سيستم مديريت محتواي ياس/دفتر امام جمعه بخش چترود  

مطالب

خانه مشهور لیست اضافه

امام باقر (عليه السلام) و فرصت طلايي براي نشر علوم اهل بيت

ارسال شده توسط: مدیربازدید شده: 722 مرتبه
دسته: کتابخانه امام محمد باقر علیه السلامتاریخ: 1388.10.29
 
مکتب اسلام ـ شماره 364، مرداد 1370

امام باقر (عليه السلام) و فرصت طلايي براي نشر علوم اهل بيت


داود الهامي


سير تشيع در ايران


مرحوم مفيد مي نويسد: حضرت باقر محمد بن علي بن الحسين (عليه السلام) از ميان برادران خويش، جانشين پدرش علي بن الحسين (عليه السلام) و وصي و امام پس از او بود و در فضيلت و دانش و زهد و بزرگواري بر همگان برتري داشت و از همه آنان در ميان شيعه و سني نامش بلندتر و در قدر و مرتبه بزرگتر بود، و از هيچ يک از فرزندان حسن و حسين (عليه السلام) آن اندازه از علم و‌آثار و روايات و علوم قرآن و فنون مختلف آشکار نشد که از آن حضرت به ظهور پيوست و بازماندگان از صحابه رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) بزرگان از تابعين و روساي فقهاي مسلمين همگي معالم و احکام دين را از آن بزرگوار روايت کرده اند و در فضل و دانش سرآمد دانشمندان و ضرب المثل همگان بود و در وصف علم و دانش وي شعراء و نويسندگان اشعاري سروده اند في المثل قرظي شاعر نامور عرب درباره او گويد:


يا باقر العلم لاهل التقي و خير من لبّي الاجبل


(اي شکافنده علم براي پرهيزکاران، و اي بهترين کسي که بر کوههاي حجاز لبيک گفتي)


مالک بن اعين جهني (يکي از شعراي نام آور عرب) در مدح او گويد:


اذا طلب الناس علم القرآن کانت قريش عليه عيالا


و ان قيل اين ابن بنت النبي نلت بذاک فروعا طوالا


نجوم تهلّل للمد لجين جبال تورّث علما حبالا


(هرگاه مردم علم قرآن را جستجو کنند، همه قريش جيره خوار اويند.)


(اگر گفته شود پسر دختر پيغمبر کجاست، بدان وسيله به شاخه هاي بلندي (از علم و فضيلت) دسترسي پيدا کرده اي.)


(ستارگاني هستند درخشان براي آنان که در شب راه روند و کوههائي هستند که دانش بسياري به جاي نهند).


آن حضرت در سال 57 در مدينه متولد شد و در زمان رحلت پدرش امام سجاد (عليه السلام) 19 سال داشت و در سال 114 در همانجا از دنيا رحلت کرد. عمر شريفش در آن زمان 57 سال بود و قبرش در مدينه در قبرستان بقيع است.


در اينکه امام سجاد (عليه السلام) فرزند خود محمد باقر (عليه السلام) را به جانشيني خود منصوب کرده بود، لااقل در حلقه برادران و هوادارانش، هيچگونه شکي نمي توان کرد، چنانکه امام باقر (عليه السلام) اعلام داشت که زين العابدين (عليه السلام) در حضور فرزندانش او را به جانشيني خود و امامت شيعيان برگزيده است و به او گنجينه اسرار ديني و اسلحه پيامبر را واگذار نموده است.


عامل مهمي که حقانيت و مشروعيت وراثت و جانشيني امام باقر (عليه السلام) را از پدرانش به اثبات مي رساند نصوص قطعي است که طبق آنها پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) او را به عنوان پنجمين وصي خود از طرف خداوند منصوب کرده و برخي از ياران خود را مامور به ابلاغ آن نموده بود.


چنانکه از جابربن عبدالله انصاري در حديثي روايت شده که گفت رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) به من فرمود: يوشک ان تبقي تلقي ولداًلي من الحسين (عليه السلام) يقال له محمد يبقر علم الدين بقرا، فاذا لقيته فاقرئه مني السلام.


تو زنده باشي تا فرزندي از فرزندان مرا که از نسل حسين است، ديدار کني که نامش محمد است و علم دين را به خوبي مي شکافد، آنگاه که ديدارش کردي، سلام مرا به او برسان.


امام صادق (عليه السلام) فرمود: جابر ابن عبدالله انصاري آخرين کس از صحابه پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) بود که زنده ماند بود و او مردي بود که تنها به ما اهلبيت توجه داشت، در مسجد پيغمبر مي نشست و عمامه سياهي دور سر خود مي بست و فرياد مي زد يا باقرالعلم، يا باقرالعلم، اهل مدينه مي گفتند جابر هذيان مي گويد، مي گفت به خدا قسم من هذيان نمي گويم، بلکه از پيغمبر (صلي الله عليه و‌آله و سلم) شنيدم که فرمود: انک ستدرک رجلا مني اسمه اسمي و شمائله شمائلي، يبقرالعلم بقرا تو به مردي از خاندان من مي رسي که همنام و هم شمائل من است و علم را مي شکافد و توضيح و تشريح مي کند، اين است سبب آنچه مي‌گويم.


ابان بن تغلب مي گويد: روزي جابر از يکي از کوچه هاي مدينه که در آن مکتب خانه اي بود، مي گذشت و محمد بن علي (عليه السلام) (براي کاري) آنجا بود، چون جابر نگاهش به او افتاد، گفت اي پسر پيش بيا، او پيش آمد، سپس گفت برگرد، او برگشت، جابر گفت سوگند به آنکه جانم در دست اوست که شمائل اين پسر شمائل پيغمبر است، اي پسر اسم تو چيست؟ گفت اسم من محمد بن علي بن الحسين است، جابر به سويش شتافت و به سرش بوسه زد و گفت پدر و مادرم به فدايت، پدرت رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) به تو سلام مي رسانيد و چنين مي گفت: ...


محمد بن علي بن الحسين هراسان به سوي پدرش آمد و جريان جابر را به وي گفت، زين العابدين (عليه السلام) فرمود پسرجان راستي جابر چنين کاري کرد؟ گفت آري، فرمود پسرجان در خانه بنشين (زيرا جابر برخلاف تقيه رفتار کرده است) سپس جابر در هر روز دوبار به خدمت امام باقر (عليه اسلام) مي رفت.


اهل مدينه مي گفتند شگفتا از جابر که هر صبح و شام نزد اين کودک مي رود درصورتي که او آخرين کسي از اصحاب رسول خدا (صلي الله عليه و‌ آله و سلم) است، چيزي نگذشت که علي بن الحسين درگذشت، آنگاه محمد بن علي به احترام مجالست جابر با پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) نزد وي مي رفت و مي نشست و از خداي تبارک و تعالي براي آنها حديث مي کرد.


اهل مدينه گفتند ما جسورتر از اين را نديده ايم (زيرا با اين کم سن و سالي از جانب خدا حديث مي گويد)


چون ديد چنين مي گويند، از پيغمبر (صلي الله عليه و‌آله و سلم) حديث


گفت، اهل مدينه گفتند ما دروغگوتر از اين مرد را هرگز نديده ايم از کسي براي ما حديث مي گويد که او را نديده است چون ديد چنين مي گويند، از جابربن عبدالله براي آنها حديث گفت اين بار تصديقش کردند، درصورتيکه جابر خدمت امام باقر (عليه السلام) مي آمد و از او کسب فيض مي نمود.


و همچنين روايات و نصوص بسياري به امامت آن حضرت پس از پدرش از رسول خدا (صلي الله عليه و‌آله و سلم) و اميرالمؤمنين (عليه السلام) و حسن و حسين و علي بن الحسين روايت کرده اند.


محدثان شيعه روايت کرده اند که لقب باقر از رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) به وي داد و ظهور آن حضرت را پيش بيني فرمود و آن لقب را توسط جابربن عبدالله به او رسانيد.


امام باقر (عليه السلام) از جهت زهد و توجه به خدا و دوري از سياست نمونه کامل پدرش بود وي برخلاف برادرش زيد با اين که از سياست کناره گرفته بود، و به تعليم و ارشاد مسلمانان مشغول بود، ولي دژخيمان اموي که آن روزها آخرين نفس هاي خود را مي کشيدند، باز از اذيت و آزار او دست بردار نبودند.


چنانکه ابوبکر حضرمي گويد: چون امام باقر (عليه السلام) را به شام سوي هشام بن عبدالملک بردند و به دربارش رسيد، هشام به اطرافيان خود و حضار مجلس که عموما از بني اميه بودند، گفت چون ديديد، من محمد بن علي را توبيخ کردم و ساکت شدم، شما يک به يک به او رو آوريد و توبيخش کنيد، سپس به حضرت اجازه ورود داد.


چون امام باقر (عليه السلام) وارد شد، با دست به همگان اشاره کرد و فرمود السلام عليکم همه آنها را مشمول سلام خود ساخت و بنشست چون به هشام به عنوان خلافت سلام نکرد و بي اجازه وي زمين نشست، کينه و خشم او افزون گشت و شروع کرد به توبيخ کردن، از جمله سخنانش اين بود:


اي محمد بن علي هميشه مردي از شما خاندان ميان مسلمانان اختلاف انداخته و آنها را به سوي خود دعوت کرده است و از روي ناداني و بي عقلي گمان کرده که او امام است، هرچه دلش خواست به امام توهين نمود، چون او خاموش شد، حاضران يکي پس از ديگري، تا آخرين نفر به حضرت رو آوردند، و حرفهاي اهانت آميز زدند، چون همگي ساکت شدند حضرت از جاي خود برخاست و فرمود ايها الناس اين تذهبون و اين يرادبکم بناهدي الله اولکم و بنا يختم آخرکم، فان يکن لکم ملک معجل فانّ لنا ملکلا موجلا و ليس بعد ملکنا ملک لانا اهل العافيه يقول الله عزوجل: والعاقبة للمتقين اي مردم به کجا مي رويد و شيطان شما را مي خواهد به کجا اندازد؟


خدا به وسيله ما خانواده پيشينيان شما را هدايت کرد و پسينيان شما هم از برکت ما (هدايتشان) پايان يابد (يعني در زمان ظهور امام قائم (عليه السلام)) اگر شما حکومتي مستعجل و گذرا داريد، ما حکومتي جاويدان داريم که بعد از حکومت ما حکومتي نباشد، زيرا ما اهل پايان و انجاميم و خداي عزوجل مي فرمايد سرانجام از آن پرهيزکاران است).


هشام دستور داد حضرت را به زندان برند، چون امام به زندان رفت با زندانيان سخن گفت، همه آنها از جان و دل سخنش را پذيرفته، به او دل دادند زندانيان نزد هشام آمد و گفت يا اميرالمومنين من از اهل شام بر تو هراسانم و مي ترسم که ترا از اين مقام برکنار سازند، سپس گزارش را به او گفت


هشام دستور داد آن حضرت و اصحابش را بر استر نشانده به مدينه برگردانند و فرمان داد که در بين راه بازارها را به روي آنها ببندند و از خوراک و‌ آشاميدني جلوگيري کنند (البته مقصود وي از اين دستورها توهين و توبيخ حضرت بود) سه روز راه رفتند و هيچگونه خوراک و‌ آشاميدني به دست نياوردند، تا آنکه به شهر مدين (شعر شعيب پيغمبر) رسيدند، مردم در شهر را به روي آنها بستند، همراهان آن حضرت از گرسنگي و تشنگي به شکايت آمدند.


امام باقر (عليه السلام) بر کوهي که به آنها مشرف بود، بالارفت و با صداي بلند فرمود اي اهل شهري که مردم آن ستمکارند، من بقية اللهم و خدا مي فرمايد بقية الله خير لکم اگر ايمان داريد، من نگهبان شما نيستم.


در ميان آن مردم، شيخي سالخورده بود، نزد مردم شهر آمد و گفت اي قوم به خدا که اين نداء مانند دعوت شعيب پيغمبر است، اگر در بازارها را به روي اين مرد باز نکنيد، از بالاي سر و زير پا گرفتار شويد، اين بار مرا تصديق کنيد و فرمان بريد، و در آينده تکذبيم کنيد، من خيرخواه شما هستم، مردم شتاب کردند و بازارها را بروي حضرت و همراهانش گشودند. خبر آن شيخ به هشام بن عبدالملک رسيد، دنبالش فرستاد و او را جلب کرد و کسي ندانست که کارش به کجا رسيد.


فرصت طلائي


در زمان امام باقر (عليه السلام) سلطنت بني اميه در اثر اختلاف داخلي و عياشي و تن پروري و بي کفايتي رجال دولت روبه ضعف نهاده بود و روز به روز آثار اين ضعف و سستي در پيکر آن ظاهر مي شد، از طرفي هم در اثر ظلم و ستم بني اميه هر روز در گوشه و کنار بلاد اسلامي انقلاب و جنگهائي رخ مي داد و اين گرفتاريها دستگاه خلافت را تا حدودي از تعرض به اهل بيت (عليهم السلام) باز مي داشت.


از طرفي هم وقوع حادثه دلخراش کربلا مظلوميت اهل بيت، مسلمانان را مجذوب و علاقمند اهل بيت مي ساخت اين عوامل سبب شده بود، مردم و به خصوص شيعيان مانند سيل به سوي امام پنجم در مدينه سرازير شوند و لذا امکاناتي از نشر حقايق اسلامي و معارف اهل بيت براي آن حضرت فراهم آمد كه براي هيچيك از پيشوايان گذشته اهل بيت فراهم نيامده بود گواه اين مطلب اخبار و احاديث بيشماري است که از امام باقر (عليه السلام) نقل شده است و گروه انبوهي از رجال علم و دانشمندان شيعه است که در رشته هاي مختلف معارف اسلامي در مکتب آن حضرت پرورش يافته اند که در کتب فهرست و رجال اساميشان ضبط شده است.


و اين فرصت براي بازسازي مذهب شيعه يک فرصت طلائي بود، زيرا قبل از زمان امام باقر (عليه السلام) در اثر فشار و اختناق شديد بني اميه فقه اهل بيت از دست رفته بود و با اين که براي استنباط احکام هزاران حديث لازم است، حتي از اخباري که از پيغمبر اکرم (صلي الله عليه و‌آله و سلم) به وسيله صحابه نقل شده بود، بيش از پانصد حديث باقي نمانده بود.


کشي در اين مورد نقل کرده است که:


قبل از امامت محمد باقر (عليه السلام)، شيعيان علم حلال و حرام را به جز آنچه از ديگر مردم آموخته بودند، نمي دانستند تا اينکه زمان ابوجعفر امام باقر (عليه اسلام) فرا رسيد و وي امام شد، او دانش (شريعت) را به آنها آموخت و توضيح داد و آنان شروع به تعليم کساني کردند که قبلا از آنها ياد مي گرفتند


از اين روايت معلوم مي شود که تا زمان امام باقر (عليه السلام) به ندرت تفاوت هائي در اعمال شرعي ميان شيعيان و اصحاب حديث مدينه و کوفه و جاهاي ديگر وجود داشته است.


امام پنجم از اين فرصت استفاده فراوان نمود و به نشر علوم اهل بيت (عليهم السلام) و فقه اسلامي پرداخت و دانشمندان زيادي از مکتب خويش تحويل جامعه داد.


عبدالله بن عطاء مکي مي گويد: ما رايت العلماء عند احد قط اصغر منهم عند ابي جعفر محمد بن علي بن الحسين (عليه السلام) و لقد رايت الحکم ابن عتيبه مع جلالته في القوم بين يديه کانه صبي بين يدي معلمه


نديدم دانشمندان را نزد هيچکس که کوچکتر و کم قدرتر باشند همچنانکه در نزد ابي جعفر محمد بن علي بن الحسين (عليه السلام) هستند و من خود ديدم حکم بن عتيبه را با آن مرتبه اي که در ميان مردم داشت، در برابر آن جناب همچون کودکي بود که پيش روي استاد خود نشسته باشد.


و کان جابربن يزيد الجعفي اذا روي عن محمد بن علي (عليه السلام) شيئا قال حدثني وصي الاوصياء و وارث علوم الانبياء محمد بن علي بن الحسين (عليه السلام)


و جابربن يزير جعفي (با آن علم و دانشي که داشت) هرگاه مطلبي از آن حضرت نقل مي کرد، مي گفت براي من حديث کرد وصي اوصياء وارث علوم انبيا محمد بن علي بن الحسين (عليه السلام).


قيس بن ربيع مي گويد، از ابي اسحاق سبيعي از حکم مسح کشيدن بر روي کفش (در وضو) پرسيدم (که آيا جايز است يا نه؟) ابواسحاق گفت من مردم را ديدم که بر آن مسح مي کنند تا اين که مردي از بني هاشم که هرگز مانند او را در علم و دانش نديده بودم، برخوردم و او محمد بن علي بن الحسين بود، من حکم مسح کردن بر روي کفش را از او پرسيدم و او مرا از اين کار نهي کرد و فرمود اميرالمومنين (عليه السلام) بر روي کفش مسح نمي کرد و مي فرمود حکم کتاب خدا (قرآن) با آنچه مردم انجام مي دهند، پيشي گرفته است (يعني حکم قرآن برخلاف آن است و برطبق دستور قرآن اينکار جايز نيست).


ابواسحاق گفت، از آن روز که او مرا نهي کرد ديگر به روي کفش مسح نکردم قيس بن ربيع نيز گويد من نيز از آن روز که از اسحاق اين حديث را شنيدم به کفش مسح نکردم


محمد بن منکدر که يکي از علماي بزرگ اهل سنت است، مي گويد باور نداشتم علي بن الحسين فرزندي به يادگار گذارد که فضل و دانشش مانند خود او باشد، تا اين که پسرش محمد بن علي را ديدم، پس من خواستم او را موعظه کنم که او مرا موعظه کرد، اصحابش گفتند بچه چيز تو را موعظه کرد؟ گفت من در ساعتي که هوا بسيار گرم بود، به سوي جائي از اطراف مدينه بيرون رفتم و در راه به محمد بن علي برخوردم و او مردي تنومند بود، ديدم بر دوش دو غلام خود تکيه زده، من با خود گفتم بزرگي از بزرگان قريش در اين هواي گرم با اين حال براي بدست آوردن مال دنيا بيرون‌آمده هم اکنون او را موعظه خواهم کرد؟ پس نزديک رفته بر او سلام کردم و او همچنان نفس زنان و عرق ريزان جواب سلام مرا داد به او گفتم خدا کارت را اصلاح کند بزرگي از بزرگان قريش در اين هواي گرم با اين حال براي طلب دنيا بيرون آمده، اگر اکنون مرگ تو در رسد و در اين حال باشي چه خواهي کرد؟ گويد آن جناب دست از دوش آن دو غلام برداشته روي پاي خود ايستاد فرمود به خدا اگر مرگ من در اين حال فرار رسد درحالي نزد من آمده که در حال اطاعت خداوند هستم که بدانوسيله نيازمندي خود را از تو و از مردم دور مي سازم و جز اين نيست که من آنگاه از مرگ مي ترسم که بر من درآيد و من در حال نافرماني و معصيتي باشم. من که اين پاسخ را از او شنيدم گفتم خدايت رحمت کند من مي خواستم ترا نصيحت کنم که تو مرا نصيحت کردي


مرحوم مفيد مي نويسد امام باقر (عليه السلام) از اخبار گذشتگان و پيغمبران نيز روايت فرموده و در مناقب و فضائل جهاد کنندگان از آن حضرت حديث نوشته اند و درباره سنن و تفسير قرآن از او روايت کنند و از او شيعه و سني روايت نقل نمايند و با اهل آراء و مذاهب که بر او وارد مي شدند، مناظره مي فرمود و مردم بسيار علم کلام از او فرا گرفته اند




پي نوشتها


. پايان ص27.


. پايان ص28.


. پايان ص29.


. پايان ص30.


. پايان ص31.


. پايان ص32.


. پايان ص33.


























9








. مفيد ارشاد ص 245 چاپ اسلاميه، ترجمه فارسي ج2/6ـ155.


. همان مدرک کليني، کافي ج1/469 فصول المهمه ص 202ـ203.


. کليني، اصول کافي ج1/305.


. مفيد، ارشاد ص 246.


. کليني، کافي ج1/469.


. کليني ج1/470.


. مفيد ارشاد ص 246 فصول المهمه ص 193.


. مفيد، ارشاد ص 248ـ مناقب ابن شهر آشوب ج4 ص 197.


. کليني اصول کافي ج1/472ـ 471ـ ج2/6ـ 375.


. رجوع شود به کتاب رجال کشي و کتاب رجال طوسي و فهرست طوسي و ساير کتب رجال.


. مفيد، ارشاد ص 247 و 246.


. مفيد، ارشاد ص 247 و 246.


. مرحوم مفيد، ارشاد س 247.


. مفيد، ارشاد ص 247.


. همان مدرک 248.

چاپ این نسخه درجه: 0.00   چند مرتبه به این پست امتیاز داده اند: 0 مرتبه

نظرات

تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
 
 

 
 طراحی سايت توسط شهر الکترونیک کرمان  پشتیبان رسمی سیستم مدیریتی سایت ساز دریا طراحی شده است.