اصطلاحات علوم قرآنى
ارسال شده توسط: مدیر | بازدید شده: 713 مرتبه |
دسته: علوم قرآني | تاریخ: 1388.10.29 |
  |
اصطلاحات علوم قرآنى
(اعجاز، فواتح، قرائت و قراء)
آيت الله سيد ابوالفضل ميرمحمدى
چكيده:
بيان مفهوم لغوى و اصطلاحى اعجاز و لزوم معجزه براى هر پيامبرى و بيان اثبات اعجاز قرآن و تحدى و عجز مردم از آوردن مثل آن و بيان مفهوم لغوى فواتح سور و تفسير آنها بحسب روايات و اقوال دانشمندان و ذكر بعضى خرافات و بيان ممتاز و نيز بيان مفهوم قرائت و ذكر قراء دهگانه وعدم تواترقرائات و جواز قرائتبه هر يك از آنها و بهترين قرائت از قرائتها از عمده مطالبى است كه در اين مقاله آمده است.
اعجاز
اعجاز در لغت داراى معانى زيادى است كه احتمالا براى هر يك از آن معانى بطور مستقلوضع شدهباشد وآنمعانى عبارتند از:
1 - ناتوان و عاجزساختن درجايىكه گفته مىشود: (عجز فلان فلانا) يعنى فلانى او را عاجز ساخت.
2 - فوت شدن در جايى كه مىگويند (اعجزنى فلان) يعنى آن چيز ازمن فوت شد.
3 - احساس عجز در جايى كه مىگويند (اعجز فلان فلانا) يعنى فلانى عجز او رااحساس كرد. (1)
اعجاز دراصطلاح:
براى اعجاز در اصطلاح تعريفات زيادى كردهاند كه محتمل است همه آنها به مفهوم واحدى برگردند.خواجه طوسى مىفرمايد:
«معجزه ثبوت چيزى و يا نفى چيزى استبر خلاف عادت در صورتى كه با ادعا موافق باشد». (2)
از تعريف استفاده مىشود، معجزه خلاف عادت است نه خلاف حكم عقل پس اجتماع نقيضين كه محال عقلى استبه معجزه نيز ممكن نخواهد شد و اما اينكه فرموده خلاف عادت است صحيح استيعنى مثلا يك درختبارور كه بخواهد ميوه خود را به ثمر برساند و قابل خوردن باشد نياز به گذشت زمان و چند ماه دارد اما همين جريان و ارتباطات در اسباب با معجزه و با اراده خداوند متعال در آن واحد وجود مىيابند و درخت، ميوه خود را مىرساند.علامه خويى قدس سره مىنويسد:
معجزه آوردن چيزى توسط مدعى است كه منصبى از مناصب الهى را ادعا مىكند در صورتيكه آن چيز بر خلاف نواميس طبيعت و بر وفق ادعا باشد و ديگران از آوردن آن عاجز باشند. (3)
سيوطى مىنويسد: معجزه امرى استخارق عادت، مقرون به تحدى و سالم از معارضه. (4)
علامه طباطبائى قدس سره مىنويسد: معجزه امرى استخارق عادت در اثر تصرف ماوراءالطبيعه در طبيعت و ماده حاصل مىشود نه بمعناى چيزى كه مبطل ضرورت عقل باشد. (5)
اعجاز قرآن
قرآن كريم معجزهايست كه خداوند متعال براى اثبات نبوت پيامبر اسلامصلى الله عليه وآله وسلم نازل فرموده و در اين امر احدى از مسلمين مخالفتى نكردهاست، جز تعداد كمى كه در مقام معارضه با قرآن كريم برآمده و خود را رسوا نمودهاند مثلا مسيلمه كذاب كه در يمامه ادعاى پيامبرى كرد و براى خود قرآنى ساخت و از جمله كلمات او (الفيل ماالفيل و ما ادريك ماالفيل له مشغر طويل و ذنب اصيل و ما ذلك من خلق ربنا بقليل) مىباشد اين جملات علاوه بر اينكه نسخهاش مانند نسخه قرآن است و در معارضه نبايد از روش ديگرى استفاده كرد، داراى مفاهيمى سبك و بدون تناسب صدر و ذيل و واهى است چنانكه خطابى مىگويد: گوينده جملات بسيار جاهل به ادبيات عرب بوده و كلام خود را با الفيل ماالفيل شروع كرده و بايستى مطالب مهمى را ذكر كند كه ذكر نكرده بلكه به دم و خرطوم و ... فيل اكتفا كردهاست آيا نمىبينيد خداوند متعال در چند جا كه باين ترتيب شروع كرده مثلا (القارعة ماالقارعة و ما ادريك ماالقارعة) و (الحاقة ماالحاقة و ما ادريك ماالحاقة) در دنبال آنها احوالات سخت و اوصاف هولناك و آن چه مناسب با مقدمه بوده بيان فرموده است. (6)
بيان وجه اعجاز
وجه اعجاز قران كريم همواره مورد بحث دانشمندان علوم قرآنى بوده و مىباشد و آنان در اين امر اختلاف كردهاند كه آيا وجه اعجاز قرآن فصاحت و بلاغت و اسلوب آنست و يا محتواى آن از قبيل اخبار غيبى و تحقيق آنها در خارج و بيان احكام فقهى و اخلاقى و سياسى و يا در جهت (صرفه) يعنى خداوند خود از آوردن مثل قرآن مانع مىشود و در واقع اعجاز در منع است و نه در قرآن يكى از دانشمندان نيز اظهار ناتوانى در بيان وجه اعجاز مىكند و مىنويسد: قرآنيكه عقل و فهم دانشمندان را به عجز رسانده اولى است كه زبان آنانرا به عجز برساند بلى دانشمندان به آنچه از قرآن فهميدهاند بيان مىكنند به بيان وجه اعجاز واقعا (7) .
و بعضى از دانشمندان به بيان اقرال اكتفا كردهاند چنانكه محقق طوسى در وجه اعجاز چنين فرموده است:
گفتهاند اعجاز قرآن يا از جهت فصاحت آنست و يا فصاحت واسلوب آن ويا صرفه وهمه آنهامحتمل است (8)
به هر حال بنظر مىرسد وجه قرآن كه در تمام سورهها موجود است همان فصاحت و بلاغت و اسلوب قرآن كريم باشد زيرا آيات تحدى از جمله آيه شريفه(ام يقولون افتراه قل فاتوا بسورة مثله و ادعوا من استطعتم من دون الله ان كنتم صادقين.) (9) دلالت دارند براينكه آنان از آوردن كوچكترين سوره عاجز بودند. پس اگر وجه اعجاز اخبار غيبى و يا احكام فقهى و اخلاقى و سياسى باشد نبايد سوره شريفه كوثر مثلامعجزه باشد زيرا نه اخبار غيبى را در بر دارد و نه احكام را بنابراين وجه اعجاز همان فصاحت و بلاغت و اسلوب است كه در تمام سورهها يافت مىشود چنانكه مشهور است.
و قصه وليد بن مغيره نيز شاهد خوبى استبراى مختار ما و خلاصه آن چنين است: روزى وليد از پيامبر اسلام تقاضا كرد تا آياتى از قرآن تلاوت كند حضرت به قرائتسوره سجده (فصلت) مشغول شد وقتى به آيات «فان اعرضوا فقل اندرزتكم صاعقه مثل صاعقه عاد و ثمود» رسيد وليد لرزيد و از جاى خود برخاست و به خانه رفت و به جمع دوستان خود پيوست آنان خيال كردند كه او مسلمان شده و از آن پس جزو آنان نخواهد بود تا اينكه ابوجهل به خانه او رفت و گفت تو وعده دادى درباره قرآن فكرى نكنى چه شد به خانهات برگشتى آيا اسلام آوردهاى در پاسخ گفت: نه، بلكه هنگاميكه از محمد تلاوت قرآن شنيدم برخود لرزيدم سپس ابوجهل سئوال كرد آيا كلامش شعر است گفت:نه آيا خطبه است گفت:نه، خطبه كلامى است متصل و قرآن متفرق است پس كهانه (غييبگويى) است گفت نه آنگاه پرسيد پس چيست گفت: اگر مهلت دهى خواهم گفت: فرداى آنروز اظهار كرد كه بگوئيد آن سحر است زيرا در قلوب تاثير مىگذارد آنگاه آيات شريفه (ذر نى و من خلقت وحيدا) تا آيه (تسعة عشر) نازل شد.
از اين روايتبخوبى استفاده مىشود كه قرآن خصوصيت و امتيازاتى دارد كه در متن آنست و نه در غير آن باشد مانند صرفه و امثال آن و اين مطلب منافات ندارد كه جهات ديگر قرآن از قبيل اخبار غيبى و تحقق آن در خارج، معجزه باشند.
فواتح السور و مقطعات
از جمله عناوينى كه در علوم قرآنى مورد بحث قرار گرفته واژه فواتح و مقطعات است (10) و در لسان احاديث نيز به آنها اشاره شده است. (11)
فواتح و مقطعات در لغت
فواتح در لغت جمع فاتحه بمعنى اول هر چيز است همانطور كه خواستيم جمع خاتمه به معنى آخر هر چيز است و مقطعات جمع مقطع بمعنى چيز پاره شده و منحل گشتهاست چنانكه دركتب لغت آمده است:
لسان العرب: فواتح القرآن اوائل السوره الواحد فاتحة و ام الكتاب يقال لها فاتحه القرآن مقطعات الشىء طرائفه التى يتحلل اليها و يترك عنها و المقطعات من الشعر ما تحليل و تبرك عنه.
جمهرة اللغة: هلم فاتحتى اى حاكمتى. يعنى فاتحه اسم فاعل از فتح بمعنى حكم است
اقرب الموارد: فواتح القرآن اوائل السور خلاف خواتمه و مقطعات الشىء طرائفه التى تحليل اليها
مجمعالبحرين: فاتحه كلىشىء اوله و خاتمته آخره فهى، اما مصدر بمعنى الفتح كالكاذبه بمعنى الكذب او صفة و التاء فيها للنقل من الوصفيه الى الاسميةمفردات راغب: فاتحة كل شىء مبدئه الذى يفتح به ما بعده و به سمى فاتحة الكتاب
فواتح و مقطعات در اصطلاح
فواتح و مقطعات در اصطلاح، حروف هجايى را گويند كه در اوائل 29 سوره قرآن واقعند مانند الم، الر، طس ...
تفسير فواتح سور
در معانى فواتح سور اختلاف شده و اقوال بسيارى ديده مىشود كه بعضى تعداد آنها را تا بيست قول رسانيده نه و همين طور روايات وارده نيز با هم مختلف و متعارضند كه قهرا نمىتوان به آنها تمسك كرد بنابراين، قول باينكه آنها از متشابهاتند و احدى جز خداوند متعال و راسخين در علم از آنها اطلاعى ندارند صحيح بنظر مىرسد.
فواتح و روايات
روايات در اين موضوع بسيار ولى مختلف مىباشد كه خوب است از هر گروه آنها حديثى از باب نمونه نقل كنيم.
1 - محدت بحرانى از محمدبن قيس روايت مىكند كه امام باقرعليه السلام مىفرمود: حى بن اخطب و ابا ياسربن اخطب و عدهاى از يهود نجران به محضر پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم رسيدند و سئوال كردند آيا در ميان آيات نازله كلمه «الم» وجود دارد؟ فرمود بلى سپس گفتند آيا جبرئيل آنرا آورده؟ فرمود بلى آنگاه گفتند در انبياء كسى نبوده كه مدت حكومتش معين شده باشد جز تو كه مدت حكومتتبيان شدهاست پس حىبن اخطب متوجه اصحابش شد و اظهار كرد «الف» در (الم) يك و «لام» سى و «ميم» چهل محسوبند و پس جمعا 71 سال مىشود و عجب است از كسى كه وارد امتى شده كه عمر آن 71 سال استسپس پرسيد آيا كلمه ديگرى نيز وجود دارد فرمود بلى آنگاه گفت مطلب بر ما مشتبه شد. (12)
2 - شيخ صدوق از سفيان بن سعد الثورى نقل مىكند: خدمت امام باقرعليه السلام عرض كردم اى پسر رسول خدا معنى كلام خدا («الم» و «المص») تا آخر حروف چيست؟ فرمود: اما الم يعنى انا الله المجيد و «المص» يعنى اناالله المقتدر الصادق. (13)
3 - شيخ صدوق از علىبن محمدبن سيار از امام حسن بن علىعليه السلام روايت مىكند: خداوند در قرآن مجيد مىفرمايد «الم ذلك الكتاب» يعنى اى محمد اين كتابى كه بتو فرستادم مركب از الف و لام و ميم است كه حروف هجاى شما است اگر راست مىگويند نظير آنرا بياورند. (14)
4 - شيخ صدوق از ابوبصير از امام صادقعليه السلام روايت مىكند (الم) حرفى است از حروف اسم اعظم كه در قرآن تقطيع شده هر وقت پيغمبرعليه السلام و يا امام بخواهد دعايش مستجاب گردد آنها را در قالب مركبى تركيب مىدهد و خدا را با آن اسم مىخواند. (15)
5 - سيوطى از سدى نقل مىكند از ابن عباس روايتشده كه «الم» اسمى است از اسماء اعظم خدا و نيز مىنويسد: گفتهاند: اين حروف اسم اعظم خدا است ولى ما تاليف آنها را نمىدانيم و از ابن عطيه نيز همين مطلب منقول است و نيز مىنويسد: «الم»، «طسم» و «ص»، سوگندهاى خدا هستند (16)
فواتح و آراء
آراء مفسرين طبق نوشته شيخ الطائفه بالغ بر ده قول است.
1 - آنها يعنى فواتح، اسامى قرآنند.
2 - آنها بر انتهاى سوره سابق و ابتداى سوره لاحق علامتند
3 - آنها اسامى سورى است كه در آنها واقعند و مرحوم شيخ اين قول را پسنديده و فرمود بهترين معنا همين است كه گفته شود آنها نامهاى سورههايى هستند كه در آنها واقعند.
4 - سوگندهايى هستند كه خداوند به آنها قسم يادكردهاست.
5 - اسم اعظم خدايند.
6 - اوائل كلمههايى هستند كه رسولخداصلى الله عليه وآله وسلم آنها را مىداند مانند شاعر كه مىگويد: (قلنا لها قفى فقالت ق) يعنى گفتيم به او توقف كن گفت (ق) يعنى توقف مىكنم.
7 - حروفى هستند از حروف هجا كه براى تركيباتى وضع شدهاند
8 - حروفى هستند كه هر يك از آنها به معناى اشاره دارد
9 - حروفى هستند از حروف جمل
10 - اسرار قرآن مجيدند چنانكه هر كتابى را سرى است (17)
علامه طباطبائى در ارتباط با ده قول مذكور مىفرمايد اقوال دهگانه صرف احتمال و فرض بيش نيستندو هيچ يك داراى دليل و برهان نسيتسپس مىفرمايد: اين حروف رموزيستبين خداوند سبحان و رسول اكرمش كه علم آن مستور بوده و براى كشف آنها راهى نيست
خرافات
نولد كه مستشرق آلمانى طبق نقلى ادعا كرده است كه هريك از اين حروف اشارهاى دارد مثلا(س) به سعد وقاص (م) به مغيره (ن) به عثمان (ه) به ابو هريره اشارهاست ولى در اواخر به خطاى خود واقف شده از حرف خود بر گشته است اما عدهاى مانند بهل و هرشفليد از نو براى مطلب او حماسه آفريده دو باره آنرا زنده گردهاند. (18)
نصوح طاهر فلسطينى نيز طبق نقلى ادعا كرده است كه حروف بر حسب حساب جمل اشاره به آيات سورهايست كه در اوايل آنها واقعند و اين تطابق تا زمان عثمان بوده و بعد از او بهم خورده است. (19)
پس به نظر او سوره بقره كه (الم) در اول آنست 71 آيه بوده و پس از عثمان تحريف شد و به 286 آيه رسيده است و همينطور سوره عنكبوت كه اول آن (الم) واقعست 71 آيه بوده و پس از عثمان تحريف شده و به 200 آيه رسيدهاست.
شيخ محىالدين ابن عربى طبق نقلى ادعا كرده است كه اين حروف جمعا به 78 حرف مىرسد و بنا بفرمايش پيغمبر اسلام ايمان (سبعين و بضع) يعنى هفتاد و خوردهاى جزء دارد و اين 8 كه در 78 است اشاره به بضعى است كه در روايت است و ايمان كسى بكمال نمىرسد مگر اينكه حقايق اين حروف را كه در سورهها استبداند. (20)
به هر حال به نظر مىرسد قول باينكه اين حروف از اسرار و متشابهات قرآن مجيد است صحيح باشد زيرا اولا: تعريف متشابهات شامل بر آنها است ثانيا: روايات چنانكه ديديم مختلف است و متعارض بوده، و صلاحيتبراى تمسك ندارند. ثالثا: اقوال در مسئله بسيار متشتت و مختلف است و اتفاقى در ميان آنها نيست و بعلاوه هيچ يك از آنها چنانكه گفتهاند دليل و برهانى ندارد همانطور كه از قاضى ابوبكربنعربى نقل شده كه او بيش از بيست قول در مسئله ديده و كسيكه در تفسير اين حروف راى قطعى داده باشد نديدهاست (21) و همانطور كه علامه طباطبايى در خصوص اقوال دهگانه فرمودهاست كه آنها حدس و احتمالند و دليل و برهانى ندارند. (22)
قرائت
قرائت در لغتبمعناى تلفظ نامه و كتاب است و اسم فاعل آن قارى و جمع آن قراء بضم قاف است و به معناى مرور الفاظ بذهن بدون تلفظ نيز آمدهاست چنانكه در كتب لغت نوشتهاند.
قاموس: قراه و به كنصر و منع قرء و قرائة تلاه فهو قارىء و جمعه قراء و قارئين
لسان العرب: قرات الشيىء قرآنا جمعته و ضممتبعضه الى بعض و معنى قرات القرآن لفظتبه اى القيته و سمى القرآن قرآنا لانه يجمع السور
اقرب الموارد: قرء الكتاب نطق بالمكتوب فيه او القى النظر عليه و لم يجهر الكلام و ربما عدى بالباء قرء بالكتاب
قرائت در اصطلاح: قرائتخاصى را گويند يعنى قرائتى كه به قراء هفتگانه و يا دهگانه منسوب باشد كه در تلاوت قرآن ارائه دادهاند و چون قرآنها در عصر پيامبراكرمصلى الله عليه وآله وسلم و زمانى پس از آنحضرت بدون اعراب و لغتبوده متخصصين علم لغت و ادب آنها را با قواعديكه در دست داشتند تلاوت مىكردند و طبعا در ميان آنها اختلاف مىشده است و كتابهايى كه در موضوع قرائت نوشتهشده و كيفيت قرائت هر يك از آن را قراء بيان مىكردهاند مانند كتاب (التيسير فى القرائات السبع) تاليف ابوعمر دانى متوفاى سال 444 و كتاب (النشر فى القرائات العشر) تاليف حافظ ابىالخير مشهور به ابن الجزرى متوفاى سال 883 هجرى در اين دو كتاب محل اختلاف قراء كه در كيفيت تلفظ حروف و كلمات بودهاستبيان مىكنند.
قراء
اما قراء قرآن مجيد كه بعنوان قراء سبعة و يا قراء عشره نام گرفتهاند شرح حالشان دركتب تراجم و قرائات بطور گسترده آمدهاست ولى ما به لحاظ مقاله فقط به ذكر نام و تاريخ فوت و نام چند نفر از راويان آنها بسنده مىكنيم.
1 - عبدالله بن عامر دمشقى كه در زمان وليدبنعبدالملك قاضى دمشق بودهاست و در ميان قراء فقط او از عرب بودهاست (23) وى در سنه 118 هجرى از دنيا رفته و قرائت او را دو نفر بنام ابن ذكوان و هشام بن عمار روايت مىكنند (24)
2 - عبدالله بن كثير مكى: وى از تابعين بوده كه در سنه 120 درمكه معظمه وفات كردهاست و قرائت او را دو نفر بنام قنبل و بزى روايت مىكنند. (25)
3 - عاصم بن بهدله كوفى: وى از تابعين بوده و در سنه 127 و يا 129 هجرى در كوفه فوت كردهاست و قرائت او را دو نفر بنام حفص و ابوبكر بن عياش روايت كردهاند. (26)
4 - ابوعمروبنالعلاءالبصرى: وى كه نام او را زبان نيز گفتهاند در سنه 154 در كوفه فوت كردهاست و قرائت او را دو نفر بنام ابوعمرو و ابوشعيب از يحيى بن مبارك يرندى نقل كردهاند. (27)
5 - حمزه كوفى: وى فرزند حبيب و در سنة 156 هجرى فوت كرده و قرائت او را دو نفر بنام خلفبنهشام و خلادبنخالد با يك واسطه نقل كردهاند. (28)
6 - نافع مدنى: وى فرزند عبدالرحمن و اصلش از اصفهان بوده و در سال 169 هجرى در مدينه فوت كردهاست و قرائت او را دو نفر بنام قالون و ورش بلاواسطه نقل كردهاند. (29)
7 - كسائى كوفى: وى فرزند حمزه النحوى درسال 189 هجرى فوت كرده است وقرائت او را دو نفر بنام حفص بن عمر نحوى و ليثبن خالد بدون واسطه نقل كردهاند. (30)
دركتاب تيسير مىنويسد: گفته مىشود بجهت اينكه او در كساء خود احرام بسته كسائى خواندهاند.
8 - خلف بن هشام بغدادى: وى ملقب به بزار بوده و درسال 229 هجرى دربغداد فوت كردهاست و قرائت او را دو نفر بنامهاى اسحق و ادريس نقل نمودهاند. (31)
9 - يعقوب بن اسحاق: وى اهل بصره بوده و در سال 205 هجرى در 88 سالگى فوت كردهاست و قرائت او دو نفر بنامهاى رويس و روح نقل كردهاند. (32)
10 - يزيد بن جعفر: كنيه وى ابو جعفراست كه از اهل مدينه بوده و در سال 130 هجرى فوت شدهاست و قرائت او را دو نفر بنام عيسى و ابن جماز نقل كردهاند (33)
اين ده نفر كه ترجمه آنها اجمالا ذكر شد هفت نفر اول آنها از قراء سبعه مورد اتفاقند و سه نفر اخير از قراء عشره مورد اختلافند
قرآن كريم
شكى نيست در اينكه قرآن كريم نام يك سلسله الفاظى كه مواد و صور آنها از پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم اخذ شده و صحابه و تابعين آنحضرت آنرا نقل كردهاند بنابر اين بايد بحثشود كه آيا قرائت قراء سبعه و يا عشره بطور متواتر از آنحضرت نقل شده و يا دليل معتبرى بر صحت آنها ارائه گشته است.
علماء و دانشمندان د رتواتر قرائات اختلاف كردهاند و ما به تعدادى از موافقين و مخالفين اشاره مىكنيم.
كسانى كه موافق بر تواتر هستند: 1 - علامه حلى (ره) مىنويسد: با هر يك از قرائات سبعة مىشود قرآن را قرآئت كرد زيرا آنها متواترند. (34)
2 - شهيد اول (شيخ محمد بن مكى)مىنويسد: قرآئتبا هر يك از قرآئات متواتر جايز است اما با قرآئتشاذه جايز نيست و بعضى از اصحاب، قرائت ابو جعفر و يعقوب و خلف را منكرند ولى اصح آنست كه قرائات آنها نيز مانند قرائات سبعه معتبر است زيرا آنها هم متواترند. (35)
3 - حاجبى و عضدى مىنويسند: قرائات سبعة متواترند زيرا اگر متواتر نباشند نا چار بعضى از اين قرائات مانند مالك و ملك نبايد متواتر باشند و چنين چيزى صحيح نيست و باطل است آنگاه استدلال خود را توجيه مىكند. (36)
4 - احمد بن محمد مشهور به بناء: وى پس از آنكه از بعضى نقل مىكند قرائات عشره متواتر بلكه از ضروريات ديناست و آنها بر رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم نازل شده است مىگويد:قرائات سبعة بالاتفاق متواتر است و اصح اين است كه بگوئيم قرائات سهگانه ديگر نيز چنين است و اين مطلبى است كه ما از تمام شيوخ خود تلقى كردهايم. (37)
اما مخالفين: شهيد اول مىنويسد: مقصود از تواتر قرائات نه اين است كه همه آنها متواترند بلكه مقصود اين است كه قرائت متواتر در ميان آنها است زيرا بعضى ازقرائات - سبعة چه برسد به قرائات ديگر شاذند چنانكه بعضى از محققين تحقيق كردهاند. (38)
2 - ميرزاى قمى مىنويسد: اگر مقصود از تواتر قرائات اين باشد كه آنها با تواتر از پيامبر اسلام نقل شده باشد مشكل است چنانكه در قانون سابق گفتيم و اگر مقصود اين باشد كه ائمه اطهارعليه السلام قرائت آنها را تجويز فرمودهاند سخنى صحيح است، بلكه مىشود ادعاى علم كرد زيرا آن بزرگواران دستور دادهاند قرآن را همانطور كه مردم مىخوانند قرائت كنيد. (39)
3 - شيخ انصارى در (فرائد) و آخوند خراسانى در (كفاية الاصول) و شيخ حائرى يزدى در (كتاب الصلوة) و آية الله خوئى در (البيان) و ديگرى از علماى نزديك عصرما همگى معتقدند كه هيچ يك از قرائات تواتر ندارد ولى قرائت همه آنها جايز است. گرچه امام خمينى قدس سره در نماز قرائت آنجه را كه شايع در ميان مسلمين است مطابق احتياط دانستهاند آنچه بنظر مىرسد اينكه گفته شود: گفتار مخالفين تواتر،صحيح و مقتضاى ادله است و قرائات قراء سبعه يا عشره متواتر نيستند و آنها از رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم متواترا نقل نكردهاند و اين قول بجهاتى است كه مىبينيم.
1 - تراجم نويسان براى قراء، شيوخ و اساتيد زيادى كه در حد تواتر باشد ذكر نكردهاند پس در ميان پيامبر خداصلى الله عليه وآله وسلم و آنان تواترى ديده نمىشود گرچه ممكن استبين ما و قرآء تواترى باشد.
2 - خود قراء كه ناقلين قرائتند معدودند پس تواترى هم اگر باشد بجهت آنها قطع مىگردد
3 - بعضى از قراء مورد نكوهش بعضى از دانشمندان قرار گرفتهاند پس اگر تواترى در ميان بود نبايستى مورد ايراد قرار گيرد چنانكه از امام احمد نقل شده كه نماز جماعتبا امامى كه قرائتحمزه مىكند مكروهاست و از ابن مهدى دانشمند معروف نقل شده كه مىگفته من اگر قدرت داشتم كسى كه قرائتحمزه مىكند پشتش را بخاك مىماليدم. (40)
قرائات سبعه و جواز آن
قرائتبه هر يك از قرائات سبعه ظاهرا بى اشكال جواز آن و مورد اتفاق استبلكه بعضى از فقهاء نزديك عصر ما آنرا مطابق احتياط دانستهاست. (41)
آية الله خوئى مىنويسد: بزرگان علماى شيعى و سنى معتقدند به جواز قرائتبه هر يك از قرائات سبع و خواندن آنها د رنماز سپس مىنويسد: اخبارى از ائمه معصومينعليهمالسلام روايتشده كه شيعيان خود را به طور قطع دستور مى دادند كه به هر يك از قرائات شايع در آنزمان قرائت كنند. (42)
بنظر مىرسد: مطلب همانست كه علما فرمودهاند زيرا از رواياتى كه ائمه اطهارعليهمالسلام به شيعيان خود دستور دادند كه به قرائت متداول قرائت كنند بخوبى پيدااست كه به هر يك از قرائات سبع مىتوان در نماز و غير نماز اكتفا كرد زيرا وقتى شيعيان كه از بلاد مختلفند بشنوند كه وظيفه آنها خواندن قرائت متداول است قهرا موظف مىشوند به خواندن قرائت متداول در محلهاى خود كه خالى از قرائتسبعه نيستند.اما روايات در حد كثرت با تعبيرات مختلف دلالت دارند بر اينكه مىتوان قرائتشايع را در نماز و غير نماز قرائت كرد مانند:
1 - اقرا كما يقرء الناس يعنى تو هم بمانند مردم قرائت كن.
2 - اقرؤا كما تعلمتم يعنى طبق آنچه يادگرفتهايد قرائت كنيد.
3 - اقرؤا كما علمتم اين جمله را امام در جواب سئوال راوى كه عرض كرده بود من حروفى را از قرآن مىشنوم كه با آنچه مردم قرائت مىكنند مطابقت ندارد، فرمود: شما مطابق آنچه ياد گرفتهايد قرائت كنيد (43)
معلوم است قرائاتى كه مردم مىخوانند همان قرائات سبعة متداول در آنزمان بودهاست
قرائتبهتر
اما بهترين قرائت در ميان قرائات سبعه قرائت عاصم است كه از طريق ابى عبد الرحمان سلمى از علىعليه السلام ياد گرفتهاست كه خوشبختانه قرآن موجود بر اساس همان قرائت عاصم استو حفص روايت كرده كه عاصم به من گفت قرائتى كه ترا ياد دادم از ابى عبدالرحمن سلمى و او از على عليه السلام آموخته است. (44)
ابن جزرى مىگويد: عاصم در كوفه رياست قرائت را داشته و او جانشين ابى عبد الرحمن سلمى بوده و مردم بعد از سلمى براى ياد گرفتن قرائتبه او مراجعه مىكردند او جامع فصاحت و دقت و بيان و تجويد بوده و در زمان خود از بهترين صدا برخوردار بودهاست. (45)
و علامه حلى نيز فرموده: محبوبترين قرائات نزد من قرائت عاصم است كه از ابو بكر بن عياش نقل شده و قرائت ابىعمروبنابىالعلاء است. (46)
--------------------------------------------------------------------------------
1- اقرب الموارد، قاموس، لسان العرب، مجمع البحرين.
2- كشف المراد، ط،گلبهار، ص 196.
3- البيان، ص 20.
4- اتقان، ط، مكتبة الثقافيه بيروت، ج 2، ص116.
5- الميزان، ط، دارالكتب الاسلاميه، ج 1، ص72.
6- بيان اعجاز القرآن، ص 59.
7- فلسفه التوحيد و الولاية، تاليف علامه شيخ محمد جواد مغنيه، ص113
8- تجريد الاعتقادات، خواجه نصيرالدين طوسى.
9- يونس/ 38.
10- اتقان سيوطى، ج 2، ص 8، عن اشعبى انه سئل عن فواتح السور فقال ان لكل كتاب سرا و ان سرا فواتح السعد. ص 9، هذه الاقوال كلها راجعه الى قول واحد و هو انها حروف مقطعه.
11- تفسير برهان اول سوره بقره حديث 9 و در آن آمدهاست: ما نزل اليك هو الحروف المقطعة منها الف و لام و رميم.
12- تفسير برهان، ج 2، اول سوره اعراف.
13- معانى الاخبار، ص 19.
14- معانىالاخبار، ص 24.
15- معانى الاخبار، ص 21.
16- اتقان، ج 2، ص 9.
17- تفسير تبيان، اول سوره بقره.
18- مباحث فى علوم القرآن، ص 242.
19- رسالة الاسلام (كه از دارالتقريب قاهره منتشر مىشد)، ع 2، سنه 11.
20- مباحث فى علوم القرآن، ص 238.
21- اتقان، ج 2، ص 11، نقل از فوائد و حله قاضى ابن عربى.
22- تفسير الميزان، ج 18، ص 6.
23- التيسير، ط دارالكتب العربى لبنان، ص 6.
24- مدرك سابق و البيان تاليف آيةاللهالعظمى خويى،ص126، نقل از طبقات القراء، ج 1، ص 404.
25- التيسير، ص 4 و البيان، ص 128.
26- التيسير، ص 6 و البيان، ص 130.
27- التيسير، ص 5 و البيان، ص 133.
28- التيسير، ص 6 و البيان، ص 136.
29- التيسير، ص 4 و البيان، ص 139.
30- التيسير، ص 7 و البيان، ص 191.
31- البيان، ص 143، نقل از طبقات القراء، ج1، ص 155 و كتاب النشر فى القرائات العشر، ط دارالكتب العربى، ج 1، ص 190.
32- البيان، ص 144، نقل از طبقات القراء، ج2، ص38 و النشر، ج 1، ص186.
33- البيان، ص 146 و كتاب النشر، ج1، ص178.
34- منتهى كتاب الصلوة باب قرائت.
35- ذكرى كتاب الصلوة، واجب چهارم.
36- ايضاح الفرائد، تنكابنى، نقل از منهاج، ج1 ص193.
37- اتحاف فضلاءالبشر، ص 4.
38- بحرالفوائد، آشتيانى، ص 94.
39- قوانين، ج 1، ص 390.
40- تفسيرالبيان، ص 186.
41- العروة الوثقى، كتاب الصلوة.
42- البيان، بخش قرائات، ص 167.
43- وسايل، ط جديد، ج 4، كتاب الصلوة ص821.
44- البيان، ص95.
45- النشر، ج 1، ص155.
46- المنتهى، كتاب الصلوة، باب قرائت.
|
|
| چاپ این نسخه درجه: 0.00 چند مرتبه به این پست امتیاز داده اند: 0 مرتبه |