سيستم مديريت محتواي ياس/دفتر امام جمعه بخش چترود  

مطالب

خانه مشهور لیست اضافه

نا امیدی بالاترین گناه

ارسال شده توسط: عرببازدید شده: 470 مرتبه
دسته: سخنرانیتاریخ: 1394.03.28
 
سخنرانی حجت الاسلام والمسلمین ابراهیمی در جلسه بحث نهج البلاغه در مسجد الزهرا(س)مورخه 94/03/23


http://yascms.ir/emam/gozaresh/bb525.JPG


اَلحَمدُ اللِه رَبِ اِلعالَمینَ الصَلاة وَالَسلامُ عَلی عَبِداللِه وَ رَسُولِهِ وَحَبیبِه وَصَفیهَ وَحافِظِ سِرِه وَمُبَلغِ رِسالاتِه ِسِیدِنا وَمَولانَا اَبِی القاسِمِ المُصطَفَی مُحَمَدصلی الله علیه وآله وسلّم وَعَلی آله الطَیِبینَ الطاهِرین المَعصُومینَ اَلهُداةِ المَهدیین وَاللَعنَ الدائم عَلَی اَعدائِهِم اَجمَعینَ ِاِلی قِیامِ یَومِ الدین.

انسانهای مومن وحفاظت از دین:

در ادامه تفسیر خطبه متقین از نهج البلاغه به این فراز از کلمات امیرالمؤمنین(ع) رسیدیم که حضرت می فرمایند: « حَريزاً دينُهُ »(1) از ویژگی انسانهای مؤمن این است که از دینش محافظت می کند.« حَريز» یعنی حافظ، انسان متقی حافظ دین است و دین فروشی نمی کند و دین را وسیله ارزاق خودش قرار نمی دهد.

قُبه هارونیه:

امام رضا(عليه السلام) در سفر خراسان از راه سناباد به مرو وارد شدند، سناباد باغ ييلاقي بوده که بزرگترين و آبادترين و مجهّزترين باغ مسکوني آن جا همان باغ بود. هارون به علت بیماری بر سر راه توس در این باغ اقامت گزید و بعد از مدت کوتاهی از دنیا رفت و همان جا مدفون شد. مامون بر فراز قبر پدرش گنبدی بنا کرد و آن گنبد به قُبه هارونیه معروف گردید. بعد از شهادت امام رضا مامون بدن مقدس ایشان را در کنار قبر پدر خود به خاک سپرد و قبُه هارونیه به مشهد طوس و مشهد رضا (ع) معروف گردید. حميد بن قحطبه استاندار طوس ساکن اين باغ ييلاقي بود در اين باغ از مسافران رسمي و مهّم پذيرايي مي نمودند و به همين جهت از امام رضا عليه السلام هم دراين باغ بزرگ پذيرايي شد. امام لباس خود را براي شستشو به خادمي دادند. حِرز يا قرآني به خطّ مبارک خودشان در جـيب ايشان بود خـادم آن را نزد حميد بن قحطبه آورد، حميد خواستار آن قرآن شد و سخت شيفته ي آن گـرديد، درخواست خريد آن را از آن حضرت نمود. امام عليه السلام فرمودند: به قيمت همين باغ، حميد قبول کرد و باغ را داد و قرآن راگرفت، صبح حميد پشيمان شد . امام فرمودند: من اين باغ را به تو بر مي گردانم به يک شرط وآن اين که از زّوار من پذيرايي کني، و حِرْز يا آن قرآن را به حميد بن قحطبه بخشيدند و باغ را نيز در اختيارش گذاشتند حميد شرط امام را قبول نمود. پس از آن امام عليه السلام از سناباد به طرف مرو حرکت کردند.

داستان حمید بن قحبطه :

حميد بن قحطبه از جمله افرادی بود که دین خود را به دنیا فروخت که داستان آن از این قرار است :عبد الله بزاز پير مردى بود و از ايشان نقل شده است كه بين من و حميد بن قَحطبه طوسى معامله‏اى در جريان بود، يك روز از نيشابور به طوس سفر كردم، چون حميدبن قحطبه از ورود من باخبر گرديد همان وقت مرا به حضور خود طلبيد، ظهر ماه رمضان بود وارد بر ايشان شدم، ديدم در خانه نشسته بر او اسلام كردم، آب آوردند دستهايم را شستم، سفره را پهن كردند غذاى مخصوص آوردند من فراموش كردم كه ماه رمضان است و روزه‏ ام دست به طرف غذا دراز نمودم وقتى كه متذكر شدم از خوردن طعام امساك كردم.حميد به من گفت: چرا غذا نمى‏خورى؟ گفتم: اى امير ماه روزه است من سالم هستم و روزه گرفته‏ ام شايد امير عذرى دارند كه موجب افطار روزه مى‏باشد، آن ملعون گفت: هيچ علتى ندارد و تنم سالم است و عذرى ندارم، پس از اين جمله اشك از چشمانش سرازير گرديد و بعد از خوردن طعام سوال كردم كه چه شده؟ گفت: علت اين است موقعى كه هارون در طوس بود به دنبال من فرستاد و احضارم كرد موقعى كه بر او داخل شدم ديدم جلوش شمعى روشن است، شمشير برهنه در پيش خود گذاشته و خادمى پيش او ايستاده است، چون مرا ديد سرش را بلند كرد و گفت اطاعت تو از پيشواى مسلمين تا چه حدى و چه اندازه است؟ گفتم با مال و جان حاضرم از تو فرمانبردارى نمايم، هارون سرش را پايين انداخت، اجازه مرخصى داد، هنوز در منزل مشغول استراحت نشده بودم دوباره فرستاد به سراغم، گفت: امير تو را مى‏خواهد، اين دفعه خوف و ترس بر من غلبه كرد و كلمه استرجاع را به زبان جارى ساختم: انا لله و انا اليه راجعون و با خود گفتم: مرتبه اول مرا براى قتل طلبيده بود چون مرا ديد حيا كرد و خجالت كشيد.اين دفعه يقينا دستور اعدام مرا خواهد داد، وقتى كه در حضورش رسيدم او را باز در همان حالت اول مشاهده كردم و چون به من متوجه شد، سرش را بلند كرد و باز گفت: اطاعت تو از خليفه رسول الله و نماينده پيغمبر خدا تا چه مقدار است؟ گفتم: با جان و مال و عيال و زن و بچه در اين حال تبسمى كرد و سرش را به زير انداخت و به من اجازه مرخصى داد وقتى كه وارد منزل دشم، توقف نكرده باز قاصدى آمد و گفت: امير تو را به حضور خوانده و او مرا پيش هارون برد، پس از ورود كلام سابق خود را تكرار كرد، اين دفعه گفتم: حاضرم با جان و مال و عيال و دين و غيره اطاعت فرمان تو مى‏برم. هارون چون اين حرف را از من شنيد، خنديد و به من گفت: اين شمشير را بردار و اين خادم هرچه به تو دستور داد اطاعت كنيد.پس خادم شمشير را برداشت و به دست من داد و مرا به خانه‏ اى وارد كرد در آن خانه بسته بود آن را باز كرد، آنگاه ديدم در وسط حياط چاهى است و سه حجره در اطراف آن وجود دارد و درهاى آنها نيز قفل است، خادم درب يك حجره را گشود، ديدم كه بيست نفر كه گيسوان بلند دارند و آن زلف بلند علامت و نشانه سيادت آن زمان بود و عده سالخورده و سفيد موى و جمعى در سن ميانسال و جمعى جوان و نورسيده بودند و همگى از فرزندان فاطمه زهرا و على عليهما السلام بودند، خادم روى كرد، به من گفت: اميرالمومنين هارون تو را مامور كرده اين‏ها را به قتل برسانى.خادم آنها را يكى پس از ديگرى بيرون مى‏آورد و من گردن آنها را مى‏زدم، تا اينكه نفر آخرى را پيش كشيد، او را نيز كشتم و خادم نعش‏هاى آنها را به همان چاه انداخت.سپس در حجره دومى را باز كرد. در آنجا نيز بيست نفر از فرزندان بچه‏هاى على (عليه السلام) و زهرا عليها السلام كه با زنجير بسته بودند خادم يكى پس از ديگرى را جلو مى‏آورد و من گردن مى‏زدم و به آن چاه مى‏انداختم تا نفر آخرى هم به قتل رسانيدم بعد در حجره سوم را گشود باز مثل اولى و دومى ديدم بيست نفر سيد از فرزندان فاطمه عليها السلام و على (عليه السلام) زندانى هستند.خادم گفت: پيشواى مسلمين به تو دستور داده اينها را هم گردن بزنى همه آنها را كشتم و جسدشان را توى چاه انداخت، نوزده نفر آنها را گردن زدم، فقط يك پير مرد مانده بود، مانند ديگران گيسوانى داشت، خادم او را پيش كشيد او رو به من كرد و گفت: اى بدبخت چه عذر و بهانه حجت دارى در روز قيامت در حالى كه شصت نفر از فرزندان رسول الله صلى‏الله عليه و آله كشته‏اى؟حميد مى‏گويد: سخنان آن سيد پير مرد بر من اثر كرد و لرزه بر اندامم افتاد، چون خادم اين حالت را در من ديد با حالت غضب به من نگاه كرد و كلمات درشت بر زبان خود جارى كرد لاجرم او را هم گردن زدم و به آن چاه انداختم، با اين همه كار نادرست نماز و روزه چه اثرى بر من دارد در حالتى كه شصت نفر از اولاد حضرت فاطمه عليها السلام و امير المومنين (عليه السلام) را به قتل رسانيدم بدون ترديد در عذاب دردناك الهى هستم و در آتش دوزخ ماندگارم‏.(2)عبدالله گوید: وقتی داستان حمید را به علی بن موسی الرضاعلیه السلام گفتم، حضرت فرمودند: وای بر او، گناه یأس و ناامیدی که حمید از رحمت الهی داشت، از قتل آن شصت نفر علوی بیشتر است. (3) حتی در آورده شده است که یزید بعد از به شهادت رساندن امام حسین(ع) نزد امام سجاد(علیه السلام) آمد و گفت: می‌خواهم توبه کنم. امام سجاد(ع) به یزید فرمودند: دو رکعت غفیله را اگر بخوانی توبه‌ات قبول است. حضرت زینب (سلام الله علیها) شنیدند، ناراحت شدند و گفتند: برادر زاده این چه حرفی است که زدی؟ برادر من را شهید کرده حالا برود دو رکعت نماز بخواند خدا بیامرزدش؟ امام زین العابدین (علیه السلام) فرمودند: عمه جان موفق نمی‌شود بخواند این نماز را؛ چون کار بدی کرده است موفق نمی شود.

نا امیدی بالاترین گناه:

گناه ناامیدی از هر گناهی بالاتر است.یکی از عوامل خودکشی ، نا امیدی از زندگی است. ناامیدی انسان را از همه چیز ساقط می کند.در خطبه متقین ، امیرالمؤمنین(ع) می فرمایند: مؤمن ابتدا باید دینش را حفظ کند، افرادی مانند عمر بن سعد که در کربلا در مقابل سیدالشهداء شمشیر کشیدند ، آنها دینشان را به دنیاشان فروختند. بدتر از همه این است که انسان دینش را به دنیای دیگران بفروشد در ادامه خطبه حضرت می فرمایند: « مَكْظُوماً غَيْظُهُ »(1) انسان با تقوا کظم غیظ دارد.این ویژگی های انسانهای با تقوا است که خشمش فروخورده است و در حال خشم نباید تصمیم بگیرید . نقل شده که در جنگ خندق ، حضرت علی (ع) عمرو بن عبدود را بر زمین افکند و سپس بر سینه او نشست تا سرش را جداکند! آن مرد به صورت آن حضرت آب دهان انداخت .حضرت علی(ع) برخاستند و او را ترک کردند و بعد از گردشی در میدان، برگشتند و سر او را جدا کرد. وقتی از حضرتشان سبب این کار را پرسیدند فرمودند :”هنگامی که آب دهان به صورتم انداخت، من بر او خشم گرفتم و ترسیدم که اگر او را در چنین حالتی بکشم، خشم و غضب من در کشتن او دخالت داشته باشد. و من نخواستم که او را بکشم مگر تنها برای رضایت پروردگار (4).

انسانهای باتقوا وفرو خوردن خشم:

از نظر روانشناسی هم ثابت شده است انسان هنگامی خشمگین است باید حالتش عوض می شود .اگر هنگام خشم ایستاده اید، بنشینید و اگر نشسته اید، بخوابید. علت این امر، جلب توجه فرد به این نکته است که انسان از خاک آفریده شده و موجودی ذلیل و حقیر است و سرانجام روزی نیز به خاک باز خواهد گشت، در این صورت از غرور و تکبر او کاسته می شود. انسان باتقوا نباید اجازه بدهد که خشمش فوران کند. چه اتفاقات ناگوار و حتی منجر به فوتی در اثر این خشم تا کنون افتاده است ،خشم باعث می شودانسان از خود بی خود شود وکارهایی انجام دهد که بعدها پشیمان شود. در این دو فراز از امیرالمؤمنین(ع) دو درس یاد گرفتیم: یکی اینکه حافظ دین باشیم ودیگر اینکه کظم غیظ داشته باشیم و اجازه ندهیم تا خشم بر عقل غالب شود .

خداوندا بحق محمد وال محمد همه ما راعاقبت بخیر بگردان.


پی نوشت:

1- خطبه 192 نهج البلاغه معروف به خطبه همام

2- بحار الانوار ج 48 ص 176

3- گناهان کبیره، شهید دستغیب شیرازی، انتشارات صبا، تهران، بی تا، ج 1، ص 86 الی 87، پاورقی با تلخیص

4- حمد بن شهرآشوب، مناقب آل أبی طالب، ج ۲ ص ۱۱۵ ، مؤسسه انتشارات علامه، قم، ۱۳۷9 هـ ق. و نیز: مجلسی، محمد تقی، بحار الأنوار، ج ۴۱، ص ۵۰، مؤسسة الوفاء، بیروت، ۱۴۰۴ هـ ق.



http://yascms.ir/emam/gozaresh/bbb975.jpg

چاپ این نسخه درجه: 0.00   چند مرتبه به این پست امتیاز داده اند: 0 مرتبه

نظرات

تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
 
 

 
 طراحی سايت توسط شهر الکترونیک کرمان  پشتیبان رسمی سیستم مدیریتی سایت ساز دریا طراحی شده است.