا به عرصه وجود گذاشتند.به آمنه ندا آمد که این فرزند شما برگزیده خداوند است، نام ایشان را محمد(صلی الله علیه و آله و سلم)بگذارید.چون هم در آسمان و هم در زمین ستوده شده است و صفات ایشان ستودنی است.بعد به عبدالمطلّب خبر دادند که نوه شما به دنیا آمده، بیائید او را ببینید.ایشان آمدند، قنداقه پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم)را کنار خانه خداوند بردند و طبق وحی که آمده بود نام ایشان را محمد(صلی الله علیه و آله و سلم)گذاشتند.
اتفاقات عجیب لحظه ولادت پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم)
تمام خیراتی که شامل حال بشریت شده همه از برکت ولادت پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم)است.اگر اسلام ما را نجات داد و غل و زنجیر را از دست و پای بشریت باز کرد همه از برکت ولادت پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم)است.که شب و لحظه ولادت اتفاقات بسیار عجیبی در عالم رخ داد که بعضی از اتفاقات در شعر مجری محترم آمده بود.از جمله اتفاقات این بود که در تمام مظاهر شرک اختلاف ایجاد شد.آتشکده پارس که ایرانی ها می رفتند و در آنجا بت پرستی و دو خدا را پرستش می کردند و این آتشکده را هزار سال روشن کرده بودند و نمی گذاشتند کسی آن را خاموش کند(ببینید باید چقدر هیزم در این مدت استفاده می شده)به برکت ولادت پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم)برای همیشه خاموش شد.یا در آن زمان در کنار ساوه دریاچه ای بود که محل بت پرستی، خوش گذرانی، فسق و فجور و گناه بود، این دریاچه هم خشک شد.تمام پادشاهان ظالم در روز ولادت پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم)گنگ شده بودند.بت هایی که مردم می رفتند و آنها را عبادت می کردند همه سرنگون شدند.شیاطین به آسمان راه داشتند و با ملائکه می نشستند و حشر و نشر داشتند،بعد تمام اخبار عالم را می گرفتند و به کاهنان می دادند، کاهنان هم اخبار را به مردم می گفتند و ارتباط با جن داشتند اما وقتی پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم)به دنیا آمدند، ارتباطات بین شیاطین و ملائکه قطع شد.اگر شیاطین می خواستند به بالا بروند به طرف آنها سنگ پرتاب می شد.
اخلاق پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم)
نکته دیگر در باب اخلاق پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم)خدمت دوستان عرض می نمایم.مردم مکه فرزندان خود را به روستاهای اطراف می فرستادند تا نشو و نما کنند، چون در مکه وبا آمده بود و بچه ها می مُردند.از یک جهت روستاهای اطراف سالم بودند جهت دیگر این که روستاهای اطراف به زبان عربی خالص صحبت می کردند.چون مردم مکه از جاههای مختلف ارتباط و رفت و آمد داشتند و زبان آنها عربی خالص نبود اما روستاهای اطراف زبان خالص داشتند.چند زن هم پیدا شده بودند که پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم)را شیر دهند اما پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم)سینه هیچ زنی را نمی گرفتند.مستشرقین اروپایی نوشته اند:خانمها نمی رفتند که پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم)را قبول کنند، چون فرزند یتیم بود و هیچ زن شیردهی حاضر نمی شد بچه یتیم و بی پولی را شیر دهد در صورتی که این دروغ است، چون عبدالمطلب ثروتمند مکه بود و صد شتر قربانی کرد.حقیقت این است که خودِ پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم)هر سینه ای را قبول نمی کردند.البته خانم دیگری به نام ثويبه که کنیزی بود یک هفته ای به پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)شیر داد.بعد از او تا مدت یک هفته حلیمه سعدیه آمد.حلیمه سعدیه می گوید:ما فقیر و بدبخت بودیم، خشک سالی داشتیم،آب نداشتیم و مراتع ما از بین رفته بودن.یکی از سینه های من شیر داشت.به درب خانه عبدالمطلب آمدم، در زدم و گفتم:شنیدم شما دنبال زن شیرده هستید.گفتند:بله، بعد مرا راهنمایی کردند.من رفتم و سلام کردم، شخصیت باعظمت عبدالمطللب که هم چهره پادشاهان و هم چهره پیغمبران را داشت از من سؤال کردند:نام شما چیست؟من گفتم:حلیمه سعدیه.عبدالمطلب تفعلی زدند و فرمودند:«بخ بخ»مبارک است، حلیمه از حلم است و سعدیه هم به معنای خوشبختی است،انشاءالله وجود تو مایۀ خوشبختی شود(قبر حلیمه سعدیه در قبرستان بقیع است).بعد من نوزاد(پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم))را گرفتم، وقتی به ایشان نگاه کردم برق صورت ایشان مرا مجذوب کرد، همین که ایشان را به سینه خود گرفتم مهر ایشان به دلم نشست، سینه ام که خشک بود غرق در شیر شد و ایشان همان سینه ای که خشک بود را مکیدند و تا دو سال از همان سینه شیر خوردند.باز حلیمه سعدیه می فرماید:من این فرزند را برمی داشتم و با خود می بردم،وقتی به کوه یا درختی می رسیدیم کوه و درخت می گفتند:«السلام علیک یا رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم)».بعد پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم)را به قبیله خود آوردم، خشک سالی ها برطرف شد و مراتع ما سرسبز و زندگی ما از برکت وجود پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم)دگرگون شد.
درس بزرگ ما از پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم):مهر و محبت به پدر و مادر
پیغمبرخدا(صلی الله علیه و آله و سلم)پنج سال نزد حلیمه سعدیه بودند.پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم)خواهران رضاعی خود را دوست می داشتند که نام یکی از خواهران ایشان شیما بود.پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم)بسیار به احترام بر پدر و مادر سفارش می کردند.(پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)بسیار میهمان نواز بودند)هر موقع خواهر رضاعی ایشان می آمد، عبای خود را هم زیر پای ایشان پهن می کردند.ایشان همه خواهر و برادران رضاعی خود را دوست داشتند اما نسبت به خواهرشان شیما بیشتر احترام می گذاشتند.از ایشان سؤال کردند:شما دو برادر دیگر هم دارید به برادرهای خود هم احترام می کنید اما به خواهر خود بیشتر محبت می کنید.حضرت فرمودند:چون خواهرم شیما بیشتر به پدر و مادرم احترام و رسیدگی می کرد، من هم او را بیشتر دوست دارم.بنابراین انشاءالله درس بزرگ ما از پبغمبرخدا(صلی الله علیه و آله و سلم)مهر و محبت به پدر و مادر باشد.
خدایا چنان کن سرانجام کار تو خشنود باشی و ما رستگار
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته

چاپ این نسخه درجه: 5.00   چند مرتبه به این پست امتیاز داده اند: 1 مرتبه

نظرات

تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
 
 

 
 طراحی سايت توسط شهر الکترونیک کرمان  پشتیبان رسمی سیستم مدیریتی سایت ساز دریا طراحی شده است.