سيستم مديريت محتواي ياس/دفتر امام جمعه بخش چترود  

مطالب

خانه مشهور لیست اضافه

اشاره هاي قرآني و پرسش هاي انساني

ارسال شده توسط: مدیربازدید شده: 810 مرتبه
دسته: علوم قرآنيتاریخ: 1388.10.29
 
اشاره هاي قرآني و پرسش هاي انساني
نويسنده:احمد شماع زاده

پرده برداري هاي علمي از رمزورازهاي طبيعت، آگاهي هايي است كه با كوشش دانشمندان سختكوش به ثمرمي رسد؛ و از آنجا كه انسان جايزالخطاست، ممكن است دانشمندان تا رسيدن به يك اصل علمي ترديدناپذير، در ارائة يك نظريه، خطاكرده باشند. پس هرگاه به نظر، نظريه، يا يافته اي علمي برخورد كرديم و آهنگ آن كرديم كه درستي آن را دريابيم، شايسته است به مصداق آيات زير كه دو آية اول خطابش به مسلمانان است؛ و چهار آية پس از آن، همة انسان ها را موردخطاب قرارداده، به اين كتاب شريف رجوع كنيم، تا درصورتي كه آن موضوع را در اين كتاب يافتيم، درستي يا نادرستي آن موضوع را بازشناسيم:

ـ تفصيل كل شيء و هديً و رحمهً لقوم يؤمنون(يوسف: 111)

ـ تبياناً لكل شيء و هديً و رحمهً و بشري للمسلمين(نحل: 89)

ـ ولقد صرفنا في هذاالقرآن للناس من كل مثل و كان الانسان اكثر شيء جدلاً

(كهف: 54)

ـ ولقد صرفنا للناس في هذاالقرآن من كل مثل فابي اكثرالنّاس الاّكفوراً (اسراء: 89)

ـ ولقد ضربنا للناس في هذاالقرآن من كل مثل لعلّهم يتذكّرون (زمر: 27)

ـ ولقد ضربنا للناس في هذاالقرآن من كل مثل و لئن جئتهم بايه ليقولنّ الّذين كفروا ان انتم الاّ مبطلون (روم:58)

البته اين بازشناسي ، خود، نيازمند تدبّر هميشگي در اين منبع عظيم الهي و بصيرت يافتن از آن است؛ چنانكه فرمود:

‹ قدجائكم بصائر من ربكم فمن ابصر فلنفسه و من عمي فعليها و ما انا عليكم بحفيظ و كذلك نصرف الايات و ليقولوا درست و لنبينّه لقوم يعلمون (انعام: 104و 105)

ترجمه: به درستي كه آمد شما را بصيرت هايي از سوي پرودگارتان. پس كسي كه(با آن) بصيرت يافت، پس براي خودش است، و كسي كه كورشد،(چشم خود را بر بصيرت ها بست) پس بر اوست(همان شايستة اوست)؛ و من نگاهبان شما نيستم؛ و اينچنين به كارمي بريم آيات و نشانه ها را و(با اين حال) مي گويند درس خوانده اي(آيه ها از توست) و همانا كه قرآن را براي گروه دانايان به روشني بيان مي كنيم.

بنابراين بايد با تدبركردن در آيات حق، از اين بصيرت ها بهره مند شويم و نبايد به ترجمه ها و شرح ها و حتي برخي تفسيرهاي موجود بسنده كرد، زيرا پيشداوري هايي كه در اين كتاب ها وجوددارد، ممكن است ما را نيز به اشتباه بيندازد و به جاي پرده برداري، پرده اي ضخيم بر ديدگان ما بيفزايد كه نتوانيم هيچگاه به حقايق قر آني دست يابيم.

از سوي ديگر نبايد از نظر دورداشت كه هرگاه قرآن كريم موضوعي علمي را درست بداند، گذشته از اينكه حقانيت خود را بيشتر ثابت كرده است، اين درس را نيز به ما مي آموزد كه پيش از آنكه غربيان(يا شماليان ـ به مصداق اصحاب الشّمال قرآن و شمال و جنوب سياسي) بر ما پيشي بگيرند، ما بايد با تدبّر و انديشيدن در آيات الهي، از هدايت هاي آن بهره مندشويم. متأسفانه در علوم عقلي كمتر، از اين منبع پرفيض الهي بهره برداري شده است، به گونه اي كه مي توان گفت قرآن كريم همواره و بويژه در زمينة علوم عقلي مهجور مانده است.

لازم است براي روشن شدن ذهنها و انديشه ها، ياداوري شود كه برخي كسان، كه شناخت درستي از قرآن ندارند، چه از قشر روشنفكر و چه از قشر سنت گرا؛ هريك به گمان خود مي گويند به اين راه نرويم كه قرآن را با علوم امروزي و اثباتي رودررو سازيم. اما نظر قرآن كريم دربارة خود، خلاف آن است؛ زيرا در آيات بسياري ما را سفارش مي كند تا به تفكر در آياتش كه در بسياري موارد ريشه در طبيعت و در ماهيت اجسام دارد، و دانش تجربي ناميده مي شود، بپردازيم.

براي نمونه، در آية زير تدبرمي كنيم؛ و متوجه مي شويم كه در يك آية نسبتاً كوتاه، به ده نوع علم اشاره مي كند، شامل: كيهان شناسي، ستاره شناسي، زمين نگاري(جغرافيا)، فيزيك، گياه شناسي، كشاورزي، زمين شناسي، شيمي، جانورشناسي، و هواشناسي. و در پايان آيه مي فرمايد در آنها نشانه هايي است براي قومي (گروهي، ملتي، امتي) كه مي انديشند. يعني اينكه هر ملتي مي تواند در اين زمينه ها بينديشد؛ ولي اي امت مسلمان شما با هدايت من در اين مسابقه پيشي گيريد:

ان في خلق السموات والارض واختلاف اليل و النهار والفلك التي تجري في البحر بما ينفع الناس و ما انزل الله من السماء من ماء فاحيا به الارض بعد موتها و بث فيها من كل دابه و تصريف الرياح والسحاب المسخر بين السماء والارض لأيات لقوم يعقلون (بقره: 164)

مندل كه يك كشيش اهل انديشه و كاوش بود در زمينة يكي از همين موارد انديشيد و پايه گذار دانش ژنتيك شد.

افلاينظرون الي الابل كيف خلقت و الي السماء كيف رفعت و الي الجبال كيف نصبت والي الارض كيف سطحت (غاشيه: 17 تا 20)

قرآن كريم در اين آيات ما را به چهار دانش تشويق كرده است:

ـ جانورشناسي(شناخت شتر نيازمند شناخت ديگر جانوران و مقايسه با آنان است)

ـ كيهان شناسي

ـ زمين شناسي

ـ زمين نگاري( ترجمة ژئوگرافي است كه به عربي مي شود: جغرافي)

اين جهار آيه نيز گذشته از اينكه چهار دانش را به ما ياداوري و به آموختن شان تشويق كرده اند، به مانند آية پيشين، يك اصل كلي و مهم را نيز بيان مي دارند :

‹كنجكاوي دربارة طبيعت پيرامون خويش› و در يك كلام: «داشتن ديدي علمي»

از سوي ديگر، برخي ديگر بر اين روش ها خرده مي گيرند كه هركس نمي تواند به تأويل آيه ها پي ببرد. در پاسخ به اين كسان مي گوييم كه نظر و روش ما تأويل قرآن نيست؛ بلكه تدبر قرآن است؛ و ‹تدبر› با ‹تأويل› تفاوت بسياري دارد.

ـ تأويل قرآن، كه برعهدة ‹راسخون في العلم› است، يعني ‹به اول برگرداندن آيه› يا چرايي آيه را دانستن است؛ كه با «فلسفة قرآن» پيونددارد و بيشتر براي بهره برداري در پيچيدگي هاي تخصصي علوم قرآني، و موضوعي عرشي است.

ـ تدبّر قرآن، كه بر عهدة همة مسلمانان است، يعني ‹پشت آيه را ديدن و حقيقت آن را يافتن› يا چيستي آيه را دانستن است، كه با «شناخت قرآن» پيونددارد و بيشتر براي بهره برداري در متن زندگي و موضوعي فرشي است.

قرآن كريم در مورد كيهان شناسي و تشويق مسلمانان به شناخت كيهان مي فرمايد:

قل انظروا ماذافي السموات و الارض و ماتغني الايات والنذر عن قوم لايؤمنون (يونس: 101)

ترجمه: بگو نگاه كنيد چه چيزهايي در كيهان هست؛ (هرچند)اين همه نشانه ها و هشدارها گروهي را كه نمي خواهند ايمان بياورند بي نياز نمي سازد.

از اين آيه مي توان فهميد كه اولاً كيهان شناسي نشانه ها و عجايب بسياري در خود دارد. دوم اينكه بر ايمان كساني كه زمينة ايمان دارند مي افزايد و كساني كه به اين علم توجه ندارند، بايد به ايمان خود شك داشته باشند. آخرين آيه اي كه در ابتداي سخن آورده شد، نكتة جالبي را در اين زمينه دربردارد: « و هراينه اگر بياوري آيه اي را برايشان هراينه آنان كه كفرورزيدند، مي گويند شما نيستيد جز اينكه به بيراهه مي رويد ».(روم 58)

و نيز اين آيه: « آنان كه كفرورزيدند، گفتند به اين قرآن گوش ندهيد ».(فصلت: 26)

يعني هرگاه به كسي بگويي اين آيه از قرآن حقيقتي را دربردارد، و او نسنجيده و تنها بر مبناي ذهن خود بگويد: ‹قرآن چه ربطي به اين مسائل دارد›، او خود حقايق قرآن را پوشانده و معناي ‹كفر› يعني همين: پوشاندن حقايق قرآن؛ و نبايد ذهن خود را تنها به كافران صدر اسلا م متوجه كنيم و خود را از اين كفران ها دور و پاك بدانيم؛ كه اين خود پوشاندن حقيقت هاست. دليلي از خود قرآن كريم:

الذين آتيناهم الكتاب يتلونه حق تلاوته اولئك يؤمنون به و من يكفر به فاولئك هم الخاسرون

آنانكه داديم شان كتاب را تا تلاوت كنند آن را تلاوت شاسته اش را، آنان به آن ايمان مي آورند، و كسي كه حقايق آن را بپوشاند، آنان همان كساني هستند كه زيانكارند.(بقره: 121)


نكته هاي مهم اين آيه:
1. ‹الذين› يعني اينكه مخاطب اين آيه همه، بويژه مسلمانان اند. زيرا پس از آن آمده است كساني كه كتاب را به آنها داديم، و قرآن به مسلمانان داده شده است.

2. ‹تا تلا وت كنند آن را›. چرا گفته است ‹تلاوت› و نگفته است ‹قرائت›؟ زيرا كه تلاوت خواندن تنها نيست بلكه خواندن با تدبر و انديشه است.

3. تلاوت را هم كافي ندانسته، بلكه گفته است ‹يتلونه حق تلاوته› تلاوتي شايسته از آنان مي خواهيم.

4. ‹يؤمنون به›(ايمان مي آورند به آن) چرا نگفته است ‹مؤمنون به› (به آن ايمان دارند)؟ مي خواهد بگويد تا هنگامي كه مسلمانان آن را تلاوت شايسته نكنند، به آن ايمان نياورده اند؛ و اسلام شان ظاهري است.

5. حال يك مسلمان تلاوت نكرد يا تلاوت هم كرد ولي تلاوتش شايسته نبود، چه مي شود؟ قرآن مي گويد در اين صورت او كفرمي ورزد.(و من يكفر) يا حقايق قرآن را مي پوشاند. پس اين نوع از مسلمانان گروهي را تشكيل مي دهند كه زيانكارانند.

6. زيانكار كيست؟ كسي است كه از دنيا به سود آخرت بهره اي نجسته است. همانند اينان:

و من يبتغ غيرالاسلام ديناً فلن يقبل منه و هو في الآخره من الخاسرين( آل عمران: 85)


ترجمه:
هركه غير از اسلام ديني را برگزيند، پس از او پذيرفته نمي شود و او در آخرت از زيانكاران است.


نتيجةمنطقي:
هرمسلماني كه از قرآن به شايستگي بهره برنگيرد، مانند نامسلمانان در آخرت زيانكار است.

از سوي ديگر نظر رسول اكرم در مورد دانش هاي قرآن جز اين نيست: من ارادالعلم الاول والآخر فليقرأالقرآن (كسي كه خواهان دانش اول و آخر است، پس بايد كه قرآن بخواند) يعني تمام دانش ها در قرآن فراهم آمده است.

قرآن كريم همة راهنمايي هاي لازم و راه هاي رسيدن به حقيقت را به روشني براي ما بيان كرده، ولي ما با بي توجهي به اين آيات، به قرآن كم بهامي دهيم(يشترون به ثمناً قليلاً) و ديگران با انديشيدن در آيات خداوندي و بعضاً، با بهره گيري از هدايت هاي قرآني در بسياري از زمينه ها بر ما پيشي مي گيرند.

«قسمت اعظم علم به چيزهايي مربوط مي شود كه ما نمي توانيم ببينيم: گرانش، ذرات زيراتمي، امواج نور، دل ستارگان، كهكشانهاي فضاهاي دوردست. ولي كنجكاوي انسان درباره منشأ و آيندة كيهان، ما را بي رحمانه به تعمق دربارة اين رازها وادارمي كند».

« در اين جست وجوي بي پايان و ارائة تصويري ازناديدني ها، ناگزيريم زبان جهان «ديدني» هرروزه را به كاربريم. همچون شاعر(همچون قرآن كريم ـ نگارنده) ناچاريم به استعاره و تمثيل بازگرديم».

«اينشتين به هنگام نوجواني در برن از خود پرسيد: اگر من بر پرتو نوري سواربودم و به جهان مي نگريستم، آن را چگونه مي ديدم؟ همة فيزيك نوين و بهترين تبيين موجود از منشأ كيهان ما، از اين پرسش معصومانه ولي سرشار از تخيّل نشأت يافت».

«اينشتين تبيين ها را جست وجو مي كرد ولي همواره به شگفتي موسيقي افلاك با اعجاب مي نگريست. براي او تضادي بين يافته هاي علم و بينشهاي كيهان شناختي مذاهب جهان وجود نداشت. او نوشت: «مسألة همواره غيرقابل درك دربارة جهان، ادراك پذيري آن است ». (پيام يونسكو مهرماه 1365)

درهرحال داده هاي كيهان شناسانة قرآن كريم، بسيار ارزشمندند؛ و اگر كيهان شناسان روي اين داده هاي كيهاني كاركنند، مي توانند بهره ها برگيرند و در دانسته هاي آنان از فيزيك كيهان دگرگوني هاي بسياري پديد خواهد آمد.


مراحل ششگانة آفرينش
سبّح اسم ربّك الاعلي الّذي خلق فسوّي و الّذي قدّر فهدي و الّذي اخرج المرعي فجعله غثاءً احوي

مراحل ششگانة آفرينش را كه قرآن كريم بدين گونه در سورة اعلي بيان داشته، در مورد كيهان، ستارگان، گياهان، جانوران، جن ها و انسانها، صادق است؛ زيرا همه آفريدة اويند و تنها يك روش را براي همة آفريدگانش اجراكرده ، و در اين سوره به گونه اي موجز بيان داشته است.

اين شيوة قرآن كريم است كه حتي امور مهم را ‹بسيار موجز› بيان مي دارد، برخلاف بيشتر مترجمين و مفسرين اين كتاب آسماني كه اين امّهات قرآني را بويژه با توضيح هاي خود، به موضوع هايي پيش پاافتاده مبدل مي سازند.



توضيح مراحل ششگانه:

1و2- خلق و تسويه:
حضرت علي عليه السلام دربارة اين دو مرحله مي فرمايد: طبق فرمانش تمام گشت خلقت او (اشاره به كن وجودي دارد) پس كجي هاي اشياء را راست گردانيد و حدودشان را واضح و روشن قرارداد.(1)

مرحلة تسويه، مرحلة طراحي و سازماندهي است. مي دانيم كه هر پروژه اي با بررسي تمام جوانب، ابتدا طراحي، و سپس سازمان دهي مي شود، و پس از آن به اجرادرمي آيد. خداوند كريم پروژة آفرينش را در مرحلة تسويه، طراحي كرده است.


3- تقدير يا مرحلة اندازه گذاري براي آفرينش:
يعني تعيين اندازه هاي ويژه و حدود معين در ذات و صفات و افعال اشياء، كه از آن حدود و اندازه ها خارج نشوند و تجهيز آنها به اندازه هايي كه مناسب آنهاست.(2)


4- هدايت:
يعني اشياء با هدايت رباني تكويني به سوي آنچه كه براي آنها تقديرشده، و به نحوي كه تقديرشده، به سيروسلوك بپردازند.(3)

5 و 6 ـ متأسفانه حتي تفاسير جامع و معتبري چون « الميزان» و « مجمع البيان» در مورد آيات «الذي اخرج المرعي فجعله غثاءً احوي» ساكت مانده اند و تنها همان معناي ظاهري را توضيح مختصري داده اند. مسلم است كه اين دو آيه نيز به روش دو آية پيش از خود، به خلق و ايجاد مربوط و پيوسته است.

بنابراين با تدبر در اين آيات، در پشت معناي ظاهري واژگاني همچون الذي اخرج المرعي(كسي كه گياه را رويانيد) و فجعله غثاءاً احوي(پس آن را خاك وخاشاك تيره و سياه گردانيد)، مي توانيم معناهاي كلي تري را بيابيم:

در اين زمينه به سه مورد كلي پيرامون آفرينش آفريدگان اشاره مي شود:

يكي، مطلق چيزي را از درون چيز ديگري بيرون كشيدن و موجود تازه اي ايجاد كردن است؛ كه جز خداوند متعال كسي قادر به چنين كاري نيست. و سپس ايجاد تغييرات و حالات مختلف در موجود تازه، به نحوي كه آن را از صورت اوليه كاملاٌ خارج كرده و به صورتي ديگر درمي آورد.

به عبارت ديگر، خداوند سبحان با ايجاد تغيير در اجزاء اشياء، به تغيير در ماهيات آنها مي پردازد و از جماد، گياه به وجود مي آورد. و سپس با ايجاد تغييري مجدد در اجزاي موجود تازه، به تغيير در اعراض مي پردازد و طراوت و رنگ علف تازه را از آن مي گيرد و به «خاشاك تيره» كه جزء جمادات است مبدل مي سازد.

دوم ، خداوند سبحان مي خواهد با اين كلمات بسيار سادة «اخرج المرعي فجعله غثاءً احوي» به ما بگويد در روند آفرينش كلي كيهان، در اين مرحله شرايط به وجودآمدن حيات آغازين را كه همانا وجود نور، اكسيژن، آب و ديگر مواد است، فراهم آورده و باز با تغيير شرايط محيط از طريق ماده، در كار خشك وظلماني كردن پديده هاست. پروردگار سبحان، بدين ترتيب مي خواهد تفهيم كند كه همه چيز در تغيير و تحول است جز ذات او كه ثابت و لايتغير است و همه چيز رو به تيرگي مي رود جز او كه نور آسمانها و زمين است.

سوم، خداوند كريم پس از خلق كائنات از خلق و بدع دست نكشيده و دائما به ايجاد و تغيير مي پردازد و به قول خودش « كل يوم هو في شأن » و كيهان و آنچه در آن است، چه ستارگان عظيم، چه گياهان، چه جانوران، چه جنها، و چه انسانها را همواره و هر روزه زنده مي كند و مي ميراند و بدين گونه رو به تكامل و توسعه به پيش مي برد. مگر او خود نمي گويد كه او «يبدء و يعيد» و «فعال لمايريد» است؟

وهوالذي يبدؤاالخلق ثم يعيده وهو اهون عليه وله المثل الاعلي في السموات والارض و هو العزيز الحكيم (روم: 27)

در اين آيه نيز خداوند به چرخه و گردش آفرينش(آفريدن و برگشت دادن) اشاره كرده و آن را براي خود، از سويي افتخار، و از سويي ديگر كاري بسيارساده اعلام كرده و نمونة برتر اين روند را در آفرينش كيهان دانسته كه در سوره اي ديگر، آيه اي مستقل به آن اختصاص داده كه همان آيه 104 سوره انبياء است، و پيش از اين در مباحث كيهان شناسي مبناي شكل حلزوني و پايان كار كيهان قرارگرفت:

يوم نطوي السّماء كطيّ السّجلّ للكتب كما بدأنا اوّل خلق نعيده وعداً علينا انّا كنّا فاعلين

مرحلة ‹غثاءً احوي› يا سير نزولي يك ستاره همچون خورشيد كه در حالت سرزندگي و شادابي ‹غول قرمز› ناميده مي شود، هنگامي آغاز مي شود كه ابتدا به صورت ‹كوتولة سفيد›ي درايد؛ كه جرمش به اندازة خورشيد است ولي در حجمي به اندازة كرة زمين زندگي مي كند.(مانند آدم هاي پيري كه يك دنيا تجربه دارند) در اين مرحله به شكل مادّة استحاله يافتة جامدي است و زندگي اين دوره را با گرماي باقي مانده از روزگاري كه هستة يك ستاره بود، بسيارداغ آغاز مي كند. سپس با گذشت زمان، گرماي خود را به فضا مي تاباند(همچون مردان خدا كه مي سوزند و گرمي و روشنايي مي بخشند و در گمنامي مي ميرند) و سرانجام زندگي را سرد و تاريك و فراموش شده به شكل يك ‹كوتولة سياه›(احوي) به پايان مي برد.(4)

در مورد چرخة آفرينش گياهان نيز همان معنايي را كه به اختصار در سورة اعلي آورده بود، در سورة زمر آية 21 به تفصيل آورده و فرموده است:

الم تر ان الله انزل من السماء ماءً فسلكه ينابيع في الارض ثم يخرج به زرعاً(همان اخرج المرعي است) مختلفاً الوانه ثم يهيج فتريه مصفراً ثم يجعله حطاماً(همان فجعله غثاءً احوي است) ان في ذلك لذكري لاولي الالباب

پس از آن نوبت به آفرينش جانوران و پرندگان و موقعيت آنان در چرخة طبيعت فرامي رسد و مي فرمايد:

و ما من دابه في الارض و لا يطير بجناحيه الاّ امم امثالكم مافرّطنا في الكتاب من شيء ثم الي ربهم يحشرون(انعام: 38)


ترجمه:
نه جنبنده اي در زمين و نه پرنده اي در هوا با دوبالش پرواز مي كند، مگر آنكه امت هايي همچون شما(جن و انس) هستند. ما در كتاب آفرينش چيزي را نابجابه كارنبرديم و از چيزي كم نگذاشتيم؛ سپس آنان به سوي پروردگارشان فراآورده شدگانند.

در مرحلة بعد، خداوند چرخه و گردش آفرينش را در مورد ‹جن و انس› به گونه اي مشترك مثال زده و آورده است:

الله الذي خلقكم من ضعف ثم جعل من بعد ضعف قوه ثم من بعد قوه ضعفاً و شيبه يخلق مايشاء وهوالعليم القدير(روم: 54)

و در آيه اي ويژة انسان، آورده است كه:

هوالذي خلقكم من تراب ثم من نطفه ثم من علقه ثم يخرجكم طفلاً ثم لتبلغوا اشدّكم ثم لتكونوا شيوخاً(غافر: 67)

صفت هايي كه خداوند براي خود در پايان آيات آورده نيز قابل توجه و انديشيدن است: در مورد آفرينش كيهان، عزيزالحكيم و در مورد انس و جن، عليم القدير.

بنابراين، اخرج المرعاي يك انسان، زايش ، جواني و شادابي اوست و غثاءً احواي او، پيري، مرگ، و پوسيدن جسم اوست؛ چنانكه در آيه آمد.

خداوند كريم، براي آفرينش و برگشت دادن آن نيز يك آية كلي دارد كه تمام آفريدگان(كيهان و آنچه در آن است) را دربرمي گيرد:

قل الله يبدؤاالخلق ثم يعيده فانّي تؤفكون(يونس: 34)


نمونة كاري
اكنون براي نمونه، مراحل ششگانة آفرينش را در مورد گياهان بررسي مي كنيم: نوع گياه: گندم.


1. خلق:
ماية اولية گندم با كن وجودي به وجود آمده ( اذا اراد شيئً ان يكون فيقول له كن فيكون)


2. تسويه:
در اين مرحله دانة گندم طراحي و سازماندهي مي شود و مشخص مي گردد كه چه سودي بايد داشته باشد، به چه كار بيايد، شكل گياه آن چگونه باشد و چگونه بايد مصرف شود، و


3. تقدير:
دانه اي با اين ويژگي ها، خود، بايد چه اندازه اي داشته باشد؟ هنگامي كه به شكل يك گياه درامد تا چه اندازه رشدكند؟ طول و عرض برگهايش چه اندازه اي باشد؟ اين گياه درچه مدتي بايد به اوج شكوفايي برسد؟ خوشه هايش چه اندازه اي داشته باشد؟ و در هر خوشه چند عدد دانه وجودداشته باشد؟ و


4. هدايت:
پس از كاشته شدن، اين خداوند است كه از قبل پيش بيني هاي لازم را كرده و مشخص شده با توجه به شرايطي كه بايد وجودداشته باشد، چگونه از زمين سربراورد و رشدكند.


5. اخرج المرعي:
رويش دانة گندم و سيرصعودي آن است، تا به گونة خوشه اي سرسبز و شاداب درآيد.


6. فجعله غثاءً احوي:
سير نزولي اين گياه است تا از سرسبزي و شادابي، رو به زردي گذارد، قهوه اي شود، سياه شود، و به خاك وخاشاك(حطام) تبديل گردد.


تسبيح گويان
قرآن كريم: تسبح له السّموات السّبع والارض و من فيهن و ان من شيءالا يسبح بحمده ولكن لايفقهون تسبيحهم.(اسراء: 44)

ترجمه: آسمان هاي هفتگانه و زمين و هركه در آنهاست، تسبيح گوي اويند؛ و نيست چيزي مگر تسبيح گو به سپاس اوست. ليكن درنمي يابند تسبيح آنها را.

شرح: يعني اين كيهان پهناور، و جهان هاي پيدا و ناپيداي آن، و آنچه در هفت آسمان و در همة ستاره ها و سياره هاي آنها، در زير درياها و اقيانوس ها، در جانوران و گياهان، در دل ذره ها و اتمها وجودداشته باشد، هرچيزي كه به چشم شما بيايد يا نيايد يا در مغز شما بگنجد يا نگنجد، ولي وجودداشته باشد، همه و همه به نوعي تسبيح گوي خداوندند. يعني به اندازه اي كه اهميت وجودي دارند به همان اندازه هم سپاس خداوند را نگاه مي دارند. ولي كسي از گويش آنان آگاه نيست و آن را درك نمي كند.

اما خداوند نگفته‹لن يفقهون› فرموده‹لايفقهون› يعني ممكن است روزي فرارسد كه درك كنند.

چگونه ممكن است روزي فرارسد كه تا اندازه اي معلوم شود چگونه اجزاء هستي تسبيح گوي خداوندند؟

پاسخ: همان گونه كه ‹نظرية تار› مي گويد.

نظرية تار چه مي گويد:

«اين نظريه مي گويد درون يك الكترون، يك كوارك، يا هر ذره اي كه شما نام آن را شنيده ايد، چيزي وجوددارد؛ يك رشته اي كوچك، رشتة كوچك انرژي درحال ارتعاش؛ چيزي كه شبيه به يك تار بسياربسيار كوچك(صدميليون ميليارد برابر كوچكتر از ريزترين ذرات زيراتمي) درحال ارتعاش به نظرمي رسد.

ايدة شگفت آور در اين نظريه آن است كه همچنان كه سيم يك ويولون مي تواند با الگوهاي متفاوت مرتعش شود، همچنانكه گوش هاي ما نت هاي موسيقايي متفاوت را مي شنوند، اين تار هاي كوچك نظرية تار نيز مي توانند با الگوهاي متفاوتي مرتعش شوند.

آنها نت هاي متفاوتي توليدنمي كنند؛ اما ذرات متفاوت را به وجودمي آورند. بنابراين درون يك الكترون تاري است كه به نحوي مرتعش مي شود؛ و درون يك كوارك تاري است كه به گونة ديگري مرتعش مي شود. اين وضع مانند آن است كه موسيقي كرات را به درون بافت ميكروسكوپي جهان تزريق كنيم». (روزنامة شرق: 14/9/83 ـ صفحة علم ـ بر اساس يك اظهارنظر درست، واژه هاي ‹ريسمان› به ‹تار› تغييريافت)

اين بود گفتاري علمي ولي در اين زمينه گفتاري عرفاني نيز وجوددارد كه خواندن آن خالي از بهره نيست:

«پروردگار متعال ذره اي از روح خويش را درون هر موجود به وديعت قرارداده تا هدايتگر او در مسير تكاملي باشد؛ اما اغلب موجودات به آن آگاهي نداشته و اسير نفسانيات و غرائز حيواني مي باشند. سر ريسمان الهي(همان ذرّة اولية روح الهي) در درون روح ما قرارداشته و سر ديگر آن به تمامي موجودات هستي وصل است.

براي اتصال و چنگ انداختن به اين ريسمان، لازم است ما با ضمير ناخودآگاه خويش(روح) ارتباط برقراركنيم. اين ارتباط هنگامي برقرارمي شود كه صفات الهي را در خود تقويت نموده و از نفسانيات دوري كرده و به نيروها و انرژي هاي دروني دست يابيم». (حقيقت زمين نوشتة جمشيد مبين ـ ص 10و 11)

و اينجاست كه اين آيات نيز معنا و مفهوم خود را بهتر مي رسانند:

فسبحان الذي بيده ملكوت كل شيء واليه ترجعون(يس: 83)

ترجمه : پس پاك ومنزه است كسي كه به دست اوست سررشتة هرچيزي و به سوي او برمي گرديد.

قل من بيده ملكوت كل شيء و هو يجير و لايجار عليه(مؤمنون: 88)

ترجمه : بگو به دست كيست سررشتة هرچيزي و او پناه مي دهد و پناه دادني نيست؟

براي درك بهتر اين آيات و اينكه از كنار آنها نگذريم و پيش خود نگوييم اين آيات براي كفار نازل شده و ربطي به ما ندارد، دوران برده داري را به ياد آوريد، و تصوركنيد بنده اي را كه سررشتة هستي و نيستي اش به دست مالك اوست و او نه تنها هيچ اختياري از خود ندارد و هركاري را كه مالكش بگويد بايد انجام دهد، بلكه سپاس رب خويش را نيز بايد كه بجا آورد. وگرنه تنبيه و يا تأديب خواهدشد.

خداوند در اين دو آيه مي خواهد بگويد كه تمام اجزاء هستي مالكيتش از آن اوست و آنها همان رفتاري را با خداوند دارند كه آن بنده با پروردگار خويش دارد. يعني فرمانبردار و تسبيح گوي اويند. بنابراين اگر به شما جن و انس اختياري داده ام، نبايد كه از آن بد بهره برداري كنيد؛ بلكه شايسته آن است كه مانند تمام اجزاي هستي، شما نيز فرمانبردار و تسبيح گوي من باشيد؛ تا دستكم، ارزش يك جزء و ذرّة بي اختيار و ظاهراً بي شعور را داشته باشيد.




بنده همان به كه ز تقصير خويش عذر به درگاه خدا آورد ورنه سزاوار خداوندي اش كس نتواند كه بجا آورد
ورنه سزاوار خداوندي اش كس نتواند كه بجا آورد ورنه سزاوار خداوندي اش كس نتواند كه بجا آورد


پردازش چند مفهوم سازماني كيهان

1ـ ابرگرانش
الف: برخي بخش هاي جهان پيدا، برخي ديگر را نگاه داشته اند.

ب: جهان پيدا زير سلطة گرانش جهان نيروهاست.

ج: جهان نيروها زير تأثير گرانش عرش است.

د: عرش كانون حلزون كيهاني است.

ه: كانون حلزون كيهاني به منبعي لايزال گره خورده ، و قبضة آن در دست تواناي خداوند است.

و: پس ابرگرانش خود خداوند است و اگر او اين پيوند را بگسلاند، تعادل گرانش در كيهان به هم خورده، و كيهان در «تنهايي بزرگ»Big Loneliness)) به «سراشيبي بزرگ»(Big Tip) فرو خواهدافتاد.

عرفا نيز گفته آند: اگر آني آن شعاع وجود كه موجودات را با آن شعاع، با آن اراده و با آن تجلي، «نمود» فرموده، اگر آني آن تجلي برداشته شود، تمام موجودات لاشي ء اند، برمي گردند؛ از حالت وجودي خارج مي شوند و به حالت اولشان برمي گردند. (تفسير سورة حمد ص 26 دفتر انتشارات اسلامي)


2ـ فضا ـ زمان(جاي گاه)
الف: نيوتن با ارائة قانون گرانش، زمين و آسمان را يكي كرد. ماكسول بين الكتريسيته و منيتيك يگانگي ايجادكرد. و اينشتين موجب يگانگي فضا و زمان شد.

ب: فضا و زمان را نمي توان عيني تصوركرد و آنچه كه عيني مي تواند باشد، يگانگي آنهاست؛ كه اينشتين آن دو را يگانه كرده و spacetime(جاي گاه) نامگذاري كرد. قرآن كريم، پيش از او از اين مفهوم با عنوان «كرسي» يادكرده است.(در اين زمينه به گفتار ‹سازمان كيهان› بازگشت شود.)


3ـ خميدگي كيهان
الف: اينشتين با خميده دانستن جاي گاه، آن را از پس زمينه اي بي اثر به عاملي مؤثر و پويا در برابر رويدادهايي كه در آن روي مي دهد، مبدل ساخت.(هاوكينگ)

ب: قرآن كريم پيش از اينشتين با ارائة شكل حلزوني كيهان و خميده دانستن «جاي گاه»، آن را از پس زمينه اي بي هوده، به عاملي مؤثر و پويا در برابر رويدادهايي كه در زندگي انسان رخ مي دهد، مبدل ساخته است.

قرآن كريم مي فرمايد:

1. و له ماسكن في ا ليل والنهار(انعام: 13)

ترجمه: و از آن اوست آنچه در شب و روز ساكن است.

2. الم تر الي ربك كيف مدالظّل ولو شاء لجعله ساكناً ثم جعلناالشمس عليه دليلا ثم قبضناه الينا قبضاً يسيرا(فرقان: 45 تا 55)

ترجمه: آيا به سوي پروردگارت نمي نگري كه چگونه سايه را كشيد؛ و اگر مي خواست همانا آن را ساكن قرارمي داد. سپس خورشيد را دليلي بر آن قرارداد. سپس آن را به سوي خود برگرفتيم برگرفتني شدني.

3. اولم يروا الي ماخلق الله من شيء يتفيّؤا ظلاله عن اليمين والشمائل سجداً لله وهم داخرون(نحل: 48)

ترجمه: آيا نمي نگرند به آنچه آفريده است خداوند از چيزي كه مي افكند ساية خود را از راست و چپ سجده كنان اند براي خداوند و آنان فروتنان اند.

4. انطلقوا الي ظل ذي ثلاث شعب لا ظليل ولا يغني من اللهب(مرسلات: 30 و31)

ترجمه: برويد به سوي ساية داراي سه شاخه. نه سايه افكن است؛ و نه بي نيازكند از شرارة آتش.

فيزيكدانان محترمي كه كارويژگي تان نور و امواج نوري است! روي اين آيات كاركنيد. در اين آيات از ديدگاه فيزيك نور، ماهيت نور و از هرديدگاهي كه صلاح بدانيد تدبركنيد؛ و مفهوم اين آيات را به دنيا اعلام كنيد. يقيناً بهره مند و خرسندخواهيدشد.

كيهان شناسان پاسخ دهند:

ـ آيا مريخ و ديگرسياره ها چهار دوران زمين شناسي را گذرانده اند؟

هندسه دانان پاسخ دهند:

ـ معادلة گسترش شكل حلزوني چگونه است؟ اگر به آن دست يافتيد، مي تواند ‹ثابت كيهان شناختي اينشتين› تلقي گ



--------------------------------------------------------------------------------

1. نهج البلاغه خطبة 90، فرازهاي 20 و 21

2و3. تفسير الميزان، ترجمه از متن عربي

4. پيام يونسكو: مهر 1365پرسش هاي انساني .

چاپ این نسخه درجه: 1.00   چند مرتبه به این پست امتیاز داده اند: 1 مرتبه

نظرات

تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
 
 

 
 طراحی سايت توسط شهر الکترونیک کرمان  پشتیبان رسمی سیستم مدیریتی سایت ساز دریا طراحی شده است.