سيستم مديريت محتواي ياس/دفتر امام جمعه بخش چترود  

مطالب

خانه مشهور لیست اضافه

امام خمينـى; و الگـوهـاى ديـن شنـاختـى در مسـايل زنان

ارسال شده توسط: مدیربازدید شده: 990 مرتبه
دسته: بانوانتاریخ: 1388.11.04
 
امام خمينـى; و الگـوهـاى ديـن شنـاختـى در مسـايل زنان

سيدضيإ مرتضوى

حضرت امام خمينى, پـس از معصومان(ع) كه برگزيدگان خاص الهى اند, نسخه اى بـى مثال از شخصيتـى جامع است كه براى تبييـن و شناخت وى بايـد از زواياى متعددى نگريست و به تحليل و ارزيابـى و مقايسه پرداخت. حضرت امام, در چهره يك انقلابـى بزرگ, كسـى است كه يكـى از اصيل تـريـن انقلابها را تـا سـرمنزل پيـروزى رهبـرى كـرد. در مديريت و رهبرى, نظامى را پايه ريزى و در سالهاى دشـوار شكل گيرى و علـى رغم تـوطئه ها و مانع تراشيهاى بسيار, رهبرى كرد كه نسخه اى منحصر به فرد است. در مرجعيت دينى, يكـى از پرآوازه تريـن مراجع است و دامنه مـرجعيت ايشان بسـى فـراگير گشت. در مقام استادى و تدريـس, به تعليـم و تربيت صدها شاگرد در حوزه هاى مختلف اصول و فلسفه و اخلاق و عرفـان نشست. در نگـارش و بيـان, آثــارى را در زمينه هاى مختلف ارائه كـرد كه بـراى سالهاى سال سـرمايه مـراكز علمـى و محـافل فكـرى و پـاسخگـوى بسيارى نيازها خـواهـد بـود.

در اخلاق و عرفان و سلـوك معنوى, هم از بعد نظرى و هـم در ميدان عمل, به عنـوان يك عارف صاحب نظر, و سـالك عالـى مقـدار, در رديف يكى از اولياى عظيـم الشإن الهى, لنگر آرامش و ثبات ملتى شد كه جهان استكبار و سلطه جـويان شرق و غرب, عزت و آزادى آن را نشانه رفته انـد. حتـى در ادبيـات عرفـانـى, مجمـوعه اى از زيبـاتـريـن سروده هاى عميق عرفانى را بر جاى گذاشت و توان بالاى خويـش را در ايـن خصـوص نشان داد. در زندگى شخصى و سلـوك خانـوادگى در مقام همسر و پدر, نمـونه اى متعالـى و الگـويـى جاودانه از يك زندگـى موفق را ارائه داد.

اينها و ابعاد ديگرى از ايـن دست كه با يك نگاه كوتاه به شخصيت آن عزيز به چشـم مـىآيـد, و نيز زوايـاى پنهان و لايه هــاى عميق ديگرى از شخصيت امام كه گذشت زمان آن را آشكار خـواهد ساخت, هر كدام در جاى خـود بسيار مهم است و سرجمع نيز نسخه اى مـى شـود كه آن را ((امـام خمينـى)) مـى نـاميـم. امـا يكـى از مهمتـريــن و راهگشـاتـريـن ابعاد شخصيتـى امام و از يك منظر, مهمتـريـن بعد شخصيت ايشان, بعد ديـن شناسى و نوع نگرش ايشان به اسلام و تفسيرى كه از ديـن ارائه مى كنـد و چهره اى كه از اسلام ترسيـم مـى نمايـد مى باشد.

اگر از ايـن منظر به ويژگيهايى كه شخصيت استثنايى حضرت امام را شكل مى بخشد نگاه شود, انسانى خـواهيـم يافت كه بيشتريـن نسبت و عميق ترين و جامع ترين درك را از ديـن شريف اسلام دارد. انسانى با ايـن ويژگيها, اسلام شناسى كم نظير است كه در حوزه علم و عمل و در عرصه عملى ساختـن مكتب, نمـونه اى اعلى و شخصيتى بى مثال به شمار مـى رود. او در عرفان عملـى و رهيافتهاى شهودى كه از مسيـر دل و تصفيه درون به چنگ مـىآيـد, چنان كه قرآن كريـم بر رابطه روشـن ميان ((تقـوا)) و ((معرفت)) تإكيد دارد به شناخت شهودى بسيارى حقـايق نايل آمـده است.(1) حضـرت امـام, در ((عمق)), ژرف تـريـن حقايق و معارف را در مباحث عرفانى, فلسفى, اخلاقى و تفسيرى خـود ارائه كرده است و در ((سطح)), اسلام را دين زندگى, ديـن حكومت و سياست و ديـن مديريت جامعه و سامان بخشى به زندگى مادى و معنـوى بشر مـى دانـد. در جايـى حضرت امام اسلام را نه ديـن حكـومت بلكه اساسا مساوى بـا حكـومت به معناى عام و فـراگيـر آن مـى شمارد و احكام و مقررات آن را در واقع قـوانيـن اسلام و بخشى از حكومت و به منزله امـورى ابزارى بـراى اجراى حكـومت و بسط عدالت معرفـى مى كند.(2) طبعا فرآيند ديـن شناسـى انسانى شايسته و وارسته چـون حضـرت امام كه از ايـن منظر به ديـن و رهنمـودهاى آن مـى نگـرد, بسيار متفاوت است با نظريه پـردازى و در واقع ((تـوهـم پـردازى)) كسانى كه يا به خاطر فقر ناشـى از تحجر و بسته نگرى, اساسا ديـن را امرى منفك از سياست و مـديريت جامعه مـى شمارنـد, و يا از سر روشنفكرنمايـى و وارفتگـى سياسى ـ علمـى در نظريه نـويسـى, حتـى حكـومت و سياست و مديريت پيامبر اكرم(ص) و ائمه(ع) را نيز امرى زمينـى و غيـر الهى و خـارج از رسـالت ديـن و در حـوزه تشخيص و خـواست عرف و جامعه معرفى مى كنند و عهده دارى آن تـوسط پيامبران و امامان را تنها ناشـى از تـن دادن به خـواست مردم مى دانند; و در بيشتـر روزگـاران كه به گفته اينان, مـردمان چنيـن خـواست و اقبالى را نسبت به حكـومت انبيإ(ع) و ائمه(ع) نداشته اند, آنان نيز به تنها وظيفه و رسـالت خـود يعنـى ابلاغ ديـن بسنـــــــده كرده انـد!(3) اينك مجال پرداختـن مبسـوط به ايـن وجهه از شخصيت حضـرت امـام نيست. هـدف فقط اشـاره به ايـن است كه اولا اگـر به شايستگـى هاى كـم نظير حضرت امام در شناخت, قرائت و تفسير صحيح و جامع از ديـن و شريعت اسلامى تـوجه شـود, و ثانيا به جايگاهى كه ايشان از آن منظر حـوزه عمل ديـن و تـرسيـم و تفسير چهره شريعت مقدس مى پردازند تـوجه شود, و ثالثا اگر به نياز حياتى و گسترده جـامعه به فهم و شنـاخت درست ديـن و عرصه عمل و كـاركـردهاى آن تـوجه شـود, و رابعا اگر به تلاش تخريبـى و گمراه كننـده دو جبهه افراط و تفـريط, به تقصيـر يا از قصـور, در حـوزه ديـن شناسـى و تحليل منابع و تفسير مخصـوص شريعت, تـوجه شـود, و خامسا اگر به كـم كارى, نسنجيده گرى و يا جزئى نگرى محافل مسـوول در ارائه چهره ناب و بىآلايش ديـن (و در اينجا مشخصا در چارچوب قرائتى كه حضرت امام از آن دارنـد) و زدودن سليقه ها, خرافه ها و نظريه پردازيهاى التقاطى از سيماى تابناك و پاك اسلام, تـوجه شود, اذعان خواهيـم كرد كه مهمترين وجهه همت ما و لااقل يكى از مهمتريـن مسووليتهاى ما, آن هـم در سال بزرگداشت امام خمينى, شناخت ديـن و آموزه هاى شـريعت از منظر نگاه امام و در چارچـوب الگويـى كه آن بزرگـوار ارائه كرده است مـى باشـد. و پرواضح است روش اساسـى و منطقـى در نگرش به دين از ايـن منظر, دستيابى به اصـول و الگوهايى است كه چارچوب نگرش امام به مسايل دينى و احكام شريعت را ترسيـم مى كند و از اين طريق, دستيابـى به الگـويى جامع در ديـن شناختى امام و ترسيم نگره اى كامل و سازمان يافته از پيكره سالم و كامل ديـن كه در باور ما نظام ديـن نيز همچون ((نظام احسـن)) آفرينش, ((نظام احسـن)) در تشـريع و ضـابطه منـدى همه چيز است حتــى ((غرامت يك خـراش)); چنان كه در تعبيـر امام صـادق(ع) آمـده است.(4) اينكه مبادى رويكرد امام به ديـن شناختـى چيست و با كدام روش به تفسير و تحليل نصـوص و منـابع دينـى مـى پـردازد؟ و اينكه در هـــــرم ديـن شناختـى امـام كـدام عناصـر و اجزإ در ((قله)) و كـدام در ((دامنه)) و كـدام در ((قاعده)) قرار مـى گيرند؟ و جايگاه هر يك از اجزإ كليت ديـن كجاست؟ و ملاك وحدت و انسجام و ارتباط منطقى ميان اجزإ چيست؟

و پــرسشهاى بسيارى از ايـن دست, طبيعى است كه در موضـوع مهم و حياتـى ديــن شناختى از منظر انديشه و نگاه امام مطرح مـى شـود و بايد پاسـخ بيـابـد. امـا در ايـن فرصت چاره اى جز ميانبر زدن و پرداختـن مستقيـم به موضـوع ايــن نوشته نيست. و آن ((الگـوهاى ديـن شناختـى در حـوزه شخـصيت زنـان و مسايل آنان)) مـى بـاشـد. اما پيـش از پرداختـن به بحثهاى مـورد نظر, ناگزيريم چنـد نكته تـوضيحـى را بـازگـو كنيم.

1ـ چنان كه اشاره شد به نظر مى رسد عمده ترين و بلكه راهگشاتريـن كار در شناخت و شناسـانـدن انـديشه هاى امام در زمينه هاى مختلف, ارائه اصول و الگوهايى است كه از يك سـو تصويرى روشـن و جامع و حتـى الامكان سازمان يافته از انديشه امام و نگاه تفسيرى ايشان از ديـن را در آن زمينه ارائه دهـد و به دور از جزيـى نگرى و نگـرش تبعيضآميز به انـديشه ها و مـواضع آن بزرگـوار باشـد, و از سـوى ديگـر بتـوانـد ملاكـى براى عمل و هر چه كاربـردىتـر شـدن آن, و معيارى براى ارزيابى ديدگاهها و عملكردها باشد. ايـن است كه در ايـن مقـاله تلاش شـده است الگـوها و معيارهايـى بـراى نگـرش به جايگاه انسانـى اجتماعى بانـوان و مسايل آنان بر اساس انديشه و نظر امـام و مستنـدسـازى اجمـالـى آنها, ارائه شود.

2ـ نيز چنان كه اشاره شـد, وقتـى الگـوهاى ارائه شـده بـراى ما مـى تـوانـد به عنـوان ((الگـوهاى ديـن شناختـى)) مـورد استناد و استفاده قرار گيرد كه به شخصيت حضـرت امام و جايگاهـى كه از آن مـوضع, سخـن مى گـويند, و ايـن را تفسيـر مـى كننـد و شـرح و بسط مـى دهنـد, كـاملا تـوجه شـود. بسيارى انسـانها به تجزيه و تحليل مسـائل دينـى مـى نشيننـد, از زبـان اسلام سخـن مـى گـوينـــد, به نظريه پردازى و تفسير شريعت مى پردازنـد; به گـونه اى كه مـى تـوان گفت نسبت نظريه پردازى در دين و سخن گفتـن از شريعت و كتاب نويسى و پژوهشگرى در حـوزه مسايل دينى, بيـش از ساير علوم و موضـوعات است, امـا پـرواضح است كه نسبت و قـرابت اينها به حقيقت ديـن و واقعيت شـريعت, همه در يك سطح نيست, همه در يك مـــرتبه حجيت و قوتى كه مايه آرامـش وجدان دينى و پايبنديهاى شرعى باشد نيست و چنين انتظارى نيز نمى رود.

شخصيتهاى علمـى و انديشمندان و صاحب نظرانـى كه سخـن و نظر آنان در حـوزه احكـام دينـى, ((حجت)) بـاشـد و در حـوزه ((عقيــده و باورهاى دينى)) مايه آرامـش و تحكيـم پيوندهاى اعتقادى مـومنان باشد, طيف وسيعى را شامل نمـى شـود و بايد گفت در هر دوره گروهى محدود مى باشند و طبيعى است در ايـن گروه نيز كسانى كه انديشه و نظر آنان مبنـاى عمل جـامعه بـاشـد, انگشت شمـار خـواهنـد بـود.

حضرت آيت الله العظمـى امام خمينـى, از زبان ديـن و شـريعت, راه مى نمايند و به تفسير و تبييـن آمـوزه هاى دينـى مـى پردازنـد, در جايگاه كسى سخـن مى گـويند كه فقط بخشى از ويژگيهاى وى اينهاست: فقيه چيره دست, فيلسـوف, مفسـر, صاحب نظر در اخلاق و عرفان نظرى, عارف وارسته, و مرجع تقليـد, با همه لـوازم و شـرايطـى كه ايـن اوصاف دارد. سخن ايشان, سخـن يك نويسنده, سخنران, يا متفكر صرف يـا نظريه پـرداز محض يـا يك منتقـد و مصلح اجتمـاعى صـرف نيست.

انسانى در ايـن جايگاه, نمى تـواند و نبايد سخـن به مبالغه گويد يا به انگيزه جاذبه هاى تبليغاتـى و رضايت خاطـر ايـن شخص يا آن گروه و در خـوشاينـد مـريـدان, اظهارنظر كنـد. اگـر اضافه شـود امتيـازهـا و ويژگيهاى ديگـرى كه در امـام بـود و از وى نسخه اى منحصر به فرد ساخته بود, بـويژه انسانى كه علاوه بر اوصاف مذكور در جـايگـاه رهبـرى يك انقلاب و سپـس نظام, به تبييـن ديــــن و آمـوزه هاى شريعت مقدس مى پردازد, آن وقت به اهميت انديشه و نگاه امـام و قـرابت آن بـا حقيقت ديـن بيشتـر اذعان خـواهيـم داشت. اين است كه براحتى پاى ايـن ادعا مى ايستيـم كه ما از حضرت امام خمينـى كسـى را نزديكتـر و آشناتـر به شناخت اسلام و راه و رسـم اوليـإ عظيـم الشـإن آن (صلـوات الله عليهم) سـراغ نـداريــم.

3ـ موضوع ايـن نوشته همان گونه كه از عنوان آن پيداست ارائه آن دسته از الگـوها و معيارهايـى است كه در نگـرش به ديـن از منظر نگاه امام در حـوزه مسايل زنان, به دست مىآيد و مى تـواند مبناى داورى ما در ديـدگاه امام نسبت به ايـن دست مسايل قـرار گيـرد. نكته لازم به ذكر ايـن است كه آنچه در اينجا به عنوان اصول نگرش حضرت امام ارائه شـده است تنها سرفصلهاى عمده در ايـن مبحث است و بناى بـر استقـراى كامل و ارائه جامع همه آنچه مـى تـوانـد به عنوان يك اصل و معيار در ايـن زمينه به شمار رود نبوده است. آن كار كه تلاشى مفيد و راهگشا نيز خواهد بـود نيازمند فرصتى بيشتر و مجالـى متناسب با خـود است كه اينك از حـوصله بحث بيرون است. هميـن مقدار نيز بحث را به درازا كشانده است. لذا از محـورهايى چون ((تفاوتهاى حقوقى)), ((اسلام ديـن زندگى)), ((مسووليت برابر رشد)), ((تـوسعه و تحـديد بر اساس مصلحت)) كه براى ايـن نـوشته پيـش بينى و مطالعه شده بـود صرف نظر شد. شايد در فرصتـى ديگر به آنها نيز بپردازيم.

ان شإالله. در ايـن فرصت فقط به دوازده محـور پرداخته شده است. چه اينكه, شرح و بسط و مستنـدسازى هميـن الگـوها نيز به مجالـى بيشتر نيازمند است, بويژه كار مستندسازى ايـن اصول و الگوها از نقطه نظر منابع دينى و ادله و نصـوص قرآنى و حديثـى كه در اينجا به ذكر نمـونه هايى محدود بسنده شده است; در حالـى كه مـى دانيـم نوعا پشتـوانه ديـدگاههاى حضرت امام بـويژه آنگاه كه به عنـوان اصول و در سطحى كلى تر بيان شده است, حجـم وسيعى از ادله دينى و شـواهد قرآنى و حديثى است و پژوهشگرانى كه به مستندسازى مـواضع و ديدگاههاى آن عالم فرزانه مى پردازند نوعا حجـم زيادى منابع و ادله در اختيار دارند كه در تحقيقات خـود مى تـوانند از آن بهره برنـد. البته از انسان وارسته و پراستعدادى كه حـدود 80 سال از عمر شريف خويـش را در شناخت اسلام و درك حقايق آن و دانـش شهودى همراه با تعهد و تعبد كامل به موازين و آمـوزه هاى ديـن پرداخته است و آن همه مشمـول تـوفيق و عنايت الهى قـرار گـرفته است نيز چيزى جز ايـن انتظار نمى رود كه قلم و قدم او و بيان و حركت او, تـرجمـان حقـايق دينـى و احكـام شـريعت مقـدس بـاشـد.

4ـ الگـوهاى ارائه شده, به سليقه نـويسنده در سه بخـش آمده است; يكـى حـوزه كلام و انسان شناسـى, ديگرى خانـواده و تربيت و سـومى جامعه و فرهنگ مى باشد. ايـن تقسيـم بندى هر چند بر اساس همخوانى نسبـى ميان مباحث هر بخـش صـورت گرفته و مناسب دانسته شـده است ولـى امرى ناگزير نيست و مـى تـوانـد به گونه يا گـونه هاى ديگـر تقسيـم شـود; هدف, دسته بندى مطالب و تـوجه دادن به نـوع گرايـش سـرفصلها و عنـاويـن مـورد بحث بـوده است و نه بيشتر. آرزو و حتـى گمان نـويسنـده ايـن است كه ايـن مجمـوعه بتـوانـد چارچـوبـى از نگاه و انـديشه حضرت امام در حـوزه مسايل زنان را ارائه دهـد و ملاكهايـى را بـراى تبييـن مـوضـوعات جزئى تر و نيز ارزيابى عملكرد اجتماعى و روند جامعه انقلابـى ما در ايـن خصـوص پيـش روى نهد و در كنار ديگـر مبـاحث ويژه نامه, ((خط امام)) را در ايـن دست مسايل هـر چند به اجمال تـرسيـم كنـد. ان شإالله.

بخش اول

انسان شناسى و كلام

يكم:

انسانيت, عنصر مساوى و مشترك

يكى از الگوهاى اساسى در ديـن شناختى مسايل زنان, كه مى تـوان با نگرشـى كلامى از آن سخـن گفت ايـن اصل است كه زن و مرد در حقيقت انسانـى و آنچه وجه تمايز ميان ايـن حقيقت با سايـر ((انـواع)) مـى باشـد, هيچ تفاوتـى ندارند. هر دو از يك حقيقت مشترك سرچشمه گرفته و از يك حقيقت برخـوردارند و آن همان است كه ايـن موجـود داراى حيات را از ديگر جانداران جدا مـى سازد و حقيقت وجـودى وى قائم و بسته به آن است.

حقيقتـى كه در اشاره به آن از تعابيـرى چـون ((مـن)), ((تـو)), ((او)), ((خـود)), ((خـويشتـن)) و ((نفـس)) به صـورت مطلق بهره مى بريـم. و همان كه محور تعلق تكاليف و حقوق قرار مى گيرد. آنچه آدمى را از ديگر انـواع جاندار متمايز مـى سازد حقيقت انسانى او است و آنچه در مرحله تكليف و مسـووليت, مخاطب قرار مى گيرد همان حقيقت است. به عبارت ديگـر همان حقيقتـى كه آدمـى را در مـرحله ((تكـويـن)) و شكل گيـرى حقيقت وجـودى وى, اساس هستـى او و مايه تمايز او است, همان حقيقت در مرحله ((تشريع)) و مسـووليت دهـى و پاسخگـويى نيز ملاك و مخاطب قرار مـى گيرد و ((تكليف)) متـوجه او مـى شـود و اعضا و جـوارح تنها ابزارى براى عمل به تكليف هستند. قـرآن كريـم در هر دو مرحله, به صـراحت تفاوت ميان زن و مرد را نفـى مـى كند; هـم آنگاه كه از جايگاه انسانى زن و مرد در مرحله شكل گيرى حقيقت وجـودى آن دو سخـن مـى گـويـد, منشإيـى مشتـرك و حقيقتى يكسان را يادآور مى شود و هـم در مرحله اصل تكليف و عمل, آن دو را به عنـوان عنصـر انسـانـى مخـاطب مـى سـازد و در مقـام ارزشگذارى و پاداش عمل يكسان مى نگرد. قرآن كريـم هر دو نكته را در اين آيه جمع كرده است:

((يا ايها الناس انا خلقناكم مـن ذكر و انثى و جعلناكم شعوبا و قبائل لتعارفوا ان اكرمكم عندالله اتقيكـم)).(5) بخـش نخست آيه اشـاره به خـاستگاه اوليه آدميان دارد كه همه از يك نـر و ماده آفريده شـده اند و بخـش نهايـى آن ملاك ارزشگذارى و برترى آدميان علـى رغم داشتـن حقيقت مشترك را بيان مـى كنـد. ملاكـى كه كاملا در اختيار و به اراده خـود آنان است; يعنى عمل. اگر تفاوتى هست نه به خاستگاه و حقيقت مشتـرك آن دو, بلكه به واقعيات و ارزشهايـى بـرمـى گردد كه با كمال اختيار و خواست خـويـش به آن جامه وجـود مـى پـوشنـد. قـرآن كـريـم در جاى ديگر, پـس از آنكه نحـوه نگرش خردمندان به آفرينـش آسمانها و دستاورد نگرش انديشمنـدانه آنان همراه با خضـوع و كرنـش در مقابل حضرت حق و انديشناكـى آنان از عمل خـود كه مـوجب نگرانـى ايشان نسبت به آينده است و در نتيجه پناه جستـن به ذيل رحمت و غفـران الهى را بازگـو مـى كنـد, پاسخ خـداونـد را ايـن گـونه بيـان مـى فـرمـايـد:

((فاستجاب لهم ربهم انى لا اضيع عمل عامل منكم مـن ذكر إو انثى بعضكم من بعض));(6) ((خدايشان خواسته آنان را اجابت كرد كه مـن عمل هيچ عمل كننـده از شما را, مـرد باشـد يا زن, ضـايع و تبـاه نخواهم ساخت, همه از هم هستيد.)) ايـن همان حقيقت و اصل است كه حضـرت امام خمينـى بـر آن تـإكيـد دارد. آنجا كه مـى فـرمايـد: ((تاريخ اسلام گـواه احترامات بى حد رسـول خدا(ص) به ايـن مولـود شريف[ حضرت فاطمه(س]( است تا نشان دهد كه زن, بزرگـى ويژه اى در جامعه دارد كه اگر بـرتر از مرد نباشـد كمتـر نيست.))(7) قـرآن كـريـم نه تنها بـر يكسانى ميان زن و مرد ـ در حقيقت انسانـى ـ تـإكيـد دارد بلكه اساسـا آن را يكـى از نشـانه ها و آيات الهى همچـون آفـرينـش آسمانها و زميـن و آفـرينـش اصل آدمـى و تفاوت زبانها و رنگهاى آدميان مـى شمارد و در رديف بـرشمارى آيات الهى به يكسانـى ميان زن و مـرد از نقطه نظر انسانيت و حقيقت وجـودى, اشـاره مـى كنـد و هميـن همسـانـى را مايه سكـونت و انـس و الفت مى شمارد و اگر جز ايـن بـود چگـونه مى تـوانست دستمايه سكـونت و آرامش غريزى آدميان باشد:

((و من آياته إن خلق لكم مـن انفسكـم ازواجا لتسكنـوا اليها و جعل بينكـم مـوده و رحمه, ان فـى ذلك لايات لقـوم يتفكرون)).(8) تعبير ((مـن انفسكـم)) يعنى آفرينش از حقيقت و جنس خودتان, هـم از آيـات الهى است, هـم مايه سكـونت آدمـى است, و هـم دستمـايه انديشه ورزى انديشمندان. به همان سان كه آفرينش آسمانها و زميـن مايه و زمينه انـديشه آنان و دستيابـى به ايمان بـرتـر و حقايق بيشتـر است, يكسانى و همسانـى زن و مرد نيز چنيـن دستمايه اى را براى انـديشه ورزى آنان فراهـم ساخته است. حضرت امام در تإكيـد بـر هميـن حقيقت در جـاى ديگـر مـى فـرمـايـد:

((از[ نظر] حقوق انسانى, تفاوتى بيـن زن و مرد نيست زيرا كه هر دو انسانند و زن حق دخالت در سرنوشت خويـش را همچـون مرد دارد. بله در بعضى از موارد تفاوتهايى بيـن زن و مرد وجود دارد كه به حيثيت انسانى آنها ارتباط ندارد.))(9) بنابرايـن هر آنچه كه در تعارض با ايـن حقيقت مسلم قرآنى و اسلامى باشد حتى اگر در منابع دينى يا تاريخى جاى گرفته است نمى تـواند مورد قبـول باشد. وقتى آيات متعددى كه فقط بخشـى از آن در اينجا آمـد, زن و مرد را در حقيقت و هـويت انسانـى يكسان مـى شمارد و خاستگاه آن را يك زن و يك مـرد به يكسان معرفـى مى كنـد, ديگـر زن را نمـى تـوان فقط به عنـوان يك ((حامل)) و ((ظرف)) وانمـود كرد چنان كه برخى گفتند:

((و انما امهات الناس اوعيه)); مادران ظرفهايـى بيـش نيستند! و يـا آن ديگـرى كه در تعريضـى سيـاسـى گفت:

((بنونا بنـو ابنائنا و بناتنا بنـوهـن ابنإ الـرجال الاباعد)) فرزندان ما فقط فرزندان پسـران ما هستند, اما فرزنـدان دختـران ما فـرزندان مـردان بيگانه انـد! چه اينكه پذيرفته نيست در مقام تحقير شخصيت انسانى زن و كاستـن از وزن حقيقت و هويت وجودى وى, او را طفيلى و زائده اى از گل وجـودى حضرت آدم(ع) بشماريـم. حتى اگر در ظاهر برخى متـون دينى آمده باشد. و از هميـن روى است كه مى خـوانيـم امام صادق(ع) وقتى با چنيـن گفته اى ـ و بايد گفت با چنيـن خرافه اى ـ مـواجه مى شـود به شـدت برخـورد مـى كنـد. ملاحظه فرماييد ايـن روايت را كه زراره, آن محـدث و عالـم فرزانه, نقل مى كند:

((سئل ابـوعبـدالله(ع) عن خلق حـوإ و قيل له: ان اناسا عنـدنا يقـولـون: ان الله عز و جل خلق حـوإ مـن ضلع آدم الايسر الاقصى, فقال: سبحان الله و تعالى عن ذلك علوا كبيرا! إ يقول مـن يقول هذا: ان الله تبارك و تعالى لم يكـن له مـن القدره ما يخلق لادم زوجه من غير ضلعه؟! و يجعل للمتكلـم مـن اهل التشنيع سبيلا الـى الكلام إن يقول: ان آدم كان ينكح بعضه بعضا اذا كانت مـن ضلعه! ما لهولإ؟! حكـم الله بيننـا و بينكـم ...))(10) كسـى از امـام صادق(ع) در باره آفرينـش حـوا پرسـش كرد و گفت: ما دسته اى مردم را داريـم كه مى گويند: خداى عز و جل, حوا را از آخريـن دنده چپ آدم آفريد. امام(ع) فرمود: خداوند از ايـن سخـن براستى كه منزه و برتر است. آيا كسـى كه ايـن حرف را مى زند, معتقد است كه خداى تبارك و تعالـى تـوان نداشت كه براى آدم, همسرى را از غير دنده او بيافريند؟ و راه را براى سرزنـش گران بازمـى كند تا بگـوينـد: آدم اگر همسـرش از دنـده او بـوده است پـس خودش با خـودش آميزش مـى كرده است؟! ايـن گـويندگان را چه شـده است؟! خـدا ميان ما و آنان داورى كند ...))

دوم:

خوشبختى, فرا راه همه

از بديهى ترين الگـوهاى ديـن شناختى, در باورهاى دينى, يكسانى زن و مرد در دستيابى به هدايتى است كه در منطق ديـن مايه خـوشبختى واقعى است. راه سعادت به روى همه گشـوده است. كالاى خـوشبختى در بازار ايمان و عمل, در معرض گزينـش و خـريـد همگان است, بـى هيچ تفـاوتـى ميـان مـرد و زن. قـرآن و اسـاسـا ديـن, مـايه هـدايت ((انسان)) است و انسان است كه مخاطب آيه هاى هـدايت و سعادت است و جنسيت از عوارض بيرونـى و خارج از مقام تكليف به ((هدايت)) و تشـويق به كسب ((سعادت)) است. قـرآن خـود را ((هـدى للنـــاس)) مى شمارد. چه اينكه خود را ((هدى للمتقيـن)) مى داند و تقواپيشگى را در انحصار هيچ كـس نمى داند. آدمى, بـى هيچ تفاوتـى ميان زن و مـرد, مكلف به هـدايت است. آدمـى در طـريق هـدايت, راهــــى جز ((تقوا)) ندارد و مگر هدايت جز تقـوا و خداباورى و خـداترسـى و خـداخـواهـى چيز ديگـرى است. آدمى, چه زن و چه مرد, مـى تـوانـد آرزومند سعادت جاودانه باشد. ايـن راهـى است كه او برمـى گزيند: ((انا هـديناه السبيل, اما شاكـرا و اما كفـورا)).(11) و ايـن, چنان كه اشاره شد, از قطعى ترين و بديهى تريـن آمـوزه هاى دينـى و عقلـى است. جز ايـن در نظام آفرينـش كه آفريدگار آن آدمى را از سـر حكمت, و بـا اختيار و اراده عمل و نمايانـدن راه و بشارت و انذار آفـريـده است, نمـى تـوانـد بـاشـد.

يكـى از تعبيـرهاى زيباى قـرآن در بـاره سعادت حقيقـى كه اديان الهى همه به آن سـو فرا خـوانده اند ((حياه طيبه)) است; زنـدگـى پاكيزه. چه اينكه پـاداش بهشت كه ((جزاى احسـن)) الهى است بيان ديگـرى از ايـن سعادت جاودانه است. قـرآن كـريـم در چنـد جا به صـراحت به گـونه اى تشـويقآميز و در قـالب ارائه يك اصل, تــوجه مى دهد كه كسـى كه ((عمل صالح)) را از سر ايمان به جاى آورد, چه مـرد بـاشـد چه زن, به آن ((حيات طيب)) و به آن ((جزاى احسـن)) خواهد رسيد و ذره اى در باره او ستـم نخواهد شد. اين آيات هميـن حقيقت تـرديـدنـاپذيـر را بـازگـو مـى كند:

((من عمل صالحا من ذكر او إنثى و هو مومـن فلنحيينه حياه طيبه و لنجزينهم إجرهم بإحسـن ما كانوا يعملون)).(12) ((و مـن عمل صالحا من ذكر او إنثى و هو مومـن فاولئك يدخلون الجنه يرزقـون فيها بغيـر حساب)).(13) ((و من يعمل مـن الصالحات مـن ذكـر إو انثى و هو مومـن فاولئك يدخلون الجنه و لا يظلمون نقيرا)). (14) از ايـن روى طـى مراحل رشـد و ارتقاى به مراتب بالاتر انسانـى و دستيابـى به كمالاتـى كه مسيـرى بـراى وصـول به ((حياه طيبه)) و ((جزاى احسـن)) الهى است, امرى انحصارى نيست. ((عمل صالح)) عمل مردانه نيست. كما اينكه ((ايمان)), امرى مردانه نيست. به هميـن حقيقت و به امكان طـى منازل انسانـى و كمالات وجـودى اشاره دارد اين سخن امام كه مى فرمايد:

((براى زن ابعاد مختلفه است. چنانچه بـراى مـرد و بـراى انسان. اين ورق صـورى طبيعى نازل تـريـن مـرتبه انسان است و نازلتـريـن مرتبه زن است و نازلتـرين مرتبه مرد است. لكـن از هميـن مـرتبه نازل حركت به سـوى كمال است. انسان موجـود متحرك است, از مرتبه طبيعت تا مرتبه غيب, تا فنا بـر الـوهيت.))(15) اگر راه رشـد و كمال يابـى براى همه گشـوده است, قهرا جلـوه هاى رشـد و زمينه هاى اجتماعى آن نيز در انحصار قشـرى خاص نيست. هر آنچه در دستيابـى به آن ((حيات طيب)) كه قرآن به صراحت همه مـومنان را به آن فرا خـوانـده است, دخالت دارد, مشترك ميان زن و مرد است. ((يا ايها الذيـن آمنـوا استجيبـوا لله و للـرسـول اذا دعاكـم لمـــــــا يحييكـم)).(16) عبادت و كرنـش در مقابل خـداوند از آن همه است, دانـش و هنـر از آن همه است. بـروز و ظهور تـوانـــــــاييها و استعدادهاى آدمى از آن همه است.

((در علم و تقـوا كوشـش كنيد كه علـم به هيچ كـس انحصار ندارد, علم مال همه است, تقوا مال همه است و كوشـش براى رسيدن به علـم و تقـوا وظيفه همه مـاست و همه شماست. ))(17)

:سوم

عاطفه, نقطه عطف زندگى

در تبييـن چارچـوب نگرش حضـرت امام به مسايل زنان, نـوع نگاه و تحليل ايشان نسبت به موضـوعى كه همواره در تحليل برخى تفاوتهاى حقـوقى ميان زن و مرد, به عنوان يكى از ويژگيهاى بانـوان مـورد استناد قرار مى گيرد قابل توجه است و مى تـواند به عنـوان يك اصل در ديـن شناختـى مسايل زنان و تحليل شخصيت انسانـى آنان از منظر امام مـورد تـوجه قـرار گيـرد. قـوت عاطفه و گستـره احساسات در بانـوان كه بـرخـاسته از لطـافت اوليه روح و متناسب بـا بـرخـى مـوقعيتهاى ويژه آنـان است, در مقـايسه بـا قـوت عقلانيت معاش و خطـرپذيـرى مـردان, واقعيتـى است كه به صـورت نـوعى و اجمـــالا انكارناپذير است و ايـن خـود نشان از حكمت بالغه الهى در تدبير امر آفرينـش و سامان يافتـن معاش آدميان و احساس نياز متقابل و نقـش پذيـرى تكميلـى آنان, دارد. به عنـوان مثال, تـربيت و رشـد فـرزنـد و آمادگـى بـراى پذيرش آن همه دشـوارى از نقطه آغاز تا بزرگ شدن فرزند و قدم گذاشتـن به جامعه, دشواريهاى دوران حمل و بيدارخـوابيها و رسيـدگـى به امر تغذيه و نظافت وى به انگيزه و تـوان و تحملـى بيـش از آنچه عقل تـدبير و حسابگرى خـرد پـديـد مىآورد نياز است. تنها عشق و عاطفه است كه مـى تـوانـد انگيزه و تـوان پذيـرش آن همه دشـوارى را ايجاد كنـد و از آدمـى, عنصـرى خستگى ناپذير بسازد كه فرهادوار كـوه سختيها را با سرپنجه عشق و احساسات خـود از سر راه بردارد. آدمـى به نـداهايـى برخاسته از عمق جان و فراخـوانهايى از پررمز و رازتريـن لايه هاى روح انسانى خـود, نيازمنـد است تا او را به بـى هيچ چشمـداشتـى به استقبـال سختيها و ناگـواريها وا دارد. عقلانيت تدبير و خرد زندگـى چنيـن نيست كه بـراى همه آن مـراحل و همه دشـواريها و خطـرپذيـــريها ((تمكين)) كند و به قول مولانا:

پاى استدلاليان چوبين بود

پاى چوبين سخت بى تمكين بود

اين است كه در سخن زيبايى از امام باقر(ع)به نقل فرزند بزرگوارش امـام صـادق(ع) ايـن واقعيت را چنيـن مـى خـوانيم:

((ان الله تبـارك و تعالـى جعل للمـرإه صبـر عشـره رجال, فاذا حملت زادها قـوه عشره رجال اخرى));(18) ((خـداى تبارك و تعالـى به زن, صبر و تحمل ده مرد داده است; و زمانى كه باردار مى شـود, خـداونـد نيـروى ده مـرد ديگـر را نيز به وى مـى دهـد.))

پرواضح است كه وجه روشـن ايـن توان, زور بازو و قدرت ماهيچه هاى بدن او نيست. بلكه همان لايه هاى زيريـن روح و عمق جان او است كه او را قوت مى بخشد و در مقابل سختيها مقاوم مى سازد. ايـن مصداقى از همـان حقيقت است كه حضـرت امـام صـادق(ع) در سخـن راهگشـا و تإمل برانگيز ديگرى بيان فرمـوده است: ((ما ضعف بـدن عما قـويت عليه النيه));(19) ((هيچ تنى, نسبت به آنچه كه نيتـى استـوار و اراده اى قـوى براى آن وجـود داشته باشـد, دچار ضعف و ناتـوانـى نمـى شـود.)) آنچه مكمل خرد حسابگر مرد در راه بردن و تمشيت امر زنـدگـى است و مـوجب مـى شـود زن در برخـى صحنه ها كه از تـوان و انگيزه مـرد بيرون است به ايفاى نقـش بپـردازد همان لايه زيريـن روح و عاطفه عميق وى است كه نقطه عطف زنـدگـى در بسيارى صحنه ها و مـراحل است. و در واقع صحنه گـردان ايـن نقشها چيزى جز همــان سـرپنجه قـوى و استوار و نستـوه ((عاطفه)) زن نيست; همان كه در رهنمود امام صادق(ع) قـوت آن تا بيست برابر مرد شمرده شده است. و در سخـن امام, چنان كه خـواهد آمد, داراى ((تحملى چـون عرش)) معرفى گشته است.

هميـن ويژگى روحـى, وقتـى در صحنه جامعه, در قالب صحيح خـود به ايفاى نقـش مـى پردازد, جلـوه هايى از آيت الهى و حكمت ربانى را, هم در ((صحنه)) و هـم در ((صحنه گردانـى)), نشان مـى دهـد. بارها حضرت امام از نقـش ((صحنه گردانـى)) بانـوان در ميدان مبارزه تا پيـروزى سخـن گفته انـد كه نمـونه هايـى را بازگـو كـرديـم. آنچه زمينه اى شـد كه در نگاه امام از منظر عاطفه به عنـوان نقطه عطف زندگـى, به شخصيت زن و ديـن شناختـى مسايل آنان بپردازيـم, سخنى ديگـر از آن بزرگـوار است كه جلـوه ديگـرى از ايفاى نقـش عاطفه بانـوان در ((صحنه)) است. و براستـى چه كسـى را سراغ داريـم كه وقتى از قوت عواطف و احساسات بانوان سخـن مى گويد در ايـن سطح و به عنوان يك نقطه قـوت و يك محـور امتياز, به تحليل و تفسير آن بپردازد; عاطفه اى كه در خـدمت جنگ و جهاد مقـدس قرار مـى گيرد و ره تـوشه مجـاهـدانـى مـى شـود كه در پشت جبهه و در واقع, در پشت صحنه, دستهاى عاطفه و ايمان بانوانى را مى بينند كه نقـش جهاد و پيـروزى و شهادت را در دل آنـان رقـم مـى زنند:

((عواطفى كه در بانوان هست مخصـوص خـودشان است و در مردها ايـن عواطف نيست و لهذا آن چيزى كه در پشت جبهه از روى عواطف از بانـوان صادر مـى شـود بيشتر و بالاتر و ارزنده تر است از آن چيزى كه از مردها صادر مى شـود. به موجب عواطفى كه بانوان دارند آنها براى جبهه كارهاى بسيار مفيد انجام داده اند و انجام مـى دهنـد و از همه مهمتر اينكه بانـوان بعد از انقلاب با تمام كـوشـش و حفظ عفت و حفظ جهات اسلامـى,همقـدم بلكه پيشقـدم در امـور كشـــــور بوده اند.))(20)

بخش دوم

خانواده و تربيت

چهارم:

زنان, زيربناى فضيلتهاى انسانى

در جايگاه تربيت و رشد انسانى جامعه, ترديدى نيست بانـوان نقشى تعيين كننده و بـى بـديل دارنـد. به روشنـى پيـداست كه ايـن نقـش نمـى تـواند امرى تشريفاتى و يا حتـى قراردادى باشـد. دست حق در نظام زيبا و حكيمانه آفرينـش, زن را در چنيـن جايگاه و طبعا در چنيـن مسـووليتى قرار داده است. جايگاهى كه هيچ قانـون و قرارى نمى تواند كليت آن را ناديده بگيرد و هيچ شانه اى نمـى تـوانـد به جز خود وى, اين مسـووليت را بر خـود نهد. ايـن است كه از آن به نقـش بى بديل ياد مى كنيـم. و اين چنين است كه سخـن امام در ايـن باب كه بارها نيز بر آن تإكيد ورزيده اند, بيانـى از يك واقعيت تكوينى در ((نظام احسـن)) وجود و آفرينش آدمى و مناسبات انسانى اجتمـاعى آدميان است و تـرجمه اى است از آنچه در منـابع دينـى و نظام تشريع در شريعت مقـدس آمده است. اگر خـداى تبارك و تعالـى با صفت ((رب)) پرورش دهنده و رشـددهنـده جهان و جهانيان است, زن نيز در نظام الهى چه نظام تكويـن و ((هستى)) و چه دستگاه تشريع و ((بايستى)), مظهرى از هميـن وصف و نام مى باشد. در سخـن كوتاه امـا پـربـار و آسمـانـى حضـرت صـادق(ع) آمده است:

((اكثر الخير فى النسإ));(21) ((بيشتريـن خير و خوبى در وجـود بانـوان است.)) جلـوه اى از اين كلام آسمانـى در سخنان امام ايـن گونه آمده است: ((زن مربى جامعه است. از دامـن زن انسانها پيدا مى شوند.

مرحله اول مـرد و زن صحيح, از دامـن زن است. مـربـى انسانها زن است. سعادت و شقاوت كشورها بسته به و جـود زن است. زن با تربيت صحيح خودش انسان درست مـى كنـد و با تـربيت صحيح خـودش كشـور را آباد مى كند. مبـدإ همه سعادتها از دامـن زن بلنـد مـى شـود. زن مبدإ همه سعادتها بايد باشد.))(22) هميـن حقيقت را حضرت امام, در جاى ديگـر با تعبيـر ((عنصـر تابناكـى كه زيـربناى فضيلتهاى انسـانـى و ارزشهاى والاى خليفه الله در جهان است))(23) بـازگــو مـى كننـد. و بـرخـاسته از هميـن حقيقت است كه پيامبـر اكـرم(ص) دختـران را بهتـريـن فـرزنـدان آدمـى مـى شمـارنـد:

((خيـر اولادكـم البنـات.))(24) حضـرت امـام, بـا اشـراف عميق و همه سـويه اى كه بـر شـريعت مقـدسه از يك سـو, و مناسبات اجتماعى تربيتى جامعه دارند, يكى از محـورىتريـن آموزه هاى خـويـش را در بـاب مسـايل زنان و جـايگاه خـانـوادگـى و اجتماعى آنان, هميـن مـوقعيت اساسـى و زيربنايـى براى آنان مـى شمارنـد و سخت بـر آن تإكيد مـى ورزنـد. جالب است كه در اشاره به اهميت ايـن جايگاه, آن را با مقام تـربيتـى قرآن قرينه سازى مـى كننـد; هـم قـرآن را انسـان سـاز مـى شمـارنـد و هـم بـانوان را:

((قرآن كريـم انسان ساز است و زنان نيز انسان ساز. اگر زنان شجاع و انسـان سـاز از ملتها گـرفته شـونـد, ملتها به شكست و انحطـاط كشيده مـى شـونـد.))(25) از ايـن رو, به آن دسته از گفته هايـى كه زنان را سرچشمه هر فساد و آلـودگى و گناه و در يك كلمه ((منشإ شر)) و تيره بختى آدميان معرفـى مـى كنند حتـى اگر در ميان برخـى منابع دينـى باشد, بايد كاملا به ديده ترديد نگريست و حـداقل در برابر ظواهر آن متـون, بايد ايستادگى كرد و به گـونه اى از آنها بهره جست كه در تعارض آشكـار بـا مبـانـى قطعى قـرآنـى و دينـى نباشد. فضيل كه از ياران امام صادق(ع) است سخنـى از مردم جامعه خـود را ـ كه اينك نيز در فـرهنگ مـا بـى رونق نيست! ـ بـراى آن حضرت(ع) بازگفت.

سخـن ايـن بـود كه مردم مى گويند: در قيامت بيشتر دوزخيان, زنان هستند! امام(ع) در رد ايـن گفته به پاسخى نقضى و قابل فهم براى همه اكتفا كردند و فرمودند: ايـن چه سخـن بيجايى است؟! در حالى كه گاه يك مرد در آخـرت, با هزار نفر از زنان دنيا در كاخـى از در يكپارچه ازدواج مى كند! ((قلت له: شىء يقـوله الناس: ان اكثر اهل النار يـوم القيامه النسـإ. قـال: و انـى ذلك و قـد يتزوج الـرجل فـى الاخـره الفـا مـن نسـإ الـدنيـا فـى قصـر مــن دره واحده؟!))(26)

پنجم:

انسان, نيازمند الگو

در ديـن شناختـى شخصيت و مسايل زنـان, يك امـر حيـاتـى, مسـإله الگوسازى و الگـودهى است. براى كمتر كسى ترديدى در نقـش تربيتى و سازندگى الگـوها در زنـدگـى آدمـى وجـود دارد. اگر هيچ تحليل روانشناختى و دليل علمى بر نقـش اساسى الگوها در شكل گيرى شخصيت فـرد و نحـوه سلـوك او و نياز همه جانبه اى كه به الگـوها دارد, وجـود نداشته باشد جز همان تجربه گسترده اى كه هر فرد در زندگـى شخصى در ايـن خصـوص دارد و احساس نياز به الگـو و تإثير آن را عملا و از درون در خود يافته و مى يابد, در ضرورت اهتمام به ايـن مهم كفايت مى كند, بـويژه براى كسانى كه احساسات و عواطف قـوى و پرتإثير آنان احساس الگوخـواهى و زمينه تإثيرپذيرى از الگوها را در آنان دوچندان مى سازد. آدمى همـواره يك نگاه او به واقعيت مـوجـود خود است و نگاه ديگرش به نقطه اى است كه خـود را شايسته وصـول به آن مى داند. يا لااقل آرزوى دستيابـى به آن را دارد. يك چشـم به كـاستيها و استعدادهاى كنـونـى و يك چشـم به آرمـانها, اهداف و وضعيت مطلوبى كه براى خويـش ترسيـم مى كند دارد. هر كـس مى كـوشد فاصله ميان واقعيت مـوجـود و حقيقت مطلـوب را به حداقل بـرسانـد و ايـن اصلـى است مشترك ميان آدميان و تـرديـدى در آن نيست. نيك مـى دانيـم كه آنچه ميان آدميان متفاوت است واقعيتهاى متفـاوت ((مـوجـود)), و آرمـانها و واقعيتهاى بسيـار متفـــاوت ((مطلوب)) است. هر كسى شخصيت و واقعيت وجـود خـويـش را در آينه آينده به گـونه اى مى بيند و يا مى طلبـد و يا لااقل آرزو مـى كنـد, حتى اگر آرزويى دست نايافتنى باشد. خـوشبختى, همان حقيقت مطلوب, واژه اى نيست كه همه يك معنـا و يك تفسيـر از آن داشته بـاشنـد. تلاش عمده پيامبران الهى(ع) و سرآمـد همه آنان, پيامبر خاتـم(ص) و اوليإ اسلام(ع) آشنا ساختـن آدميان بـا چهره واقعى خـوشبختـى يعنى همان ((حقيقت مطلوب)) است كه كمال طلبى هر كـس آن را فرياد مـى كنـد و در پـى آن مـى باشـد. آدميان تفاوتشان در شكل دادن به شخصيت خـود و نحـوه سلـوك و حيـات, در تفسيـرى كه از ايـن واژه محبـوب ارائه مـى دهنـد و در مسيرى كه بـراى وصـول به آن ترسيـم مى كنند و در عواملى كه در ايـن مسير ـ كه گاه به درازاى يك عمر است ـ يار راه مـى شمارند و در سطح و عمق آگاهى آنان به آنچه در پى آنند مى باشد.

دراينها نيز ترديدى نيست. آنچه اينك در پى تإكيد برآنيـم ايـن است كه آدمـى همه, هـر كـس به فـراخـور و به مقتضاى جهان بينـى, باورها, و تحليل و تفسيرى كه به اجمال يا به تفصيل از خـوشبختى و حقيقت مطلـوب خويـش دارد, در نقطه اى از آينده زندگـى خـود كه لزوما عنصـر زمان در آن دخالت نـدارد و در واقع در نقطه اى ديگر از شخصيت و حيات انسانـى خـود, نمونه يا نمـونه هايى را در پيـش چشـم آينده نگر خود نصب مـى كند و آن را مركز ثقل همت و تلاش خـود قـرار مـى دهـد. نمـونه هـايـى كه از آن به عنـوان ((الگـو)) ياد مى كنيـم. الگوهايى كه در شخصيت خويش و در شكل گيرى كمالات انسانى خـود, دستيابى به آن را هر چند نسبـى, امرى شـدنـى مـى دانـد يا آرزوى آن را در سر مى پروراند.

الگويى كه مى تـواند جامع خـواستهاى آرمانى و مطلوب شخص باشد يا مجموعه اى از الگوها كه در تركيب خـود, چهره اى از الگـوى مطلـوب شخص را ترسيـم مى كند. اينجاست كه نقش الگو و ميزان تإثيرگذارى آن در شكل گيـرى و سلـوك آدمى نمايان مـى شـود. تلاش وى در هـر چه بهتر شناختـن الگو و پـى بردن به راز و رمزهاى مـوفقيت الگـو و كـوشـش براى كنار زدن موانع و هماهنگ سازى و تطبيق خـود با او و حتـى و لااقل آرزوى پيشـى گرفتـن از او, آغاز مـى شـود, آغازى كه پايان نـدارد, آغازى كه در مسير تا انتها و حتـى پـس از پشت سر گذاشتن الگو ادامه مى يابد.

الگـوها به فـراخـور جاذبه اى كه در شخص ايجـاد مـى كننـد نه فقط دستمايه نحـوه شكل گيرى شخصيت آدمى مـى شـونـد بلكه مايه اى بـراى تشخص اجتمـاعى و ميزانـى بـراى نمـود بيـرونـى وى و معرفــى او مى گردند. بـس است كه شخص براى معرفـى خـود, الگـوهاى شناخته شده خود را بازگـو كنـد. و ايـن خود زمينه اى براى افتخارخـوانيها و عاملـى بـراى خطكشيهاى اجتماعى و تمايز شخصيتـى آحاد جـامعه در ميان خود و جوامع در سطح جهانى خواهد بـود. و ايـن قاعده اى است نه براى فرد بلكه بـراى هـر جامعه اى كه در هيإت يك فـرد با يك هـويت جمعى ظاهـر مـى شـود و از ديگـر جـوامع متمـايز مـى گـردد.

و نيك مـى دانيـم آنچه نقطه مشترك و نخست در بحث الگـوخـواهـى و الگوسازى است, اصل ايـن نياز و اصل تإثيربخشى و اصل فراگيرى و گستره آن به پهناى همه آدميان است, اما نوع الگـو, خـوب يا بد, مثبت يا منفـى, ويرانگر يا اصلاح گر, همه و همه در مرحله بعد است و هميـن واقعيت است كه كار مصلحان را دشوار مى سازد و امر هدايت را در مسيرى ناهمـوار مـى افكند. و اينجاست كه الگـوهاى كاذب رخ مـى نمايد و جاذبه هاى وسـوسه گر و دلفريب آن, تشخيص سره از ناسره را بر بسيارى آدميان دشـوار مى سازد و كار را بر مبلغان ارزشهاى واقعى و تفسيـرگـران خـوشبختـى حقيقـى سخت مـى سـازد.

اديان آسمانى, و در چهره كامل آن, قرآن كريم, ايـن زمينه غريزى و ايـن نياز فطرى آدميان را فرصتى بس مغتنم دانسته و همواره در كنار رهنمودهاى خويـش و در جهت رسالت هدايتگرى خـود, نمـونه هاى عينى و الگوهاى تجربه شده بشرى را در پيش چشـم آنان گذاشته و در وصف آنان سخـن گفته و مستقيـم و غيـر مستقيـم آنها را در همـان نقطه هايى نصب العيـن آدميان قرار داده كه در دعوت خويـش, بشر را به آن نقطه مى خواند; مثالها و نمونه هايى از ميان خـود آدميان و از جنـس آنـان و در شكل و شمـايل آنـان.

نمـونه هاى عينـى را در حيات و ممـات الگـو شمـرده است و از هـر فرصتـى بـراى تـوجه دادن به آنان استفاده كرده است. تا آنجا كه براى نگاه به چهره آنان و حتـى براى نگاه به در خانه آنان ارزش قايل شـده و در ادبيات ديـن, براى آن ((ثـواب)) بـرشمـرده است.

يكى از الگـوهاى ديـن شناختـى در باره بانـوان و مسايل آنان, در نگاه حضرت امام خمينى ـ بـويژه با تـوجه به قـوت و گستره عواطف آنـان, كه طبعا استعداد بيشتـرى در جذب به الگـوهـا را پـديــد مىآورد ـ موضـوع مهم و حياتى الگوطلبى و الگـوسازى و نقـش شگرف آن در شكل گيرى شخصيت بانوان مى باشد. و ايـن در واقع تإكيدى بر رويه روشـن قـرآن و متـون دينـى است كه بـارها و بـارهـا مـورد استفاده قرار گرفته است. آيات متعددى در قالبهاى مختلف به ايـن سنت الهى در هـدايت بشـر تكيه كـرده و بارها نمـونه هاى عملـى و عينى از تاريخ و واقعيات هستى را با عنوان ((ضرب المثل)) بازگـو نموده و به اين شيوه نيز تـوجه داده است. گاه از شيوه خود ايـن گونه ياد مى كند:

((و لقـد ضـربنـا للنـاس فـى هذا القـرآن مـــــن كل مثل لعلهم يتذكرون));(27) براى مردم در ايـن قرآن, در هر زمينه اى نمونه و مثل آورديـم تا شايد ياد كنند و بپذيرند. و گاه براى پيامبر(ص) مثالـى را بازگـو مى كند تا براى مردم بيان كند.(28) گاه مثالها را به صـورت عام و براى همه بازگو مى كند و گاه نيز به الگوسازى و معرفـى نمـونه, چه نيك و چه بد, از جمع زنان مى پردازد. در دو آيه, پشت سـر هـم, نخست, دو نمـونه از زنـان زشت كـــردار را كه اتفاقا هر دو نيز در خانه وحـى و در كنار پيامبرى از پيامبـران الهى بـودند مثال مىآورد; زن نوح و زن لـوط. آن دو با اينكه به تعبير آيه در عقـد همسـرى و در اختيار دو نفـر از بنـدگان صالح الهى بودند, اما ايـن فرصت و موقعيت, نتوانست زمينه اى براى رشد ارزشهاى انسانـى و ارتقاى معنـوى آنان گردد. دست به خيانت زدند و نتيجه ايـن شد كه همراه ديگر دوزخيان راهـى آتـش شـدند. سپـس براى مـومنان, آسيه همسر فرعون و مريـم دختر عمران را به عنوان نمـونه و الگـو معرفـى مـى كند كه اولى علـى رغم حضـور در دستگاه فـرعون به مـوسـى(ع) ايمان آورد و بهشت را و نجـات از فـرعون و رفتـار او را طلب كـرد و ديگـرى, آن بـانـوى عبـــادت پيشه اى كه خـودنگهدار بـود و عيسـى(ع) را مـادرى كـرد.

((ضـرب الله مثلا للذيـن كفروا امرإت نـوح و امرإت لـوط كانتا تحت عبـدين مـن عبادنا صالحيـن فخانتاهما فلـم يغنيا عنهما مـن الله شيئا و قيل ادخلا النـار مع الـداخليـن و ضـــرب الله مثلا للذيـن آمنـوا امرإت فرعون اذ قالت رب ابـن لـى عندك بيتا فـى الجنه و نجنى من فرعون و عمله و نجنـى مـن القـوم الظالميـن و مريم ابنت عمران التى احصنت فرجها فنفخنا فيه مـن روحنا و صدقت بكلمات ربها و كتبه و كـانت مـن القـانتيـن)).(29) حضـرت امـام مى فرمايد:

((ما بايـد سرمشق از ايـن خاندان[ خانـدان پيامبر(ص]( بگيريـم; بانوان ما از بانـوانشان و مردان از مردانشان, بلكه همه از همه آنها.))(30) و در جـاى ديگـر تـإكيـد مـى فـرمـايـد:

((الگـو حضـرت زهـرا سلام الله عليها است. الگـو پيغمبـــر اسلام است.))(31)

معرفى صحيح و جامع الگوها

آنچه گفته شد تإكيدى مجدد بر نكاتى است كه براى همه روشـن است و جاى ترديد نيست و حضرت امام نيز بر هميـن اصل تإكيد دارنـد. آنچه نكته اساسـى سخـن مـى بـاشـد, تفسيـر درست و تحليل جامع از الگـوهـايـى عينـى است كه اسلام ارائه كرده است.

مهم, پرهيز از يكسـويه نگرى و تلاش براى شناختـن كامل و شناساندن درست به جامعه است.

مهم ايـن است كه اولا بتـوانيـم شخصيتهايـى را كه بحق به عنـوان الگـوهاى جامع و اطمينان بخـش و حتى متصل به وحى به جامعه معرفى مى كنيـم, شاخصهاى ((اسـوه)) بـودن در قالب ادبيات و فرهنگ قابل فهم و قابل عمل و تـإسـى ارائه دهيـم و ايـن جز به مـدد شناخت درست تـاريخ و زمان, و تـوان تفكيك ميان ((محتـوا)) و ((قالب)) شخصيت و سلـوك انسـان اسـوه امكـان نخـواهـد داشت.

به عنوان مثالى روشـن و ساده, همه مى خـوانيـم كه صديقه كبرا(س) در خـانه بـا آسيـاى سنگـى دستـى, آرد تهيه مـى كرده است.

((محتـواى)) اصلى قابل تإسـى ايـن عمل چيزى جز ارزش خانه دارى, كمك به همسر, و تلاش براى تـوليد, نخـواهـد بـود و ((قالب)) آن, دستاسى است كه حتـى مـوجب جراحت دست آن بانـوى بزرگ(س) مى شـود. دستـاس, خصـوصيتـى نـدارد. در همـان دوره نيز, ايـن فـرض كه به شيـوه اى ديگـر از گنـدم, آرد تهيه شـود, چيزى از آن محتـــــوا نمـى كاست. آنچه زمان آن را عوض مـى كنـد قـالبهايـى است كه ارزش محتـوا را ندارد و لزوما قابل تإسى نيست. نمـونه ديگر سخنرانى حضرت(س) در مسجد مدينه است.

بروشنـى پيـداست محتـواى قابل تإسـى آن, نكاتـى از قبيل ضرورت دفاع از حق, پيشگيـرى از ستـم, شناسانـدن حقايق و معارف, رسـوا ساختـن عاملان گمراهى, و در عين حال حفظ كرامت و عفاف و وقار زن مسلمان و نكاتـى از اين دست است. ايـن محتوا مى تـواند در محيطى غيـر مسجـد بـاشـد, در دانشگاه يا شـركت در اجتماعات مـردمـى و راهپيماييها, در مجامع جهانـى, در رسانه هاى گـروهـى, در مجالـس قانـونگذارى و يا پيـش از خطبه هاى نمازجمعه بـاشـد. و از هميـن منظر است كه ميان حضـور صديقه كبرا(س) در مسجد مدينه و سخنرانى در پـس پرده, با حضور آن بزرگوار به همراه على(ع) و فرزندان در مقابل يكايك خانه هاى مهاجـران و انصار در مـدينه و تإكيـد بـر حقانيت على(ع) و استمداد براى احقاق حقـوق از دست رفته, تفاوتـى نيست.

ايـن اولا, و ثانيا و مـوكدا شرط ديگر آن است كه تصـويرى جامع و گـويـا بـى هيچ اعمـال سليقه اى از شخصيت الگـو ارائه دهيـم.

جزئى نگرى, و معرفى تبعيضآميز در ابعاد گوناگـونى كه شخصيت جامع الگـو دارد, و يك يا چند بعد را تإكيد ورزيدن و ابعاد ديگر را به فرامـوشـى سپردن, بروشنـى پيـداست كه اگر در كـوتاه مـدت نيز بتـوانـد برخـى اهـداف مقطعى را بـرآورده سازد اما در درازمـدت نمى تـواند پاسخگوى نيازهاى همه جانبه جامعه باشد. و حتى اگر از منظر باورهاى دينـى نيز شخصيت الگـو, از هر نظر مـورد احترام و تجليل باشـد و علقه هاى قلبـى مـردم با وى قـوت داشته باشـد اما راهگشايى و هدايتگرى مـورد انتظار را نخـواهد داشت. كـوتاهى در معرفـى درست و جامع از شخصيت الگـو است كه يك دختـر مسلمان, از سر نادانى در باره ((الگـوى زن)) در ايـن روزگار, سخنـى را بـر زبان مىآورد و از صداى جمهورى اسلامى پخـش مى شود كه موجب ((كمال تإسف و تإثـر)) حضـرت امام مـى گردد و به تعبير ايشان ((انسان شرم دارد بازگو نمايد.)) و از نقطه نظر شرعى, گـوينده را تا لبه اعدام پيـش مـى بـرد.(32) و اينچنيـن است كه حضرت امام, به شـرح ابعادى از شخصيت و سلـوك حضـرت فاطمه(س) به عنـوان شخصيت الگـو مى پردازد:

((اگر شما زنها هم و زنهاى ما هـم همه, كشـور ما همه, پذيرفتند كه امروز روز زن است; يعنى روز تـولد حضرت زهرا كه آن وقت و آن كمـال و آن وضعيت را دارد, پذيـرفتنــد كه روز زن است, به عهده شما مسائل بزرگـى از قبيل مجاهده, كه حضـرت مجاهـده داشته است, حضرت به اندازه خـودش كه در ايـن ظرف كـوتاه مجاهده داشته است, مخـاطبه داشته است بـا حكـومتهاى وقت, محـاكمه مـى كــــرده است حكـومتهاى وقت را, شما بايـد اقتـدإ به او بكنيـد تا پذيـرفته باشيد كه اين روز, روز زن است. يعنـى روز تـولد ايـن حضرت, روز زن است, زهد و تقـوا و همه چيزهايى كه داشته است و عفافى كه او داشته است و همه چيز. شما بايد اگر پذيرا شـديد, آنها را تبعيت كنيـد و اگـر تبعيت نكـرديـد, بـدانيـد كه شمـا داخل در روز زن نيستيد.))(33)

ششم:

خانواده,نهادى محورى و اصيل

وقتى از منظر نگاه امام خمينى به ديـن شناختى زنان و مسايل آنان مى نگريـم, اصالت نهاد خانواده به عنوان مايه سكونت و انس جويى و محبت ورزى زن و شوهر و جايگاه امـن و آماده تربيت فرزندان از يك سو, و شرافت و مقام مادرى و مسووليت خطير ولى بـس پرارزش آن از سـوى ديگر, جلوه اى ويژه و جايگاهى محـورى دارد. عنايت و اهتمام خاصـى كه آن فقيه فـرزانه و ديـن شناس بزرگ تـاريخ اسلام به ايـن نهاد بـويژه مقـام مادرى دارد, محـور ((خـانـواده ـ مـادر)) را بروشنـى در نگاه و انديشه هر كـس كه از منظر نگاه امام به ايـن محـور مى نگرد, از نظر مـوقعيت آن و مسـووليتهاى ناشى از آن, به يكـى از حياتـى ترين و زيربنايـى تريـن نهادها و مـوقعيتهاى بشرى درمـىآورد, و از نظر شـرافت و ارزش در قله خـوبيها و سـرآمـــد ارزشها قرار مـى دهـد. و امام در ايـن باب سخـن بسيار دارد و در اينجا به اندكى بسنده خواهد شد.

مدينه فاضله اى كه اسلام ترسيـم مـى كنـد و جامعه مـدنـى و تـوسعه همه جانبه كه اينك به عنـوان يك آرمان جهانـى براى ملتهاى مختلف و از جمله امت بزرگ اسلامـى درآمـده است, بـدون حضـور سازنـده و فعال ((نهاد مقـدس خانـواده)) و بـدون منظور ساختـن همه شروط و لوازمى كه شكل گيرى و تحقق ((خانواده مطلـوب)) براى جامعه اسلامى ايجاب مى كند, امكان ندارد.

خانواده به عنـوان يك نهاد فـراگيـر اجتماعى, هسته اوليه جامعه به شمار مـى رود و خـاستگـاه مـوقعيت ممتـاز و ويژه آن به خصـوص جـايگـاه مـادرى, فقط رهنمـودهاى دينـى نيست. افزون بـر آن همه آمـوزه هايـى كه در جهت شكل گيرى صحيح, تعييـن مسـووليتها, راه حل مشكلات و تحكيـم پيـونـدهاى خانـوادگـى, صادر شـده است, منافع و ارزشهاى گسترده اى كه در ايـن نهاد هويداست, به عنـوان واقعياتى ملمـوس, بـراى همگان روشـن است. ايـن است كه در سخنـى از حضـرت رضا(ع) مى خـوانيـم كه اگر در باره ازدواج حتـى آيه اى نازل نشده بـود و سنت و روايتـى نيز وجـود نداشت, همان نيكى به خـويشان و انـس و الفتى كه با ديگران در آن وجود دارد به اندازه اى هست كه انسان عاقل و خـردمند, به آن رغبت كنـد و انسان مـوفق و كاردان به سوى آن شتاب ورزد:

((لـو لـم تكـن فـى المناكحه آيه منزله و لا سنه متبعه, لكان ما جعل الله فيه مـن بر القريب و تإلف البعيد, ما رغب فيه العاقل اللبيب و سـارع اليه المـوفق المصيب. ))(34) پيشتـر آورديـم كه قرآن كريـم خاستگاه غريزى و فطرى پيـوند زناشـويى و تشكيل ايـن نهاد را آفـرينـش زن و مـرد از يك حقيقت (مـن انفسكـم) و عشق و مهربانى (مـوده و رحمه) و آرامـش خاطر (لتسكنوا اليها) مى شمارد و آن را از جمله ((آيـات)) الهى معرفـى مـى كنـد.(35) و در جـاى ديگـر جايگاه زن و شـوهر و نسبت ميان آن دو را با استعاره زيبا و گـويـاى ((لبـاس)) يكـديگـر بـودن بيـان مـى كنـد.

در ايـن نهاد, ((مـرد)) در مـوقعيتـى قـرار مـى گيرد كه به بيان نبـوى(ص), پـس از اصل ديـن, فايـده اى برتر و منفعتـى بزرگتر از داشتـن همسـرى مسلمـان و سـازگـار و مسـووليت شناس, نبـرده است.

و ((زن)), پس از اصل ديـن كه نياز فطرى انسانها و حاكـم بر همه آنهاست, تا بالاتـريـن مـرتبه بـركت و سـودمنـدى قـرار مـى گيرد:

((ما استفاد امـرو مسلـم فائده بعد الاسلام افضل مـن زوجه مسلمه, تسـره اذا نظر اليها, و تطيعه اذا امـرها و تحفظه اذا غاب عنها فى نفسها و ماله.))(36) قداست ايـن نهاد, برخاسته از جايگاه آن و عنايت ويژه اى است كه خداوند بزرگ در قلـم ((تكـويـن)) و رقـم ((تشريع)) به آن داشته و دارد. بنگريد اين سخـن شريف پيامبر(ص) كه هيچ نهادى در اسلام را در پيشگـاه خـداونـد دوست داشتنـى تـر و عزيزتـر از نهاد خـانـواده و پيـونـد زنـاشـويـى نمـى داند:

((مـا بنـى فـى الاسلام بنـإ احب الـى الله تعالـى و اعز مــــن التزويج)).(37) و قداست و شرافت آن از يك سـو تا آنجاست كه اگر مرد بدون هيچ مانعى, با اينكه در محل خـود به سر مـى برد, شب را در بيرون از خانه به سـر بـرد و در جاى ديگر استـراحت كنـد, در سخـن امام(ع) عيـن نامروتى و خلاف جـوانمردى است.(38) و از سـوى ديگر در سخـن نبـوى(ص) و رهنمود علوى(ع) براى زن به مثابه صحنه جهادى است كه او جهادگر آن ميـدان است. (39) و ارزش رسانـدن يك جـرعه آب به همسـر به جز پـاداش اخـروى, از يك سـال روزه دارى و شب زنـده دارى برتر است.(40) بارها حضرت امام در تإكيد بر اينكه اسلام ديـن زندگى است و براى همه زوايا و جـوانب زندگى برنامه و چـارچـوب دارد, مثـال تشكيل خـانـواده را شـاهــــد آورده است:

((احكام شرع, حاوى قوانيـن و مقررات متنوعى است كه يك نظام كلى اجتماعى را مى سازد. در ايـن نظام حقـوقـى, هر چه بشر نياز دارد فراهـم آمـده است; از طـرز معاشـرت با همسايه و اولاد و عشيره و قوم و خـويـش و همشهرى, و امور خصوصى و زندگى زناشويى گرفته تا مقررات مربـوط به جنگ و صلح و مراوده با ساير ملل, از قـوانيـن جزايـى تـا حقـوق تجارت و صنعت و كشاورزى. بـراى قبل از انجـام نكاح و انعقاد نطفه قانـون دارد و دستـور مى دهد كه نكاح چگـونه صورت بگيرد و خـوراك انسان در آن هنگام يا موقع انعقاد نطفه چه باشد, در دوره شيرخـوارگى چه وظايفـى بر عهده پدر و مادر است و بچه چگـونه بايد تربيت شـود, و سلـوك مرد و زن با همـديگر و با فرزندان چگـونه باشد. براى همه ايـن مراحل دستـور و قانون دارد تا انسان تـربيت كنـد.))(41) شرح ايـن حقيقت بارها در كلام حضرت امام آمده است, از جمله:

((شما وقتـى اسلام را ملاحظه مـى كنيـد به حسب ابعاد انسـانيت او, طـرح دارد, قـانـون دارد, از قبل از اينكه انسـان به ايـن دنيا بيايـد, قبل از اينكه پـدر و مادر انسان ازدواج كنـد, طرح دارد براى اينكه ايـن بذر را خـوب تربيت كنـد, طرح دارد اسلام. زن را چه جور انتخاب كنيد, شـوهر را چه جـور انتخاب كنيد, در وقتى كه ازدواج مـى كنيد چه وضع باشد, با چه آداب باشـد, در وقت لقاح چه آداب باشد, در وقت حمل چه آداب باشـد, مثل يك زارعى كه يك تخـم زراعت را مى كارد و مـواظبت مـى كند كه زميـن خـوب باشـد, آب, آب سالـم باشد, به مـوقع برسد, ساير تربيتها تربيتهاى نباتـى باشد كه درست تربيت بشـود, اسلام براى تربيت انسان از قبل ازدواج پدر و مادر شروع كرده است, زمين را يك زميـن سالـم مطهر مـى خـواهـد بـاشـد, زوج را يك زوج سـالـم صحيح انسـان صفت انتخـاب بكند.

بعد هـم آداب ديگر تا وقتى كه متـولد مى شود و آداب رضاع و آداب حمل و رضـاع و تـربيت در دامـان مـادر و تـربيت در پيـش پـدر و تـربيتهاى بعدى كه دنبـال ايـن مـىآيـد.))(42)

هفتم:

شرافت مادرى, ارزشى بى همتا

شإن مادرى, و شرافت و مسـووليتـى كه ايـن جايگاه دارد و تـوجه ويژه اى كه در متون دينى به منزلت مادر, نقـش و تإثيرگذارى آن, و طبعا مسـووليتهاى وى شـده, انعكاس خاصـى در بيانات حضرت امام يافته است تا آنجا كه عطـوفت و رحمت نهفته در ديـدگان مادر را, بـارقه رحمت و عطـوفت رب العالميـن شمـرده و يك شب مادر نسبت به فرزند را از سالها عمر پـدر ارزنده تر دانسته است. خداوند بزرگ, در قرآن كريـم در دو مـورد وقتـى سفارش احسان و نيكـى به پدر و مادر را يادآور مـى شـود به دوران دشـوار باردارى مادر و تـولـد فـرزنـد و شيـرخـوارگـى آن اشاره مـى كنـد و در يك مـورد آن, از ((انسان)) مـى خـواهد كه شكرگزار او و پـدر و مادرش باشد.(43) و بروشنـى پيـداست كه چرا حضرت امام, شغل مادرى را شريفتريـن شغل مى شمارند:

((اين مادر كه بچه در دامـن او بزرگ مى شود, بزرگتريـن مسـووليت را دارد و شـريفتـريـن شغل را دارد, شغل بچه دارى.

شريفتريـن شغل در عالـم بزرگ كردن يك بچه است و تحـويل دادن يك انسان است به جامعه. ايـن همان بـود كه خداى تبارك و تعالـى در طول تاريخ بـراى انبيا فـرستاد. در طـول تاريخ از آدم تا خاتـم انبيا آمدند انسان درست كنند.))(44) و اينچنيـن است كه در سخـن نبـوى(ص) هيچ شيـرى بـراى فـرزنـد, بهتـر از شيـر مــادر نيست:

((ليس للصبى لبن خير مـن لبـن امه.))(45) و ارزش دوران باردارى و شير دادن, با مرزبانـى در راه خـدا برابرى مـى كند و اگر ايـن دوران دشوار منجر به فـوت مادر شـود, جايگاهى چـون شهيد خـواهد داشت و ايـن سخنـى است كه به نقل اميـرالمـومنيـن(ع), پيـامبـر اكـرم(ص) در پـاسخ زنـى فـرمـود كه پـرسيـد:

پـس زنان را از ارزش جهاد چه بهره اى است؟(46) التزام به نگرشـى كه حضـرت امـام به ديـن و معارف اسلامـى دارد و شنـاخت الگـوهاى رفتارى دينى از منظر آن بزرگـوار, در گرو شناخت همه انديشه ها و رهنمـودهاى امام و پـايبنـدى به همه آمـوزه هاى ايشان است. تنها نگاهـى كـوتاه به بيان امام در شرح شإن مادرى و مسـووليت خطير آن و رسالتى كه هيچ چيز نمى تواند جايگزيـن آن گردد و نيز شرافت و ارزشى كه ايـن جايگاه در نگاه امام به فراخور اهميت و نقش آن دارد, هيچ ترديدى باقـى نمى گذارد كه مادرى و مسـووليتهاى ناشـى از آن, يك محـور اساسـى و بدون جايگزيـن در حركت جامعه اسلامى و سلامت آن مـى باشد و هر چقـدر به دانـش و آگاهـى و رشـد و پيشرفت جامعه افزوده گـردد بـايـد ايـن ركـن, رفعت بيشتـرى يابـد و از استحكـام و استـوارى فزونتـرى بـرخـوردار گـردد.

و طبعا لـوازم و مقتضيات آن بيشتر مراعات شـود. يك جامعه اسلامى و انقلابـى كه به تعادل رفتـارى و آگاهـى درست و بينـش تـوحيـدى همه جـانبه دست يـافته بـاشـد همـواره در سيـــــــاستگذاريها و برنامه ريزيهاى خـود, شإن و مسـووليت و نيز شرافت و ارزش مادرى را يك اصل محـورى و بـى بديل مـى شمارد و به مقتضاى آن به تنظيـم مناسبـات اجتماعى و سـامـان دادن امـر جـامعه و مـردم و حكـومت مـى پـردازد; اصلـى جـارى در همه صحنه هـا و حـاكـم بــــــر همه بـرنامه ريزيها. زيربناى معرفتـى و دينـى و ارزشـى ايـن امر نيز كاملا روشـن است. همه تلاشهاى فردى و اجتماعى حتى تشكيل حكومت در نگاه ديـن, بايد در يك نقطه به هـم برسند و پيوند بخـورند و آن هـدايت و تربيت انسان است. اسلام نيز ((براى ساختـن انسان آمـده است. كتاب آسمانـى اسلام كه آن قرآن مجيد است, كتاب تربيت انسان است. ))(47)

و چه كسـى شايسته تر و مـوثرتر از مادر براى ايـن هدف. چه اينكه اگر انسان زاده نشـود, موضوعى براى هدايت وى و رسالت ديـن باقى نمـى مانـد. و اينچنين است كه حضرت امام در شـرح ايـن شإن و در تبيين هميـن نقـش و مسـووليت, چنان كه به اشاره گذشت, در فرازى بسيار زيبا و از منظرى عرفانـى ـ تربيتـى به فرزند خـود مرحـوم حجت الاسلام والمسلميـن حـاج سيـد احمـد خمينـى مـى نـويسنـد:

((حقـوق بسيار مادرها را نمى تـوان شمـرد و نمـى تـوان به حق ادا كـرد. يك شب مـادر نسبت به فـرزنـدش از سـالها عمـر پـدر متعهد ارزنـده تر است. تجسـم عطـوفت و رحمت در ديـدگان نـورانـى مادر, بارقه رحمت و عطوفت رب العالميـن است. خداى تبارك و تعالى قلب و جان مادران را با نور رحمت ربـوبيت خـود آميخته آن گونه كه وصف آن را كـس نتـوان كرد و به شناخت كسى جز مادران درنيايد و ايـن رحمت لايزال است كه مادران را تحملـى چـون عرش در مقابل رنجها و زحمتها از حال استقرار نطفه در رحـم و طـول حمل و وقت زاييدن و از نـوزادى تا به آخر, مرحمت فرمـوده, رنجهايـى كه پدران يك شب آن را تحمل نكنند و از آن عاجز هستند. اينكه در حـديث آمده است كه ((بهشت زيـر قـدمهاى مـادران است))(48)

يك حقيقت است و اينكه با ايـن تعبير لطيف آمده است براى بزرگـى عظمت آن است و هشيـارى به فـرزنــدان است كه سعادت و جنت را در زير قدم آنان و خاك پاى مبارك آنان جستجـو كنيد و حرمت آنان را نزديك حرمت حق تعالـى نگهداريـد و رضا و خشنـودى پروردگار سبحان را در رضـا و خشنـودى مادران جستجـو كنيـد.))(49) و صـد البته, چنان كه در كلام امام صادق(ع) آمـده است, خـوشا به حـال كسـى كه مادرش پاكدامـن و عفيف باشد.(50) جلوه اى از ايـن سخـن جعفرى(ع) را در ايـن فراز از سخنان امام مـى خـوانيـم; فرازى كه استدلالـى روشـن و انكارناپذير را در خود دارد و بارها حضرت امام در ايـن باره سخن گفته اند:

((شما خانمها شرف مادرى داريـد كه در ايـن شـرف از مـردها جلـو هستيد و مسووليت تربيت بچه در دامـن خودتان داريد. اول مدرسه اى كه بچه دارد, دامـن مادر است. مادر خوب, بچه خوب تربيت مى كند و خـداى نخـواسته اگر مادر منحـرف باشـد, بچه از همان دامـن مادر منحرف بيرون مىآيد و چـون بچه ها آن علاقه اى كه به مادر دارند به هيچ كـس ندارند و در دامـن مادر هستند تمام چيزهايـى كه دارند, آرزوهايـى كه دارند خلاصه مـى شـود در مادر و همه چيز را در مادر مـى بيننـد, حرف مادر, خلق مادر, عمل مادر, در بچه ها اثـر دارد.

لامحاله يك بچه در دامن مادر كه اول كلاس است, ايـن دامـن اگر يك دامـن طاهـر پاكيزه مهذب باشـد, بچه از هميـن اول كه دارد رشـد مـى كنـد, با آن اخلاق صحيح و با آن تهذيب نفـس و با آن عمل خـوب رشد مى كند. بچه وقتى در دامـن مادرش هست مى بيند مادر اخلاق خـوش دارد, اعمال صحيح دارد, گفتـار خـوش دارد, آن بچه ها از همان جا اعمالـش و گفتارش به تقليـد از مادر كه از همه تقليـدها بالاتـر است و به تزريق مـادر كه از همه تزريقها مـوثـرتـر است, تـربيت مى شود.))(51)

بخش سوم

جامعه و فرهنگ

هشتم:

زن و مرد, نقش تكميلى متقابل

يكـى از نكات محورى در انـديشه ديـن شناختـى حضرت امام در حـوزه مسايل زنان تـوجه به ايـن اصل است كه زن و مرد همان گونه كه در نظام آفـرينـش و ساختار تكـوينـى زنـدگـى آدمـى ((نقـش تكميلـى متقابل)) دارند و در ايـن خصوص و با تـوجه به جايگاه و نقشى كه هر يك از آن دو دارند, هيچ كـدام فرع بر ديگرى نيستنـد و تفاوت در نقـش به مقتضاى حكمت بالغه الهى و ضرورت آن در نظام آفرينش, به معناى اصل بـودن يكـى و فرعى تلقـى شدن ديگرى نيست, در نظام تشريع و تنظيـم مناسبات اجتماعى و جايگاه انسانى اجتماعى هر يك از آن دو نيز, مكمل يكـديگـرنـد و يك محـور اسـاسـى در تحليل و تبييـن تفاوتهاى قـراردادى و اعتبارى نيز هميـن نقشهاى تكميلـى است كه خـاستگاه آن عمـدتا تفـاوتهاى سـاختـارى هـر يك در نظام آفـرينـش مـى باشـد و در واقع يك تقسيـم كار طبيعى را مـى طلبـد.

خـاستگاه بخشـى از نقشهاى متفـاوت تكميلـى, چنان كه اشـاره شـد اقتضائات طبيعى هـر يك از طـرفيـن است. اما بخشـى از آن نيز به عرف و عادات اجتماعى و اعتباراتـى برمى گردد كه فرد يا جامعه به هـر دليل آن را بـراى خـود پذيـرفته است. اينكه به عنـوان مثال مادر, به صـورت غريزى احساس مى كند بايد از كودك خـود حمايت كند يا به او شيـر بـدهـد, اعتبـارى و بسته به قـراردادهاى اجتماعى نيست; با ايـن تفاوت كه در اولـى با پـدر مشترك است و در دومـى تنهاست, اما اينكه زن اجمالا نمـى تـواند بـدون مـوافقت شـوهر از خانه خارج شود يا شـوهر نمـى تـواند برخلاف قرار اوليه, زن را از شهر محل سكـونتـش به جايـى ديگر منتقل كند, امـورى است كه خـود آنـان در چـارچـوب قـرارهـاى عام يـا خـاص پذيـرفته اند.

بهر روى, ترديدى نيست كه موضوع ((نقـش تكميلى)) در نظام آفرينش آدمى, و پيوندهاى اجتماعى و تنظيم روابط انسانى, از عام تريـن و ملموس ترين موضوعات است و كسى اصولا در صدد ترديد در ايـن واقعيت نيست تا نيازى به تإكيد بـر آن باشـد. آنچه مـورد تإكيـد است يكى اين است كه در ايفاى نقش تكميلى و در قرار گرفتـن هر يك از زن و مرد در ايـن جايگاه كه ((مكمل)) ديگرى مى باشند, يكى اصل و ديگرى فرع نيست, يا هر دو اصلنـد يا هر دو فـرع. قرآن كريـم به صـورت عام و فراگير همه انسانها را در خـدمت يكـديگر مـى شمارد; خـدمت متقـابلـى كه زاييـده نيـاز متقـابل است:

((إهـم يقسمـون رحمه ربك نحـن قسمنا بينهم معيشتهم فـى الحياه الدنيا و رفعنا بعضهم فـوق بعض درجات ليتخذ بعضهم بعضا سخريا و رحمه ربك خير مما يجمعون));(52)

((آيا اينان رحمت پـروردگـارت را قسمت مـى كننـد! مـا ميانشـان, امكانات زنـدگـى اشان را تقسيـم كـرديـم و آنان را بـر يكـديگـر بـرتـريهايـى داديـم تـا يكـديگـر را به خـدمت گيـرنـد, و رحمت پروردگارت از آنچه آنان گرد هـم مـىآورند بهتر است.)) مفاد آيه شريفه تقسيـم بندى جامعه به افراد بادرجه و افراد بـى درجه, يعنى افرادى كه فقط ديگران را به خدمت و ((تسخير)) مـى كشند و افرادى كه فقط به خـدمت و ((تسخيـر)) ديگـران درمـىآينـد نيست. نيــاز متقـابل است كه تسخيـر متقـابل را در پى دارد.

شرايع الهى نيز در صـدد هـدايت بشـر به تنظيـم روابط و مناسبات عادلانه اجتماعى و معرفى ((حقوق متقابل)) اعضاى جامعه بـوده اند.

تبييـن تكاليف و مسـووليتهاى متقابل اجتماعى و تقسيـم وظايف در جهت ايجاد روابط عادلانه, كارى است كه در حـوزه مسـووليت انبيإ الهى بـوده است. نمـود روشـن, عميق و گستـرده آن در شكلــــــى سـازمان يافته همـراه بـا حقـوق و تكـاليف معيـن, در قـالب نهاد خانـواده شكل مى گيرد و ايفاى نقـش تكميلـى هر يك از زن و مرد و سمت و سوى ايـن رابطه تسخيرآميز, نه فقط در سطح ايجاد زمينه هاى همزيستـى مسالمتآميز, بلكه پاسخگـويى به نـدايـى است كه از عمق فطـرت و از نهان عواطف, غرايز و وجـود آدمـى به گـوش مـى رسـد و ((مايه)) آرامـش و سكونت نفـس را مى طلبد.(53) ايـن است كه قرآن كريـم در خصـوص رابطه و نقـش تكميلى زن و مرد, طبعا در چارچـوب نهاد خانـواده, آن را مايه سكـونت طرفيـن و در فضايـى آكنده از مودت و مهربانى مى شمارد:

((و مـن آياته ان خلق لكم مـن انفسكـم ازواجا لتسكنـوا اليها و جعل بينكـم مـوده و رحمه)).(54) و هميـن نقـش را در شكلـى كاملا رسمـى, در قالب روابط همسرى با ايـن بيان كه هر كـدام ((لباس)) ديگرى است بيان مى دارد:

((هـن لباس لكم و انتـم لباس لهن)).(55) و يا آنگاه كه بر ايـن اصل الهى تإكيد مـى ورزد كه خداوند عمل هيچ عمل كننده اى را ضايع نمـى كنـد, چه مـرد باشـد چه زن, بلافاصله با تعبير ((بعضكـم مـن بعض)) به همزادى زن و مـرد و نقـش تكميلـى آن دو, ولـى بــا يك خاستگاه انسانى, اشاره مى كند.(56) جلـوه اى از ايـن نقـش متقابل تكميلى را در ايـن فراز از بيانات حضرت امام به وضوح مى بينيـم:

((خدمت مردها هـم بسيارش مرهـون خدمت زنهاست. در مردها يك حسـى است كه اگر ببينند زنها بيرون آمـده از خانه ها براى يك مقصـدى, اگر قوه شان يكى باشد, ده تا مى شـود و در مملكت ما ايـن طـور شد كه بانوان همدوش بلكه جلـوتر از مردها از خانه ها بيرون آمدند و در ايـن راه اسلامى زحمت كشيدند و رنج ديدند, جـوان دادند, شوهر دادند, برادر دادند, معذلك رنج كشيـدند, عمل كردنـد, پشتيبانـى از اسلام كـردنـد و مـردها هـم بسيارى به تبع زنها ايـن كـار را كردند.))(57) حضرت امام اين واقعيت را با هميـن مضمـون در چنـد جـاى ديگـر نيز بيان كـرده انـد اما نكته قـابل تـوجه آن است كه ايشان يك عامل اساسـى در حـركت و قيام خـودشان و استمرار آن را هميـن حضور و فداكارى بانوان مى شمارند. يعنى حضور و حركت زنان, انگيزه حركت امام و ادامه آن. ايـن نكته اى بود كه حضرت امام در 13 بهمـن 57, يك روز پـس از بـازگشت به ايـران يـادآور شـدنـد:

((روز سكـوت نيست, روز فعاليت است; هر كـس در هر منصبى كه هست, در هر مقامـى كه هست نبايـد ساكت باشـد. ايـن فـريادى كه اينها مى زنند, زنها را شما ببينيد چه فرياد مـى زننـد, مردها چه فرياد مـى زنند, اينها پشتـوانه شما هستنـد. ((شكـر الله سعيهم)) اگـر اينها نبـودند, ما هيچ قدمى برنمـى داشتيـم, اينهايند كه مـن را وادار مى كنند به قدم برداشتـن.))(58) و اينچنيـن است كه يك ماه پـس از آن, در حالـى كه انقلاب روزهاى نخست پيروزى را مى گذراند, همه را مرهون بانوان مى شمارند:

((ما همگـى مـرهـون شجـاعتهاى شمـا زنـان شيـردل هستيـم.))(59)

بنابـرايـن, زن و مـرد, هم در جامعه و روابط اجتماعى, و هـم در فضاى خانه و در مناسبات خانوادگى, دو وجـود مكمل يكديگرند و نه دو قطب مخالفـى كه وجـود هر يك, عرصه را بر ديگرى تنگ مـى كند و به ناگزير يكى بايد حذف شـود و يا كاملا در خدمت ديگرى باشد. از ايـن رو در شناخت و تنظيم مناسبات اجتماعى و خانوادگى ميان زن و مرد و معرفـى وجهه انسانى اجتماعى آنان, حضـور و نقـشآفرينى هر يك بـدون ديگـرى را بايـد ناقص شمرد و صـد البته كه انسانها در موقعيتها و شرايط متفاوت, وظايف و حقـوق متفاوت دارند و در كسب شايستگيهاى ارادى چـون ايمان, علـم, تقوا و جهاد, كسانى برترند كه شـايستگـى بيشتـرى كسب كننـد, چه زن و چه مـرد.

((ما نهضت خـودمان را مديـون زنها مى دانيـم. مردها به تبع زنها در خيـابـانها مـى ريختنـد, تشـويق مـى كـردنـد زنها مــردان را. خودشان در صفهاى جلو بـودند. زن يك همچو موجودى است كه مى تواند ... يك قـدرت شيطـانـى را بكشـد.))(60)

نهم:

ارزشهاى وجودى, ميزان شخصيت

يكى ديگر از الگوهاى ديـن شناختى در حوزه مسايل بانوان, توجه به ملاكها و معيارهـاى حقيقـى در ارزشگذارى شخصيت و وزن انسـانـى و اجتماعى, افـراد است. آنچه حضـرت امـام, در ايـن خصـوص يـادآور شـده انـد جلـوه اى از معيارهاى روشـن اسلام و تـإكيـدى بـر مفاد رهنمـودهايـى است كه در آيات و روايات و در سيـره معصـومـان(ع) آمـده است. آنچه اساس شخصيت يك انسـان را شكل مـى دهـد فضـايل و ارزشهايـى است كه در عمل اكتسابـى خـود و بـر اساس اراده و تلاش خويـش به دست مىآورد. عواملى چون رنگ, زبان, خويشاوندى, و جنس, تنها در شناخت آدميان و تمـايز ميان آنـان دخـالت دارد و نه در ميزان ارزشهاى وجـودى و شخصيتى. قـرآن كريـم وقتـى از آفـرينـش آدميان از يك مرد و زن سخـن مى گـويد, هـم, يكسان بـودن آنان در منشإ آفرينش را يادآور مى شود و هـم اينكه ايـن منشإ, فقط مرد يا فقط زن نيست, بلكه ((مـن ذكـر و انثـى)); مـرد و زن با هـم. آنچه خـاستگاه تمايز در ايـن مـرحله و شاخه شـاخه شـدن و قبيله قبيله گشتـن آدميان يعنـى ((و جعلنـاكـم شعوبا و قبـائل)) است, امكان شناخت يكـديگـر و تفاوت گذارى ميان آنان در ايـن مقطع است كه جزء نخستيـن و ضـرورىتـريـن نيازهاى زنـدگـى اجتماعى و حتـى خانوادگى است.

همان كه قـرآن بـا تعبيـر ((لتعارفـوا)) از آن ياد مـى كنـد. تا اينجا, عوامل تمايز نوعا طبيعى و خارج از اراده و خـواست اوليه خـود افراد است و به هر حال ملاك و ميزانـى براى ارزشگذارى نيست و اينچنيـن است كه در ايـن مـرحله هيچ تفـاوتـى ميان آدميان در پيشگاه خـداونـد نيست چرا كه همه آفريده او و رابطه وجـودىاشان با آفريدگار يكسان است. آنچه وجه تمايز و در واقع ميزانـى براى ارزشهاى وجـودى و شخصيتى انسان, زن يا مرد, به شمار مى رود همان است كه قرآن در پى اشاره به يكسانى آفرينـش و تفاوتهاى طبيعى و خاستگاه آن, با تعبير ((ان اكـرمكم عنـد الله إتقيكـم)) از آن ياد مى كند.(61) ((تقـوا)) در معناى حقيقـى و گسترده آن كه اينك مجال پـرداختـن به شـرح آن نيست, شامل پايبنـدى به همه مقـررات دينى و احكام الهى و همه ارزشهاى دينى مـى گردد. لذا اگر در جاى ديگرى از فضيلت جهاد و تفاوت مجاهدان و قاعدان سخـن مـى گـويد و تصريح مـى كند كه خـداونـد ((جهاد))گران را بـر ((قعود))پيشگان, برترى ويژه اى داده است, در واقع يك مصداق روشـن از تقواپيشگى و كسب ارزش جهاد است.(62) اگـر از تمـايز ميـان ((عالــــــم)) و ((جـاهل)) و طبعا بـرتـرى ((عالـم)) بـر ((جــاهل)) و در واقع, ((علـم)) بر ((جهل)) سخـن مى گـويد, ميزانـى را ارائه مـى دهد كه امرى اكتسابى است و جنسيت ملاكـى براى دستيابـى به آن نيست.(63)

آيـات چنـدى نيز كه تفـاوتهاى ارزشـى ميـان آدميـان را يـادآور مى شـود, مثالها و نمونه هايى را كه شاهد مـى گيرد امـورى خارج از جنسيت است. ((خبيث)) و ((طيب))(64), ((اعمـى)) و ((بصيـــر)) و ((ظلمـات)) و ((نـور))(65) و ((زنـدگـان)) و ((مـردگـان))(66), ((بهشتيان)) و ((دوزخيـان))(67), ((مـومـن)) و ((فـاسق))(68) و مـوارد چند ديگرى كه در عدم همسانى و تمايز آشكار ميان دو دسته از مـردمـان بيان كـرده است.(69) فهم تفـاوت ميـان نمـونه هـا و تمثيلها نيز امـرى است وجـدانـى كه قـرآن به داورى وجـدان خـود مـردمـان وانهاده است و نيـازى به استـدلال ندارد.

اگر قرآن كريـم از تفاوت و مراتب متفاوت آدميان در نظام آفرينش نيز سخـن گفته, يكى به ايـن هدف شمرده است كه تفاوتها, منشإ و مـوجب احسـاس ((نيـاز متقابل)) و در نتيجه ((خـدمت متقـابل)) و تنظيـم و تقـويت مناسبات و روابط اجتماعى باشد, و همه در خـدمت هم باشند,(70) و ديگرى به ايـن هدف كه زمينه آزمون آنان فراهـم آيـد.(71) كما اينكه در تنظيـم روابط اجتمـاعى و مناسبـات ميان آدميان كه طبعا بـر اساس جعل و در چارچـوب قـرارهاى اعتبـارى و ((نظام تشـريع)) مـى باشـد بـر همسانـى زنان و مـردان در اختصاص داشتـن دستاورد هر يك به خـود, تإكيد مى ورزد و هر يك از آن دو را صاحب ارزشها و سرمايه هاى مادى و معنوى خـود مى داند و كسى را نـرسـد كه چشمـداشتـى به سهم يـا كسب ديگـرى داشته بـاشـد:

((و لا تتمنـوا ما فضل الله بعضكـم علـى بعض للـرجـال نصيب ممـا اكتسبـوا و للنسإ نصيب مما اكتسبـن)).(72) و اگر در جايـى نيز پـس از تإكيـد بـر يكسانـى و همسانـى ((حقـوق)) با ((تكاليف)) زنان, در چارچـوب روابط زناشـويى (به حدس قـوى) يا فراتر از آن در مناسبات اجتماعى (به احتمالـى), به يك نـوع برترى مردان بـر زنان حكـم داده است(73), در مقـام تشـريع و چـارچـوب ((تـدبيـر منزل)) يـا ((تنظيـم روابط اجتمـاعى)) است كه طبعا مسـووليتهاى سنگين ترى متـوجه مردان است و پرواضح است كه ايـن تمايز ربطى به ارزشهاى اكتسابـى هـر يك از آن دو, در زمينه هايـى كه اسلام آنها را مـايه ارزش مـى دانـد; نـدارد. و به بيـان علامه طبـاطبـايـى: ((ان الاعمال التى يهديها كل مـن الفريقين الى المجتمع هى الملاك لمـا اختص به مـن الفضل, و ان مـن هذا الفضل مـا تعيـن لحــوقه بالبعض دون البعض كفضل الرجل علـى المرإه فـى سهم الارث, و فضل المرإه علـى الـرجل فـى وضع النفقه عنها, فلا ينبغى إن يتمناه متمـن, و منه ما لـم يتعيـن الا بعمل العامل كائنا مـن كان كفضل الايمـان و العلـم و العقل و التقـوى و سـائر الفضـائل التــــى يستحسنها الديـن, و ذلك فضل الله يوتيه مـن يشإ و اسئلوا الله مـن فضله)).(74) مضمـون سخـن ايـن مفسـر بزرگ ايــن است: ((ملاك امتياز و ارزش, در هر يك از زن يا مرد, اعمالـى است كه تقـديـم جامعه مى كنند.

البته پاره اى امتيازات امـرى اختصاصـى است مثل افزونـى سهم ارث مرد بر زن, و امتياز زن بـر مرد در عدم مسـووليت نسبت به نفقه. در ايـن بخش هيچ كس نبايد چشمداشتى نسبت به امتياز ديگرى داشته باشد. و بخـش ديگر تنها به عامل آن بستگى دارد, هر كـس مى خواهد باشـد. ارزش و امتياز ايمان و دانـش و عقل و پـرهيزگارى و ساير ارزشهايى كه دين مى پذيرد, همه از ايـن نوع است. ارزش و امتيازى است كه خداوند به هر كـس بخـواهد مى دهد و تـوفيق آن را بايد از خداوند خـواست.)) و اينچنيـن است كه حضرت امام خمينى در تإكيد بـر فـداكارى اعجـابآميز زنان بزرگ ايـران در طـول جنگ, يادآور مى شوند:

((اينجانب در طـول ايـن جنگ, صحنه هايـى از مادران و خـواهران و همسـران عزيز از دست داده ديـده ام كه گمان نـدارم در غيـر ايـن انقلاب نظيـرى داشته بـاشـد)) و آنگـاه به نمـونه اى از ايثـار و ارزشهاى متعالـى و افتخـارآميز بـانـوان به عنـوان يك خـاطــره فراموش نشدنى مى پردازند:

((و آنچه براى مـن يك خاطره فرامـوش نشدنـى است, با اينكه تمام صحنه ها چنيـن است, ازدواج يك دختر جـوان با يك پاسدار عزيز است كه در جنگ هر دو دست خـود را از دست داده و از هر دو چشـم آسيب ديده بـود. آن دختر شجاع با روحى بزرگ و سرشار از صفا و صميميت گفت حال كه نتـوانستـم به جبهه بروم, بگذار با اين ازدواج ديـن خـود را به انقلاب و به دينـم ادا كرده باشـم. عظمت روحانى ايـن صحنه و ارزش انسانـى و نغمه هاى الهى آن را نـويسندگان, شاعران, گـويندگان, نقاشان, هنرپيشگان, عارفان, فيلسـوفان, فقيهان و هر كـس را كه شماها فرض كنيد, نمى تـوانند بيان و يا ترسيـم كنند و فداكارى و خداجويى و معنويت ايـن دختر بزرگ را هيچ كس نمى تواند با معيارهاى رايج ارزيابى كند)).(75) و ايـن مصداقى از رهنمـود آسمانى حضرت صادق(ع) است كه فرمـود: ((الامرإه الصالحه خير مـن إلف رجل غيـر صالح));(76) زن صـالح, به از هزار مـرد نـاصـالح است. و در بيان ديگر فرمود:# ((ليـس للمـرإه خطـر, لا لصالحتهن و لا لطـالحتهن, اما صـالحتهن فليس خطرها الذهب و الفضه. و اما طالحتهن فليـس التـراب خطرها; التـراب خير منها;))(77) ((زن را ارزش و بهايـى نيست, نه بـراى صالح آنان و نه براى ناصالحشان. اما صالح آنان, در مقابلـش, طلا و نقره برابرى نمـى كند, و اما ناصالح آنان, ارزش خاك نيز ندارد و خاك بهتر از او است.)) در ضـد ارزشها نيز, تفاوتـى ميان زن و مرد نيست و ايـن درست برخلاف تصـور جاهلـى و باور خرافه اى برخـى مـردم است كه قبح ارتكاب گناه تـوسط زنان را در مـواردى بيشتـر مـى داننـد و ننگ آن را بـراى او حتـى اگـر تـوبه كنـد جـاودانه مـى شمارنـد, اما مرد را حتـى اگر اصرار بر آن ورزد مستحق چنيـن سرزنشـى نمـى شمارند. علامه طباطبايـى, خاستگاه چنيـن خرافه اى را همان تصـور دوران جاهليت مـى شمارد كه آنان را به زنـده به گـور كردن دختران وا مى داشت. # علت اصلى ايـن بـود كه در تصـور آنان دختر وقتى بزرگ مى شد و به همسرى ديگرى درمىآمد بازيچه دست او مـى شـد و شـوهر هر گـونه كه مى خواست از او بهره مى جست و ايـن مايه ننگ خانواده دختر بـويژه پدر او بود. آنگاه مى افزايد:# ((و قـد بقـى من هذه الخرافات بقايا عند المسلميـن ورثـوها مـن إسلافهم, و لـم يغسل رينها مـن قلوبهم المربـون, فتراهـم يعدون الزنا عارا لازما علـى المرإه و بيتها و ان تابت دون الزانـى و ان اصر, مع ان الاسلام قـد جمع العار و القبح كله فـى المعصيه, و الزانـى و الزانيه سـوإ فيها));(78) ((ته مـانـده هايـى از ايـن خـرافه ها بيـن مسلمانان مـانـده است و از پيشينيان خـود به ارث برده انـد و مربيان جامعه, زنگار ايـن خرافه ها را از دلهاى آنان نشسته اند. لذا مـى بينـى كه زنا را ننگـى مانـدگار نسبت به زن و خانـواده اش, حتى اگر تـوبه كند مى شمارند اما مرد زناكار را حتى اگر اصرار ورزد, نه. با اينكه اسلام ننگ و زشتـى را همه در گناه مى داند و مرد بدكاره و زن بدكاره, از ايـن نظر يكسانند.)) حضرت امام نيز چنـد روز پيـش از پيـروزى انقلاب اسلامـى بـا اشـاره به مـوقعيت زنـان در جمهورى اسلامـى مـى افزايند:

((ما همه گونه آزادى را به زن خواهيـم داد, البته جلوى فساد را مى گيريـم و در اين مـورد, ديگر بيـن زن و مرد فرقى نيست.))(79) 2ميزان ارزش2 تا اينجا, سخـن از ايـن رفت كه شخصيت آدمـى, بسته به ارزشها و اعمالـى است كه كسب مـى كنـد امـا اينكه ميزان ارزش چيست و ملاك فضيلت كـدام است, مـوضـوعى است كه نيازى به شـرح آن نيست و جاى جاى سخنان حضـرت امام, مستقيم و غير مستقيـم گـوياى ارزشهاى متعالـى انسانى و اسلامـى و مـوازيـن آن است. به اجمال, تنها اشاره به دو فراز از سخنان آن بزرگوار مى شـود; يكى در شرح بـرخـى امـور كه در رژيـم فاسـد گذشته به عنـوان ارزشهاى واقعى تـرويج مـى شـد, و ديگـرى در اشـاره به ارزشهاى حقيقـى.

((وقتى در قشر تـوده هاى مردم نگاه مى كردى, در بيـن زن و مرد هر دو طايفه, ارزش به لباس بـود و به طـرز پـوشيـدن لباس و دوختـن لباس و آرايـش, هر كه بهتر لباس مى پوشيد و شيك تر بـود در لباس, ارزشش پيـش مردم بيشتر بود و هر زنى كه آرايشـش به طرز اروپايى بود و لباسـش از آنجا الهام مى گرفت, ايـن پيـش زنها هـم ارزشـش زيـادتـر بـود, البته پيـش اكثـر, ارزشها همه به امـور مـــادى بود.))(80) پيـش از پيروزى انقلاب اسلامى, در پاريس, وقتى يكى از خبرنگاران زن به حضـور حضرت امام مى رسـد و مطرح مـى كند كه چـون امام وى را به عنـوان يك زن پذيرفته است, ايـن نشان مـى دهـد كه نهضت, بـرخلاف تبليغات ديگران كه آن را عقب مانده مـى شمارنـد, يك نهضت مترقـى است! حضرت امام, اشاره مـى كنند كه صرف پذيرفتـن يك خبرنگار زن ((دليل بر ايـن نيست كه اسلام مترقـى است)) و بعد با اشاره به تصـور ناصحيح بـرخـى افراد از ترقـى, اضافه مـى كننـد: ((ترقـى به كمالات انسانى و نفسانـى است و بااثر بـودن افراد در ملت و مملكت است, نه اينكه سينما بروند و دانـس بروند. و اينها تـرقيـاتـى است كه بـراى شمـا درست كـرده انـد و شمـا را به عقب رانده اند.))(81)

دهم :

زن, آزاد و مسـوول در تعييـن سـرنوشت

يكى از مهمترين الگـوهاى ديـن شناختـى حضرت امام در حـوزه مسايل زنـان كه در واقع وجهى اسـاسـى در تمـايز ميان انـديشه و نگـاه ايشان و بسيارى از بزرگان ديگرى كه از زبان دين سخـن مى گفتند و مى گويند, به شمار مى رود, اصل و محـور فراگير و گسترده اى است كه در اينجـا بـا عنـوان مسـووليت و دخـالت در سـرنـوشت از آن نام مى بريـم. ايـن مهم با تـوجه به سرفصلها و موضوعات متعددى كه در مصـداق يابـى آن از منظر انـديشه امام وجـود دارد مـى تـوانـد با تعابير ديگر و يا در چند بخـش مجزا مطرح شـود. مجال اندك مقاله چاره اى جز شرح اجمالى و پرداختـن فهرست گونه به بخشى از عناوينى كه زيرمجمـوعه ايـن اصل قرار مى گيرند, باقـى نمى گذارد. آنچه در ايـن بخـش مورد نظر است عمدتا از وجهه نظر مسـووليت عملى زن در دو حـوزه فـرد و جـامعه است و نگـاهـى به بعد كلامـى و مبـــاحث انسـان شناختـى نـدارد. در آن زمينه به همان شـرحـى كه در محـور ((خـوشبختـى, كالاى مشترك)), آمد بسنده مـى كنيـم. ترديدى نيست و كسـى نيز نمـى تـواند تـرديـد كنـد كه زن نيز يكسان با مـرد, در سرنوشت خود دخيل است و پاسخگـوى عمل خـود مى باشد. مدار تكليف و مسـووليت, عبارت است از اراده و اختيار و آزادى عمل از يك سـو, و خرد و آگاهـى از سـوى ديگر. و هر انسانـى, زن يا مرد, در گرو دستـاوردها و اكتسابـات خـود است, چه خـوب و چه بـد: ((كل نفـس بماكسبت رهينه))(82)

و:

((لها ما كسبت و عليها ما اكتسبت)).(83) در اينها ترديـدى نيست و كسـى نيز ترديد نكرده است و نيازى به شرح و بسط آن نمـى باشد. آنچه در اين مختصر از منظر ديـن شناسى امام به آن اشاره مى كنيم, همسانـى زن و مرد و مسـووليت مشتـرك آنان در حـوزه عمل بانـوان بـويژه در زمينه هاى حضور اجتماعى مـى باشد. مظاهر حضـور اجتماعى اعم از تلاشهاى فرهنگى, آمـوزشى, سياسـى و هنرى, تحصيل, اشتغال, و تـوليدات صنعتى, كشاورزى و دامى و ديگر فعاليتهاى اجتماعى با ((حفظ جهات شرعى)) اختصاص به قشـرى يا جنسـى خاص نـدارد و زنان نيز نه تنها حق پـرداختـن به آنها را دارنـد بلكه در بسيـــارى مـوارد تكليف دينـى و اجتماعى آنان به شمار مـى رود و تلاش حضـرت امام نيز طـى سالهاى مبارزه و پـس از آن, از جايگاه مرجعى بزرگ و رهبرى كه فقط و فقط از مـوضع احكام ديـن و تكاليف اسلامى سخـن مى گـويد, مصروف ايـن شد كه بانـوان را به صحنه آورد و از قيد و بنـدهاى خرافه اى و محروميتهاى خـودساخته اى كه بر تلاش اجتماعى و نقـشآفرينى آنان با توطئه دشمنان و ناآگاهى تـوسط برخـى دوستان بسته شده بـود بگشايد و آنان را به مرحله اى از رشـد و بالندگـى برساند كه در رديف يكى از افتخارات خـود و جامعه اسلامى در آغاز وصيت نـامه سيـاسـى الهى خـويـش اعلان كنـد:

((ما مفتخريـم كه بانـوان و زنان پيـر و جـوان و خـرد و كلان در صحنه هاى فرهنگـى و اقتصادى و نظامى حاضر و همدوش مردان يا بهتر از آنان, در راه تعالـى اسلام و مقاصـد قرآن كريـم فعاليت دارند ... و از محـروميتهايى كه تـوطئه دشمنان و ناآشنايـى دوستان از احكـام اسلام و قـرآن بـر آنها بلكه بـر اسلام و مسلمـانان تحميل نمـودند, شجاعانه و متعهدانه خـود را رهانده و از قيد خرافاتـى كه دشمنان بـراى منافع خـود به دست نادانان و بعضـى آخـونـدهاى بـى اطلاع از مصـالح مسلميـن به وجـود آورده بـودنـد, خــــــارج نمـودند.))(84) اصل همسانى زن و مرد در جايگاه اجتماعى و حضـور سـازنـده و فعال در صحنه هـاى مختلف جـامعه به عنـوان يك انسـان مستقل, امـرى نيست كه آشنـايـان به اسلام بـىآلايـش و رهــــا از داوريهاى پيـش ساخته و تكلفهاى خـودسـاخته, به آن اذعان نـداشته باشند.

مفسـر عالـى قـدر, علامه طباطبايـى در شـرح جايگاه اجتماعى زن در بيانى كلى مى نويسد:

((و اما وزنها الاجتماعى: فان الاسلام ساوى بينها و بين الرجل مـن حيث تـدبيـر شـوون الحياه بالاراده و العمل فانهما متساويان مـن حيث تعلق الاراده بمـا تحتـاج اليه البنيه الانسـانيه فـى الاكل و الشرب و غيرها من لـوازم البقإ, و قد قال تعالى: ((بعضكـم مـن بعض))(85), فلها إن تستقل بـالاراده و لها إن تستقل بـالعمل و تمتلك نتـاجها كما للـرجل ذلك مـن غيـر فـرق, ((لها مـا كسبت و عليها ما اكتسبت)). محصول اين بخش سخـن علامه ايـن است كه زن در بـرآوردن نيازهاى انسانـى و اجتماعى خـويـش با مرد يكسان است و مى تواند مستقلا تصميـم بگيرد و مستقلا عمل كند و مالك دستاوردهاى خـود است. در نگاه ايشان تنها دو ويژگى در زن است كه طبعا و به مقتضـاى آن دو, مسـووليتهاى خـاصـى را متـوجه او مـى سازد:

((احديهما: إنها بمنزله الحرث فى تكـون النـوع و نمائه فعليها يعتمد النوع فى بقائه فتختص مـن الاحكام بمثل ما يختص به الحرث, و تمتاز بذلك مـن الرجل. و الثانيه: إن وجودها مبنى على لطافه البنيه و رقه الشعور, و لذلك إيضـا تـإثيـر فـى احـــوالها و الـوظائف الاجتماعيه المحـوله اليها.))(86) ((آن دو ويژگى, يكـى جايگاه و مسـووليت زن در چرخه شكل گيرى وجـود آدمى و رشد آن است كه بقاى نسل متكـى بـر ايـن جايگاه است و طبعا در ((تشـريع)) و تنظيـم مناسبـات اجتمـاعى به مقتضـاى آن و نه بيشتـر, احكـام و مسـووليتهايى را متـوجه او مـى سازد, و دوم, ساختار لطافتآميز و ظرافتهاى ادراكى وى است كه به گونه اى در مسـووليتهاى محـوله به او تإثيرگذار مى باشد)) و شرح آن در بخـش ديگرى از هميـن نوشته بـا عنـوان ((عاطفه زن, نقطه عطف زنـدگـى)) آمده است.

حضـرت امام به مقتضاى شناخت همه جانبه و عميقـى كه از آمـوزه هاى دينـى دارند ـ به شرحـى كه در مقدمه گذشت ـ رسالت خـود و انقلاب اسلامـى را دستيابـى زنان به مقـام والاى انسـانـى مـى داننـد, به گونه اى كه بتـواند در سرنوشت خود دخالت كند: ((ما مى خواهيـم زن به مقام والاى انسانيت بـرسـد. زن بايـد در سرنـوشت خـودش دخالت داشته باشد.))(87) اگر قرآن كريـم سرنوشت جـوامع را به دست خود آنان مـى داند و پيشرفت و تحـولات نيك آن را در سايه تلاشهاى آحاد جامعه معرفـى مى كند(88) و انحطاط اخلاق و فرهنگ و زوال نعمتها و شكست تمدنها را نيز ناشى از عملكرد خـود مردم مى شمارد(89) ايـن ((مردم)) اختصاص به گروهى خاص ندارد. جلوه اى از ايـن اصل قرآنى همان است كه در سخنان امام بـارها بـر آن تإكيـد شـده است; از جمله اينكه:

((اسلام زن را مثل مرد در همه شـوون, همان طـورى كه مـرد در همه شـوون دخالت دارد, دخالت مى دهد.))(90) حضرت امام چنان كه اشاره شد, دخالت در سرنوشت خـود و شوون اجتماعى را نه تنها حق بانوان بلكه تكليف شـرعى و به عنـوان عمل به وظيفه دينـى و اجابت دعوت الهى مى شمارند و ايـن, آن الگـويى است كه ما را در شناخت بيشتر ديـن يارى مى دهد و يك عامل اساسى در برترى اسلام در تكريم شخصيت زنان و حمايت از حقـوق اجتمـاعى و سياسـى آنـان و تـإكيـد بـر مشـاركت و حضـور آنان در عرصه هاى مختلف اجتماعى در مقـايسه بـا ديگر مكاتب و نظامها است. ((ايـن بانوان را كى بسيج كرده كه در همه شوون كشـور دخالت مى كنند و دخالت بجايى هـم مـى كنند؟ اينها را كـى, اينها را خـدا دعوت كـرده است. اينها لبيك بـراى خــدا دارند مى گويند.))(91)

پيامبـر اكرم(ص) دعوت خـويـش را از روز نخست متـوجه همه اقشار اجتماعى مـى دانست. دوميـن فردى كه به او ايمان آورد يك زن بـود كه تا آخر نيز به پاى ايمان خـويـش ايستاد و آنهمه فداكارى كرد و نام خـويـش را به عنـوان يكى از چهار زن برگزيده جهان تـوحيد ثبت نمـود. زنان در همه صحنه ها حضور داشتند, حضـورى مسـوولانه و از سـر اداى وظيفه دينـى و رسـالت ايمـانـى خـود.

حضورى كه در پاسخ به نداى پيامبر(ص) بـود. در نخستيـن بيعتى كه با پيامبـر(ص) پيـش از هجرت در عقبه, از جانب چنـد نفر از مردم يثرب كه هنوز نام ((مدينه)) را نيز به خـود نگرفته بـود, صـورت گرفت, از زنـى به نام هفرإ دختر عبيـد بـن ثعلبه نام برده شـده است و در اهميت حضور وى همان بـس كه برخى علت نامگذارى آن بيعت به ((بيعه النسإ)) را هميـن مـى دانند. در بيعت دوم در سال بعد نيز حداقل دو زن حضـور داشتند. در بيعت عمـومـى مردم مكه هنگام فتح آن نيز همه شركت جستنـد. قرآن كريـم نيز به مسإله استقبال زنان از بيعت پـرداخته و پيامبـر(ص) را مـوظف به پذيرش آن كرده است.(92) در جريان هجـرت نيز كه يك امـر حياتـى بـراى مسلمانان بـود, چه در هجـرت مخفيانه به حبشه كه از جمع حـدود يكصـد نفـر مهاجران, نزديك 20 نفر زن شركت داشت, و چه در هجـرت به مـدينه, پيش از هجرت پيامبر(ص) و پـس از آن كه مسلمانان اموال خويـش را در مكه نهاده و به دنبال پيامبر(ص) روانه مدينه مـى شدند و حدود 500 كيلـومتـر راه را بـا دشـوارى بسيـار طـى مـى كـردند.

حضرت امام در باب ضـرورت مشاركت بانوان در آنچه كه به سـرنـوشت جامعه اسلامى مربـوط مى شـود, در حـوزه هاى مختلف اجتماعى, بيانات بسيارى دارنـد كه پرداختـن به همه نكات و آمـوزه هاى آن از مجال بحث بيرون است. آنچه در ايـن مختصر بازگـو مى شـود تنها اشاراتى بـس كوتاه, آن هـم به بخشى از محـورها و عناويـن است, افزون بر آنچه در سـايـر بخشهاى مقـاله آمده است.

مشاركت سياسى:

يكى از محـورهايى كه در حضـور اجتماعى بانوان, سخت مورد تإكيد حضـرت امـام است, مسـإله مشـاركت سيـاسـى آنـان مـى بـاشـد:

((زن بايد در سرنـوشت خـودش دخالت داشته باشـد. زنها در جمهورى اسلام رإى بايـد بـدهند. همان طـورى كه مـردان حق رإى دارنـد, زنها حق رإى دارند.))(93) ((همان طـورى كه مردها بايد در امور سياسـى دخالت كنند و جامعه خـودشان را حفظ كنند, زنها هـم بايد دخالت كنند و جامعه را حفظ كننـد. زنها هـم بايـد در فعاليتهاى اجتماعى و سياسى همدوش مردها باشند.))(94) آنچه در ايـن نوشته, به عنوان محـور اصلى دنبال مى شود, ايـن نكته اساسى است كه حضرت امام اينها همه را از موضع ديـن و در جايگاه معرفى اسلام بازگـو مى كنند. و چهره اى كه از دين و شريعت ترسيم مى كنند جز ايـن نيست كه بـانـوان دوشـادوش مـردان در عرصه هاى مختلف اجتماعى و شـوون زنـدگـى حضـور فعال و مسـوولانه دارند:

((خانمها براى اينكه يك چيزى مثلا دستشان بيايـد, ـ يك ـ يا فرض كنيد كه صاحب منصب بشوند نمىآيند بيرون خـودشان و بچه هايشان را به كشتـن بـدهند. ايـن اسلام و قرآن است كه خانمها را آورده است بيرون و همـدوش مردها بل جلـوتـر از مـردها وارد در صحنه سياست كرد.))(95)

حضور در عرصه سازندگى:

يكـى ديگر از صحنه هاى مشاركت فراگير, مسإله سازندگـى همه جانبه كشـور و جامعه است كه هيچ كـس نبايد و نمـى تـواند ترديد كند كه بدون حضـور فعال بانـوان جامعه اسلامى بتوان در ايـن مهم تـوفيق كـامل به دست آورد. در ايـن خصـوص نيز حضـرت امام, تـإكيـدهاى زيادى دارند:

((همه ملت ايران, همه ملت ايران, چه بانـوان و چه مـردان بايـد ايـن خرابه اى كه بـراى ما گذاشته اند, بسازنـد. با دست مرد تنها درست نمى شود, مرد و زن بايد با هم ايـن خرابه را بسازند.))(96) ((زنان شيردل و متعهد, همـدوش مردان عزيز به ساختـن ايران عزيز پرداخته چنان كه به ساختـن خـود در علـم و فرهنگ پرداخته انـد و شما شهر و روستـايـى را نمـى يابيـد جز آنكه در آنها جمعيتهايـى فرهنگى و علمى از زنهاى متعهد و بانـوان اسلامى ارجمند به وجـود آمـده است.))(97) حضرت امام اساسا معناى آزادى صحيح بانـوان را نيز هميـن مى شمارند كه آنان بتوانند با حفظ شوون دينى و انسانى خـود, در سـازنـدگـى كشـور نقـش ايفـا كنند:

((امروز زنان در جمهورى اسلامى همدوش مردان در تلاش سازندگى خـود و كشـور هستند و ايـن است معناى آزادزنان و آزادمردان, نه آنچه در زمان شاه مخلوع گفته مى شد, كه آزادى آنان, در حبـس و اختناق و آزار و شكنجه بـود)).(98) 2تلاش فرهنگى2: يكى از عرصه هاى حضور اجتماعى كه از منظر دينـى, بـانـوان وظيفه دارنـد در آن مشاركت فعال داشته باشنـد, تلاش در عرصه فرهنگ به معناى وسيع كلمه است. و حضرت امام, بارها بـر ايـن مهم كه طبعا بخـش عمـده اى از حيات اجتمـاعى را در بـر مـى گيـرد تـإكيـد كـرده اند:

((شما مـى دانيد كه فرهنگ اسلام در اين مدت مظلـوم بـود, در ايـن مـدت چند صـد سال, بلكه از اول بعد از پيغمبر سلام الله عليه تا برسد به حالا فرهنگ اسلام مظلوم بود, احكام اسلام مظلوم بـودند, و ايـن فرهنگ را بايد زنده كرد و شما خانمها همان طورى كه آقايان مشغول هستند, همان طـورى كه مردها در جبهه علمى و فرهنگى مشغول هستنـد, شمـا هـم بـايـد مشغول بـاشيد.))(99)

مشاركت در نظارت عمومى:

نظارت فعال و متعهدانه بر آنچه در جامعه اسلامى بـويژه در اجزإ نظام اسلامى مـى گذرد و تلاش بـراى حسـن جريان امـور, وظيفه اى است شـرعى و متـوجه همه افراد جامعه, چه زن و چه مرد. زن نيز بايـد در نظارت بر امور, خـود را مسوول بداند. نظارت مسوولانه علاوه بر آگـاهيهاى لازم, نيازمنـد حضـور فعال و اظهارنظر در مسـايل است:

((بـايـد همه زنها و همه مـردهـا در مسايل اجتمـاعى, در مسـايل سياسى وارد باشند و ناظر باشند; هم به مجلس ناظر باشند, هـم به كـارهاى دولت ناظر بـاشنـد, اظهارنظر بكننـد.))(100) ايـن سخـن امام, شعاعى از فـرمـان قـرآن كـريـم است كه به صـراحت پيـونـد مسـوولانه و ايمانى زنان و مردان مومـن را يادآور مى شـود و آنان را عهده دار مسـووليت امر به معروف و نهى از منكر مى شمارد, همان گـونه مسـوول اقامه نماز و اداى زكات و پيـروى از خـدا و رسـول مى داند:

((و المومنون و المـومنات بعضهم اوليإ بعض يإمرون بالمعروف و ينهون عن المنكر و يقيمـون الصلـوه و يـوتـون الزكـوه و يطيعون الله و رسـوله اولئك سيـرحمهم الله ان الله عزيز حكيـم.))(101)

آرى به گفته قرآن, اين چنيـن جامعه اى با چنان پيـوندهاى ايمانى و مناسبـات اجتمـاعى مسـوولانه و نظارت همه جانبه در كنار انجـام ديگر وظايف دينى است كه مـورد لطف و عنايت خداوند قرار مى گيرد.

حضـور در دفـاع و تـدارك ميـدان نبـرد:

تحميل جنگى ناخـواسته بر ملت انقلابـى ايران, فرصتـى تاريخـى را براى بانوان مجاهد و فداكار فراهـم آورد كه گوهر وجود ايمانى و ارزشهاى انسانى خويش را به زيباترين و گوياتريـن شكل به نمايـش گذارنـد و زمينه اى شـد كه حضـرت امام نيز وجه ديگـرى از مشاركت بانوان در مقدرات اساسى جامعه و سرنوشت خويـش را بازگو كنند. و اينچنيـن بـود كه يكى از محورهاى اساسى در بيانات حضرت امام در باره جنگ تحميلى و دفاع مقدس را, ضرورت و نحـوه حضـور بانوان و تلاش جهادى آنان تشكيل مى دهد; از آمـوزش نظامى گرفته تا تداركات جبهه, تربيت فرزنـدان و تشـويق همسران و بستگان بـراى حضـور در ميدان نبرد, حضور در سپاه و ارتـش و حتى حضـور خـود بانـوان در جهاد دفاعى كه مسـووليتى مشترك ميان زن و مرد است. و اينها همه از نگاه دينـى, تحليل و استـدلالهاى روشـن و انكارناپذيرى دارد.

((زنان در صـدر اسلام با مـردان در جنگها هـم شـركت مـى كـردنـد. ما مـى بينيم و ديديـم كه زنان همدوش مردان بلكه جلـوتر از آنان در صف قتال ايستادند, خود و بچه هاى خود و جـوانان خودشان را از دست دادنـد و بـاز هـم مقـاومت كـردند.))(102)

((اگر خداى نخـواسته زمانى يك هجـومى به مملكت اسلامى بشود بايد همه مردم, زن و مرد حركت كننـد. مسإله دفاع ايـن طـور نيست كه تكليف منحصـر به مرد باشد يا اختصاص به يك دسته اى داشته باشـد; همه بـايـد بـرونـد و از مملكت خـود دفـاع بكنند.))(103)

((مـن از آنچه تا كنون به همت مردان و زنان باشرف و رزمنده شده است, اميد آن دارم كه در بسيج همه جانبه آمـوزش نظامى و عقيدتـى و اخلاقـى و فرهنگـى با تإييد خداوند متعال مـوفق شـوند و دوره تعليمات و تمرينهاى عملى نظامى و پارتيزانى و چريكـى را شايسته و به طـورى كه سزاوار يك ملت اسلامـى بپـاخـاسته است به پـايــان رسانند.))(104)

استـدلال بر ضرورت آمـوزش نظامـى تـوسط بانـوان در شكلهاى مختلف آن نيز كاملا روشـن است. كما اينكه امام خطاب به جمعى از بانوان مى فرمايند:

((اگر دفاع بر همه واجب شد, مقدمات دفاع هـم بايد عمل بشود. از آن جمله قضيه اينكه ترتيب نظامى بـودن, ياد گرفتـن انواع نظامى بودن را براى آنهايى كه ممكـن است. ايـن طور نيست كه واجب باشد بر ما كه دفاع كنيم و ندانيم چه جـور دفاع كنيم. بايد بـدانيـم چه جور دفاع مى كنيم ... البته در آن محيطى كه شما تعليـم نظامى مى بينيد بايد محيط صحيح باشد, محيط اسلامـى باشد, همه جهات عفاف محفوظ باشد, همه جهات اسلامى محفوظ باشد.))(105) پايان بخش ايـن محور, سخـن ديگرى از حضرت امام در پيـش از پيروزى انقلاب است كه هم تإكيدى بر مشاركت مسـوولانه بانـوان در جهاد شرعى است و هـم تـإكيـدى بـر حضـور فعال در جـامعه و مشـاركت در امـورى كه به سرنوشت آنان مربوط مى شود:

((ايـن تبليغات كه ((اگـر اسلام پيـدا شـد مثلا ديگـر زنها بايـد بـروند تـوى خانه ها بنشيننـد و قفلـى هـم درش بزننـد كه بيـرون نيـاينـد)) ايـن چه حـرف غلطـى است كه به اسلام نسبت مـى دهنــد. صـدر اسلام زنها توى لشكرها هم بـودنـد, تـوى ميـدانهاى جنگ هـم مى رفتند.))(106)

يازدهم:

عفاف و حجاب, دژى تسخيرناپذير

وقتـى از منظر انديشه و نگاه امام خمينى به ديـن شناسى در حـوزه مسايل زنان مـى پـردازيـم ضـرورت حفظ شـوون و شـرايطـى كه يك زن مسلمان بايد در حضور اجتماعى و سلوك و رفتار خـويـش به آن كاملا پـايبنـد بـاشـد, بخـوبـى آشكار است. همان كه از آن به عفـاف و پـاكـدامنـى, و به حجـاب و پـوشـش شـرعى يـاد مـى كنيـم.

انقلاب و مبـارزه تـا پيـروزى هنـر امام بـود, امـا هنـر بزرگ و بى بديل امام اين بود كه ايـن همه را با صبغه دينى و كاملا منطبق بر خـواستها و ارزشهاى دينـى سامان داد. آوردن بانـوان به صحنه انقلاب و ميـدان مبارزه بى شك هنر امام بـود. اما هنر بـى نظير وى آن بـود كه آنان را با تإكيد بر حفظ شوون شرعى به صحنه آورد و در ميـدان دفاع از دستاوردهاى انقلاب, حاضـر نگه داشت; تـا آنجا كه انقلاب او, ((انقلاب چادرها)) نام گـرفت. اين حقيقت شيريـن از يك منظر جاى شگفتـى ندارد چرا كه امام اساسا يكى از اهداف قيام خـود را نجات جامعه از فرهنگ بـى بنـد و بارى و زدودن مظاهر هتك كـرامت بـانـوان و آنچه خـود امـام از آن تعبيــــر به ((آزادى وارداتـى)) مـى كرد بود. هنر امام ايـن بـود كه نه ضـرورت حضـور اجتماعى و سازنـده بـانـوان در سـرنـوشت خـود و جامعه را فـداى يكسـويه نگـرى و تنگ نظرى به ديـن و جايگاه زن نمـود و نه به عذر مبارزه و حضـور بانوان در صحنه هاى مختلف آن, چارچـوبهاى شرعى و شـوون مورد نظر شريعت در روابط اجتماعى بانوان را ناديده گرفت. در نگاه امام, شخصيت اجتماعى و كرامت انسانى زن مسلمان و حضـور سازنده او در جامعه و نقـش كامل وى در تعييـن سرنوشت خود, تنها با حفظ همه جهات شـرعى كه در اينجا از آن بـا نام عفاف و حجـاب يـاد مـى كنيـم, ممكـن است و طبعا و لزومـا تحليل شخصيت و ارائه چهره اجتماعى زن مسلمان از منظر ديـن شناسـى امام, در هر جايگاه و مسـووليتى كه قرار مى گيرد, عفاف و حجاب به معناى وسيع و صحيح آن به عنـوان يك اصل محـورى, حضـور دارد و صـــــد البته كه نه ((عفـاف)) مـى تـوانـد در دايـره بسته سليقه ايـن ديـن مـدار يـا سهل انگارى و ولنگـارى فكـرى و اعتقـادى آن تـوجيه گـر, تفسيـر و تعييـن مصداق گردد و نه ((حجاب)) بر مدار تنگ نظرى و تعصب بيجاى ايـن فرد يا آن گروه مى چرخد و نه مـوم صفت مى تـواند هر روز و به دلخـواه هر كـس به شكلى در آيد. چارچـوب شرعى آن مشخص است و هر جا نيز عرف, موضـوع حكـم شرع باشد, مردم عرف خـود را مى شناسند. حضرت امام, بارها بر انجام وظايف و مسـووليتهاى اجتماعى بانوان تإكيد ورزيده اند و در عيـن حال حفظ ساير شـوون دينى را يادآور شده اند:

((امـروز بايـد خانمها وظايف اجتماعى خـودشان را و وظايف دينـى خـودشان را بايد عمل بكنند و عفت عمـومى را حفظ بكنند و روى آن عفت عمـومـى, كارهاى اجتماعى و سياسـى را انجـام دهنـد.))(107)

امام وظيفه دينـى را در جـاى ديگـر بـا اشـاره به وضعيت مطلـوب كنونى در ايران شرح مى دهند:

((همان طـورى كه مردها بايد در امـور سياسى دخالت كنند و جامعه خـودشان را حفظ كنند, زنها هـم بايد دخالت كنند و جامعه را حفظ كنند. زنها هـم بايد در فعاليتهاى اجتماعى و سياسى همدوش مردها باشند. البته با حفظ آن چيزى كه اسلام فرمـوده است, كه بحمدالله امـروز در ايـران جـارى است.))(108) ايـن جلـوه اى از همان سخـن اميـرالمـومنيـن(ع) است كه حيا و عفت را از صفات و دستـاوردهاى ايمـان شمـرد و جزء سجـايـاى آزادگـان و رسـم نيكان دانست:

((ان الحيإ و العفه مـن خلائق الايمان و انهمـا لسجيه الاحـرار و شميه الابـرار));(109) ((حيـا و پـاكـدامنـى, نشـانه آزادگــى و جـوانمـردى و لازمه ايمـان است.)) ملتـى كه آزادى يــافته, لازمه آزادى را حيا و پاكـدامنـى و رها شـدن از فرهنگ بـى بنـد و بارى مـى دانـد. پاكـدامنـى و حجاب نشانه آزادگـى است و مردان و زنان آزاده, آنـاننـد كه بـا حيـا و پـاكـدامـن بـاشنـد.

آزادگى, خاستگاه و سرمنشإ بسيارى صفات نيك و سلـوك پسنديده از جمله حيا و خـويشتنـدارى است. ايـن سخـن امـام صـادق(ع) است كه ((حـريت)) را جامع صفاتى مـى شمارد كه اگر حتـى يكـى از آنها در كسـى نباشد, خير چندانى در وى نيست; وفادارى, تدبير, حيا, حسـن خلق و در نهايت كه به تعبيـر امـام(ع) جـامع صفـات ديگــر است, آزادى: ((خمـس خصال مـن لـم تكـن فيه خصله منها فليـس فيه كثير مستمتع; اولها: الوفإ, و

الثـانيه: التـدبيـر, و الثـالثه: الحيـإ, و الرابعه:

حسـن الخلق, و الخامسه ـ و هى تجمع هذه الخصال ـالحريه.))(110)

حضـرت امـام در جـاى ديگـرى مـى فـرمـايـد:

((بانوان محترم ايران ثابت كردند كه دستخـوش ايـن طور تـوطئه ها نشـده اند و نمـى شـوند و ثابت كردنـد كه در دژ محكـم عفت و عصمت هستند و جـوانان صحيح و نيرومند و دختران عفيف و متعهد به ايـن كشـور تسليـم خواهند كرد و هيچ گاه نخـواهند در آن راههايـى كه قـدرتهاى بزرگ براى تباه كردن ايـن كشـور پيـش پاى آنها گذاشته بـود, به آن راهها نخـواهنـد رفت.))(111) بنابـرايـن, حفظ جهات شرعى به صـورت كامل در همه صحنه هاى حضور اجتماعى به معناى وسيع كلمه, يك الگـوى محورى, براى ديـن شناسى در حـوزه مسايل زنان از منظر حضرت امام است. حضرت امام, حتى بانوان را به آمـوزش نظامى تشـويق كرد و آن را در شرايطى واجب شمرد, و يا به عنوان نمـونه از عضـويت در ارتـش يا سپاه پاسـداران نهى نكرد اما همـواره با تإكيـد بر حفظ جهات شرعى و شـوون دينـى زن مسلمان.(112) تكمله اين محـور, سخنى از اميرالمـومنيـن(ع) است, خطاب به مردم عراق, آنهم در زمانى كه حضرت در رإس حكـومت بودند و شنيده بـودند در رفت و آمـد بـرخـى زنان و مردان حـدود و مرزهاى شـرعى و كـرامت انسـانـى بـانـوان رعايت نمـى گـردد: ((يا اهل العراق! نبئت إن نسإكـم يدافعن الرجال فى الطريق; إما تستحـون؟ !))(113) ((اى عراقيان! شنيده ام كه زنان شما در راه با مردان برخـورد مى كنند! [و مثلا شانه به شانه مى شـوند] آيا شرم نمـى كنيد؟!)) هميـن نكته را در گزارش ديگرى كه مرحـوم كلينـى در كتاب كافـى آورده چنيـن مى خوانيم:

((إما تستحيـون و لا تغارون؟! نسـإكـم يخـرجـن الـى الاسـواق و يزاحمـن العلـوج;))(114) ((آيا شرم نمى كنيد و به غيرت نمـىآييد كه زنانتان روانه بازارها مى شـوند و با افراد لاابالى و بى ايمان برخورد مى كنند و مى لولند؟!))

دوازدهم:

تحصيل و تدريس, فرصتى براى همه

اسلام, دين دانـش و معرفت, انديشه و قلـم است. جاى جاى اين ديـن شـريف, دعوت به رشـد علمـى و تإكيـد بـر تحصيل كمالات معرفتـى, آموزش دادن و دانـش آمـوزى است. تاريخ اسلام, از نخستيـن روز آن گواه گويا و انكارناپذيرى بر اين حقيقت روشـن است. آن همه آيات كه به دانـش و كمالات معرفتـى و پـى بـردن به رمـوز عالـم و كشف حقايق هستى فرامى خـواند. و آن حجـم وسيع متـون حديثى كه در باب علـم و جنبه هـاى مختلف آن, وارد شـده و به مبــارزه عليه جهل و عقب مانـدگـى پـرداخته است و آن سيره حسنه و عملكـرد افتخارآميز اوليإ ديـن عليهم السلام كه بيشتـريـن تلاش را در گستـرش دانـش و معرفت و تعميق و تـوسعه فراورده هاى علمـى داشته انـد و آن تاريخ علمى مسلمانان تا كنـون كه از فرط روشنى هيچ نياز به اشاره نيز ندارد.

اساسا اسلام كه رسالت خود را ((هدايت)) مى داند, نمى تـواند جز بر مبنـاى دانـش و معرفت, به رسـالت خـود جـامه عمل پـوشـد.

اسلام كه آدميان را بـى هيچ تفاوتـى ميان زن و مـرد مخاطب سخـن و تكليف سازى خويـش مى داند و ((عقاب)) بى((بيان)) را به حكـم عقل, زشت مـى شمـارد, نمـى تـوانـد به دانـش و دانايـى فـرا نخـوانـد.

اسلام كه سيادت و استقلال مـومنان به خـويـش را طلب مـى كنـد و به عنـوان يك اصل فـراگير در طـول و عرض, در زمان و مكان, تإكيـد مى ورزد كه ((و لـن يجعل الله للكافرين على المومنين سبيلا))(115)

((كـافـران را هيچ راه سلطه و سيادتـى بـر مسلمانان نيست)), جز ايـن نيست كه همه مـومنان را به جهاد علنـى فـراگير دعوت كنـد. اسلام كه حتـى رفتـارهاى عبـادى بنـدگـان را در جهت كسب معرفت و دستيابـى به مراحل معرفتهاى درونى و شناخت بيشتر حقيقت هستـى و ((ملكـوت)) آسمـانها و زميـن مـى دانـد و اسـاسـا, پـايه اصلــى ((معراج)) به هـر معنـا و شكلـى كه بـاشـد چيزى جز دستيابـى به حقايقـى برتر در جهان ملكـوت و در بارگاه قدس ربـوبـى نيست, چه اينكه, جانمايه اصلى نزول فرشتگان بـويژه فرشته وحى, اتصال بشر به جهان معرفت و عوالـم غيب و رمز و رازهايى است كه آدمى جز به مدد ايمان به پيامبران(ع) و به واسطه وحـى, راه به آنها ندارد, هويت اين ديـن چيزى جز معرفت و دانش در مراتب مختلف آن و ايمان به حقايق بـرتر هستـى و وفق دادن و هماهنگ ساختـن خـويـش با آن نيست. آيا چنيـن دينى در ذات خود اساسا مى تـواند با دانـش پذيرى نيمـى از مخاطبان خـود سازگارى نـداشته باشـد. ايـن درست به آن مانـد كه گفته شـود اين ديـن با هدايت و ايمان و سعادت جاودانه اين نيمه كارى ندارد! آيا چنيـن مكتبـى هيچ منفعتـى در ناآگاهى مومنان به خـويـش دارد. ايـن درست به آن ماند كه گفته شود اسلام منفعت و بقاى خـود را در بى ايمانى مردمان و هدايت نايافتگى آنان مى جـويـد! نيك درمـى يابيـم كه چرا حضرت امام خمينـى, شكرگزار و ستايشگر فضايى هستند كه بانوان ما را از عقايد بسته اى كه دانـش را در انحصار مردان مى جست نجات بخشيد و همه را دعوت مـى كنند كه كـاستيهاى گذشته را نيز جبـران كننـد:

((بحمدالله امروز آن بندهايى كه به عقايد ما بسته شده بـود رها شـد. امـروز تمـام قشـرهـاى ملت مشغول تـربيت و تعليـم هستنـد. بانوان مشغول هستند. الان بانوان مشغول هستنـد. الان بانـوان جزو طلاب علوم دينيه در قـم و در جاى ديگر هستند و خـودشان در هر جا هستند مشغول تربيت و تعليم هستند و اين يك امرى است كه در ايـن انقلاب تحقق پيدا كرد. آن وقت همچـو محصـور كرده بـودند كه براى بانـوان هيچ حق قائل نبـودنـد كه حتـى در يك مجمع ده نفرى وارد بشـوند و مسإله علمـى بگويند و مسإله عقيدتـى بگـويند. امروز اينها مى تـوانند با همه حفظ جهات اسلام در همه جاى كشور تبليغات بكنند, بلكه در خارج از كشور هـم. ما بسيار عقب افتاده بوديم در ايـن امـور و امـروز بايـد تلافـى كنيـم, بـايـد نقيصه ها را رفع بكنيـم.))(116) جاى پـرداختـن به آن همه ادله روشـن در تإكيـد اسلام بر ضرورت تحصيل و تـدريـس دانـش و معرفت در رشته هاى مختلف علوم, بويژه علوم مورد نياز جامعه و بالاخص دانـش هدايت و كمالات معنـوى, نيست و در ايـن مجال, نيازى به بازگـو كـردن حتـى بخـش كـوچكـى از آن نيز نمى باشـد. ما نمـى تـوانيـم و نبايد ايـن همه برهانهاى روشـن و قطعى را ناديده انگاشته و به صرف وجـود برخـى متـون يا به عذر برخـى عوارض, تحصيل و تدريـس را چهره اى مردانه به آن بدهيـم و حتى آن را مايه ((فتنه)) براى نيمه ديگر احتمال دهيـم. ايـن چيزى جز تحجر و درآميختـن سليقه ها و عادات شخصى به دين و ديانت نيست. از ايـن رو اگر در برخى روايات, تعليم بانوان به گـونه اى مـورد نكـوهـش قـرار گـرفته و از منع آنان از دانـش آموختـن سخـن گفته, اين مضامين حديثى را نمى توانيم بپذيريم. نه مـوازين حديث شناسـى و حـديث پذيرى چنيـن روا مـى دارد و نه اصـول استنباط و اجتهاد در شريعت مقدس مـى تـواند اينها را همراهى كند و نه با مذاق شريعت و دين, دانـش و معرفت همخـوانـى دارد. ايـن دسته روايات را بايـد به كنارى نهاد. يا به گـونه اى قابل قبـول به تإويل برد يا اگر چنيـن وجهى يا تـوانى نيست, مسـووليت فهم آن را از خود سلب كرد و دانـش آن را ـ چنان كه در تعبير بزرگان دانـش حديث رواج دارد ـ به صاحبان آن واگذار نمود. براى مبارزه با هميـن انديشه هاى واپسگرا و در راستاى تشويق به رفع كاستيهاى گذشته و رشـد علـوم و بـرشمارى دستـاوردهاى انقلاب است كه حضـرت امام, بر يكسانى زن و مرد در تحصيل و تدريـس تإكيد مـى ورزند و الا كيست كه نداند دانـش به معناى وسيع آن چهره اى مردانه نـدارد و نبايد داشته باشد: ((علوم مطلقا, خصـوصا علـوم اسلامـى اختصاص به قشرى دون قشـرى نـدارد و بانـوان محتـرم ايران در طـول انقلاب ثابت نمـودنـد كه همـدوش مـردان مـى تـواننـد حتـى در فعاليتهاى اجتماعى و سياسـى خـدمتهاى ارزشمندى به اسلام و مسلمانان نمايند و در تـربيت و تعليـم, جـامعه بزرگـوار بـانـوان پيشتـــــــاز باشند.))(117)

به حكم عقل و به حكـم داورى و خواست جوامع, روشـن است كه رعايت تناسب و اولـويت بندى در گزينـش گرايشهاى علمـى و رشته هاى مختلف علـوم و احترام به حق انتخاب آحاد جامعه و حفظ مصالح عمـومى, و نكاتـى از ايـن دست, در گزينـش هر كارى و حرفه اى و دانشى دخالت خـواهـد داشت و اين امرى طبيعى است اما ايـن به معناى تبعيض در دانـش يا اختصاصى كردن علوم نيست بلكه بهره ورى بهينه از فرصتها و امكـانات است. حضـرت امام در تشـويق به تـوسعه دامنه علـوم و تـوانـاييهاى علمـى بـانـوان مـى فـرمـايد:

((حالا طـورى شده است كه خانمها همدوش با ساير برادران در تحصيل علـم و عرفـان و فلسفه و تمـام شعب علـم و ان شـــإالله صنعت, فعاليت مـى كننـد.))(118) و اينچنيـن است كه اينك صـدها نفـر از بانوان ارجمند در حوزه هاى علوم اسلامى به تحصيل و تدريـس اشتغال دارند و هزاران نفر از آنان دانـش دين آمـوخته انـد, و اينچنيـن است كه امروز بيـش از نيمى از دانشجـويان در مراكز آمـوزش عالى را دختران و بانـوان اين سرزميـن اسلامى تشكيل مـى دهند. خداى را بر ايـن حسـن توفيق سپاس مى گوييـم و درود بيكران اولياى الهى و شهداى عزيز را به روح والاى حضرت امام خمينى مـى فرستيـم و سلام و تحيت خـويـش را نثـار آن بزرگ مـرد در خـانه ملكـوت مـى كنيـــم.

--------------------------------------------------------------------------------

پى‏نوشت‏ها:

1ـ يا ايها الذيـن آمنـوا ان تتقـوا الله يجعل لكـم فـرقـانـا, انفال, آيه 29.

2ـ الاسلام هو الحكـومه بشـوونها, و الاحكام قـوانيـن الاسلام, و هى شـإن مـن شـوونها, بل الاحكـام مطلـوبات بـالعرض و إمـور آليه لاجـرائها و بسط العداله, كتـاب البيع, ج2, ص472.

3ـ از جمله نك: مهدى حـائرى يزدى, حكمت و حكـومت, ص140 ـ 145 و ديگر صفحات .

4ـ ما خلق الله حلالا و لا حراما الا و له حد كحـد الـدار, فما كان من الطريق فهو من الطريق, و ما كان من الدار فهو مـن الدار حتى إرش الخدش فما سـواه, و الجلده و نصف الجلده; خـداوند هيچ حلال و حرامـى را نيافريد مگر آنكه داراى حد و مرزى همانند مرز خانه است كه آنچه مـربـوط به راه است جزء راه است و آنچه مـربـوط به خانه است جزء خانه است. حتى[ به عنوان نمـونه] غرامت يك خراش و مـوارد ديگـر و يك تازيانه و نصف تـازيانه نيز معيـن شـده است; كافى, ج1, ص59.

5ـ حجرات, آيه13.

6ـ آل عمران, آيه 190 ـ 195.

7ـ صحيفه نور, ج14, ص200.

8ـ سوره روم, آيه 21.

9ـ صحيفه نور, ج3, ص49.

10ـ مـن لا يحضـره الفقيه, ج3, ص379.

11ـ انسان, آيه 3.

12ـ نحل, آيه 97.

13ـ مومن, آيه 40.

14ـ نسإ, آيه 124.

15ـ صحيفه نور, ج6, ص185.

16ـ انفال, آيه 24.

17ـ صحيفه نـور, ج19, ص120, به مناسبت روز زن در جمع بـانـوان.

18ـ بحارالانوار, ج103, ص241.

19ـ همان, ج70, ص205.

20ـ صحيفه نور, ج14, ص230.

21ـ وسائل الشيعه, ج14, ص11.

22ـ صحيفه نور, ج6, ص185.

23ـ همان, ج16, ص125.

24ـ مستدرك الوسائل, ج15, ص116.

25ـ صحيفه نور, ج5, ص153.

26ـ مـن لا يحضـره الفقيه, ج3, ص468.

27ـ زمر, آيه 27.

28ـ نگـاه كـن: كهف, آيـات 32 و 45, يـس, آيه 13.

29ـ تحريم, آيه 11 و 10.

30ـ صحيفه نور, ج5, ص283.

31ـ صحيفه نور, ج7, ص17.

32ـ صحيفه نـور, ج21, ص76, تاريخ 67/11/8.

33ـ صحيفه نور, ج19, ص279.

34ـ بحارالانوار, ج103, ص264.

35ـ روم, آيه 21.

36ـ مـن لا يحضره الفقيه, ج3, ص389.

37ـ بحـارالانـوار, ج103, ص222. و بـا انـدك تفاوت در: وسائل الشيعه, ج14, ص3, ابـواب مقدمات نكاح, باب 1, ج4, و مـن لا يحضره الفقيه, ج3, ص383.

38ـ هلك بذى المـروه ان يبيت الـرجل عن منزله بالمصـر الذى فيه اهله, وسائل الشيعه, ج14, ص122, ابـواب مقـدمات نكاح, بـاب 88, ج7.

39ـ ... ان حسـن تبعل احداكـن لزوجها و طلبها مرضاته و اتباعها موافقتها يعدل ذلك كله.

پيـامبـر(ص), الـدر المنثـور, ج2, ص153. و جهاد المـرإه حســن التبعل. علـى(ع), بحـارالانوار, ج103, ص252. # 40ـ ما من امرإه تسقـى زوجها شربه من مإ الا كان خيرا لها مـن عباده سنه صيام نهارها و قيام ليلها و يبنـى الله لها بكل شربه تسقـى زوجها مـدينه فـى الجنه و غفـر لها ستيـن خطيئه, وســائل الشيعه, ج14, ص123, ابـواب مقـدمـات نكـاح, باب 89, ج3.

41ـ ولايت فقيه, ص21.

42ـ صحيفه نور, ج5, ص20 و نيز نگاه كـن: ج3, ص122, و ج4, ص124, و ج5, ص107, و ج6, ص163, و ج7, ص69, و ج8, ص2, و مـوارد ديگـر.

43ـ و وصينا الانسان بـوالـديه احسـانا حملته امه كـرها و وضعته كـرها و حمله و فصـاله ثلاثـون شهرا; به انسان سفـارش (احسـان و نيكى) به پدر و مادرش نموديـم. مادرش او را به دشـوارى باردارى كرد و به دشـوارى او را وضع نمود, و باردارى و شيرخـوارى او سى ماه است. ((احقـاف, آيه 15)). و وصينا الانسـان بـوالـديه حملته امه وهنا على وهـن و فصاله فى عامين إن اشكر لى و لوالديك الى المصير; ((لقمان, آيه 14)).

44ـ صحيفه نور, ج6, ص261.

45ـ بحارالانوار, ج103, ص323.

46ـ ذكر رسول الله(ص) الجهاد, فقالت امرإه لرسـول الله(ص): يا رسول الله! فما للنسإ مـن هذا شىء؟ فقال: بلى. للمرإه ما بين حملها الى وضعها الـى فطامها مـن الاجر كالمرابط فـى سبيل الله, فان هلكت فيما بيـن ذلك كان لها مثل منزله الشهيد; مـن لا يحضره الفقيه, ج3, ص561.

47ـ صحيفه نور, ج5, ص283.

48ـ قـال رسـول الله(ص): الجنه تحت اقـدام الامهات; كنزالعمـال, ح45439.

49ـ جلوه هاى رحمانى, ص47.

50ـ طـوبـى لمـن كـانت امه عفيفه; بحـارالانـــــوار, ج5, ص285.

51ـ صحيفه نور, ج6, ص157.

52ـ زخرف, آيه 32.

53ـ نگاه كـن: درآمدى بر شناخت مسايل زنان, سيدضيإ مرتضوى, صص 41 ـ 62.

54ـ روم, آيه 21.

55ـ بقره, آيه 187.

56ـ انى لا اضيع عمل عامل منكم من ذكر او انثـى بعضكـم مـن بعض, آل عمران, آيه 195.

57ـ صحيفه نور, ج11, ص162.

58ـ همان, ج5, ص16.

59ـ همان, ص153.

60ـ همان, ج6, ص185.

61ـ يا ايها الناس انا خلقناكم مـن ذكر و انثى و جعلناكم شعوبا و قبائل لتعارفـوا ان اكـرمكـم عنـدالله اتقيكـم ان الله عليـم خبير, حجرات, آيه 13.

62ـ لا يستوى القاعدون مـن المومنين غير اولى الضرر و المجاهدون فـى سبيل الله بـإمـوالهم و إنفسهم فضل الله المجـاهـديــــن بإمـوالهم و إنفسهم على القاعديـن درجه و كلا وعد الله الحسنى و فضل الله المجاهـدين علـى القاعديـن إجـرا عظيما, نسإ, آيه 95.

63ـ قل هل يستـوى الذين يعلمون و الذيـن لا يعلمـون انما يتذكـر اولوالالباب, زمر, آيه 9.

64ـ قل لا يستـوى الخبيث و الطيب و لـو اعجبك كثـــــره الخبيث, مائده, آيه 100.

65ـ قل هل يستوى الاعمى و البصير ام هل تستـوى الظلمات و النور, رعد, آيه 16 و نيز: و ما يستـوى الاعمى و البصير, و لا الظلمات و لا النـور, فـاطـر, آيه 19, و نيز نگـاه كــــن: انعام, آيه 50.

66ـ و ما يستـوى الاحيإ و لا الاموات ان الله يسمع مـن يشإ و ما انت بمسمع مـن فـى القبـور, فـاطر, آيه 22.

67ـ لا يستـوى اصحـاب النـار و اصحـاب الجنه, حشر, آيه 20. # 68ـ إفمن كان مـومنا كمـن كان فاسقا لا يستـوون, سجده, آيه 18.

69ـ نگاه كـن: نحل, آيات 75 و 76, و: غافر, آيه 58, و: حـديـد, آيه 10, و: هـود, آيه 24, و: زمر, آيه 29, و: تـوبه, آيات 19 و 20.

70ـ و رفعنـا بعضهم فـوق بعض درجـات ليتخذ بعضهم بعضـا سخـريا, زخرف, آيه 43.

71ـ و هـو الذى جعلكـم خلائف الارض و رفع بعضكـم فـوق بعض درجـات ليبلـوكـم فيمـا آتـاكم, انعام, آيه 165.

72ـ نسإ, آيه 32.

73ـ و لهن مثل الذى عليهن بـالمعروف و للـرجــــال عليهن درجه, بقره, آيه 228.

74ـ الميزان, ج2, ص271.

75ـ صحيفه نور, ج16, ص126.

76ـ وسائل الشيعه, ج14, ص123.

77ـ بحارالانوار, ج103, ص236.

78ـ الميزان, ج2, ص271.

79ـ صحيفه نور, ج4, ص259.

80ـ همان, ج17, ص127.

81ـ همان, ج4, ص259.

82ـ مدثر, آيه 38.

83ـ بقره, آيه 286.

84ـ صحيفه نور, ج21, ص172.

85ـ آل عمران, آيه 195.

86ـ الميزان, ج2, ص271.

87ـ صحيفه نور, ج5, ص153.

88ـ ان الله لا يغير ما بقـوم حتى يغيروا ما بإنفسهم; رعد, آيه 11.

89ـ ذلك بـان الله لـم يك مغيـرا نعمه إنعمها علـى قـوم حتــى يغيـروا مـا بـإنفسهم; انفال, آيه 8.

90ـ صحيفه نور, ج5, ص153.

91ـ همان, ج12, ص237.

92ـ ممتحنه, آيه 12.

93ـ صحيفه نور, ج11, ص254.

94ـ همان, ج18, ص264.

95ـ همان, ج12, ص236.

96ـ همان, ج11, ص254.

97ـ همان, ج12, ص72.

98ـ همان, ج10, ص234.

99ـ همان, ج19, ص281.

100ـ همان, ج13, ص70.

101ـ توبه, آيه 71.

102ـ صحيفه نور, ج5, ص153.

103ـ همان, ج11, ص117.

104ـ همان, ص275.

105ـ همان, ج19, ص280.

106ـ همان, ج4, ص59.

107ـ صحيفه نور, ج13, ص69.

108ـ همان, ج18, ص264.

109ـ مستـدرك الـوسائل, ج14, ص255.

110ـ بحارالانوار, ج74, ص175.

111ـ صحيفه نور, ج14, ص230.

112ـ به عنوان نمونه نگاه كنيد:

صحيفه نــور, ج4, ص103, و ج11, ص275, و ج13, ص65, و ج19, ص280, و ج21, ص172, و نيز استفتائات, ج1, ص503.

113ـ وسائل الشيعه, ج14, ص171.

114ـ همان, ص176.

115ـ نسإ, آيه 141.

116ـ صحيفه نور, ج18, ص99.

117ـ همان, ج19, ص33.

118ـ همان, ج18, ص263.

ماهنامه پيام زن ـ شماره 91 ـ مهر 78

چاپ این نسخه درجه: 0.00   چند مرتبه به این پست امتیاز داده اند: 0 مرتبه

نظرات

تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
 
 

 
 طراحی سايت توسط شهر الکترونیک کرمان  پشتیبان رسمی سیستم مدیریتی سایت ساز دریا طراحی شده است.