اسوه هاي بشريت (05) [منبع الکترونيکي] : امام محمد باقر (عليه السلام)
ارسال شده توسط: مدیر | بازدید شده: 790 مرتبه |
دسته: کتابخانه امام محمد باقر علیه السلام | تاریخ: 1388.10.29 |
  |
اسوه هاي بشريت (05) [منبع الکترونيکي] : امام محمد باقر (عليه السلام) >
4146 نور علم ش 29، دي 1367 اسوههاي بشريت 5 امام محمد باقر عليه السلام رسول جعفريان پنجمين امام شيعه محمد بن علي بن الحسين عليه السلام است كه به باقر شهرت يافته است، تولّد ايشان به سال 57 هجري ذكر شده است^ يعقوبي از آن حضرت روايت ميكند قُتِلَ جَدِّي الْحُسَينُ وَلِي اَرْبَعُ سِنينَ وَاِنّي لَاَذْكُرُ مَقْتَلَهُ وَما نالَنا في ذلِكَ الْوَقْتِ^ ^ هنگامي كه نيايم حسينعليه السلام به شهادت رسيد من چهارساله بودم و جريان شهادت آن حضرت و آنچه در آن روز برما گذشت همه را به ياد دارم يعقوبي سال شهادت امام را سال 117 هجري ذكر كرده اما سال 114 بيشتر روايت شده است، امام باقر عليه السلام بوسيل? ابراهيم بن وليد بن عبدالملك مسموم شده و به شهادت رسيد و در بقيع دفن شد^ ^ ادلّه امامت آن حضرت در كتب شيعه بطور مبسوط ذكر شده^ و نقش انگشتري^? ايشان كه معمولاً شعار ائمه در برخورد با مشكلات زمان خود بوده اَلْعِزَّةُ لِلّهِ جَميعاً [تمام عزت از آن خداست] بوده است^ ^ امام پنجم شيعيان به لقب باقر شهرت يافت و معناي باقر شكافنده است كه در توضيح آن جابر بن يزيد جُعفي گويد لِاَنَّهُ بَقَرَ الْعِلْمَ بَقْراً اَي شَقَّهُ وَاَظْهَرَهُ اِظْهاراً^ ^ آن حضرت علم را شكافت و رموز و دقائق آن را روشن ساخت يعقوبي مينويسد كانَ سَمِّي الْباقِرُ لِاَنَّهُ بَقَرَ الْعِلْمَ^ ^ بدان سبب باقر ناميده شد كه علم را شكافت محمد بن مكرم نيز در كلم? باقر چنين گفته اَلتَّبَقُّرُ اَلتَّوَسُّعُ في الْعِلْمِ وَالْمالِ وَكانَ يقالُ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِي بْنِ الْحُسَينِ بْنِ عَلِي الْباقِرَ رِضْوانُ الله عَلَيهِمْ لِانَّهُ بَقَرَ الْعِلْمَ وَعَرَّفَ اَصْلَهُ وَاسْتَنْبَطَ فَرْعَهُ^ ^ «تبقّر» داشتن علم و مال زياد را گويند و به محمد بن علي بن حسين بن علي عليه السلام بدان جهت باقر گفته ميشد كه آن حضرت علم را شكافت واصول آن را مشخص و طرز استنباط فروع علم از اصول آن را بيان فرمود جابربن عبدالله انصاري روايتي در فضيلت امام باقر عليه السلام نقل كرده كه بنوشت? ابن شهر آشوب هم? فقهاء مدينه و عراق آن را روايت كردهاند^ در اين روايت جابر گويد رسول خدا مرا مورد خطاب قرار داده و فرمود اِنَّكَ سَتَبْقي حَتّي تَري رَجُلاً مِنْ وُلْدي اَشْبَهُ النّاسِ بي اِسْمُهُ عَلي اِسْمي اذا رَاَيتَهُ لَم يخْلِ عَلَيكَ فَاقْرَئْهُ مِنّي السَّلامَ تو بعد از من چندان زنده ميماني كه مردي از فرزندان مرا ـ كه شبيهترين مردم به من و نامش مطابق نام من باشد ـ زيارت كني، وقتي كه او را ديدي سلام مرا باو برسان و اين سفارش مرا حتماًعمل كرده و سهل مگير^? در تاريخ يعقوبي دنبال? اين حديث چنين آمده است فَلَمّا كَبُرَ سِنُّ جابِرٍ وَخافَ الْمَوْتَ جَعَلَ يقُولُ يا باقِرُ يا باقِرُ اَينَ اَنْتَ حَتّي رَآهُ فَوَقَعَ عَلَيهِ يقَبِّلُ يدَيهِ وَرِجْلَيهِ وَيقُولُ بِاَبي وَاُمّي شَبيهَ اَبيهِ رَسُولِ اللهِ صلي الله عليه و آله اِنَّ اَباكَ يقْرَئُكَ
السَّلامُ^ ^ وقتي جابر به سنين پيري رسيد و مرگ خود را نزديك ديد، مرتباً ميگفت، يا باقريا باقر، كجائي، تا اينكه روزي آن حضرت را ديده و خود را به وي رسانيد، در حاليكه دست و پاي حضرتش را ميبوسيد و ميگفت پدر و مادرم فداي تو كه شبيه پدرت رسول خدا هستي، رسول خدا بر تو سلام فرستاده است اين روايت از امام صادق عليه السلام نيز نقل شده و آن حضرت در اين روايت كلمه باقر را به عنوان يك فضيلت اختصاصي براي پدربزرگوارش قلمداد فرموده است^ ^ نقل اين روايت از رسول خدا صلي الله عليه و آله باعث شهرت امام باقر عليه السلام بدين لقب گرديده و پس از آن نيز كه مجلس آن حضرت محل تجمّع و استفاد? عدّ? كثيري از روات و محدّثين اهل سنّت شد اين لقب وجه عملي خود را نيز نشان داد وقتي كه زيدبن علي عليه السلام نزد هشام بود، هشام با توصيف امام باقر با كلم? «بقره» خواست آن حضرت را تحقير نمايد زيد در جواب او گفت سَمّاهُ رَسُولُ اللهِ صلي الله عليه و آله باقِرَ الْعِلْمِ وَاَنْتَ تُسَمّيه الْبَقَرةَ لَقَدِ اخْتَلَفْتُما اِذاً^ ^ پيامبر او را باقرالعلم ناميده و تو بقره مينامي؟ پس ميان رسول خدا و تو بطور حتم اختلاف وجود خواهد داشت؟ موقعيت علمي امام باقر عليه السلام بدون ترديد از نظر بسياري از علماي اهل سنّت امام باقر عليه السلام در زمان حيات خويش شهرت عالمگيري پيدا كرد و همواره محضر او از مراجعين فراوان از كلّي? بلاد و سرزمينهاي اسلامي پر بود، موقعيت علمي او به مثاب? شخصيتي عالم و فقيه بخصوص به عنوان نمايند? علوم اهل بيت بسياري را واميداشت تا از محضر او بهره گيرند و حلّ^? اشكالات علمي و فقهي خود را از او بطلبند، در اين ميان اهل عراق كه شيعيان بسياري در ميان آنها وجود داشت مفتون شخصيت آن حضرت شده بودند^ ^ در ميان مراجعين، آنچنان خضوعي نسبت به شخصيت علمي امام بچشم ميخورد كه عبدالله بن عطاء مكي ميگفت مارَاَيتُ الْعُلَماءَ عِنْدَ اَحَدٍ قَطُّ اَصْغَرَ مِنْهُمْ عِنْدَ اَبي جَعْفَرٍ وَلَقَدْ رَاَيتُ الْحَكَمَ بْنَ عُيينَةَ مَعَ جَلالَتِهِ في الْقَوْمِ بَينَ يدَيهِ كَاَنَّهُ صَبِي بَينَ يدِي مُعَلِّمِهِ^ ^ علماء را در محضر هيچكس كوچكتر از آنها در محضر ابوجعفر عليه السلام نديدم حكم بن عيينه با تمام عظمت علمياش در ميان مردم، در برابر آن حضرت مانند دانشآموزي در مقابل معلم خود به نظر ميرسيد شهرت علمي امام و به تعبير ابن عَنْبَة كانَ واسِعَ الْعِلْمِ وَوافِرَ الْحلْمِ مشهورتر از آن است كه كسي بخواهد آن را بيان كند^ ^ اين شهرت در زمان خود او نه تنها در حجاز كه به تعبير ابن ابي الحديد كانَ سَيدَ فُقَهاءِ الْحِجازِ^ بلكه حتي در عراق و خراسان نيز بطور گستردهاي فراگير شده بود، چنانكه راوي ميگويد ديدم كه مردم خراسان دورش حلقه زده و اشكالات علمي خود را از او ميپرسيدند^ ^ استاد ابوزهره دربار? مرجعيت عام امام مينويسد كانَ مُحَمَّد الْباقِرِ عليه السلام وَريثَةَ الْاِمامِ السَّجّادِ في اِمامَةِ اَهْلِهِ وَنَيلِ الْهِدايةِ وَلِذا كانَ مَقْصَدَ الْعُلَماءِ مِنْ كُلِّ الْبِلادِ الْاِسْلامِيةِ وَمازارَ اَحَدٌ الْمَدينَةَ الّا عَرَجَ عَلي بَيتِ مُحَمَّدٍ الْباقِرِ يأْخُذُ عَنْهُ امام باقر عليه السلام وارث امام سجاد عليه السلام در امامت و هدايت مردم بود، از اينرو علماي تمام بلاد^? اسلامي از هر سو به محضر او ميشتافتند و كسي از مدينه ديدن نميكرد جز اينكه به خدمت او شرفياب شده و از علوم بيپايانش بهرهها
ميگرفت باز مينويسد كانَ يقْصُدُهُ مِنْ ائِمَّةِ الفقه وَالْحَديثِ كَثيرونَ^ ^ از بزرگان فقه و حديث، خيليها به قصد بهرهگيري علمي پيش حضرتش ميآمدند وازغيون الاخبار نقل شده كه قَدْ اَخَذَ عَنْهُ اهلُ الْفِقْهِ ظاهِرَ الْحَلالِ وَالْحرام^ ^ فقهاء احكام حلال و حرام را از او ميگرفتند او همانند پدرش امام سجاد عليه السلام كه از شهرت عظيم علمي در ميان مردم برخوردار بود مورد احترام خاص و عام قرار داشت، محمد بن مُنْكَدِر كه خود يكي از محدّثين معروف اهل سنّت بود در عظمت امام پنجم شيعيان چنين ميگويد من جانشين علي بن الحسين از ميان فرزندان او را ـ كه نزديكترين آنان به او از نظر علم و فضيلت هم مي بايست باشد ـ نديده بودم تا روزي كه به محضر فرزندش محمدباقر عليه السلام رسيدم^ ^ بسياري از علماء بزرگ اسلامي پيرامون مقام علمي و موقعيت فقهي حضرتش جملات زيبائي بر زبان راندهاند كه استاد اسد حيدر آنها را در كتاب خود گردآوري كرده است^ ^ كثرت روايات امام در زمينههاي فقه و اعتقادات و علوم ديگر اسلام باعث شد غير از روات شيعه بسياري از محدّثين اهل سنت نيز از آن حضرت نقل حديث نمايند كه يكي از معروفترين آنها «ابوحنيفه» است او با توجه به اينكه اكثريت قريب باتفاق احاديث وارده از طريق اهل سنت را نميپذيرد، روايات زيادي از طريق اهل بيت و بالخصوص امام باقر عليه السلام نقل كرده است^ ^ غير از ابوحنيفه چنانكه ذهبي نوشته عمروبن دينار، اعمش، اوزاعي، ابن جريح^? وقُرَّة بن خالد نيز از آن حضرت نقل حديث كردهاند^ ^ ابواسحاق وقتي به او مراجعه كرده و مقام بسيار بلند و اعجابانگيز علمي او را ديد در توصيف وي چنين گفت لَمْ اَرَمِثْلَهُ قَطُّ^ ^ مثل او كسي را نديدهام ابوزُرعة نيز دربار? آن حضرت ميگويد اِنَّ اَبا جَعْفَرٍ اَكْبَرُ الْعُلَماءِ^ ^ ابوجعفر بزرگترين علماست به جرأت ميتوان گفت در ميان ائم? شيعه پس از امير المؤمنينعليه السلام سند بيشترين قسمت روايات به امام باقر و صادق عليه السلام منتهي ميگردد و اين بدليل موقعيت خاص سياسي جامعه آن روز بود كه اين دو امام بيشتر از ائمه ديگر فرصت نشر علوم آل محمّد صلي الله عليه و آله را پيدا كردند و لذا است كه در جوامع حديثي شيعه، قسمت معظم روايات اهل بيت از اين دو امام بزرگوار نقل شده است وَلِذا يقالُ لَمْ يظْهَرْ مِنْ وُلْدِ الحَسَنِ والْحَسَينِ مِنَ الْعُلُومِ ما ظَهَرَ مِنْهُ فِي التَّفسيرِ وَالْكَلامِ وَالْاَحْكامِ وَالْحَلالِ وَالْحَرامِ^ ^ بدين سبب گفتهاند از فرزندان حسن و حسين عليه السلام آن چه در زمين? تفسير، كلام، فتوي، احكام و حلال و حرام از آن حضرت صادر شده از كس ديگري صادر نشده است و اين خود دليل شهرت عظيم آنها در جامع? آن روز و در دورانهاي پس از آن به عنوان عالم فقه و راوي احاديث رسول خدا صلي الله عليه و آله ميباشد ابوزُهره از ميان انبوه كسانيكه به آن حضرت مراجعه و از محضر او كسب علم كردهاند به سفيان ثوري، سفيان بن عُيينَة محدّث مكه و ابوحنيفه اشاره كرده است^ ^ ابرش كلبي از هشام بن عبدالملك پرسيد مَنْ هذَا الَّذي احْتَوَشَتْهُ اَهْلُ الْعِراقِ يسْألُونَهُ؟ قالَ هذا نَبِي الْكُوفَةِ وَهُوَ يزْعَمُ اَنَّهُ ابْنُ
اللهِ فَاسْتَحِلّوُا حَلالَهُ و حَرِّمُوا حَرامَهُ^ ^ از رسول خدا صلي الله عليه و آله چيزي نقل نكنيد و در جواب كسانيكه از شما دربار? حكم مسألهاي پرس و^? جو ميكنند بگوئيد كتاب خدا قرآن ميان ما و شما است حلالش را حلال و حرامش را حرام بشماريد در اين زمينه از عمر نيز چنين نقل شده اَقِلّوُا الرِّوايةَ عَنْ رَسُولِ اللهِ وَاَنَا شَريكُكُمْ^ ^ از رسول خدا صلي الله عليه و آله كمتر نقل حديث نمائيد كه در اينكار منهم شما را همراهي ميكنم و از معاويه نقل ميكنند كه گفت عَلَيكُمْ مِنَ الْحَديثِ بِما كانَ في عَهْدِ عُمَرَ فَاِنَّهُ كانَ قَدْ اَخافَ النّاسَ فِي الْحَديثِ عَنْ رَسُولِ اللهِ صلي الله عليه و آله^ ^ به رواياتيكه در عهد عمر از رسول خدا صلي الله عليه و آله روايت شده است اكتفاء كنيد زيرا عمر مردم را در رابطه با نقل حديث از پيامبر برحذر ميداشت بيخبري مردم زماني به اوج خود رسيد كه فتوحات اسلام آغاز گرديد، زمامداران و مردم بطوري مشغول كشورگشائي و امور نظامي و مسائل مالي و شدند كه فعاليت علمي و تربيت ديني به هيچوجه جلب توجه نميكرد، وقتي ابن عباس در آخر ماه رمضان در بصره كه يكي از مراكز اصلي فتوحات بود بر بالاي منبر گفت اَخْرِجُوا صَدَقَهَ صَوْمِكُمْ، مردم معناي حرف او را نميفهميدند لذا ابن عباس گفت از مردم مدينه كسانيكه حاضرند برخيزند و براي آنها مفهوم صدق? صوم را توضيح دهند، فَاِنَّهُمْ لايعْلَمُونَ مِنْ زَكاةِ الْفِطْرَةِ الْواجِبَةِ شَيئاً^ ^ [آنان در رابطه با زكاة فطر? واجب، چيزي نميدانند] و بعد در دوران بني اميه اين ناآگاهي ديني بر شدت خود افزود، چنانكه دكتر علي حسن مينويسد اِنَّهُ في اَثْناءِ عَصْرِ بَني اُمَية الَّذينَ كانُؤا لايهْتَمُّونَ كَثيراً بِاُمُورِ الدّينِ، كانَ الشَّعْبُ فِي الْواقِعِ قَليلَ الفهم وَالْمَعْرِفَةِ لِلْفِقْهِ وَمَسائِلِ الدّينِ وَلَمْ يكُنْ يعْرِفٌ مِنْ هذِهِ الشُّئُونِ اِلّا اَهْل المَدينَة وَحْدَهُمْ^ ^ در دوران بني اميه كه به امور ديني توجه چنداني نميشد مردم نسبت به فقه و مسائل ديني آگاهي نداشتند و چيزي از آن نميفهميدند و تنها اهل مدينه بودند كه از اينگونه مسائل سردرميآوردند در منابع ديگر نيز آمده كه در طول نيم? دوم قرن اول هجري مردم حتّي كيفيت^? اقام? نماز و حج را نيز نميدانستد^ ^ انس بن مالك با نگاهي به روزگار خويش ميگفت ما اَعْرِفُ شَيئاً مِمّا كانَ عَلي عَهْدِ رَسُولِ اللهِ؟ قيلَ الصَّلاةُ قالَ اَلَيسَ صَنَعْتُمْ ما صَنَعْتُمْ فيها^ ^ از آن چه كه در زمان رسول خدا صلي الله عليه و آله بود چيزي به چشم نميخورد! گفتند نماز، گفت چه تحريفهائي كه در اين نماز انجام نداديد!! هم? اينها دلالت بر فراموش شدن فقه در ميان عامه دارد كه اتفاقاً يكي از مهمترين دلائل پرداختن امام باقر و امام صادق عليهما السلام به فقه، احياي آن در ميان مردم و جلوگيري از تحريفي است كه به يقين در تدوين و بازنويسي فقه روي ميداد امام باقر عليه السلام نمايند? مكتب اهل بيت و از اولين سروسامان دهندگان به فقه و تفسير از ديدگاه مكتبي شيعه بود از نظر اين مكتب دسترسي به علوم اصيل اسلامي تنها از طريق اهل بيت كه باب علم رسول خدا هستند ممكن است و به همين جهت امام به سَلَمة بن كُهَيل و حَكَم بن عُيينَة ميفرمود شَرّقا اَوْ غَرّبا فَلا تَجِدان عِلْماً صَحيحاً اِلّا شَيئاً خَرَجَ مِنْ عِنْدِنا^ ^
به شرق و غرب عالم برويد جز علم ما علم صحيحي پيدا نميكنيد و نيز ميفرمود فَلْيذْهَبِ الْحَسَنُ ـ يعْني اَلْبَصْري ـ يميناً وَشِمالاً فَوَاللهِ مايوجَدُ الْعِلْمُ اِلاّ هيهُنا^ ^ حسن بصري هر كجا ميخواهد برود، قسم بخدا هرگز جز در اينجا علمي پيدا نميشود و ميفرمود فَلْيذْهَبِ النّاسُ حَيثُ شاؤُوا فَوَاللهِ لَيسَ الْاَمْرُ اِلاّ مِنْ هيهُنا ـ اَشارَ اِلي بَيتِهِ ـ ^ مردم به هر كجا ميخواهند بروند، قسم به خدا كار علم راست نميآيد مگر از اينجا و اشاره^? بخانه خود كرد لذا امام به عنوان نمايند? اين مكتب هنگام مناظره ميكوشيد نظرات فقهي اهل بيت را اشاعه داده و در عين حال موارد انحراف اهل سنّت را مشخّص كرده و به مردم نشان دهد امام حتي از نظر بزرگترين علماء عصر خويش به عنوان ميزان تشخيص صحيح از سقيم مسلم شده بود و لذا بسيار پيش ميآمد كه آنان عقايد خود را پيش آن حضرت عرضه ميكردند تا به صحت و سقم آن واقف شوند ابوزُهره پس از نقل يكي از جلسات محاضر? ابوحنيفه با امام، چنين مينويسد وَمِنْ هذَا الْخَبَرِتَبَينَ اِمامَةُ الْباقِرِ لِلْعُلَماءِ يحْضُرُونَ اِلَيهِ وَيحاسِبُهُم عَلي ما يبْلُغُهُ عَنْهُمْ اَوْ يبْدُرُمِنْهُمْ وَكَاَنَّهُ الرَّئيس يحاكِمُ مَرْؤسيهِ لِيحْمِلَهُمْ عَلَي الْجادَّةِ وَهُمْ يقْبَلُونَ طائِعينَ تِلْكَ الرِّياسَةَ^ ^ از اين خبر، امامت باقر عليه السلام براي علماء روشن ميشود آنها پيش آن حضرت حاضر ميشدند، حضرت عقايد و نظرات ايشان را نقد ميكرد گويا آن حضرت رئيسي بود كه به زيردستانش حاكم بود تا آنانرا به شاهراه هدايت رهنمون شود و علماء آن عصر به رياست او گردن نهاده و از او اطاعت ميكردند يك بار عبدالله بن مُعَمَّرعمير اللَيثي نزد امام باقر عليه السلام آمده و پرسيد آيا اينكه شايع شده شما فتوا به حلّيت متعه دادهايد درست است؟ امام فرمود اَحَلّهَّها اللهُ في كِتابِهِ وَسَنَّها رَسُولُ اللهِ وَعَمِلَ بِها اَصْحابُهُ خدا آن را در كتابش حلال فرموده و سنت پيامبر بر آن قرار گرفته و ياران آن حضرت بدان عمل كردهاند عبدالله گفت اما عمر از آن نهي كرده است امام پاسخ داد فَاَنْتَ عَلي قَوْلِ صاحِبِكَ واَنَا عَلي قَوْلِ رَسُولِ اللهِ صلي الله عليه و آله تو بر فتواي رفيقت باش و من بر حكم رسول خدا صلي الله عليه و آله^ ^ همانگونه كه ديديم امام برپاي? كتاب و سنت استدلال ميكرد و با كساني كه به غير آنها استناد و استدلال ميكردند به مقابله برميخواست، روايت زير همين مشي امام را نشان ميدهد مَكْحُول بن ابراهيم از قيس بن ربيع روايت ميكند از ابواسحاق دربار? مسح بر^? خُفّين [چكمه] سؤال كردم در جواب گفت مردم را ميديدم كه مسح بر خفّين ميكردند تا شخصي از بني هاشم را كه محمد بن علي بن الحسين بود ديده و دربار? مسح بر خفّين از او سؤال كردم، فرمود لَمْ يكُنْ أميرُالْمُؤْمِنينَ عليه السلام يمْسَحُ عَلَيها وكانَ يقُولُ سَبَقَ الْكِتابُ الْمَسْحَ عَلَي الْخُفَّينِ^ ^ امير المؤمنين علي عليه السلام برخفين مسخ نميكرد و و آن حضرت ميفرمود كتاب خدا نيز آنرا تجويز نكرده است سپس ابواسحاق سخن خود را چنين ادامه ميدهد از وقتي كه امام مرا نهي كرد من ديگر مسح بر خفّين نكردم، قيس بن ربيع
ميگويد من نيز از وقتي كه اين مسأله را از ابواسحاق شنيدم ديگر مسح بر خفّين ننمودم متانت استدلال امام براساس كتاب و سنت نه تنها ابواسحاق بلكه قيس بن ربيع را نيز واداشت تا به قول او گردن نهد در مورد ديگر وقتي نافع مولي عمر به منظور استدلال بر حكمي، حديثي را تحريف كرده و آن را بطرز غلطي روايت ميكرد، امام اين تحريف را آشكار و حديث را به شكل صحيح آن روايت فرمود^ ^ اصحاب امام باقر عليه السلام نيز در برابر استدلالهاي سست ابوحنيفه در رابطه با مسائل فقهي ايستادگي كرده و او را از نظر فقهي محكوم ميكردند^ امام باقر عليه السلام استدلالهاي اصحاب قياس را به تندي طرد ميفرمودند^ و پس از آن حضرت، فرزندش امام صادق عليه السلام نيز شديداً با آنان مخالفت كردند امام باقر عليه السلام در برابر ساير فرق اسلامي منحرف نيز موضع تندي اتخاذ كرده بود و با اين برخورد ميكوشيد محدود? اعتقادي صحيح اهل بيت را در زمينههاي مختلف از ساير فرق، مشخّص و جدا كند موضعگيري امام در مقابل فرق? مُرْجِئه بسيار قاطعانه و حساس بود، فرق? مرجئه مهمترين فرق? طرفدار بني اميه و توجيهگر حكومت آنان بودند و در راستاي توجيه خود^? ميگفتند ايمان تنها يك اعتقاد دروني بوده و عمل ما اعم از نيك و بد در آن هيچگونه تغييري بوجود نميآورد و بدين ترتيب خودبخود ارزش عمل صالح را در جامعه از ميان برميداشتند در موردي امام با اشاره به اين فرقه چنين فرمود اَللّهُمَّ الْعَنِ الْمُرْجِئةَ فَاِنَّهُمْ اَعْداءُنا في الدُّنْيا وَالْاخِرَةِ^ ^ خدايا مرجئه را از رحمت خودت دور كن كه آنان دشمنان ما در دنيا و آخرت ميباشند امام در مقابل خوارج نيز كه در آن زمان كرّوفرّي داشتند موضعگيري ميكرد، از نظر آن حضرت، آنان متنسّكين جاهل و گروهي خشكه مقدس قشري و در عقايد خود متعصب و تنگ نظر بودند و در رابطه با آنان فرمود اِنَّ الْخَوارِجَ ضَيقُوا عَلي اَنْفُسِهِمْ بِجَهالَتِهِمْ اِنَّ الدّينَ اَوْسَعُ مِنْ ذلِكَ^ ^ خوارج از روي جهالت عرصه را برخود تنگ گرفتهاند، دين ملايمتر و قابل انعطافتر از آن است كه آنان در پيش گرفتهاند مبارزه با افكار يهود از جمله گروههاي خطرناكي كه آن روزها در جامع? اسلامي داخل شده و تأثير عميقي در فرهنگ آن برجا ميگذاشتند، يهوديان بودند احبار يهود كه عدّهاي بظاهر مسلمان شده و گروهي ديگر هنوز بدين خود باقي مانده و در جامعه اسلامي پراكنده بودند، مرجعيتِ علمي قشري از سادهلوحان را بعهده داشتند، تأثيري كه آنان بر فرهنگ اسلام از خود برجا نهادند بصورت احاديث جعلي بنام اسرائيليات پديدار گشت كه بيشترين قسمت اين احاديث در رابطه با تفسير و مراتب و شئون زندگي پيامبران سلف، جعل شده بود از جمل? علماي اسلامي كه اين احاديث را در تأليفات خود وارد كرده طبري مفسّر معروف است كه بيشترين نظرات خود را در رابطه با تفسير قرآن از همين طريق بدست آورده است تلاش علمي يهود ـ در داخل جامعه اسلامي بويژه در محافل علمي آن ـ در مسائل فقهي و كلامي نيز تأثيري نگرانكننده نهاده بود و اين موضوع در تاريخ چنان روشن است كه جاي كوچكترين ترديد و شبههاي در آن وجود ندارد^ ^^? مبارزه با يهود و القائات سوء آنها در فرهنگ اسلام، بخش مهمي از برنام? كار ائمه طاهرين عليهم السلام را به خود اختصاص داده بود، تكذيب احاديث دروغين و ساخته و پرداخته يهوديان خيانتكار در مورد انبياء الهي و مطالبي كه باعث خدشهدار شدن چهر? ملكوتي پيامبران خدا شده است، در برخوردهاي ائمه اطهار عليهم السلام بخوبي ديده ميشود كه در اينجا به دو نمونه از آن اشاره ميكنيم 1 - دو نفر پيش حضرت داود دعوائي مطرح كرده و او را براي رسيدگي در رابطه با اين دعوا فرا ميخوانند كه آيات 23 و 24 از سوره «ص»
ناظر بر اين جريان است، دعواي طرح شده از اين قرار است كه يكي از اين دو نفر، 99 گوسفند داشت و آن ديگري يك رأس، آنكه يك گوسفند داشت از دست ديگري شكايت ميكرد كه او با داشتن 99 گوسفند در نظر دارد يك رأس گوسفند او را نيز تصاحب نمايد، داود عليه السلام بدون استماع اظهارات ديگري چنين قضاوت ميكند قالَ لَقَدْ ظَلَمَكَ بِسُؤالِ نَعْجَتِكَ الي نعاجِهِ با خواستن گوسفند تو و افزودن آن بر گوسفندان خود بر تو ستم روا داشته است در اين رابطه يهوديان احاديثي جعل كرده و بين مسلمانان رايج كردند منبي بر اينكه اين داستان كنايه از ازدواج داود با همسر «اوريا» است، طبق اين احاديث جعلي، داود پيامبر به دنبال كبوتري بر پشت بام ميرود و در آنجا كه مشرف بر منزل «اوريا» بود همسر او را ميبيند و دل به او ميبندد و به منظور رسيدن به هدف خود، «اوريا» را در صف مقدم جنگ قرار ميدهد و او كشته ميشود و داود با همسر او ازدواج ميكند و خداوند در اين آيات بطور سمبليك به اين مطلب اشاره نموده است روشن است كه اين روايات دروغين تا چه حدّ و از چه جهاتي ميتواند شخصيت داود را به عنوان پيامبري از فرستادگان خدا خدشهدار سازد و در رابطه با اين احاديث كه در عصر امير المؤمنين توسط افرادي همچون «كعب الاحبار» و «عبدالله بن سلام» رواج يافته بود امام علي بن ابيطالب عليه السلام نيز موضعگيري كرده و فرمود لا اُوتِي بِرَجُلٍ يزْعَمُ اِنَّ داوُدَ تزوج اِمْرَأةَ اَوْرِيا اِلّا جَلَّدْتُهُ حَدَّينِ حَدّاً لِلنُّبُوَّةِ وَحَدّاً لِلْاِسْلامِ^ ^ اگر كسي را كه عقيدهاش اين باشد كه داود عليه السلام با همسر اوريا ازدواج كرده، پيش من بياورند^? بر او دو حدّ جاري ميكنم حدّي بخاطر هتك نبوت و حدّي ديگر براي اسلام امام رضا عليه السلام نيز احاديث اسرائيلي را محكوم كرده است^ ^ 2 ـ يهودياني كه در جامعه اسلامي زندگي ميكردند ـ اعم از آن عده كه به ظاهر اسلام آورده بودند و يا آنان كه هنوز بر دين يهود باقي بودند ـ ميكوشيدند برتري بيت المقدس ـ كه قبله يهوديان بود ـ بركعبه را به مسلمانان بقبولانند و در اين زمينه دست به جعل احاديثي زده و آنها را بطور گستردهاي در ميان مسلمانان رواج ميداند از آن جمله زراره نقل ميكند من خدمت امام باقر عليه السلام نشسته بودم، امام در حاليكه در مقابل كعبه نشسته بود فرمود نگاه كردن به خانه خدا عبادت است در همان حال شخصي از قبيله بُجَيلة كه او را عاصم بن عمر ميناميدند نزد امام آمده و گفت كعب الاحبار ميگويد اِنَّ الْكَعْبَةَ تَسْجُدُ لِبَيتِ الْمُقَدَّسِ في كُلِّ غَداةٍ كعبه هر صبحگاهان برابر بيت المقدس سجده ميكند امام فرمود نظر تو در مورد سخن كعب الاحبار چيست؟ آن مرد گفت سخن كعب صحيح است، امام باقر فرمود كَذَبْتَ وَكَذَبَ كَعْبُ الْاَحْبارِ مَعَكَ تو و كعب الاحبار هر دو دروغ ميگوئيد و آنگاه، در حال غضب چنين فرمود ما خَلَقَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ بُقْعَةً في الْاَرْضِ اَحَبُّ اِلَيهِ مِنْها^ ^ خدا بقعهاي محبوبتر از كعبه روي زمين نيافريده است امامان ديگر شيعه نيز بعدها با تعابيري نظير لاتَشَبَّهُوا بِالْيهُودِ^ ميكوشيدند اين رابط? فرهنگي نامطلوب را كه ميان مسلمين و يهود بوجود آمده و ميرفت تا فرهنگ اصيل و غني اسلام را به انحراف بكشاند قطع كنند و اين در حالي بود كه روات ديگر فِرَق اسلامي سادهلوحانه از اين احاديث استقبال كرده و آنها را در ابواب مختلف كتابهايشان نقل نموده و فرهنگ خود را با آن آلوده كردند ولي تابعين اهلبيت با الهام گرفتن از آنان،^? در مقابل اين انديشههاي انحرافي و عوام پسند، بهوش بوده و از آسيب آن در امان ماندند ميراث فرهنگي امام باقر عليه السلام با نگاهي كوتاه به مسانيد فقهي و تفسيري شيعه، بخوبي ميتوان دريافت كه بخش زيادي از روايات فقهي و اخلاقي و تفسيري شيعه از امام باقر عليه السلام نقل شده است، وسائل الشيعه و كتب تفسيري مانند البرهان از علامه بحراني و صافي از محقق فيض كاشاني، حاوي روايات زيادي در رابطه با تبيين مسائل فقهي و توضيح آيات قرآن و شأن نزول آنها است كه از آن حضرت روايت شده است علاوه بر اينها مقدار زيادي اخبار تاريخي در رابطه با امير المؤمنين و جنگ صفين نيز از آن حضرت نقل شده است^ همچنين در زمين? اخلاقيات، جملات گهربار و پرمغزي از امام باقر عليه السلام روايت گرديده است جملات قصاري كه در نهايت زيبائي و برخاسته از روح عصمت و كمالات دروني امام است، در اين مورد ابوزهره چنين مينويسد وَكانَ رَضِي اللهُ عَنْهُ مُفَسِّراً لَلْقُرْآنِ وَ مُفَسّراً لِلْفِقْهِ الْاِسْلامي مُدْرِكاً حِكْمَةَ الْاَوامِرِ وَاَلنَّواهي فاهِماً كُلَّ الْفَهْمِ لِمَراميها^ ^ آن حضرت مفسّر قرآن و مبين فقه اسلامي بود و فلسف? اوامر و نواهي را درك ميكرد و هدف آنرا در حد نهائي آن ميفهميد و در زمين? انديشهها و جملات اخلاقي ـ اجتماعي امام مينويسد وَلِكَمالِ نَفْسِهِ وَنُورِ قَلْبِهِ وَقُوَّةِ مَدارِكِهِ اَنْطَقَهُ اَللهُ تَعالي بِالْحِكَمِ الّرائِعَةِ وَرُوِيتْ عَنْهُ عِباراتٌ فِي الْاَخلاقِ الشَّخْصِيةِ وَالْاِجْتِماعِيةِ مالَوْنُظِمَ في سُلُوكٍ لَتَكَوَّنَ مِنْهُ مَذْهَبُ خُلْقٍ سامٍ^ ^ بخاطر كمالات نفساني و روشني قلب و قدرت دركش، خدا حكمتهاي اعجابانگيزي بر زبان او جاري ساخت و عباراتي در رابطه با اخلاق شخصي و اجتماعي از آن حضرت روايت شده^? است كه اگر مرتب شوند يك روش گرانبها و جامعي از آن در زمينههاي اخلاقي بوجود ميآيد نمونهاي از درسهاي اخلاق عملي امام، مخالفت او با خشكه مقدسي بود، آن حضرت در مقام عمل با نظر آن دسته كه خيال ميكردند ترك كامل نعمتهاي دنيوي، ورع اسلامي و زهد است مقابله ميكرد، حَكَم بن عُيينَة ميگويد دَخَلْتُ عَلي اَبي جَعْفَرٍ وَهُوَ في بَيتٍ مُنَجَّدٍ وَعَلَيهِ قَميصٌ رَطْبٌ وَمَلْحَفَةٌ مَصْبُوغَةٌ قَدْ اَثَّرَ الصَّبْغُ عَلي عاتِقِهِ فَجَعَلْتُ اَنْظُرُ إلَي الْبَيتِ وَاَنْظُرُ في هَيئِتِهِ، فَقالَ لي يا حَكَمُ وَماتَقُولُ في هذا؟ فَقُلْتُ ما عَسَيتَ اَنْ اَقُولَ وَاَنَا اَراهُ عَلَيكَ وَاَمّا عِنْدَنا فَاِنَّما يفْعَلُهُ الشَّبابُ الْمُرْهِقُ فَقالَ لي يا حَكَمُ «مَنْ حَرَّمَ زينَةَ اللهِ التَّي اَخْرَجَ لِعِبادِهِ والطَّيباتِ مِنَ الرِّزْقِ» وَهذا مِمّا اَخْرَجَ اللهُ لِعِبادِهِ فَاَمّا هذَا الْبَيتُ الَّذي تَري فَهُوَبَيتُ الْمَرْأةِ وَاَنَا قَريبُ الْعَهْدِ بالْعْرْسِ وَبَيتي اَلْبَيتُ الَّذي تَعْرِفُ^ ^ روزي حضرت ابوجعفر عليه السلام مشرف شدم و او را در خان? تزئين شده و آراستهاي يافتم در حاليكه آن حضرت پيراهن مرطوبي بر تن داشت و روي آن، ملاف? رنگارنگي بر دوش انداخته بودند و رنگ ملحفه در شانهشان اثر گذاشته بود، داشتم خانه و طرز تزيين آن را تماشا ميكردم كه آن حضرت مرا مورد خطاب قرار داده و فرمودند راجع به وضع اطاق چه فكر ميكني؟ گفتم حالا كه شما در اين وضعيت قرار گرفتهايد من چه ميتوانم بگويم، امّا بين ما اينكار كار نوجوانان است، فرمودند اي حَكَم زينتهائي را كه خدا براي مردم اجازه داده و روزيهاي حلال او را چه كسي حرام كرده؟ اينكه ميبيني از همان قسمي است كه خدا براي مردم حلال فرموده است و امّا اين اطاق را كه ميبيني اطاق همسر جديدم است كه تازه با او ازدواج كردهام، اطاق من همان است كه ميشناسي عدهاي فكر ميكردند تلاش براي معاش كه نشان? فعاليت براي زندگي بهتر است درست
نيست، محمد بن مُنْكَدِر يكي از حفّاظ قرآن عصر امام باقر عليه السلام در ضمن تمجيد از آن حضرت ميگويد ميخواستم او را وعظ كنم كه او مرا موعظه فرمود، سئوال كردند چگونه؟ گفت روزي از مدينه بيرون آمدم و در صحرا محمدبن علي بن الحسين عليه السلام را ديدم او در حاليكه بدن چاقي داشت در كنار دو غلام سياه كار ميكرد، پيش خود گفتم سبحان الله پيرمردي از قريش در چنين ساعتي با اين وضعيت براي بدست آوردن^? دنيا در تلاش است، بايد او را موعظه كنم،نزد او رفته و به وي گفتم خداوند تو را حفظ كند آيا فكر كردهاي كه اگر در اين حالي كه هستي اجل تو برسد چه خواهي كرد؟ فرمود اگر در اين حاليكه من هستم اجلم سر رسيد، در حاليكه در اطاعت خدا بودهام از دنيا رفتهام، من با كار كردنم، خودم و عيالم را از محتاج بودن به تو و به مردم حفظ ميكنم وقتي از سر رسيدن اجل هراسناك خواهم بود كه اجل مرا در حال نافرماني خدا دريافته باشد، گفتم يابن رسول الله راست فرمودي، من ميخواستم تو را موعظه كنم كه تو مرا موعظه فرمودي^ ^ امام باقر عليه السلام بخصوص در رابطه با تفسير، در ماين اهل سنت نيز كه روايات زيادي در اين زمينه از آن حضرت نقل كردهاند شهرت بسزائي دارد به همين جهت دربار? شخصيت علمي او گفتهاند لَمْ يظْهَرْ عَنْ اَحَدٍ مِنْ وُلْدِ الْحَسَنِ وَالْحُسَينِ مِنَ الْعُلُومِ ما ظَهَرَ مِنْهُ مِنَ التَّفْسيرِ وَالْكَلامِ والْفُتْيا وَالْأحْكامِ وَالْحَلالِ وَالْحَرامِ^ مالِك ابن اَعْين جَهَني در شعري امام باقر عليه السلام را چنين ستوده است اِذا طَلَبَ النّاسُ عِلْمَ الْقُرْآنِ كانَتْ قُرَيشُ عَلَيهِ عِيالاً وَاِنْ فاهَ فيهِ ابْنُ بِنْتِ الَّنبي تَلَقّتْ يداهُ فُرُوعاً طَوالاً^ اگر مردم درصدد جستجوي علوم قرآن برآيند بايد بدانند كه قريش اهل و عائل? آن هستند و اگر فرزند دختر رسول خدا صلي الله عليه و آله [امام باقر عليه السلام] پيرامون علوم قرآن لب به سخن گشايد فروع زيادي براي آن ترسيم ميكند پيرامون مسائل كلامي نيز امام باقر عليه السلام بسياري از خطب امير المؤمنين عليه السلام را در رابطه با توحيد و صفات خدا^ روايت كرده است و همينطور آن حضرت بيانگر بسياري از نكات دقيق مسائل كلامي مورد اختلاف بين شيعه و اهل سنت ميباشند و اين روايات در^? اصول كافي به وفور ديده ميشوند ابن نديم در الفهرست، كتاب تفسيري به امام باقر عليه السلام نسبت داده و گفته است كه آن را ابوالجارود زيادبن مُنذِر از امام نقل كرده است^ ^ تلاشهاي خستگي ناپذير امام باقر عليه السلام و پس از وي تلاشهاي امام صادق عليه السلام باعث شد تا فقه شيعه با اتكاء به احاديث رسول خدا صلي الله عليه و آله و اشراقات و الهامات غيبي بر قلوب ائم? اطهار، زودتر از اهل سنت و به مرحله تدوين برسد تا جائي كه مصطفي عبدالرزاق مينويسد وَمِنَ الْمَعْقُولِ اَنْ يكُونَ الشُّرُوعُ اِلي تَدْوينِ الْفِقْهِ كانَ اَسْرَعُ اِلَي الشّيعَةِ لِاَنَّ اِعْتِقادَهُمُ الْعِصمَةَ في اَئِمَّتِهِمْ اَوْما يشْبَهُ الْعِصْمَةَ كانَ حَرِياً اِلي تَدْوينِ اَقْضِيتِهِمْ وَفَتاويهم^ ^ پذيرفتن اينكه تدوين فقه شيعه زودتر از فرق دگير اسلامي شروع شده است عاقلانه است زيرا اعتقاد آنان به عصمت يا معاني شبيه آن در مورد ائمهشان چنين اقتضاء ميكند كه قضاوتها و فتاواي آنها بوسيل? پيروانشان تدوين گردد اين ميراث فقهي پيامبر صلي الله عليه و آله بود كه از طريق اهل بيت عصمت بطور مستقل به ما رسيده است، اهل سنت احاديثي را كه از امام باقر عليه السلام نقل ميكنند معمولاً با اتصال سند آن از پدرش از پدرانش به رسول خدا صلي الله عليه و آله
ميرسانند ولي شيعه بدليل اعتقاد به امامت و عصمت آن حضرت و ديگر ائمّه، نيازي به ذكر سند نميبيند، از خود امام باقر عليه السلام درباره احاديثي كه بدون ذكر سند از پيغمبر نقل ميكند، سئوال شد فرمودند اِذا حَدَّثْتُ بِالْحَديثِ وَلَمْ اُسْنِدْهُ فَسَندي فيهِ اِلي زَينِ الْعابِدينِ عَنْ اَبيهِ الْحُسَينِ الشَّهيدِ عَنْ اَبيهِ عَلِي بْنِ اَبيالِبٍ عليه السلام عَنْ رَسُولِ اللهِ عَنْ جِبْريلَ عَنِ اللهِ تَعالي^ ^ وقتي حديثي را روايت كرده و سند آن را ذكر نميكنم سند من در چنين مواردي پدرم زين العابدين از پدرش حسينِ شهيد از پدرش علي بن ابيطالب از رسول خدا صلي الله عليه و آله از جبرئيل از خداست^? امام باقر عليه السلام نيز مانند ساير ائم? شيعه براي بيان اهميت موقعيت اهل بيت از لحاظ ديني، كوشش بليغي از خود نشان ميداد و در روايتي در اين زمينه كه از آن حضرت نقل شده چنين آمده است آلُ مُحَمَّدٍ اَبْوابُ اللهِ وَسَبيلُهُ وَالدُّعاةُ اِلَي الْجَنَّةِ وَالْقادَةُ اِلَيها^ ^ فرزندان رسول خدا درهاي علوم الهي و راه وصول به رضاي او و دعوتكنندگان به بهشت و سوقدهندگان مردم بدان هستند و نيز از آن حضرت روايت شده كُلُّ شَيءٍ لَمْ يخْرُجْ مِنْ هذَا الْبَيتِ فَهُوَوَبالٌ^ ^ هر آن چيزي كه از اين خانه بيرون نيايد، خالي از پيامد سوء نخواهد بود در حقيقت آن حضرت علوم پيامبر را صلي الله عليه و آله از طريق علي عليه السلام براي مردم روايت ميكردند و اين در زماني بود كه كساني چون مَكْحُول^ وقتي حديثي از امير المؤمنين عليه السلام روايت ميكردند از شدت ترس آن حضرت را با عنوان ابوينب ذكر ميكردند، بنابراين ميبينيم كه شيعه، تنها وارث احاديث رسول خدا صلي الله عليه و آله ميباشد و دليل آن اين است كه اين ميراث مورد به مورد به قرآن اتكا دارد به طوريكه امام باقر عليه السلام فرمود اِذَا حَدَّثتُكُمْ بِشَيإٍ فَا سْألُوني عَنْ كِتابِ اللهِ^ وقتي حديثي براي شما نقل ميكنم در رابطه با كيفيت مطابقت آن با كتاب خدا، از من سئوال كنيد اين ميراث امام باقر عليه السلام است كه باعث حفظ و سلامت شيعه از تحريفاتي در قرآن شده است كه بدليل ننوشتن حديث و انگيزههاي ديگري درصدد محو دين و تحريف آن در پيش گرفته شده بود، همين امام باقر عليه السلام با استناد به حديث عَلِي اَقْضاكُمْ كه از طرق متعددي از شخص رسول خدا صلي الله عليه و آله نقل شده، ميكوشيد يكي از علماي اهل سنت را به پذيرفتن احكام قضائي امير المؤمنين عليه السلام واداشته و عقيد? آن عالم را داير بر جواز عمل به احكام قضائي ديگران باطل سازد^ همچنين آن حضرت در پارهاي از موارد، علومي را كه^? از طريق برخي از صحابه نقل شده بود صريحاً باطل اعلام ميكرد بطوري كه يكبار پس از تقسيم احكام به اسلامي و جاهلي فرمود اُشْهِدُ كُمْ عَلي زَيدٍ بْنِ ثابِتٍ لَقَدْ حَكَمَ فِي الْفَرائِضِ بِاَحْكامِ الْجاهِلِيةِ^ ^ شما را گواه ميگيرم بر زيدبن ثابت كه دربار? سهام ارث مطابق احكام جاهليت حكم كرده است وضع و موقعيت شيعه از ديدگاه امام دوران امامت امام باقر عليه السلام مصادف با ادام? فشارهاي خلفاي بني اميه و حكّام آنها با شيعيان در عراق بود عراق مركز اصلي شيعه بود و از اين رو در مورد امام باقر عليه السلام گفته ميشد اَلْمَفْتُونُ بِهِ اَهْلُ الْعِراقِ^ واِمامُ اَهْلِ الْعِراقِ^ ويا مَنْ هذَا الَّذِي احْتَوَشَتْهُ اَهْلُ الْعِراقِ يسْألُونَهُ^ ^
شيعيان همه ساله در موسم حج با امام تماس پيدا ميكردند و اين تماسها معمولاً يا در مكّه و يا در بازگشت زائرين بيت الله الحرام و عبور آنها از مدينه صورت ميگرفت، در اين باره امام رضا عليه السلام ميفرمايد مَعَ مافيهِ اَلْحَجّ مِنَ التَّفَقُهِ وَنَقْلِ اَخْبارِ الاَئمَّةِ عَلَيهِمُ السَّلامُ^ ^ مردم حج را به جاي ميآوردند و در ضمن آن در مسائل فقهي غور كرده و اخبار اهل بيت عليهم السلام نقل ميشد مسألهاي كه در اين دوران براي امام و شيعيان وي پيدا شده بود مشكل غُلات بود كه تعداد آنها در آن روزگار رو بفزوني گذاشته بود، آنان با سوء استفاده از روايات امام و نسبت دادن احاديث جعلي به آن حضرت ميكوشيدند از حيثيت شيعي برخوردار شده و با كشاندن شيعه به دنبال خود، به اغراض خود جامه عمل بپوشانند مخصوصاً هنگامي كه امام در مدينه نبود اين فرصتطلبيها هرچه بيشتر شدت ميگرفت وقتي كه امام آنها را از^? خود طرد کرد، اصحاب آن حضرت نيز، غُلات را از جمع خود بيرون راندند مغيرة بن سعيد و بيان الشبان كه هر دو از معروفترين رجال غلات و از رهبران آنان بودند اصحاب امام باقر عليه السلام را تكفير كردند ابوهرير? عِجلي در شعري در اين رابطه ميگويد اَبا جَعْفَرٍ اَنْتَ الْاِمامُ نُحِبُّهُ وَنَرضَي الَّذي تَرضي بِهِ وُنتابِعُ أتَتْنا رِجالٌ يحْمِلُون عَلَيكُمْ اَحاديثَ قَدْ ضاقَتْ بِهِنَّ الأضالِعُ أحاديثَ أفْشاها اُلمُغَيرَةُ عَنْكُمُ وشَرُّ الْاُمورِ الْمُحْدَثاتُ الْبَدايعُ^ اي ابوجعفر تو امامي هستي كه ما دوستش داريم و به هر آنچه تو راضي هستي ما هم بدان راضي بوده و از آن پيروي ميكنيم كساني پيش ما آمده و احاديثي را به شما نسبت ميدهند كه سين? ما از آن تنگ ميشود، احاديثي كه مغيرة آنها را از شما روايت ميكند و بدترين چيزها، احاديث دروغ و ساختگي است اين اشعار نشانگر تلاشهاي غُلات و اشاع? احاديث دروغ از طريق ائمه براي جذب شيعيان عراق بود، آنان با توسل به اطاعت امام، خود را از عمل به وظايف اسلامي معاف دانسته و شناخت و معرفت اما را براي فلاح و رسيدن به اهداف عاليه اسلامي كافي ميدانستند در مقابل، امام باقر عليه السلام مكرراً به لزوم تكيه بر عمل صالح تأكيد اكيد ميفرمودند، سخناني نظير احاديث زير از آن حضرت اقدامي بر نفي موضع غُلات و انديشههاي فاسد آنان بود و انگيزه صدور احاديثي از اين قبيل احتمالاً خنثي كردن اثرات انديشههاي غلات در ميان شيعه بوده است اِنَّ شيعَتَنا مَنْ اَطاعَ اللهَ^ ^ شيعيان ما اطاعت كنندگان خدا هستند شيعَتُنا اَهْلُ الْوَرَعِ وَ الْاِجْتِهادِ وَاهْلُ الْوَفاءِ وَالْاَمانَةِ وَاَهْلُ الزُّهْدِ وَالْعِبادَةِ وَاَصْحابُ الْاِحْدي وَخَمْسينَ رَكْعَةً فِي الْيوْمِ وَالليلَةِ الْقائِمُونَ بِالليلِ وَالصّائِمُونَ بِالنَّهارِ يزَكوُّنَ اَمْوالَهُمْ وَيحِجُّونَ الْبَيتَ وَيجْتَنِبُونَ كُلَّ مُحَرَّمٍ^ ^ شيعيان ما در بالاترين مراحل تقوي و در زمره كوشندگان و وفاكنندگان به عهد و امانت بوده و اهل زهد و عبادت هستند، از افرادي هستند كه در هر شبانه روز پنجاه و يك ركعت نماز بجاي^? ميآورند، آنان شبها در حال عبادت و روزها در حال روزه هستند، زكات اموال خود را پرداخته و به زيارت خانه خدا ميروند و از تمام محرّمات الهي اجتناب ميكنند روايت ديگري در اين مورد نشنانگر توطئه برخي از غُلات است كه امام باقر عليه السلام بشدت با آن برخودر ميكند علي بن محمد نوفلي ميگويد مُغَيرَة بن سعيد نزد امام باقر عليه السلام آمده و گفت تو به مردم بگو من علم غيب ميدانم من هم مردم عراق را براي
پذيرش آن آماده ميكنم، ابوجعفر عليه السلام بشدت او را از خود رانده و بعد هم مطلب را با ابوهاشم بن محمد بن حنيفه در ميان گذاشت و او نيز كتك مفصلي به مغيرة بن سعيد زد بطوريكه نزديك بود بميرد^ ^ مشكل ديگري كه دامنگير اهل عراق شده بود اين بود كه امام نسبت به اعتقاد و استواري آنها اعتماد چنداني نداشت گرچه آنان بشدت اظهار علاقه ميكردند و با ولع هرچه تمامتر احاديث اهل بيت را انتشار ميدادند اما به دلايلي ـ كه پارهاي از آنها مسبوق به سوابق تاريخي مردم كوفه و عراق بود ـ اين اظهار وفاداري نميتوانست قطعي تلقي شود از بُريد عِجلي نقل شده كه به امام باقر عليه السلام گفت ميگويند اِنَّ اَصْحابَنا بِالْكُوفَةِ لَجَماعَةٌ كَثيرةٌ فَلَوْاَمَرْتَهُمْ لَآطاعُوكَ واتَّبَعُوكَ اصحاب ما در كوفه جمعيت انبوهي هستند كه اگر بدانان دستوري صادر فرمائيد استفاده شما اطاعت و از فرمانتان متابعت خواهند كرد امام فرمود آيا ميتوانيد از جيب برادر مؤمنتان مايحتاجتان را برداريد؟ گفتم نه امام پاسخ داد بِدِمائِهِمْ اَبْخَلُ آنان نسبت به خونشان بخيلتر هستند^ ^ از طرف ديگر به مناسبت اينكه به جهت مصالحي امام مجبور به رعايت تقيه بود و بسياري از شيعيان عراق در اثر فشار و اختناق خردكنندهاي كه بر آنان تحميل شده بود، انتظار داشتند كه امام به عراق آمده و دست به شمشير ببرد بدين جهت در امامت آن حضرت دچار ترديد ميشدند و بدين سبب و بدليل اينكه اطلاعات كافي دربار? امامت امام باقر عليه السلام بدانها نميرسيد در ميان آن حضرت و برادرش زيد مردد شده و اين امر موجب پيدايش انشعاباتي در ميان شيعه ميگشت گرچه امام،هفت سا زودتر از قيام برادرش زيد در كوفه، وفات يافت امّا در همين دوره و پس از آن ريشههاي گرايش به زيد در ميان^? عدهاي از شيعيان رشد كرد، عليرغم تمامي اين ناملايمات از آنجا كه شيعيان در جهت مخالف مصالح بني اميه گام برميداشتند اختلافات داخلي، آنها را كمتر تهديد ميكرد اما به موازات فروكش كردن فشارهاي سياسي بر آنان، مسأل? غُلات بتدريج دامنه بيشتري بخود ميگرفت بطوريكه در زمان امام صادق عليه السلام مسئل? اصلي شيعه همين بود فشاري كه از ناحيه امويها برشيعه اعمال ميشد جز در دو سال حكومت عمربن عبدالعزيز در تمام دوران حكومت آنان بشدت ادامه داشت، نقل جملاتي مانند مَنْ بُلِي مِنْ شيعَتِنا بِبَلاءٍ فَصَبَرَ كَتَبَ اللهُ لَهُ اَجْرَ اَلْفِ شَهيدٍ هركس از شيعيان ما به بلائي گرفتار آيد و صبر و شكيبائي از خود نشان دهد،خدا او را ثواب هزار شهيد عطا فرمايد حاكي از فشارهائي است كه بر شيعيان وارد ميشد و امام ميكوشيد بدينوسيله آنان را به مقاومت و خويشتنداري هرچه بيشر فراخواند، روايت مفصلي از امام باقر عليه السلام پيرامون تحليل اوضاع سياسي شيعه و فشارهاي خلفاء از آغاز تا زمان آن حضرت نقل شده كه به منظور روشن شدن نظرات امام در اين زمينه به نقل آن ميپردازيم مالَقينا مِنْ ظُلْمِ قُرَيشٍ اِيانا وَتَظاهُرِهِمْ عَلَينا وَما لَقِي شيعَتُنا وَمُحِبُّونا مِنَ النّاسِ اِنَّ رَسُولَ اللهِ صلي الله عليه و آله قُبِضَ وَقَدْ اَخْبَرَ اَنّا اَوْلَي النّاسِ بالنّاسِ فَتَما لَأتْ قُرَيشٌ حَتّي اَخْرَجَتِ الْاَمْرَ عَنْ مَعْدِنِهِ وَاحْتَجَّتْ عَلَي الْاَنْصارِ بِحَقِّنا وَحُجَّتِنا ثُمَّ تَداوَلَتْها قُرَيشٌ واحِدٌ بَعْدَ واحِدٍ حَتّي رَجَعَتْ اِلَينا فَنَكَثَتْ بَيعَتَنا وَنُصِبَتِ الْحَرْبُ لَنا وَلَمْ يزَلْ صاحِبُ الْاَمْرِ في صُعُودٍ وَكُئُودٍ حَتّي قُتِلَ فَبُويعَ الْحَسَنُ عليه السلام اِبْنُهُ وَعُوهِدَ ثُمَّ غُدِرَبِهِ ثُمَّ بايعَ الْحُسَينَ مِنْ اَهْلِ الْعِراقِ عِشْرُونَ اَلْفاً ثُمَّ غَدَرُوا بِهِ ثُمَّ لَمْ نَزَلْ اَهْلَ الْبَيتِ نسْتَذلُّ وَنُسْتَصْنامُ وَنُقْصي وَنُمْتَهَنُ وَنُحْرَمُ وَنُقْتَلُ وَنَخافُ
وَلانَأْمَنُ عَلي دِماءِنا وَدِماءِ اَوْلِياءِنا وَوَجَدَ الْكاذِبُونَ الْجاحِدُونَ لِكِذْبِهِمْ وَجُحُودِهِمْ مَوْضِعاً يتَقَرَّبُونَ بِهِ اِلي اَوْلِيائهِمْ وَقُضاةِ السُّوءِ َعُمّالِ السّوُءِ في كُلِّ بَلْدَةٍ فَحَدَّثُوهُمْ بِآلْاحاَديثِ الْمَؤْضُوعَةِ الْمَكْذُوبَةِ وَرَؤواعَنّا مالَمْ نَقُلْهُ وَلَمْ نَفْعَلْهُ لِيبْغِضُونا اِلَي النّاس وَكانَ عَظُمَ ذلِك وَكَبُرَ في زََمنِ مُعاوِيةَ بَعْدَمَوْتِ الْحَسَنِ فَقُتِلَتْ شيعَتُنا في كُلِّ بَلْدَةٍ وَقُطِعَتِالْآَيدي وَالْآرْجُلِ عَلَي الظِّنَةِ وَكانَ مَنْ يذْكَرُ بِحُبِّنا وَالااِْنقِطاعِ اِلَينا سُجِنَ وَنُهِبَ مالُهُ اَوْ هُدِمَتْ دارُهُ ثُمَّ لَمْ يزَل الْبَلاءُ يشْتَدُّ وَيزْدادُ اِلي زَمانِ عُبَيدِاللهِِ بْنِ زِيادٍ قاتِلُ الْحُسَينِ عَلَيهِ السَّلامُ ثُمَّ جاءَ الْحَجّاجُ فَقَتَلَهُمْ كُلَّ قَتْلَةٍ وَاَخَذَهُمْ بِكُلِّ ظِنَّةٍ وَتُهْمَةٍ حَتّي اَنَّ الرَّجُلَ لَيقالُ لَهُ^? زِنْديقٌ اَوْ كافِرٌ اَحَبُّ اِلَيهِ اَنْ يقالَ شيعَةُ عَلِي حَتّي صارَ الرَّجل يذْكَرُ بِالْخَيرِ وَلَعَلَّهُ يكُونُ وَرَعاً صَدُوقاً يحَدِّثُ بِاَحاديثَ عَظيمَةٍ عَجيبَةٍ مِنْ تَفْضيلِ بَعْضِ مَنْ قَدْ سَلَفَ مِنَ الْوُلاةِ وَلَمْ يخْلُقِ اللهُ تَعالي شَيئاً مِنْها ولا كانَتْ وَلا وَقَعَتْ وَهُوَ يحْسَبُ اَنَّها حَقٌّ لِكَثْرَةِ مَنْ رَواها مِمَّنْ لَمْ يعْرَفْ بِكِذْبٍ وَلا بِقِلَّةِ وَرَعٍ^ ^ ما اهل بيت از ستم قريش و از صفبندي آنان در مقابلمان چهها كشيديم و شيعيان و دوستان ما از دست مردم چهها ديدند رسول خدا هنگاميكه از دنيا ميرفت اعلان فرمود كه ما به مردم از خودشان اولي تريم ولي قريش پشت به پشت هم داده اين امر را از محور آن خارج كردند آنان براي رسيدن به حكومت، با حق و اولويت ما به حكومت استدلال كردند ولي حق ما را تصاحب نمودند سپس حكومت در ميان قريش دست بدست گرديد تا اينكه دوباره به ما اهل بيت برگردانده شد ولي مردم بيعت ما را شكستند و برعليه ما تداركِ جنگ ديدند بطوريكه امير المؤمنين تا هنگامي كه به درج? رفيع? شهادت نائل آمد در فراز و نشيب تند حوادث قرار گرفته بود سپس با فرزندش امام حسن عليه السلام بيعت كرده و وعد? وفاداري به او دادند امّا به او نيز خيانت كردند پس از آن از مردم عراق بيست هزار نفر با امام حسين عليه السلام بيعت كردند ولي به او نيز خيانت ورزيدند و پس از آن ما بطور مداوم مورد تحقير و قهر و ستم قرار گرفتيم و از شهر و خانهمان رانده و از حقوقمان محروم شديم و مورد قتل و تهديد قرار گرفتيم بطوريكه امنيت جاني از خود و پيروان ما بطور كل سلب شد و دروغگويان و منكرين حق بخاطر دروغ و انكارشان زمينه را مساعد و در سرتاسر كشور اسلامي بوسيله دروغ و انكارشان به سردمداران جور و ستم و قضات و كاردانان آنها تقرّب جسته و شروع به روايت احاديث دروغ و انتشار آن نمودند از زبان ما چيزهائي روايت كردند كه نه از زبان ما جاري شده بود و نه به محتواي آنها عمل نموده بوديم زيرا بدينوسيله ميخواستند ما را ميان مردم منفور كرده و تخم عداوت و كين? ما را در دل آنان بكارند كه اين سياست پس از وفات امام حسن و در زمان معاويه با شدت هر چه بيشتر دنبال ميشد، بدنبال اين تبليغات مسموم بود كه در همه جا به كشتار شيعيان پرداخته و به كوچكترين سوء ظني، دستها و پاهاي آنها را ميبريدند، كساني كه به دوستي و پيروي از ما معروف بودند راهي زندانها شده و اموالشان به غارت رفته و خانههايشان ويران شد اين رويه تا روزگار عبيدالله بن زياد روز بروز بر شدت خود ميافزود تا حجّاج بن يوسف در كوفه روي كار آمد، او با انواع شكنجهها به كشتار شيعيان پرداخته و آنان را با هر سوء ظن و هر نوع اتهامي دستگير ميكرد عرصه بر پيروان ما چنان تنگ شد و كار به جائي رسيد كه اگر كسي را با صفت زنديق يا كافر توصيف ميكردند برايش بهتر از^? آن بود كه او را شيع? امير المؤمنين بخوانند تا جائي كه كسانيكه به خير و صلاح معروف بودند و شايد هم واقعاً اشخاص پرهيزكار و راستگوئي بودند احاديث شگفتانگيزي در رابطه با برتري برخي از حكّام گذشته روايت كردند كه نه خدا چيزي از آنها را آفريده بود و نه چيزي از آنها بوقوع پيوسته بود و اين راويان، حقانيت اين مطالب را باور داشتند زيرا اين نوع مطالب بوسيل? راوياني كه مشهور به کذب و كم تقوائي نبودند، روايت شده بود
روايت فوق نمايانگر طرز تحليل ائم? شيعه از وضع سياسي آن دوره و اشارهاي به سختگيريهاي خلفاي اموي نسبت به شيعيان است كه عمدتاً در عراق زندگي ميكردهاند، البته در مدينه و مكه نيز شيعياني وجود داشتند كه تعداد آنها نسبت به شيعيان عراق بسيار كمتر بود، از جمله آنها ابن ميمون بشمار ميرفت، روزي امام از او پرسيد كَمْ اَنْتُمْ بِمَكَّةَ؟ [شما در مكه چند نفريد؟] گفت چهار نفريم، امام فرمود إنَّكُمْ نُؤرٌ ظُلُماتِ الْاَرضِ^ [شما روشنائي بخش تاريكيهاي روي زمين هستيد] احتمالاً اين افراد از شيعيان خالص آن حضرت بودهاند بسياري از شيعيان به مراتب عالي تشيع نرسيده بودند و عدهاي از آنان در كنار استفاده از احاديث اهل سنت علاقمند به بهرهگيري از علوم اهل بيت نيز بودهاند از اينرو در كتب رجال جزو اصحاب امام شمرده شدهاند البته تعداد 467 نفر از اصحاب امام باقر عليه السلام كه در رجال طوسي از آنان نام برده شده رابطهشان با امام قويتر بوده والّا در كتب اهل سنت اشخاص بسيار زيادي يافت ميشوند كه از امام باقر عليه السلام نقل حديث كردهاند ولي جزء اصحاب آن حضرت بشمار نميآيند، تعداد شيعيان سياسي ـ كساني كه نه به جهت اعتقاد به امامت ائم? شيعه، بلكه بدليل برتري شخصيت انساني و سياسي اهل بيت از حاكميت آنان طرفداري ميكردند ـ در عراق بسيار زياد بودند اما كسي را ياراي اتكاي بدانان به منظور راه انداختن يك جنبش سياسي با حداقل درصد پيروزي نبود، صحبت بُرَيد عِجْلي با امام باقر عليه السلام كه در صفحات قبلي ذكر شد نشانگر اين حقيقت است از ميان اصحاب امام، چند نفر بيش از ديگران شهرت داشته و بيش از نيمي از احاديث امام باقر عليه السلام در جوامع حديث شيعه از طريق آنها نقل شده است زُراَرة بن اَعْين، معروف بن خَرَّبُوز، بَرَيدبن معاوية العِجْلي، ابوبصير اسدي، فُضيل بن يسار و محمد بن مُسلم از كساني بودند كه صحبت امام باقر و امام صادق عليه السلام را^? درك كرده و مورد تأييد و توثيق كامل علماي شيعه بودهاند^ ^ بخصوص زراره كه امام صادقعليه السلام دربار? او فرمود رَحِمَ اللهُ زُرارَةَ بْنَ اَعْينٍ لَوْلا زُرارَةُ لاَ ندَرَسَتْ آثارُ النُّبُوَّةِ وَاَحاديثُ اَبي^ ^ خدا زراره را بيامرزد اگر زراره نبود آثار نبوت و احاديث پدرم از بين ميرفت افرادي نظير محمدبن مسلم، معرفت عميقي به امام پيدا كرده و علم خود را تنها از طريق امام باقر و پس از وي از طريق امام صادق عليه السلام برگرفتند او خود در اين رابطه ميگفت ماشَجَرَني في قَلْبي شَيءٌ قَطُّ اِلّا سَألْتُ عَنْ اَبي جَعْفَرٍ عليه السلام حَتّي سَألْتُهُ عَنْ ثَلاثينَ اَلْفِ حَديثٍ وَسَألْتُ اَبا عَبْدِاللهِ سِتَّةَ عَشَرَ اَلْفَ حَديثٍ^ ^ درباره هر چيزي كه دچار ترديد شدم آن را از ابوجعفر عليه السلام پرسيدم از آن&dqu; حضرت سي هزار حديث و از ابوعبدالله عليه السلام شانزده هزار حديث پرسيدم برخي از شيعيان، او محمدبن مسلم را فقهترين فرد شيعي دانستهاند^ ^ جابربن يزيد جُعفي يكي ديگر از شيعيان معروف بود كه وقتي از امام باقر عليه السلام حديث نقل ميكرد ميگفت حَدَّثَني وَصِي الْاَوْصِياءِ وَوارِثُ عِلْمِ الْاَنْبِياءِ مُحَمَّدُّ بْنُ عَلِي بْنِ الْحُسَينِ^ ^ وصي اوصياء و وارث علم پيامبران محمدبن علي بن حسين عليه السلام براي من چنين حديث فرمود اين همان سخني است كه وقتي مالك اشتر نخعي در حالي كه به امير المؤمنين عليه السلام اشاره ميكرد مردم را مورد خطاب قرار داده و همين كلمات را بر زبان راند اَيهَا النّاسُ هذا وَصِي الْاَوْصِياءِ وَوارِثُ عِلْمِ الْاَنْبِياءِ^ ^ابوحنيفه او را فرد بينظيري دانسته و چنين گفت^? لَيسَ عِنْدي فِي الْكُوفَةِ في بابِهِ اَكْبَرُ مِنْهُ^ ^ از نظر من در كوفه در نوع خودش بزرگتر از او شخصيتي وجود نداشت حَمران بن اَعْين و عبدالله بن شريك نيز از شخصيتهاي كم نظير در ميان ياران امام بودند^ امام صادقعليه السلام در مودر ياران پدر بزرگوارش كه حاملين احاديث او هستند ميفرمايد ما اَجِدُ اَحَداً اَحْيا ذِكْرَنا وَاَحاديثَ اَبي عَلَيهِ السَّلامُ اِلاّ زُرارَةُ وَاَبُو بَصيرٍ الْمُرادي وَمُحَمَّدُبْنُ مُسْلِمٍ وَبُرَيدُبْنُ مُعاوِيةَ وَلَوْلا هؤُلاءِ ما كانَ اَحَدٌ يسْتَنْبِطُ هُدي، هؤُلاءِ حُفّاظُ الدّينِ وَأمَناءُ اَبي عَلْيهِ السَّلامُ عَلي حَلالِهِ وَحَرامِهِ وَهُمُ السّابِقُونَ اِلَينا فِي الدُّنْيا وَالْاخِرَةِ^ ^ احاديث پدرم را كسي جز زرارة و ابوبصير و محمد بن مسلم و بريد بن معاويه از خطر محو و اندراس حفظ نكرد، اگر اينها نبودند كسي هدايت نمييافت اينها حافظين دين و مورد اعتماد پدرم بر حلال و حرام الهي هستند و اينها در دنيا و آخرت بسوي ما سبقت گرفتهاند امام و مسائل سياسي شيعيان زيدي يكي از پايههاي مذهب خويش در رابطه با امامت را قيام امام با شمشير قرار دادند يك فرد علوي از نظر زيديه وقتي امام شناخته ميشد كه قيام مسلحانه نمايد و در غير اين صورت او را امام نميدانستند اگر به نتيجه اين عقيده در ميان زيديه توجه كنيم، آن را جز چند قيام نافرجام و پراكنده كه بوسيل? نفس زكيه و ابراهيم برادرِ نفس زكيه، معروف به شهيد فَخّ و تعدادي ديگر در گوشه و كنار كشور پهناور اسلامي بوقوع پيوست، نخواهيم يافت، هيچكدام از اين قيامهاي مسلحانه جز قيام طبرستان كه در زيدي يا امامي بودنِ رهبران آن ترديد وجود دارد اگرچه به احتمال قوي زيدي بودند به موفقيت چشمگيري دست نيافت نتيجه اين امر آن شد كه اولاً آنها نه به دنبال برگزيدگان خدا يعني ائم? اطهار عليه السلام بلكه بدنبال هر علوي^? كه شمشير بدست گرفت راه افتادند ثانياً از نظر فرهنگي در زمين? تفسير و فقه و كلام هرگز نتوانستند با شيعه داراي يك فرهنگ منظم و مرتبطي باشند در زمينه تفسير و فقه تقريباً دنبالهرو فقه ابوحنيفه و در كلام بطور كامل دنبال? معتزله بودند و از نظرگاه كلي تقريباً يكي از شُعَب وفِرَق اهل سنت به حساب ميآيند اقدامات ائم? شيعه بخصوص امام باقر و امام صادق عليه السلام باعث پيدايش مكتبي با فرهنگ غني خاص خود گرديد كه بعدها به مكتب جعفري شهرت يافت اگرچه اشتهار آن به مكتب بافري هم گزاف نبود اين مكتب فكري كه در تمام زمينهها علوم اهل بيت را بطور منظم ارائه ميدهد نتيج? نزديك به 55 سال 94 ـ 48 تلاشهاي يگيرانه اين دو امام شيعه ميباشد انتخاب چنين موضعي در جامعه سياسي آن روز كه امويها و بعدها عباسيها براي بقاي حكومت خويش هر مخالفي را بشدت سركوب ميكردند طبعاً نميتوانست همراه با شركت در اقدامات سياسي مهم باشد و همواره و همه جا هم ارزش اين نيست كه در هر صورت و به هر قيمت ولو به قيمت چشمپوشي از بيان معارف حقه در يك حركت سياسي شركت كرده و راه را براي هميشه به روي يك امّت بست، ائمّه شيعه در اين برهه، موضع اصلي خويش را برپاي? بيان معارف ديني واقعي اسلام قرار داده و كار اصلي و اساسي خود را كه امروز نتيجه آن را بخوبي مشاهده ميكنيم تدوين فرهنگ مذهبي قرار دادند اين بدان معني نبود كه ائم? شيعه هيچوقت برعليه زورگويان حاكم موضعگيري نكردند تقريباً هم? شيعيان و حتي امويان بخوبي ميدانستند كه رهبران شيعه مدعي خلافت هستند و همچنانكه در كلماتي از امام باقر عليه السلام نقل شده، تحليل آنان اين است
كه خلافت حق آنها و حق آبائشان بوده و قريش آن را بزور از دست آنها خارج كرده است از اين رو شيعيان خود را از همكاري با حكّام جز در مواردي كه بطور استثنائي و بنا به دلايل خاصي تجويز ميشد منع ميكردند، اما اين مسأله در شكل يك مبارزه رسمي پيگير و مسلحانه و شركت در قيامهاي انقلابي تحقق نيافت بنابراين مخالفت و دعوت به عدم همكاري و مبارز? منفي از مواضع روشن و مشخص امام بود عَقَبَة بن بشير اَسَدي يكي از شيعيان، نزد امام باقر عليه السلام آمده و با اشاره به جايگاه بلند خود در ميان قبيل? خويش گفت ما در قبيله خود عريفي داشتيم كه مرده است افراد^? قبيله ميخواهند مرا بجاي او به عريفي^ برگزينند نظر شما در اين مورد چيست؟ امام فرمود تَمُنَّ عَلَينا بِحَسَبِكَ اِنَّ الله تَعالي رَفَعَ بِالْايمانِ مَنْ كانَ النّاسُ سَمُّوهُ وَضيعاً اِذا كانَ مُؤْمِناً وَوَضَعَ بِالْكُفْرِ مَنْ كانَ يسَمُّونَهُ شَريفاً اِذا كانَ كافِراً فَلَيسَ لِاَحَدٍ فَضْلٌ اِلاّ بِتَقْوَي اللهِ اَمّا قَوْلُكَ اِنَّ قَوْمي كانَ لَهُمْ عَريفٌ فَهَلَكَ فَاَرادُوا اَنْ يعَرَّفُوني عَلَيهِمْ فَاِنْ كُنْتَ تُكْرِهُ الْجَنَّةَ وتُبْغِضُها فَتَعَرّفْ عَلي قَوْمِكَ يأْخُذُ السُّلْطانُ بِاِمْرءٍ مُسْلِمٍ يسْفِكُ دَمَهُ فَتُشرِكُهُمْ في دَمِهِ وَعَسي أنْ لاتَنَال مِنْ دُنْيا هُمْ شَيءٌ^ آيا با حس وَنَسب خود به ما منت ميگذاري خدا كساني را كه مؤمنند بوسيله ايمانشان به جايگاه بلندي ميرساند در حالي كه مردم او را پست ميشمارند و كساني را كه كافرند خوار كرد در حاليكه مردم او را بزرگ ميشمارند اما اينكه ميگوئي قبيل? تو عريفي داشت كه مرده و قبيلهات در نظر دارند تو را بجاي او معرفي نمايند اگر از بهشت بدت ميآيد و آنرا دوست نميداري عريفي قبيلهات را بپذير كه اگر حاكم، خون مسلماني را بريزد تو در خونش شريك خواهي شد و چه بسا از دنيايشان هم چيزي به دستت نيايد اين روايت نشان ميدهد كه امام چگونه شيعيان خود را از داشتن هر مقامي در دولت حتي در حدّ عريف كه مسئوليت چنداني هم نداشت،منع ميفرمود و دليل آن را هم ستم حكّام نسبت به مردم و شركت اين افراد در گناه آنان ميداند امام باقر عليه السلام به انحاء مختلف مردم را تشويق به اعتراض و نصيحت حكّام ميكرد در روايتي از آن حضرت آمده است كه مَنْ مشي اِلي سُلْطانٍ جائِرٍ فَاَمَرَهُ بِتَقْوَي اللهِ وَوَعَظَهُ وَخَوَّفُة كانَ لَهُ مِثْلُ اَجْرِ الْثَقَلَينِ مِنَ الْجِّنِّ وَالْاِنْسِ وَمَثْلُ اُجُورِهِمْ^ ^ كسي كه نزد سلطان ظالم رفته و او را دعوت به تقواي الهي كرده و موعظه كند و از قيامت بترساند براي او همچون پاداش جن و انس خواهد بود تقيه يكي از اصوليترين سپرهايي است كه شيعه در پناه آن خود را در دورانهاي سياه استبدادي اموي و عباسي نگهداشت، چنانچه امام باقر عليه السلام از پدر بزرگوارش نقل ميكرد^? كه اِنَّ الْتَقِيةَ مِنْ ديني وَدينِ آبائي وَلا دينَ لِمَنْ لا تَقِيةَ لَهُ^ ^ تقيه دين من و دين آباء من است كسي كه تقيه ندارد دين ندارد در مورد ادعاي امامت در خاندان اهل بيت، ادلّه و شواهد تاريخي زيادي بطور وضوح دلالت بر آن دارد و اين مسأله براي اغلب مردم روشن بوده است و همه ميدانستند كه ائمه شيعه امامت را حق منحصر بفردخود ميدانند، از نظر تئوريك امام باقر و ائم? ديگر بر بطلان كار هيئتهاي حاكم وقت تأكيد داشته و لزوم برقراري امامت راستين در جامعه اسلامي را براي مردم مطرح ميفرمودند وَكَذلِكَ يامُحَمَّدُ بْنُ مُسْلِمٍ مَنْ أصْبَحَ مِنْ هذِهِ الأُمَّةِ لا إمامَ لَهُ مِنَ اللهِ عَزَّوَجَلَّ ظَاهِرٌ عادِلٌ أصْبَحَ ضالّاً تائِهاً وَإن ماتَ عَلي هذِهِ الحالَةِ ماتَ ميتَةَ كُفْرٍ وَنِفاقٍ وَاعْلَمْ يا مُحَمَّدُ إنَّ أئمَّةَ الْجَوْرِ وَأتْباعَهُمْ لَمَعْزُولُونَ عَنْ دِينِ اللهِ قَدْ ضَلوُّا وَأضَلوُّا فَأعْمالُهُمْ التَّي يعْمَلُونَها كَرِمادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الرَّيحُ فِي يوْمٍ عَاصِفٍ لاَيقْدِرُونَ مِمّا كَسَبُوا عَلي شَيءٍ ذلِكَ هُوَ الضَّلالُ الْبَعِيدُ^ ^ همچنين اي محمد بن مسلم هر كس از اين امت، بدون امامي آشكار و عادل و منصوب از جانب خدا، بسر برد گمراه شده و به حيرت ميافتد و اگر در اين حال بميرد در حال كفر و نفاق مرده است اي محمد سردمداران جور و ستم و پيروانشان از دين خدا منحرف شده و خود به ضلالت افتاده و ديگران را به راه ضلالت ميكشانند و كارهائي كه انجام ميدهند بخاكستري ميماند كه در روز طوفاني بادي شديد بر آن وزيده باشد و از آنچه انجام دادهاند چيزي دستگيرشان نميشود و اين جز گمراهي دوركننده از حق چيز ديگري نيست نتيج? طبيعي اين كلمات سوق دادن مردم به اهل بيت و روشن ساختن آنها نسبت به جور و ستم ولات حاكم بر مردم بود، تكيههاي مكرر امام بر اينكه ولايت در كنار نماز و روزه و حج و زكات، پنج حاكم اساسي اسلام ميباشد برهمين اساس بود، چنانكه در دنبال? حديث به منظور تأكيد بر امر ولايت ميفرمايد وَلَمْ ينَادِ بِشَيءٍ كَما نُودِي كَما نُودِي بِالْوِلاَيةِ فَأخَذَ النّاسُ بِأرْبَعٍ وَتَرَكُوا الْوِلايةَ^ ^ خدا مردم را به چيزي فرا نخوانده كه به پاي? ولايت برسد با اينحال مردم چهارتا را گرفتند و^? ولايت را رها كردند روايت شده است روزي امام باقر عليه السلام بر هشام بن عبدالملك وارد شد و به او بعنوان خليفه و امير المؤمنين سلام نكرد، هشام ناراحت شده و به مردمي كه در اطرافش بودند دستور داد تا امام را در اين مورد سرزنش كنند پس از آن هشام به امام گفت لاَيزَالُ الرَّجُلُ مِنْكُمْ شَقَّ عَصَا الْمُسْلِمِينَ وَدَعا اِلي نَفْسِهِ همواره از شما اهل بيت فردي شق عصاي مسلمين كرده و مردم را به امامت خود فراخوانده است پس از آن به توبيخ امام پرداخته و مردم را امر به سرزنش او كرد در اين حال امام رو به مردم كرده و فرمود أيهَا النّاسُ أينَ تَذْهَبُونَ وَأينَ يرادُبِكُمْ، بِنا هَدي اللهُ اَوَّلَكُمْ وَبِنَا خَتَمَ آخِرَكُمْ فَاِنْ يكُنْ لَكُمْ مُلْكٌ مُعَجَّلٌ فَاِنَّ لَنا مُلْك مُؤجَّلاً وَلَيسَ بَعْدَ مُلْكِنا مُلْكٌ لأِنَّا اَهْلٌ بَيتِ الْعاقِبَةِ، يقُولُ اللهُ «وَالْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقينَ» مردم كجا ميرويد، به كجا رانده ميشويد شما در آغاز بوسيله ما اهل بيت هدايت شديد و سرانجام كار شما نيز با ما پايان ميپذيرد اگر شما زودتر زمام امور را در دست گرفتيد، در پايان كار ادار? امّت اسلامي و امور آن بدست ما خواهد بود، براي اينكه ما خانوادهاي هستيم كه عاقبت با آنان است خدا ميفرمايد «عاقبت كار از آن پرهيزكاران است» هشام دستور بازداشت امام را صادر كرد و كساني كه در زندان با آن حضرت بودند تحت تأثير حضرتش قرار گرفتند، وقتي هشام از اين موضوع آگاه شد، گفت تا او را به مدينه بازگردانند^ ^ در دوران امام باقر عليه السلام حكّام بني اميه عموماً نسبت به اهل بيت سختگيري ميكردند و اين سختگيري به دليل ادعاي امامت و زعامت ديني ـ سياسي آنها بود كه بني اميه را غاصب آن ميدانستند بنا به گزارش تاريخ ـ كه صحت و سقم آن چندان هم بصورت دقيق و روشن معلوم نيست ـ از خلفاي بني اميه تنها عمربن عبدالعزيز بود كه بطور نسبي برخوردي ملايم با اهل بيت داشته است روي همين اصل، اهل سنت از امام باقر عليه السلام دربار? او روايت كردهاند كه آن حضرت فرمود^? عُمَرُبْنُ عَبْدِ الْعَزِيزِ نَجِيبُ بَني اُمَيةَ^
عمربن عبدالعزيز تنها خليف? با نجابت بني اميه است همچنين در منابع شيعه آمده عمربن عبدالعزيز عطاي اهل بيت از بيت المال را به آنان ميپرداخت^ و فدك را نيز به بني هاشم بازگرداند^ در دوران بني اميه بيشترين فشارها از ناحيه هشام بن عبدالملك به اهل بيت وارد ميشد و كلمات تند و ناسزاهاي او بود كه زيدبن علي را در كوفه به سال 131 ق به قيام برعليه او واداشت در ملاقاتي كه بين هشام و زيد روي داد، هشام حتي ابوجعفر محمدبن علي عليه السلام را مورد اهانت قرار داده و با استهزاء و ايذاگري خاص اموي، او را كه باقر لقب داشت «بقره» ناميد و زيد كه از برخورد بيادبان? او ناراحت شده بود گفت سَمّاهُ رَسُولُ اللهِ صلي الله عليه و آله ألْباقِرَ وَأنْتَ تُسَمّيهِ الْبَقَرَةَ لَشَدَّ مَا اخْتَلَفْتُما وَلَتُخالِفَنَّهُ فِي الآخِرَةِ كَما خالَفْتَهُ فِي الدُّنْيا فَيرِدُ الْجَنَّةَ وَتَرِدُ النّارَ^ رسول خدا او را باقر ناميده ولي تو بقره مينامي، اختلاف تو با رسول خدا چقدر شديد است در آخرت نيز با آن حضرت مخالفت ميكني همچنانكه در دنيا مخالفت كردي، آنگاه او داخل بهشت و تو داخل در آتش ميشوي در حضور هشام، شخصي مسيحي پيامبر گرامي اسلام را مورد دشنام قرار داد و او هيچ واكنشي از خود نشان نداد كه بعدها زيد روي همين مسأله حساسيت عجيبي از خود نشان ميداد و هم چنانكه گفته شد اين برخوردها انگيز? اصلي و مهم قيام زيد برضد حكومت اموي بود كه حقّاً سرآغاز پيدايش قيامهاي متوالي در سرزمين پهناور اسلام بويژه نواحي شرقي و ايران برعليه امويها گرديد كه بتدريج پايههاي حكومت آنان را لرزان كرده و بالاخره زندگي سياسي آنان را درهم نورديد چنانكه در منابع شيعه آمده، امام باقر عليه السلام همراه فرزندش امام صادق عليه السلام به شام فراخوانده شد تا در آنجا تحقير شده و در نتيجه، فكر حكومت و مخالفت امويها را از سر بيرون كنند^? امام صادق عليه السلام اين جريان را در روايتي طولاني نقل كرده كه ذيلاً فرازهائي از آن را از زبان راوي نقل ميكنيم سالي هشام براي انجام مناسك حج به مكه آمده بود و امام باقر و صادق عليه السلام نيز در آن سال در مكه تشريف داشتند امام صادق عليه السلام ضمن جملاتي ـ كه حاكي از برتري بني هاشم بر امويها بود ـ فرمود ألْحَمْد لِلّهِ الَّذي بَعَثَ مُحَمَّداً بِالحَقّ نَبِياً وَأكْرَمَنا بِهِ فَنَحْنُ صَفْوَةُ اللهِ عَلي خَلْقِهِ وَخِيرَتِهِ مِنْ عِبادِهِ وَخُلَفاءُهُ فَالسَّعِيدُ مَنِ اتَّبَعَنا وَالشَّقِي مَنْ عادانَا وَخالَفَنا سپاس خدائي را كه حضرت محمد صلي الله عليه و آله را به پيامبري برگزيد و ما را بوسيل? او مورد احترام و تكريم قرار داد پس ما برگزيدگان خدا از ميان مخلوقات او و خلفاي منتصب از جانب او هستيم خوشبخت كسي است كه از ما پيروي كند و بدبخت كسي است كه ما را دشمن داشته و با ما مخالفت كند اين خبر به هشام رسيد و او تا دمشق سكوت اختيار كرده در اينمورد چيزي بر زبان نياورد پس از آنكه وارد دمشق شد پيكي به سوي حاكم مدينه فرستاده و از او خواست تا امام باقر و امام صادق عليه السلام را به شام بفرستد اين دو امام راهي شام شدند،هشام به منظور تحقير سه روز آنها را معطل كرده و روز چهارم آنان را پذيرفت در آن مجلس كه همه رجال و شخصيتهائي از قريش و ديگران حضور داشتند از امام باقر عليه السلام ـ كه سني از او گذشته بود ـ خواست تا در مسابق? تيراندازي شركت نمايد، ابتدا امام به بهانه پيري از قبول آن استنكاف فرمود اما هشام برخواست? خود پافشاري ميكرد، امام ناچار كمان بدست گرفته و تير اول را به هدف نشانيد و تيرهاي بعدي را يكي پس از ديگري تا نه تير برهم دوخت هشام كه دچار شگفتي شديدي شده بود چنين گفت مَا ظَنَنْتُ أنَّ فِي الأرْضِ اَحَدٌ يرْمِي مَثْلَ هذَا الرّامِي گمان نميكنم در روي زمين كسي بتواند
بهتر از اين تيراندازي بكند سپس با پيش كشيدن قرابت نسبي ميان بني هاشم و بني اميه خواست اين دو خانواده را از نظر حيثيت مساوي قلمداد كند امام باقر عليه السلام تأكيد فرمودند خانوادههاي ديگر فاقد كمالات معنوي و فضايل موجود در اهل بيت هستند هشام در ادام? سخنانش تصور و اعتقاد شيعيان در مورد امير المؤمنين عليه السلام را به باد مسخره گرفته و گفت علي مدعي علم غيب بود در حاليكه خدا هيچكس را بر آن آگاه نساخته است، امام در جواب اشاره به انتشار معارف قرآن و علوم پيامبر توسط علي عليه السلام^? پينوشتها ^? پايان صفحه 42 ^? پايان صفحه 43 ^? پايان صفحه 44 ^? پايان صفحه 45 ^? پايان صفحه 46 ^? پايان صفحه 47 ^? پايان صفحه 48 ^? پايان صفحه 49 ^? پايان صفحه 50 ^? پايان صفحه 51 ^? پايان صفحه 52 ^? پايان صفحه 53 ^? پايان صفحه 54 ^? پايان صفحه 55 ^? پايان صفحه 56 ^? پايان صفحه 57 ^? پايان صفحه 58 ^? پايان صفحه 59 ^? پايان صفحه 60 ^? پايان صفحه 61 ^? پايان صفحه 62 ^? پايان صفحه 63 ^? پايان صفحه 64 ^? پايان صفحه 65 ^? پايان صفحه 66 ^? پايان صفحه 67 ^? پايان صفحه 68 ^? پايان صفحه 69 ^? پايان صفحه 70 ^? پايان صفحه 71 ^? پايان صفحه 72 ^? پايان صفحه 73 ^? پايان صفحه 74 ^? پايان صفحه 75 1 ^ كشف الغمّة ج 2 ص 118 ط تبريز و رك بحارالانوار ج 46 ص 217 ـ 218 ^يعقوبي ج 2 ص 320 ^الفصول المهمة ص 221 ^اثبات الهداة ج 5 ص 263 ـ اثبات الوصية ص 142 ـ بحارالانوار ج 46 ص 229 به بعد ـ كافي ج 1 ص 305 ـ اعلام الوري ص 260 ـ البصائر ج 4 باب 4 ص 48 ـ الامامة والتبصرة ص 62 و 63، مؤسسة الامام
المهدي ^كافي ج 2 ص 473 ـ حلية الاولياء ج 3 ص 186 ^علل الشرايع ج 1 ص 233 ^يعقوبي ج 2 ص 320 ^لسان العرب، ذيل كلم? باقر ^رك بحارالانوار ج 46 ص 294 ^يعقوبي ج 2 ص 320 ^الاختصاص ص 62 ^ابن قتيبه، عيون الاخبار ج 2 ص 212 ^شيخ مفيد، ارشاد ص 282 ـ بحارالانوار ج 46 ص 332 ـ كشف الغمة ج 2 ص 126 ـ الفصول المهمّة ص 214 ^مفيد، ارشاد ص 280 ـ حلية الاولياء ج 3 ص 180 ـ كشف الغمة ج 2 ص 118 ـ 117 ^ابن عنبة، عمدة الطالب ص 195 ^ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه ج 15 ص 77 ^كليني، الكافي ج 6 ص 256 ـ بحارالانوار ج 46 ص 357 ^ابوزهره، الامام الصادق ص 22 دار الفكر العربي بيروت ^حياة الامام الباقر عليه السلام ج 1 ص 139 ^الشبراوي، الاتحاف ص 145 ^اسدحيدر، الامام الصادق والمذاهب الاربعة ج 2 ص 439 ـ 435 ^ذهبي، تذكرة الحفاظ ج 1، ص 127 ـ به كتاب جامع مسانيد الامام الاعظم ابوحنيفه رجوع كنيد ^ذهبي، تذكرة الحفاظ ج 1 ص 124 ^اسدحيدر، الامام الصادق و المذاهب الاربعة ج 2 ص 445 ـ اعيان الشيعة ج 4 قسم 2 ص 20 ^ابن شهر آشوب، مناقب آل ابيطالب ج 3 ص 27 ^ابن شهر آشوب، مناقب آل ابيطالب ج 3، ص 327 ـ بحارالانوار ج 46 ص 294 ^ابوزهره، الامام الصادق ص 22 ^كافي ج 8 ص 120 ـ بحارالانوار ج 46 ص 355 ^ابن سعد، طبقات الكبري ج 5 ص 324 ^كليني، الروضة ص 77 ط اسلامية ^عبدالرزاق، المُصَنَّف ج 9 ص 337 ـ دارِمي، سنن ج 1 ص 126 ـ بغدادي، تقييد العلم ص 106 و 105 ^ذهبي، تذكرة الحفاظ ج 1 ص 2 ^ذهبي، تذكرة الحُفّاظ ج 1 ص 7 ^ذهبي، تذكرة الحُفّاظ ج 1 ص 7 ^ابن حزم، الاحكام في اصول الاحكام ج 2 ص 131 ^نظرة عامة في تاريخ الفقه الاسلامي ص 110 ^كشف القناع في حجية الاجماع ص 56 ^ضحي الاسلام، ج 1 ص 386 به نقل از بخاري و ترمذي ـ رك جامع بيان العلم ج 2 ص 244 ـ دراسات و بحوث في التاريخ والاسلام ج 1 ص 57 ـ 56 ^كشّي ص 210 ـ 209 ـ الكافي ج 1 ص 399 ـ صفّار، بصائر الدرجات ص 9 ^كافي ج 1 ص 51 ـ وسائل الشيعة ج 18 ص 42 ^كافي ج 1 ص 399 ـ الصفّار، بصائر الدرجات ص 12 ^ابوزهره، الامام الصادق ص 24 ^كشف الغمة ج 2 ص 362 ـ بحارالانوار ج 46 ص 356 و رك الميزان ج 3 ص 389 ^اسدحيدر، الامام الصادق والمذاهب الاربعة ج 2 ص 452
^دعائم الاسلام ج 2 ص 260 ـ مستدرك الوسائل ج 15 ص 286 ـ 285 ـ 300 ^دعائم الاسلام ج 1 ص 95 ـ مستدرك الوسائل ج 15 ص 287 ـ 286 ^مفيد، المجالس ص 39 ط نجف ـ وسائل الشيعة ج 18 ص 39 ^كليني، كافي ج 8 ص 276 ـ بحارالانوار ج 46 ص 291 ^طوسي، تهذيب ج 1 ص 241 ـ من لا يحضره الفقيه ج 1 ص 83 ^السيد الروحاني، بحوث مع اهل السنة والسلفية ص 51 ـ 50 ^الطبرسي، مجمع البيان ج 8 ص 472 ^تفسر صافي ج 4 ص 296 ـ 295 ^كليني، كافي ج 4 ص 239 ـ بحارالانوار ج 46 ص 354 ^وسائل الشيعة ج 3 ص 571 ^رك ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه ج 2 ص 212 ـ 213 ـ 229 ـ 234 ـ 286 و ج 3 ص 324 و ج 4 ص 106 ـ 108 ـ 109 ـ 110 و ج 6 ص 13 ـ رك طبري ج 3 ص 37 و ج 5 ص 176 ـ 197 ط عزالدين ^ابوزهره، الامام الصادق ص 24 ابوزهره، الامام الصادق ص 24 ^كافي ج 6 ص 446 ـ بحارالانوار ج 46 ص 292 ^كافي ج 5 ص 73 و ج 6 ص 446 ـ تهذيب ج 6 ص 325 ـ الفصول المهمّة ص 213 ـ بحارالانوار ج 46 ص 292 ^ابن شهر آشوب ج 3 ص 327 ـ بحارالانوار ج 46 ص 294 ^الاتحاف بحب الاشراف ص 144 ـ كشف الغمة ج 2 ص 123 ـ ابن عنبة، عمدة الطالب ص 195 ـ الفصول المهمة ص 211 ـ 210 ^رك القرشي، الامام الباقر ج 1 ص 190 ^رك تأسيس الشيعة لعلوم الاسلام ص 327 ـ تفسير ابي الجارود در كتاب تفسير قمي درج شده كه البته طرق تفسير ابن ابي الجارود مورد اشكال محققين واقع شده است رك الذريعة ذيل اسم «تفسير ابي الجارود» ^تمهيد لتاريخ الفقه الاسلامي ص 203 ^شيخ مفيد، الامالي ص 42 ـ طبرسي، اعلام الوري ص 264 ^تفسير عياشي، ج 1 ص 86 ـ وسائل الشيعة ج 18 ص 9 ^اختصاص ص 31 ^ابن ابي الحديد او را به بغض امير المؤمنين عليه السلام نسبت داده است، پاورقي اختصاص ص 128 ^الميزان ج 3 ص 176 به نقل از كافي ^طوسي، تهذيب ج 6 ص 221 ـ 220 ـ كليني، فروع كافي ج 7 ص 408 ـ وسائل الشيعة ج 18 ص 9 ـ 8 ^كليني ج 7 ص 407 ـ تهذيب ج 6 ص 217 ^ارشاد ص 282 كسي كه اهل عراق شيفته او هستند ^اعيان الشيعة ج 4 قسم 2 ص 43 ^كافي ج 8 ص 120 ^وسائل الشيعة ج 8 ص 8 ^انساب الاشراف ج 2 ص 77 ^ فصول المهمة ص 213 ^صفات الشيعة ص 163 ^ابن ابي الحديد ج 8 ص 121 ^وسائل الشيعة ج 3 ص 425 ^ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه ج 11 ص 44 ـ ابوزهره، الامام الصادق ص 112 ـ 111
|
|
| چاپ این نسخه درجه: 0.00 چند مرتبه به این پست امتیاز داده اند: 0 مرتبه |