سيستم مديريت محتواي ياس/دفتر امام جمعه بخش چترود  

مطالب

خانه مشهور لیست اضافه

احباط و تکفير در قرآن

ارسال شده توسط: مدیربازدید شده: 858 مرتبه
دسته: علوم قرآنيتاریخ: 1388.10.29
 
احباط و تکفير در قرآن
سيد مصطفى اسدى


مقدمه
احباط و تكفير از قديم مورد بحث و نزاعِ متكلمان بوده است. بيش تر معتزله عقيده داشتند كه امكان ندارد انسان در زمان واحد هم مستحق ثواب و هم مستحق عقاب باشد و ممكن نيست در نامه عمل كسى، هم حسنه و هم سيّئه وجود داشته باشد; بنابراين به احباط و تكفير در عموم حسنات و سيئات قايل شده و در بيان چگونگى آن سه نظر ارائه كردند:

1. ملاك در ثواب و عقاب، واپسين عملى است كه شخص انجام مى دهد. اگر خير باشد، تمام گناهان گذشته را مى پوشاند و اگر شرّ باشد، تمام اعمال نيك گذشته را حبط مى كند.

2. پاداش ها و كيفرها با يك ديگر سنجيده شده، بين آن ها كسر و انكسار و موازنه صورت مى گيرد; به اين معنا كه هر طرف كم تر بود، نابود و از طرف بيش تر نيز به همان مقدار كم مى شود.

3. پاداش ها و كيفرها با يك ديگر سنجيده و هر طرف كم تر بود، نابود مى شود; بدون آن كه از طرف بيش تر چيزى كم شود.

اماميه و اشاعره، اين سه نظر را نپذيرفته و گفته اند: روش خداوند در كيفر و پاداش، از روش عاقلان در جامعه انسانى جدا نيست. عاقلان در مجازات ها و پاداش ها و نيز در تحسين و تقبيح افراد، اعمال خير و شرّ را جداگانه محاسبه مى كنند; بنابراين، ممكن است انسان در زمان واحد هم استحقاق ثواب و هم عقاب، هم عمل خوب و هم عمل بد داشته باشد. در اين صورت اگر عفو الهى يا شفاعت شافعان شامل وى نشود، ابتدا به سبب گناهانش كيفر مى بيند; سپس ثواب ايمانش به او داده خواهد شد. آنان در ردّ معتزله گفته اند: لازمه آراى معتزله يا ظلم است يا مخالفت خداوند با وعده هايش. آنان به اطلاق برخى از آيات نيز مانند: «فَمن يَعمَل مِثقالَ ذَرّة خَيرًا يَره * و مَن يَعمَل مِثقالَ ذَرّة شَرًّا يَرهُ» (زلزال/ 7 و 8) و «إِنّا لا نُضيعُ أَجرَ مَن أَحسنَ عَملاً»(كهف/30) استدلال كرده اند. براساس اين گونه آيات، كار نيك يا بد بى پاداش و كيفر نمى ماند; در حالى كه از ديدگاه قرآن، گروهى در طول زندگى خود، خير و شرّ را در هم مى آميزند. (توبه/ 102) ناگفته نماند كه در بين تمام فرقه هاى اسلامى دو مسئله، اجماعى است:

1. اگر كافرى مؤمن شود و با ايمان بميرد، كيفر كفر و گناهانى كه در حال كفر انجام داده، از وى برداشته مى شود.

2. اگر كسى كافر بميرد، ثواب ايمان پيشين وى و اعمال نيكى كه انجام داده، از بين مى رود.


واژه شناسى
احباط، مصدر باب افعال و از ريشه «حبط» و در لغت، به معناى فاسد كردن و هدر دادن است، و تكفير، مصدر باب تفعيل به معناى پوشاندن است كه دو مصدر ثلاثى مجرد آن (كَفر و كُفر) نيز به همين معنا مى آيد; هرچند تكفير، معانى ديگرىِ مانند نسبت دادن غير به كفر و بى دينى نيز دارد.

احباط و واژه هاى هم ريشه آن شانزده بار در قرآن آمده است و تكفير و واژه هاى هم ريشه آن 14 بار در قرآن به كار رفته است. در آياتى از احباط با واژگان و مضامين ديگرى نيز ياد شده است; مانند: ابطال يا باطل، اضلال، هضم، هباء منثور، احتراق، عدم اغناء، خاكستر بر باد رفته، سراب در بيابان و ضايع كردن عمل. در آياتى نيز از واژه تكفير و مشتقاتش استفاده نشده; ولى با اين موضوع ارتباط دارند; مانند: زايل شدن گناه به وسيله نيكى كه در آن واژه تبديل آمده و در جاى ديگر واژه «درء» به معناى برطرف كردن به كار رفته است.

احباط در اصطلاح از ميان رفتن ثواب يا استحقاق آن يا ديگر آثار عمل نيك به وسيله گناه، و تكفير پوشيده و محو شدن عقاب يا استحقاق آن يا ديگر آثار گناه با انجام كار خير است. در تعاريف متكلّمان و آيات قرآن، خودِ عمل، متعلّق احباط قرار گرفته; امّا به نظر فخررازى، اين مطلب خالى از مسامحه نيست; زيرا خود عمل و اجزاى تشكيل دهنده آن بقا ندارند تا بتوان آن را محو و باطل كرد.


تحليل ديدگاه ها
اماميه پس از ردّ احباط و تكفير مورد نظر معتزله، معناى درست احباط و تكفير قرآنى را بيان كرده اند.

در معناى احباط و تكفير ميان اماميه دو قول وجود دارد:

1. انسان با انجام عمل نيك يا بد، مستحق پاداش يا كيفر مى شود; ولى ممكن است برخى از سيئات پاداش برخى از حسنات را نابود كرده يا بعضى از اعمال نيك، بعضى از گناهان را پوشانده، كيفر آن ها را از ميان بردارند; البته اين مطلب، عمومى نبوده، تمام حسنات و سيئات را دربرنمى گيرد; بلكه محدوده آن به موارد خاصى انحصار دارد كه در دين اسلام بيان شده است. برخى درباره حبط گفته اند: هر انسانى با اعمالى كه انجام مى دهد، سعادت را مى جويد و حبطِ عمل به معناى بى تأثير ساختن آن در رساندن شخص به سعادت است; خواه سعادت مطلوب وى دنيايى يا آخرتى و آن عمل عبادى يا غير عبادى باشد و نيز ممكن است گناهِ حبط كننده، با عمل مقارن باشد يا پس از آن واقع شود.

2. استحقاق پاداش يا كيفر، از همان ابتدا مشروط به اين است كه در آينده، عملِ حبط كننده يا تكفير كننده از وى سر نزند; پس اگر چنين عملى را انجام داد، روشن مى شود كه از همان ابتدا مستحق پاداش يا كيفر نبوده است. براساس اين نظريّه، در هيچ موردى احباط و تكفير حقيقى وجود نخواهد داشت; زيرا وجود آن به معناى عالم نبودن خداوند از آينده است.

در ردّ اين نظريه گفته شده: در بحث حقيقت پاداش و كيفر، چه پاداش و كيفر را نتيجه تكوينى اعمال بدانيم و چه مجازات عقلايى آن ها به حساب آوريم، در هر صورت، انسان به مجرّد انجام عمل، مستحق پاداش يا كيفر و نيز مستحق ستايش يا سرزنش مى شود; گرچه اين استحقاق تا قبل از مرگ قابل تغيير است.

شايان ذكر است كه برخى از حكيمان، تكفير را به معناى محو خودِ گناه دانسته اند و از آن جا كه به نظر آنان، وجود هر ممكنى با ضرورت و وجوب همراه بوده و هيچ گاه به عدم تبديل نمى شود و موجودات زمانى در جايگاه خويش نزد موجودات مجرّد محفوظند، محو گناه را به يكى از دو صورت ذيل توجيه كرده اند:

1. هر فعلى كه از انسان صادر مى شود، داراى دو جهت است: يكى جهت ثبوت و وجود آن فعل، و ديگرى جهت انتساب آن فعل به فاعل. از جهت اوّل، هيچ فعلى به گناه بودن متّصف نمى شود; زيرا هرچه بهره اى از هستى دارد، آفريده خداست: «اَللّهُ خـلِقُ كُلِّ شَىء» (زمر/62) و هرچه او آفريده، نيكو و زيباست: «الَّذى أَحسنَ كُلَّ شَىء خَلقه» (سجده/ 7) امّا از جهت دوم، فعل قابليت اتصاف به اطاعت و معصيت بودن دارد; زيرا اگر با امر خداوند موافق باشد، اطاعت، و اگر موافق نباشد، معصيت است; پس هر معصيتى از آن جهت كه معصيت است، امرى عدمى و غير مخلوق بوده، بهره اى از وجود ندارد; زيرا منشأ انتزاع آن، عدم تطابق فعل با امر الهى است; چنان كه هرگونه شرّى عدمى است; مثلا درباره كشتن شخصى، قدرت قاتل و تيزى شمشير و پذيرش قطع از ناحيه عضو مقتول، شرّ نبوده; بلكه همگى خير هستند، و شرّ، عدم حيات مقتول است كه چيزى جز عدم و نيستى نخواهد بود. ناگفته نماند كه بين گناه و شرّ تفاوتى وجود ندارد; به جز اين كه گناه فقط در اعمال و شرّ، هم در اعمال و هم در ذوات به كار مى رود.

2. همان گونه كه ذات شخص گنه كار با توبه حقيقى و رسيدن به حقيقت توحيد و معرفت، به ذاتى ديگر تبديل مى شود، افعال بدِ وى نيز به افعال نيك تبديل مى گردد: «يُبدِّلُ اللّهُ سَيّـاتِهِم حَسنـت». (فرقان/ 70)

تفاوت اين دو وجه آن است كه وجه اوّل بر عدمى بودن شرّ مبتنى است; ولى وجه دوم بر آن ابتنا ندارد.


عوامل احباط

1. ارتداد (كفر پس از ايمان):
خداوند، اعمال كسانى را كه از دين خود برگشته، در حال كفر بميرند، باطل دانسته و آنان را اهل دوزخ شمرده است: «... و مَن يَرتَدِد مِنكُم عَن دِينهِ فَيَمُت و هُو كافرٌ فَأولـلـِكَ حَبِطَت أَعمـلُهُم فِى الدُّنيا والأَخِرَةِ و أُولئِكَ أَصحـبُ النّارِ هُم فيها خـلِدون» (بقره/ 217) «إِنّ الَّذِينَ ارتَدُّوا عَلى أدبرِهِم ... * فَأَحبَطَ أعمـلَهُم» = بى گمان كسانى كه مرتد شدند ]و به حقيقت پشت كردند[...، پس خدا اعمالشان را باطل گردانيد» (محمّد/ 25 ـ 28) البته برخى اين آيه را درباره منافقان مى دانند كه در اين صورت مورد استشهاد نخواهد بود. در دو آيه نيز از شرك بعد از ايمان سخن به ميان آمده كه خود نوعى ارتداد است و عمل را باطل مى كند. در يك آيه، خطاب به پيامبر(ص) مى فرمايد: ما به تو و كسانى كه پيش از تو بودند ]پيامبران[= وحى كرديم كه اگر شرك ورزى، اعمالت تباه مى شود و از زيان كاران خواهى شد: «و لَقَد أُوحِىَ إِليكَ و إِلَى الَّذينَ مِن قَبلِكَ لَئِن أَشرَكتَ لَيحبَطنَّ عَملُكَ و لتَكونَنَّ مِن الخـسِرين» (زمر/ 65) در جاى ديگر، درباره مردم و اين كه شرك، اعمال پيشين آنان را باطل و بى اثر مى كند، سخن رفته است: «... و لَو أَشرَكوا لَحبِطَ عَنهُم مَا كانوا يَعمَلون». (انعام/88) در اين كه آيا عمل، به مجرد ارتداد يا با دوام ارتداد تا هنگام مرگ، حبط مى شود دو رأى وجود دارد: شافعى مى گويد: ارتدادى كه تا زمان مرگ ادامه دارد، عمل را حبط مى كند; ولى مالك، مجرد ارتداد را موجب حبط دانسته است; لذا اگر مسلمانى حج به جا آورد; سپس مرتد و مجدداً مسلمان شود، شافعى مى گويد: حج از عهده او برداشته شده است; ولى مالك مى گويد: دوباره بايد حج به جا آورد. دليل نظر مالك، آيه 65 زمر است كه به مجرد شرك، حبط حاصل مى شود. دليل شافعى، آيه 217 بقره است. برخى پاسخ داده اند كه جمله «فَيَمت و هُو كَافِر»، شرط حبط عمل نيست; بلكه شرط خلود در آتش است; يعنى حبط به مجرد ارتداد حاصل مى شود; ولى خلود و جاودانگى عذاب، به بقاى ارتداد تا زمان مرگ منوط است.


2. شرك:
آيه 17 توبه ايمان به خدا را شرط ثواب و پاداش بر عمل صالح دانسته، شرك را موجب بطلان اعمال و خلود در آتش شمرده است: «مَا كانَ لِلمُشرِكينَ أَن يَعمُروا مَسـجِدَ اللّهِ شـهدينَ عَلى أَنفُسِهم بِالكُفرِ أُولـلـِـكَ حَبطَت أَعمـلُهُم و فِى النّارِ هُم خـلِدون».

در آيه 33 سوره محمّد نافرمانى از خدا و رسول موجب باطل شدن اعمال دانسته شده است. اين احتمال وجود دارد كه هرچند خطاب آيه به مؤمنان است، آيه به حبط عمل به وسيله شرك مربوط باشد; زيرا اطاعت نكردن مؤمنان از خدا و رسول، نوعى شرك است و اين آيه به مؤمنان سفارش مى كند كه با خدا و رسول مخالفت نكنيد تا مشرك نشويد و اعمالتان در اثر شرك باطل نشود. شايد بتوان آيات قبل و بعد را كه از احباط عمل مشركان و كسانى كه با پيامبر خدا درافتادند، سخن مى گويد، قرينه بر اين مطلب قرار داد.


3. كفر:
آياتى كه كفر را عامل احباط بيان مى كنند، به چند گروه تقسيم مى شوند:


الف. كفر به پروردگار:
اعمال كافران مانند خاكسترى كه بادى شديد بر آن بوزد، نابود مى شود: «مَثلُ الّذِينَ كَفَروا بِربِّهِم أَعمـلُهُم كَرَماد اشتَدَّت بِهِ الرّيحُ فِى يَوم عاصِف لا يَقدِرونَ مِمّا كَسَبوا عَلى شَىء». (ابراهيم/ 18) در آيه 32 محمد كفر، به همراه باز داشتن مردم از راه خدا و مخالفت با پيامبر، عامل حبط شمرده شده است: «إِنَّ الّذِينَ كَفَروا و صَدّوا عَن سَبيلِ اللّهِ و شاقُّوا الرَّسولَ مِن بَعدِ ما تَبَيّنَ لَهُم الهُدى لَن يَضُرّوا اللّهَ شيئًا و سَيُحبِطُ أَعملَهُم». در آيه اوّل همين سوره، تعبير «أَضلَّ أَعمـلَهُم» براى كافرانى كه مردم را از راه خدا باز مى دارند، آمده است. آيه 8 و 9 اين سوره، درباره كافران از آن جهت كه از آيات قرآن و نزول آن ها خشنود نيستند، مى فرمايد: «والَّذينَ كَفروا فَتَعسًا لَهُم و أَضلَّ أَعملَهُم * ذ لكَ بِأنَّهُم كَرِهوا مَا أَنزلَ اللّهُ فَأحبَطَ أَعملَهُم».


ب. كفر به آيات الهى:
در آيات 21 و 22 آل عمران كفر به حجت ها و نشانه هاى الهى مانند قرآن و نبوت پيامبر اكرم(ص) به همراه كشتن انبيا و آمران به عدل، موضوع احباط قرار داده شده است: «إِنَّ الَّذينَ يَكفُرونَ بِـايتِ اللّهِ و يَقتُلونَ النَّبيّينَ بِغيرِ حَقّ و يَقتُلونَ الَّذينَ يَأمرونَ بِالقِسطِ مِن النَّاسِ فَبَشِّرهُم بِعذاب أَليم * أولـلـِكَ الَّذينَ حَبطَت أَعملُهم فِى الدُّنيا والأَخِرةِ ...» و در آيات 103، 104 و 105 كهف كفر به آيات الهى و روز رستاخيز، عامل به هدر رفتن تلاش ها و بى ارزش شدن انسان در قيامت دانسته شده است: «قُل هَل نُنبِّئُكُم بِالأَخسَرينَ أَعملاً * الَّذينَ ضَلَّ سَعيُهُم فِى الحيوةِ الدُّنيا و هُم يَحسَبون أَنّهُم يُحسِنونَ صُنعا * أُولـلـِكَ الَّذينَ كَفروا بِـايتِ رَبِّهم و لِقآئِه فَحبِطَت أَعملُهُم فَلا نُقيمُ لَهُم يومَ القِيمةِ وَزنا»


ج. كفر به ايمان:
«... و مَن يَكفُر بِالايمنِ فَقَد حَبِطَ عَملُهُ و هُو فِى الأَخِرةِ مِن الخـسِرين». (مائده/ 5) علامه طباطبايى كفر به ايمان را نداشتن التزام عملى به صورت مداوم معنا كرده و گفته است: اگر انسان يكى دوبار بر خلاف مقتضاى ايمان عمل كند، فاسق مى شود، نه كافر; ولى اگر به صورت مستمر چنين كند، كفر به ايمان صادق خواهد بود و اعمال نيك او تباه خواهد شد. شايد بتوان اين معنا را با رواياتى كه آيه را تفسير كرده اند، تأييد نمود. امام صادق(ع) فرمود: ... كسى كفر به ايمان دارد كه به آن چه خداوند امر نموده، عمل نمى كند و به آن رضايت نمى دهد. محمدبن مسلم از امام باقر يا امام صادق(ع) نقل مى كند كه كفر به ايمان عبارت است از عمل نكردن به دستورهاى خدا به طورى كه به كلى رها شود. بعد فرمود: و از آن جمله است كسى كه نماز را عمداً رها كند; بدون آن كه خواب بماند يا كار ديگرى او را از نماز باز دارد.


4. انكار معاد:
اعمال كسانى كه آخرت را دروغ پنداشته اند، حبط مى شود: «والَّذينَ كَذّبوا بِـايـتِنا و لِقاءِ الأَخرةِ حَبِطَت أَعمـلُهُم». (اعراف/ 147) «أُولـلـِكَ الَّذينَ كَفروا بِـايـتِ رَبِّهِم و لِقائهِ فَحبِطَت أَعمـلُهُم» (كهف/ 105) و خداوند، اعمال منكران معاد را چون ذرّات غبار، پراكنده مى سازد: «و قَالَ الَّذين لا يَرجونَ لِقاءَنا ... و قَدِمنا إِلى مَا عَمِلوا مِن عَمل فَجعَلنـهُ هَباءً مَنثورًا» (فرقان/ 21و23)


5. نفاق:
آيات 18 و 19 سوره احزاب از كارشكنى منافقان خبر مى دهد كه نه تنها خود به جنگ نمى رفتند، بلكه از رفتن ديگران نيز جلوگيرى مى كردند. علايم آن ها بخل، ترس، زخم زبان زدن و حرص است و خداوند اعمالشان را تباه مى كند: «...أُولـلـِكَ لَم يُؤمِنوا فَأَحبَطَ اللّهُ أعمـلَهُم و كانَ ذ لِك عَلَى اللّهِ يَسيرًا». در آيات 68 و 69 توبه خداوند آن ها را در رديف كافران قرار داده، مى فرمايد: «... أُولـلـِكَ حَبِطَت أَعمـلُهُم فِى الدُّنيا والأَخِرةِ و أُولـلـِكَ هُمُ الخـسِرون». آيه 51 تا 53 مائده نيز چنان كه برخى گفته اند، درباره حبط اعمال منافقان است; زيرا تعبيرهايى نظير «... فِى قُلوبِهم مَرضٌ ...» (بقره/ 10) درباره منافقان آمده است. البته برخى ديگر، اين آيات را درباره گروهى از مؤمنان بيمار دل و ضعيف الايمان دانسته اند.


6. دنياطلبى:
آيه 16 هود درباره كسانى كه زندگى دنيا و زينت هاى آن را خواستارند و به آن ها دل بسته اند، مى گويد: نتيجه اعمالشان را در همين دنيا به طور كامل به آن ها مى دهيم; سپس مى فرمايد: «أُولـلـِك الَّذينَ لَيسَ لَهُم فِى الأَخِرةِ إِلاّالنّارُ و حَبِطَ ما صَنَعوا فِيها و بطِلٌ مَا كَانوا يَعمَلون». در روز قيامت، جز آتش به آن ها نخواهد رسيد و آن چه در دنيا انجام داده اند، بر باد مى رود و عمل آن ها حبط و باطل مى شود. پيامد دقّت در اين آيات آن است كه اين عامل از عوامل پيشين جدا نيست و به عواملى كه پس از اين درباره مؤمنان خواهيم گفت، ارتباطى ندارد; زيرا كسانى كه به دنيا دل بسته اند، ممكن است يكى از دو گروه مؤمنان يا كافران (به معناى اعمّ از گروه هاى پيش گفته) باشند و با توجه به دو قرينه مى توان گفت كه آيات، مربوط به كافران است. 1. در آيات پيشين، سخن از منكران قرآن و نبوّت و تحدّى با آنان است كه اگر راست مى گوييد و قرآن از جانب خدا نيست، ده سوره مانند آن بياوريد. سياق آيات اقتضا مى كند كه اين آيه هم درباره آن ها باشد. 2. آيه از خلود در آتش سخن مى گويد: «... لَيسَ لَهُم فِى الأَخِرةِ إِلاّ النّارُ ...» و خلود، مختصّ به كافران است.

آن چه تاكنون مطرح شد، آيات مربوط به غير اهل ايمان بود; امّا در قرآن آياتى وجود دارد كه مربوط به حبط اعمال مؤمنان است و در اين قسمت به آن موارد پرداخته مى شود.


7. بلند سخن گفتن در حضور پيامبر اسلام(ص):
در آيه دوم حجرات صدا را بر صداى پيغمبر بلندتر كردن و نيز بلند سخن گفتن در مقابل وى، از عوامل حبط شمرده شده است: «يَـأيُّها الَّذينَ ءَامَنوا لاَ تَرفَعوا أَصوتَكُم فَوقَ صَوتِ النَّبِىّ و لاَ تَجهَروا لَهُ بِالقَولِ كَجَهرِ بَعضِكُم لِبعض أَن تَحبَطَ أَعمـلُكُم و أَنتُم لاَ تَشعرُون». در تفسير اين آيه، آراى گوناگونى مطرح است:

الف. برخى از گناهان ديگر به جز كفر نيز باعث حبط بعضى از اعمال نيك مى شوند و اين دو گناه، از جمله آن ها هستند.

ب. برخى از مفسران اين آيه را به حبط عمل بر اثر كفر مربوط دانسته اند. آنان گفته اند: طرح سخن گفتن فراتر از پيامبر(ص) و فرياد زدن نزد او در اين آيه، از آن جهت نبوده كه خود اين دو عمل موجب حبط اعمال مى شود; بلكه اين ها كاشف از كفر است و كفر، حبط اعمال را در پى دارد; پس اين دو فعل، عامل مستقلى براى حبط نخواهد بود. اين نظريّه، خلاف ظاهر قرآن است; زيرا در اين آيات به مؤمنان خطاب شده كه برخى از آنان در حضور پيغمبر(ص) رفت و آمد داشتند و از صحابه به شمار مى آمدند; افزون بر آن كه بلند سخن گفتن نزد پيامبر هميشه (كاشف از كفر نيست; لذا برخى اين عمل را از جهت اهميت حفظ مقام شامخ پيامبر(ص) به منزله كفر قرار داده اند، نه آن كه كفر حقيقى باشد.

ج. ملاك در نهى از بلند سخن گفتن، آن است كه اين گونه سخن گفتن معمولا موجب آزار مى شود و آزار پيامبر(ص) كفر بوده، كفر باعث حبط اعمال است; بنابراين اگر از مطلق بلند حرف زدن، نهى شده، بدين سبب است كه از عملى كه احتمالا موجب آزار پيغمبر(ص) است، نهى شده باشد; چه در واقع به آزار پيامبر(ص) بينجامد يا نه; پس نهى در اين جا از باب احتياط خواهد بود; به اين معنا كه اصحاب بايد از مطلق بلند سخن گفتن نزد رسول الله پرهيز مى كردند تا در آن چه موجب اذيّت حضرت و در نتيجه موجب كفر مى شد، واقع نشوند وگرنه اعمالشان حبط مى گشت. قرينه بر اين نظريّه، جمله «و أَنتُم لا تَشعُرون» است; زيرا اين دو قسم عمل (قسمى كه به كفر مى انجامد و قسمى كه به كفر نمى انجامد) مرز مشخصى براى مكلفان ندارد; پس كلمه «لا تشعرون» معنا مى يابد; امّا طبق تفاسير ديگر، جايى براى اين جمله نمى ماند. قرينه دوم، كلمه «أَن تَحبَطَ» است كه عده اى آن را به تقدير «خشية أن تحبط» گرفته اند. اين نظريه نيز با ظاهر قرآن هماهنگ نيست; زيرا اوّلا آيه ظهور در نهى نفسى و استقلالى دارد، نه نهى مقدّمى (و تبعى) و ثانياً زشتى بالا بردن صدا بر صداى پيامبر(ص) و نيز بلند سخن گفتن در برابر ايشان با عقل قابل درك است; ولى مؤمنان نمى دانستند كه ناپسندى آن دو عمل به حدى است كه اعمال نيك را حبط مى كند و جمله «و أنتم لاتشعرون» به اين مطلب اشاره دارد.

برخى نيز گفته اند كه حبط در اين آيه، به احباط و تكفير مربوط نمى شود و مراد از آن، اين است كه مجالست و گفت و گو با پيامبر در اين دو صورت، ثواب ندارد، نه اين كه به وسيله اين دو عمل ثواب اعمال ديگر حبط مى شود.


8. منّت و آزار بعد از انفاق در راه خدا:
اگر كسى بعد از انفاق، بر خدا يا بر گيرنده آن منت بگذارد و او را آزار دهد، عمل او حبط و ثواب انفاق در راه خدا نصيبش نخواهد شد: «يَـأيُّهَا الَّذينَ ءَامَنوا لاَتُبطِلوا صَدَقتِكُم بِالمنِّ والأَذى». (بقره/ 264) از كلمه «لاَ تُبطِلوا» استفاده مى شود كه هرگاه صدقه اى به طور صحيح داده شود و پس از آن، منّت و آزار باشد، آن صدقه باطل مى گردد. آيه 262 بقره نيز اين مطلب را تأييد مى كند.

در آيات بعد، مثال ديگرى مى آورد و كسانى را كه صدقه خود را با منت و آزار باطل مى كنند، به كسى تشبيه مى كند كه باغى سرسبز با ميوه هاى گوناگون دارد و آب ها در آن روان است و در حالى كه آن شخص داراى فرزندان ضعيفى است، پيرى وى فرا مى رسد و در اين هنگام كه شديداً به آن باغ نياز دارد، گردبادى آتشين آمده، آن را مى سوزاند.


9. نافرمانى خدا و رسول:
در آيه 33 محمّد اطاعت نكردن از خدا و پيامبر(ص) موجب حبط اعمال دانسته شده است: «يَـأيّهَا الَّذينَ ءَامَنوا أَطيعُوا اللّهَ و أَطيعُوا الرَّسولَ و لاَ تُبطِلوا أَعمـلَكُم». اين نافرمانى در صورتى باعث حبط اعمال است كه مراد آيه، نهى از ابطال عمل به وسيله نافرمانى از خدا و رسول، با حفظ ايمان باشد، نه با كفر و شرك. برخى گفته اند: مراد از ابطال عمل، احباط آن با شرك يا منّت گذارى بر رسول يا با ريا، عجب، معصيت، يا خصوص گناه كبيره است. بر اساس روايتى از امام باقر(ع) در تفسير آيه پيشين، دشمنى با اهل بيت(ع) موجب باطل شدن اعمال مى شود.


عوامل تكفير در قرآن
1. ايمان، عمل صالح و تقوا: آيات در اين زمينه چهار گروه است:

1. آياتى كه ايمان را عامل تكفير مى داند;

2. آياتى كه ايمان توأم با عمل صالح را موجب تكفير قرار داده است;

3. آياتى كه ايمان همراه با تقوا را عامل تكفير معرفى كرده است;

4. آياتى كه در آن ها تقوا به تنهايى عامل تكفير شمرده شده است.


گروه اوّل:
از دعايى كه در اواخر سوره آل عمران آمده، استفاده مى شود كه ايمان سبب آمرزش گناهان است: «رَبَّنا إِنَّنا سَمِعنا مُنادِياً يُنادِى لِلإيمنِ أَن ءَامِنوا بِرَبِّكُم فَـامَنّا رَبّنا فَاغفِرلَنا ذُنوبَنا و كَفِّر عَنّا سَيِّئاتِنا و تَوفَّنا مَع الأَبرار».(آل عمران/193) قرآن در جاى ديگر، يكى از آثار فتح المبين يا نزول آرامش بر دل هاى مردان و زنان مؤمن را زدودن گناهانشان قرار داده است: «لِيُدخِلَ المُؤمِنينَ والمُؤمِنتِ جَنّـت تجرِى مِن تَحتِهَا الأنهر خلدينَ فيِها و يُكفِّرَ عَنهُم سَيِّئاتِهِم ...».(فتح/ 5)


گروه دوم:
«والَّذينَ ءَامَنوا و عَمِلُوا الصّـلِحـتِ لَنُكفّرَنَّ عَنهُم سَيِّئاتِهِم و لَنَجزِينَّهُم أَحسنَ الَّذى كَانوا يَعمَلون». (عنكبوت/7) كلمه «الصّالحات» كه جمع بوده و با «ال» شروع شده است، در همه اعمال صالح ظهور دارد; پس طبق اين آيه و آيات مشابه آن، تكفير، نتيجه ايمان و انجام همه اعمال شايسته است. با توجّه به اين مطلب، اشكالى وارد مى شود كه لازمه انجام همه اعمال صالح، ترك تمام گناهان است; بنابراين، سيّئه اى وجود ندارد تا تكفير شود.

طبرسى اين اشكال را در موارد متعددى اين گونه پاسخ مى دهد: مراد سيّئاتى است كه پيش تر در حال كفر انجام مى دادند. به نظر برخى، مراد از تكفير سيّئات، سقوط عذاب كفر و گناهان در حال كفر، و مراد از بهترين پاداش اعمال، پاداش به اعمال در حال اسلام است. برخى نيز گفته اند: مراد از سيّئات، گناهان صغيره است; بنابراين، منافاتى ندارد كه شخص، همه اعمال صالح را انجام دهد; يعنى گناهان را ترك و واجبات را به جا آورد، در عين حال، گاهى گناه نيز در زندگى اش رخ دهد. آيه 9 تغابن نيز بر اين مطلب دلالت دارد كه ايمان به خدا و انجام كارهاى شايسته، موجب زدوده شدن بدى ها از شخص مى شود. «و مَن يُؤمِن بِاللّهِ و يَعمَل صلِحًا يُكَفِّر عَنهُ سَيّئَاتِهِ ...». قرآن در آيه 2 محمد ايمان و عمل صالح را به همراه ايمان به حقّانيت قرآن، سبب تكفير گناهان دانسته است: «والَّذينَ ءَامَنوا و عَمِلُوا الصّـلِحـتِ و ءَامَنوا بِما نُزِّلَ عَلى مُحمّد و هُو الحَقُّ مِن رَبِّهم كَفّرَ عَنهُم سَيِّئاتِهِم و أَصلَحَ بالَهُم»


گروه سوم:
«يـأَيُّهَا الَّذينَ ءَامَنوا إِن تَتَّقوا اللّهَ يَجعَل لَكُم فُرقانًا و يُكفِّر عَنكُم سَيِّئاتِكُم و يَغفِر لَكُم واللّهُ ذُوالفَضلِ العَظِيم = اى كسانى كه ايمان آورده ايد! اگر پرهيزكار باشيد، خدا براى شما ديده بصيرت و تمييز حق و باطل قرار مى دهد و بدى هايتان را مى پوشاند و شما را مى آمرزد. (انفال/ 29) در آيه 65 مائده خداوند به اهل كتاب وعده مى دهد كه اگر ايمان بياورند و تقواى الهى را پيشه خود سازند، گناهانشان را محو نموده، آن ها را در بهشت پرنعمت مسكن مى دهد: «ولَو أنَّ أَهلَ الكِتـبِ ءَامَنوا واتَّقوا لَكفَّرنا عَنهُم سَيِّئاتِهِم و لاَدخَلنهُم جَنّتِ النَّعيم».


گروه چهارم:
«وَ مَن يَتِّق اللّهَ يُكفِّر عَنهُ سَيّئاتِهِ و يُعظِم لَهُ أَجرا = و هركه پرهيزكار باشد ]خداوند [گناهانش را مى پوشاند و پاداشش را بزرگ مى گرداند.» (طلاق/ 5) «لِيُكفِّرَ اللّهُ عَنهُم أَسوَأ الَّذى عَمِلوا و يَجزِيَهُم أَجرَهُم بِأَحسَنِ الَّذى كانوا يَعمَلون = تا آن كه خداوند بدترين عملى را كه انجام داده اند ]در سايه تقوا[ بپوشاند و آن ها را به بهترين كارى كه انجام مى دادند، پاداش دهد.» (زمر/ 35)

2. نماز، زكات، ايمان به پيامبران و يارى آن ها و قرض: اين احتمال وجود دارد كه امور پيشين به صورت مجموع، عاملى براى تكفير سيّئات باشند; زيرا قرآن وعده خداوند به بنى اسرائيل را اين گونه مطرح مى كند: «... لَئن أقَمتُمُ الصّلـوةَ و ءاتيتُمُ الزَّكـوةَ و ءامَنتُم بِرسُلى و عَزَّرتُموهُم و أَقرَضتُمُ اللّهَ قَرضًا حَسنًا لاَُكَفِّرنَّ عَنكُم سَيّئاتِكُم و لأُدخِلَنَّكُم جَنّـت تَجرِى مِن تَحتِها الأَنهـرُ». (مائده/12) جمله شرطيه و جزاى مترتب بر آن، ظهور دراين دارد كه بر مجموعه اين عوامل، جزا كه تكفير سيّئات است، مترتب خواهد بود.

3. هجرت، جهاد، شهادت: «فَالَّذينَ هاجَروا و أُخرِجوا مِن ديـرهِم و أُوذوا فِى سَبيلِى و قـتَلوا و قُتِلوا لاَُكفِّرنَّ عَنهُم سَيِّئاتِهِم و لاَُدخِلنّهُم جَنّـت تَجرِى مِن تَحتِهَا الأَنهـرُ ثَوابًا مِن عِندِاللّهِ واللّهُ عِندَهُ حُسنُ الثَّواب». (آل عمران/195) آن چه كه در آيه ذكر شده، هجرت، تبعيد، تحمّل شدايد و مصايب، جهاد و شهادت در راه خداست. گويا هر يك از اين موارد، عامل مستقلى براى تكفير باشند.

4. توبه: خداوند در آيه 8 تحريم به مؤمنان دستور توبه نصوح (صادقانه) مى دهد; به اميد آن كه گناهانشان محو شود و در بهشت هايى كه نهرها در ميانشان جارى است، وارد شوند: «يَـأيّهَا الَّذينَ ءَامَنوا تُوبوا إِلَى اللّهِ تَوبَةً نَّصوحًا عسى رَبُّكُم أَن يُكفِّرَ عَنكُم سَيِّئاتِكُم و يُدخِلَكُم جنّـت تَجرى مِن تَحتِهَا الأَنهـر ...». فيض كاشانى مى نويسد: خداوند تكفير را در اين آيه، در بوته اجمال و ابهام گذاشته و آن را به صورت قطعى بيان نكرده است تا اوّلا بنده بين خوف و رجاء باشد; ثانياً آشكار شود كه تكفير از ناحيه او تفضّل است، نه آن كه ملزم به تكفير باشد. در تفسير منسوب به امام عسكرى(ع) وارد شده: هرگاه خداوند بنده اى را به فضلش اميدوار سازد، هيچ گاه او را نااميد نمى كند. در آيه 70 فرقان سخن از تبديل سيّئات به ميان آمده و گنه كاران به اين وسيله به توبه تشويق شده اند: «... إلاّ مَن تابَ و ءَامَنَ و عَمِلَ عملا صـلِحًا فَأولـلـِكَ يُبدِّلُ اللّهُ سَيِّئاتِهِم حَسنـت».

5. پرهيز از گناهان بزرگ: قرآن، ترك گناهان كبيره را موجب تكفير گناهان صغيره مى داند: «إِن تَجتَنِبوا كَبائِرَ مَا تُنهوَنَ عَنهُ نُكفِّر عَنكُم سَيِّئاتِكُم ... .» (نساء/31) علامه طباطبايى مى نويسد: اين آيه در مقام امتنان بر امّت، ترك قسمتى از گناهان (كباير) را موجب تكفير برخى ديگر از گناهان (صغاير) قرار مى دهد و در آن، هيچ گونه تشويقى به ارتكاب گناهان صغيره نشده است; زيرا از طرفى به ترك كباير دعوت مى كند و از سوى ديگر، اگر گناه صغيره با اصرار بر آن يا كوچك شمردن و سهل انگارى درباره آن همراه باشد، خود نوعى كبيره به شمار مى رود; بنابراين، آيه دلالت مى كند كه خداوند، گناهان صغيره را كه معمولا انسان به سبب جهل، ضعف و هواى نفس، از آن خالى نيست، در سايه ترك گناهان كبيره محو مى كند.

6. حسنات: آيه 114 هود پس از ترغيب به نماز در اوّل و آخر روز و هنگام شب مى فرمايد: حسنات، زشتى ها و بدكارى ها را محو مى كند: «و أَقِمِ الصَّلوةَ طَرَفَىِ النَّهارِ و زُلَفًا مِن الَّيلِ إنَّ الحَسنتِ يُذهِبنَ السَّيِّئاتِ ذ لك ذِكرى لِلذ كِرين». نقل شده است كه سلمان فارسى با مردى به نام ابوعثمان زير درختى نشسته بودند. سلمان شاخه خشكى را كه برگ ها بر آن خشكيده بود در دست گرفت و دستى بر آن كشيد تا تمام برگ هاى آن فرو ريخت; آن گاه گفت: اگر كسى نمازهاى پنج گانه شبانه روزش را بخواند، خطاهايش فرو مى ريزد; همان گونه كه برگ ها از اين شاخه فرو ريخت; سپس اين آيه را بر آن مرد خواند. رواياتى را نيز طبرسى آورده كه در آن ها نماز كفاره گناهان قرار داده شده و به اين آيه استدلال گرديده است. از اين مطلب كه سيّئه بر مطلق گناهان; اگرچه كبيره باشد، اطلاق شده است، چنان كه خداوند متعال در آيه 21 جاثيه در مورد مشركان يا سران شرك تعبير ارتكاب سيئات را به كار برده است: «أَم حَسِبَ الَّذينَ اجتَرَحُوا السَّيِّئاتِ أَن نَجعَلَهُم كَالّذينَ ءَامَنوا و عَمِلُوا الصّـلِحـتِ سَواءٌ مَحياهُم و مَماتُهُم...»، نمى توان استفاده كرد كه هر حسنه اى (نماز يا غير آن) تمام گناهان حتى آن چه از قبيل حق النّاس است و از گناهان كبيره به شمار مى رود را تكفير مى كند; زيرا اين مطلب را ادلّه ديگر رد مى كنند; بنابراين بايد آيه را بر تكفير گناهانى خاص حمل كرد. برخى ديگر معتقدند كه اين آيه، ربطى به تكفير ندارد; زيرا معناى آن اين است كه كارهاى نيك وقتى به صورت مستمر انجام شوند، در انسان حالتى به وجود مى آيد كه از ارتكاب گناهان باز داشته مى شود. برخى نيز آيه را شامل هر دو معنا (تكفير و جلوگيرى از وقوع مجدد) دانسته اند. در آيه 22 رعد قرآن از اهل نجات و سعادت در آخرت سخن مى گويد و يكى از ويژگى هاى آن ها را چنين بيان مى دارد: «... و يَدرَءونَ بِالحَسنةِ السَّيِّئة ...= ]كسانى كه[ بدى را با نيكى دفع مى كنند». اين جمله، دو گونه معنا شده است: يكى اين كه بدى را با نيكى پاسخ مى دهند كه بنابراين معنا ربطى به بحث ما نخواهد داشت. ديگر اين كه: در پى سيّئه، حسنه اى انجام مى دهند تا آن را محو كند و اين معنا با تكفير مناسبت دارد.

7. صدقه پنهانى: خداوند در آيه 271 بقره انفاق پنهانى را موجب پوشاندن برخى از گناهان دانسته است: «إِن تُبدُوا الصَّدقتِ فَنِعِمّا هِىَ و إِن تُخفوها و تُؤتُوهَا الفُقراءَ فَهوَ خَيرٌ لَكُم و يُكفِّر عَنكُم مِن سَيِّئاتِكُم».

8. كفارات: در مواردى براى برخى از گناهان، كفاره تعيين شده كه باعث تكفير آن ها مى شود; مانند عفو از حق قصاص كه كفاره گناهان ولىِّ مقتول است: «و كَتَبنا عَليهِم فيِها أَنَّ النَّفسَ بِالنّفسِ... فَمَن تَصدَّقَ بِه فَهوَ كَفّارةٌ لَه... .» (مائده/45) و نيز كفاره شكستن قسم كه عبارت از اطعام يا پوشاندن ده نفر مسكين يا آزاد كردن يك نفر برده است و اگر بر هيچ كدام توانايى ندارد، سه روز روزه گرفتن: «لا يُؤاخِذُكمُ اللّهُ بِاللَّغوِ فى أَيمنِكُم و لكن يُؤاخِذُكُم بِما عَقّدتُمُ الأَيمنَ فَكفّرَتُهُ إِطعامُ عَشَرةِ مَسكيِنَ مِن أَوسطِ ما تُطعمونَ أَهليكُم أَو كِسوتُهُم أَو تَحريرُ رَقَبة فَمن لَم يَجِد فَصِيامُ ثَلثةِ أَيّام ذلكَ كَفّرةُ أَيمنِكُم إذا خَلَفتُم...» (مائده/89)

دنيا و آخرت، صحنه حبط اعمال: در آيات پيشين كه درباره ارتداد، كفر و نفاق بود، دنيا و آخرت هر دو عرصه حبط عمل قرار داده شده اند. تعبير «حَبِطَت أَعملهُم فِى الدُّنيا و الأخِرة» در آيه 217 بقره كه به ارتداد مربوط است و در آيه 22 آل عمران كه درباره كفر است و در آيه 69 توبه كه با منافقان ارتباط دارد، تكرار شده; البته آيه 32 محمد از حبط عمل در آينده خبر داده است: «سَيُحبِطُ أَعملَهُم»; ولى آيات ديگر حبط را به دنيا و آخرت نسبت نداده اند و از فعل ماضى كه بر گذشته دلالت مى كند، استفاده كرده اند. طبرسى حبط عمل كافر در دنيا را موجب عدم احترام جان و مال كافر مى داند. برخى، موارد ديگرى را نيز از اثرات حبط عمل در دنيا قرار داده اند; مثل استحقاق نداشتن يارى و دوستى از ناحيه مسلمانان، روا بودن جنگ با او، جدايى همسر از وى و عدم استحقاق ارث در صورت ارتداد; امّا حبط عمل در آخرت، بطلان ثواب و استحقاق پاداش است.

چاپ این نسخه درجه: 0.00   چند مرتبه به این پست امتیاز داده اند: 0 مرتبه

نظرات

تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
 
 

 
 طراحی سايت توسط شهر الکترونیک کرمان  پشتیبان رسمی سیستم مدیریتی سایت ساز دریا طراحی شده است.