سيستم مديريت محتواي ياس/دفتر امام جمعه بخش چترود  

مطالب

خانه مشهور لیست اضافه

پاك كردن گناهان با حضور در مراسمات مذهبي

ارسال شده توسط: مديربازدید شده: 691 مرتبه
دسته: سخنراني ها در جلسات درس اخلاق و با موضوع اخلاقتاریخ: 1393.02.29
 
سخنرانی حجت الاسلام و المسلمين علي ابراهيمي امام جمعه محترم بافت در روستای چشمه سبز به مناسبت شب عاشورا 92/8/22
پاك كردن گناهان با حضور در مراسمات مذهبي
http://yascms.ir/istgah/ebrahimi3.jpg

بسم الله الرحمن الرحيم
امشب نهايت حزن و اندوه امام زمان (عجل الله تعالي فرجه الشريف)
است ائمه هم همين گونه بودند امام رضا (عليه السلام) مي فرمايند كه پدر من در شب عاشورا در نهايت حزن و اندوه بودندامام باقر (عليه السلام) نيز از امام سجاد (عليه السلام) همين را نقل مي كنند قلب امام زمان (عجل الله تعالي فرجه الشريف)همينطور كه امشب در فشار است يكي از علائم محبت به امام زمان (عجل الله تعالي فرجه الشريف)براي سلامتي خانواده و خود صدقه مي دهيم براي سلامتي امام زمان (عجل الله تعالي فرجه الشريف) هم صدقه بدهيم حتي بعضي از بزرگان صدقات خود را جمع مي كردند يك گوسفندي را براي سلامتي امام زمان (عجل الله تعالي فرجه الشريف) خيرات مي كردند هرساله گوسفندي را براي سلامتي امام عصر (عجل الله تعالي فرجه الشريف) است امشب توسل به صاحب الامر (عجل الله تعالي فرجه الشريف)وكنار گذاشتن صدقه اي كه فردا اين صدقه را به فقير مستمند بدهيم چيزي رابراي صدقه دادن در نظر بگيريم هميشه حق و باطل در كنار هم قرار مي گيرند «كل يوم عاشورا و كل ارض كربلا» هميشه عاشورا و كربلا هست هميشه يزيد هست « الَّذِينَ آمَنُواْ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَالَّذِينَ كَفَرُواْ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ الطَّاغُوتِ» (سوره نساء آیه76)» هميشه جهاد بوده است و حق و باطل هميشه در مقابل هم هستندالان هم فرياد امام حسين (عليه السلام ) بلند است « هَل مِن ناصر یَنصُرنی» آيا كسي هست من را ياري كند آيا كسي هست به ما بپيونددآيا كسي هست حسيني شود الان هم فرق نمي كند منحصر نباشد در زمان عاشوراي سال شصت و يك هجري نيست هميشه حق و باطل وجود دارد امام در مسيري كه مي آمدند هدايتگري داشتند راهنمايي و ارشاد كردند بعضي خود مي رفتند و بعضي از مردم هم پيغام مي دادند
هدايت گري امام حسين (عليه السلام ) در سفر به كربلا
امام در مسير كه مي آمدند يك شخصيت ممتازي كه از مشهورين در كوفه هم بود حربن يزيد جعفي نام داردكه بيرون از كوفه يك خيمه اي دربيابان زده بودامام با فرزندان خود به خيمه اش رفتند سلام و احوالپرسي و خوش آمد گويي كردند خوش آمدگفت و رو به امام كرد و گفت ريش و محاسن شما خيلي مشكي است آيا رنگش طبيعي است امام فرمودند پيري من زود رس بوده است مشكلات من خيلي زياد بوده است من محاسن خودرا رنگ مشكي كرده ام بيا سعادتمند شوو حسيني شو تو گناهان زيادي داري چون اين آدم امام علي (عليه السلام ) را در صفين ياري نكرد از علي (عليه السلام ) جدا شد امام فرمودجبران گذشته كن گفت آقا من كه از كوفه حركت كردم وبيرون آمدم گفتم نه با شما باشم و نه با عبيدالله زياد باشم مي خواهم زندگي عادي خود را ادامه دهم امام خيلي راهنمايي كردندفايده نداشت هرچه راهنمايي كردند گفت آقا من يك اسب خوبي دارم كه بسته است و در هيچ جنگ و نبردي من را تنها نگذاشته است يك شمشير خوبي هم دارم آن را به شما مي دهم آقا فرمودند من نيازي به شمشير و اسب تو ندارم من جان و قلب و روح تو را مي خواهم خودت را ميخواهم هدايت كنم هرچه امام گفتند زير بار نرفت امام فرمودندلااقل از اين سرزمين برو اين كار را بكن چون آن لحظه اي كه فرياد استغاثه من بلند شد وفرياد مي زنم آيا كسي هست كه من را ياري كند فرياد هل من ناصرمن بلند شودآيا كسي هست كه من را ياري كند « هل من مغیثٍ یُغیثنا لوجه الله » آيا كسي هست كه مارا ياري كند و كمك كند در آن لحظه اگرصداي من را بشنوي و من را كمك نكني قطعا جهنمي مي شوي از اين سرزمين برو بعدا اين آدم پشيمان شدو مي گفت ديگر مظلوم تر از حسين (عليه السلام ) نديدم كه دست زن و فرزندان را گرفته بود و از من ياري مي خواست اما من آن را درك نكردم زمان جنگ هم اينگونه آدمها بود عده اي جان و خون مي دادند ولي عده اي هم بودند كه از جبهه فراري بودند نه يك مجلسي مي روندالان اگر سيد الشهداء (عليه السلام )و امير المومنين علي (عليه السلام ) زنده بودند اين افرادمسجد نمي آمدندخانه مي نشستند اكثريت مردم عزاداري كردند و سينه زني كردند ابراز عشق و علاقه كردند اين مراسمات خيلي قيمت دارند اين مراسمات اسلام راحفظ مي كند اين هيئت هاي حسيني كه راه مي افتد مثل باران كه به قلب ها مي بارد مثل سيل تمام خار و خاشاك و كثافت ها را مي برد و تميز مي كند اين مركب ها كه راه مي افتند تمام گناهان را پاك مي كند و يكسال آدم را بيمه مي كندولي بعضي از آدمها بي اعتنا هستند در مسيري كه آقا مي آمدند
داستان زهير بن قيس
يكي از سرداران امام حسين (عليه السلام )كه اولش سني وعثماني مذهب بود بنام زهيربن قيس سردار امام حسين (عليه السلام ) بود ولي اينگونه نبودكه اول دلباخته علي (عليه السلام) باشد زهير اصلا دوست نداشت در كنار امام حسين (عليه السلام ) باشد هر جا امام حسين (عليه السلام) خيمه مي زد در كاروانسرايي كه امام حسين (عليه السلام )توقف مي كرد زهير در كاروانسراي بعدي توقف مي كرد در يكي از كاروانسراها اتفاقي به هم برخورد كردند ظهر شد زهير مشغول ناهار بودامام پيغام دادند كه زهير بيا به خيمه ما با شما كار داريم راوي داستان نقل مي كند هنگامي كه خبر را به زهير رساندم زهير نه لقمه را به دهان مي گذاشت ونه لقمه را بر زمين مي گذاشت متحير شده بودخانم زهير بنام دلهم گفت زهير چه شده است پسر پيغمبر (صلي الله عليه و آله وسلم) امام حسين (عليه السلام)تورا دعوت كرده است تولااقل به صحبت هاي امام گوش بده سلمان مي فرمايد كه پيغمبر (صلي الله عليه و آله وسلم ) به ما فرمودنداز بچه هاي خود بپرسيد كه علي (عليه السلام ) را دوست دارند يا خير ؟ اگر حضرت علي (عليه السلام ) را دوست دارند برويد دست پدر ومادر خودرا ببوسيد اين عشق به سيد الشهداء نشانه پاكي پدر و مادر است زنا زاده محال است كه محب علي (عليه السلام ) شود قدر پدر و مادرهاي پاك خود را بدانيد اگر از دنيا رفتند شبها براي آنها دعا كنيد در اين مجالس مادرها آمدند اشك ريختند دعا كردند و گريه كردندو شير دادند تا محب امام حسين (عليه السلام ) شديم هزار بار علي بگويك داستان را دوبار يا سه بار مي خوانيم تكراري است ولي نام حسين (عليه السلام ) هر بار كه مي شنويم جذابيت دارد روضه سيد الشهداء (عليه السلام ) را از راديو يا تلويزيون مي شنويم هر سال تكرار مي شود ولي هيچ وقت خسته نمي شويم خداوند در اين نام مقدس حسين (عليه السلام ) چه چيزي قرار داده است كه اين دلها را مجذوب كرده است حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم )فرمودند:«ِانَّ لقَتل الحُسینِ حَرارَةً فی قُلوبِ المومِنین لاَتبُردُ اَبَداًی» (مستدرک مسائل ج10)يك برق و شعله اي و محبتي در نام امام حسين (عليه السلام ) است و عشقي ايجاد كرده است كه هيچ وقت سرد نمي شودو هيچ وقت من و شما بي تفاوت نمي شويم آن عشق به سيد الشهداء ما را مي كشاند و مي آورد آن محبتي كه از ناحيه شير مادر است كه پاي مجالس بوده به ما منتقل شده است يكي از شهداء كف پاي مادرش را مي بوسيد دلهم خيلي زن فهميده اي بود گفت بلند شو بروببين كه پسر پيغمبر (صلي الله عليه و آله وسلم ) چه مي خواهدبگويد با ناراحتي آمدخدمت پسر پيغمبر (صلي الله عليه و آله وسلم ) سلام كرد انشاء الله برق سيد الشهداء به دلهاي ما بتابد و ما را عوض كند در تاريخ ننوشتند كه امام با زهير چه كردندو چه چيزي گفتندهر كه دارد هوس كرب وبلا بسم الله ،وقتي به خيمه برگشتند به خانم خود گفت بيا برويم من هم حسيني شده ام و خيمه خودرا در كنار خيمه ابا عبد الله الحسين (عليه السلام ) قرار داد شب عاشورا زهير چگونه وفاداري خود را نشان داد؟شب عاشورا امام همه را در خيمه خود جمع كردندفرمودند اينها با من كار دارند من بيعت را از شما برداشتم هم از اصحاب و اهل بيت خود برداشتم يعني بيعت را از اباالفضل(عليه السلام ) قاسم (عليه السلام ) و علي اكبر (عليه السلام هم برداشتم اولين كسي كه اظهار وفاداري كرد حضرت عباس (عليه السلام ) و يكي ديگر كه اظهار وفاداري كرد زهير بود گفت كاش زهير هزار جان داشت براي شما فدا مي كرد اين جان ها را براي شما ناقابل است
داستان وهب مسيحي
امام حسين (عليه السلام )در راه كه مي آمدند يك خيمه اي را ديدند گفتند اين خيمه از آن كيست گفتند خيمه يك فرد مسيحي است كه با بچه هاي خود زندگي مي كنددر خيمه پيرزني بود سلام و احوالپرسي كردند گفتند چكار مي كنيد گفت دامداري مي كنيم امام فرمودند زندگي شما چگونه است گفت زندگي ما سخت است كمي آب داريم امام بلند شدند در كنار چادر سنگي بود سنگ را كنار زدند چشمه آب گوارايي از زير سنگ جاري شد گفتند پسرت كجاست گفت پسرم تازه ازدواج كرده است و اسم آن وهب است گفت پسر و عروست آمدند بگو حسين (عليه السلام) گفته است بياييد و من را ياري كنيد و من را كمك كنند مسلمانان دور من را خالي كرده اند وقتي پسر پيرزن آمد مادر نزد پسرش آمد و گفت امروز آقاي بزرگواري پيش من آمدند و اين چشمه از بركت او ظاهر شده است پسرم برو و امام حسين (عليه السلام) را ياري كن آن آقا سنگ را كنار زد و چشمه ظاهر شد اين آقا خيلي بزرگ است بيا برويم پيش حضرت تاببينيم چه مي گويد آنها حركت كردند پيش امام حسين (عليه السلام) آمدند آنها شيعه و مسلمان شدندو در ركاب آقا جانفشاني كردند روز عاشورا كه شد مادر گفت پسرم شير را هلالت نمي كنم اگر درراه امام حسين (عليه السلام) جانبازي نكني خانمش به او گفت نمي گذارم بروي بشرطي كه در بهشت من نيز در كنار تو باشم بايد پيش سيد الشهداء قول دهي رفت و قول داد و حركت كردتعداد زيادي ازافراد دشمن را به درك واصل كرد و مجروح و اسير شد پيش عمربن سعد اورا بردند گفت داغ اين جوان را بر دل مادرش بگذاريد و سر از تن او جدا كنيد و سرش به مادرش دهيد كه بسوزد دل مادر مسيحي كليمي كه با امام حسين (عليه السلام) بيعت كرده است سر را در خيمه اين پيرزن پرتاب كردند سر را برداشت بوسيد و بوييد و آمددر مقابل دشمن قرار گرفت گفت ما چيزي را كه در راه امام حسين (عليه السلام) داده ايم پس نخواهيم گرفت سر را در مقابل دشمن انداخت جنازه كه در مقابل دشمن بود زن وهب آمدخود را برروي جنازه انداخت و شمر دستور داد اين زن را نيز به شهادت برسانيد اولين زن در كربلا شهيد شدزن وهب بود تا روز تاسوعا كه روز به روز بر افراديزيد افزوده مي شد ولي پيش سيدالشهدا (عليه السلام ) كسي نمي آمدتا لشكر دشمن به سي هزار نفررسيد يك مرتبه ديدند پيرمردي از كوفه مي آيد و از ميان نخلستان به سختي و با لباس خاكي گفتند اين كيست گفتند حبيب بن مظاهر است به سختي خودرا به امام حسين (عليه السلام) رسانداصحاب خوشحال شدند كه يك نفر به آنها پيوسته است لشكريزيد لحظه به لحظه بيشتر مي شد تا روز عاشورا كه شمر وارد كربلا شد عبيدالله نامه اي به شمر داده بود امام حسين (عليه السلام ) يا بايد به اطاعت يزيد در آيد يا بجنگد بعد از كشتن و شهيد كردن امام حسين (عليه السلام ) اسب بر بدن آن بتازان اگر اين كار را انجام دادي جايزه داري و از طرف ديگر يك امان نامه آوردند و گفتند اقوام ما هم در لشكر امام حسين (عليه السلام) هستند اباالفضل (عليه السلام ) و برادرانش از اقوام مادري ما هستند يك امان نامه اي بنويس كه من بروم با آنها صحبت كنم كه آنها جانشان در امان باشد بعد از ظهر شمر حضرت اباالفضل (عليه السلام) و سه پسر ديگر علي (عليه السلام ) را صدا زد امام حسين (عليه السلام) فرمودند اگر چه دشمن است اما جواب او را بده گفتند چه ميگويي گفت امان نامه از عبيدالله برايتان آوردم گفت اگر از برادرتان حسين (عليه السلام ) جدا شويد جانتان در امان است خداتورا لعنت كند كه مي خواهي من از حسينم جدا شوم براي من امان است ولي براي پسر پيغمبر (صلي الله عليه و آله وسلم ) امان نيست نزديك غروب همهمه اي شد سيد الشهداء (عليه السلام) داشتند اسلحه خود را تيز مي كردند همانطور كه استراحت مي كردند سررا بروي قبضه شمشير گذاشتنديك لحظه خواب رفتند حضرت زينب (سلام الله عليها )يك لحظه ديد دشمن نزديك مي شود و امام حسين (عليه السلام ) را بيدار كردامام حسين (عليه السلام ) فرمود خواب ديدم خواب جدم پيغمبر (صلي الله عليه و آله وسلم )فرمود حسين جان به زودي پيش ما خواهي آمد زينب(سلام الله عليها ) بلند بلند گريه كرد سپس فرمودند به ابالفضل (عليه السلام ) بگوييد بيايد آقا ابالفضل (عليه السلام ) با بيست سوارآمدندامام حسين (عليه السلام )فرمودند يا تسليم يا آماده جنگ شويم ما الان آماده جنگ هستيم آقا به حضرت اباالفضل (عليه السلام )فرمودندبرو نزد دشمن بگو امشب را به حسين (عليه السلام ) مهلت بدهيدتا ما نماز و قرآن و دعا بخوانيم و استغفار كنيم اينكه انسان به دنيا چسبيد دين و ايمان و ناموس از بين مي رود يك نفر از ياران فرياد زد اينها اگر زرتشتي بودند از شما يك شب مهلت مي خواستند شما مهلت مي داديد خاندان پيغمبر (صلي الله عليه و آله وسلم ) يك شب از شما مهلت مي خواهند حضرت زينب (سلام الله عليها ) به امام حسين (عليه السلام ) مي فرمايد اصحاب خود را امتحان كردي مبادا فردا تورا تنها بگذارندامام فرمودند من همه را آزاد گذاشتم اينها بهترين اصحاب هستند حبيب بن مظاهر اين گفتگو را مي شنودمي بيند خاندان پيغمبر (صلي الله عليه و آله وسلم ) نگران هستند كه مبادا حسين (عليه السلام) فردا تنها بمانند گفتند بايد امشب اظهار وفاداري خود را به زينب (سلام الله عليها ) ثابت كنيم به خيمه حضرت زينب (سلام الله عليها ) رفتند و گفتند به خدا قسم ما تا آخرين قطره خون از شما و امام حسين (عليه السلام ) دفاع مي كنيم صداي گريه زينب (سلام الله عليها ) بلند شد فرمود به خدا قسمتان مي دهم مبادا دست از حسين برداريد.
روضه ...................

والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته »

چاپ این نسخه درجه: 0.00   چند مرتبه به این پست امتیاز داده اند: 0 مرتبه

نظرات

تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
 
 

 
 طراحی سايت توسط شهر الکترونیک کرمان  پشتیبان رسمی سیستم مدیریتی سایت ساز دریا طراحی شده است.