دين از نگاه دوركيم
ارسال شده توسط: مدیر | بازدید شده: 595 مرتبه |
دسته: متنوع | تاریخ: 1388.12.17 |
  |
دين از نگاه دوركيم
محمدرضا جواهرى دقيقى
انتخاب، 17/10/79
چكيده: در اين مقاله، ابتدا آراى اصيل دوركيم در باب جامعه و نيازهاى اصيل انسان و نسبت اين دو با دين بررسى شده و سپس در سه بعد روششناختى، تجربى و نظرى اين آرا مورد نقادى قرار گرفته است.
دوركيم در كتاب صورتهاى ابتدايى حيات مذهبى اعلام داشت كه مقصودش شناخت ابتدايى و سادهترين دينى است كه تاكنون شناختهايم. دوركيم همچنين روشهاى بررسىاش را مشخص كرد و از نظريات مذهبى روزگارش، بهويژه تفكرى كه دين را پديدهاى ساختگى و موهوم معرفى مىكرد، به شدت انتقاد كرد. او مىپرسد كه اگر دين يك خطا و توهم محض است، پس علت دوام آن طى قرون و اعصار چيست؟ ما بايد اديان را با ماهيتى نمادين در نظر آوريم تا به كنه آنها دستيابيم. به گفته دوركيم اگر اين كار را انجام دهيم، درخواهيم يافت كه هيچ دينى ساختگى و عارى از حقيقت نيست. حتى ابتدايىترين دين بيانگر نوعى حقيقت است; هرچند اين حقيقت درست همان چيزى نباشد كه باوردارندگانش تصور مىكنند. دوركيم اميدوار بود در بررسى ساده و ابتدايى دين، پايدارترين و اساسىترين ويژگىهاى آن را بيابد; زيرا در صورتهاى تحوليافته و پيچيده دين، روابط بين واقعيتها را نمىتوان پيدا كرد و خصوصا صورتهاى مذهبى اين واقعيتها گم مىشود. به اعتقاد دوركيم از آنجا كه دين يك پديده اجتماعى است، پس مقولات بنيادى انديشه بشرى نيز بايد از جامعه سرچشمه گرفته باشد.
او همچنين يادآور مىشود كه انسانها نيز بهرهاى از تقدس دارند. آنها به عنوان اعضاى كلان، [clan] دارنده توتم مقدس هستند و كسانى كه خودشان را از تبار يك توتم مقدس مىدانند، خودشان را نيز مقدس مىيابند; زيرا نوعى نظام طبقهبندى توتمى وجود دارد كه هر كلان با طيفى از پديدههاى طبيعى پيوند يافته و همه چيزها نيز ضمن اتصال با يك توتم كلان، بهرهاى از تقدس مىبرند. به زعم دوركيم، از آنجا كه اين نظام طبقهبندى توتمى، الگويى از سازمان اجتماعى است، سازمان اجتماعى كلان را بايد قوه مولد مقولات بنيادين انديشه دانست.
دوركيم اين تقدس مشترك را به دليل وجود ريشهاى مشترك بين توتمها مىداند كه «مانا» ناميده مىشود. مانا نيرويى بالقوه و كاملا غيرشخصى و بىنام و نشان است كه پيوند مشترك تمام توتمهاست. در واقع توتم به جاى دو چيز مىنشيند: يكى همين نيروى شخصى و انتزاعى و يا اصل توتمى و ديگرى كلان. دوركيم از اين مطلب نتيجه مىگيرد كه خدا و جامعه يكى هستند; زيرا يك توتم در زمانى واحد هم نماد خدا و هم نماد جامعه است. خداى كلان و اصل توتمى چيز ديگرى جز خود كلان نيستند كه در تخيل بشر به صورت مرئى حيوان يا گياه توتمى تشخص مىيابد و بازنموده مىشود.
دوركيم جامعه را واقعيتى فى نفسه و تابع قوانين و نيازها و مقتضيات خاص خود مىداند. او هميشه جامعه را بر فرد و هر چيز ديگرى اولى مىداند و آن را ماهيتا حائز شرايطى مىداند كه طى آن فرد را بدون توجه به علايقش در خدمت مىگيرد و فرد هر لحظه ناچار به تسليم در برابر قواعد ذهنى و رفتارىاى است كه نه آنها را ساخته و نه به راستى مورد علاقه است; علايقى كه گاه با اساسىترين گرايشها و غرايز او تعارض دارند. اما دوركيم اين چيرگى جامعه بر افراد را بيشتر مبتنى بر اقتدار اخلاقى مىداند تا فشارهاى مادى و فيزيكى; از اين جهت وى فرامين جامعه را پايه اخلاق مىداند. اخلاق محصول جامعه و همه كسانى است كه احكام جارى در آن را تاييد مىكنند. در واقع افراد گوش به فرمان احكام افراد نيستند; بلكه مطيع اميال و فرامين جمعاند; لذا اخلاقى بودن كنشها محصول گردننهادگى جمعى است. دين هم چنين وضعيتى دارد. به نظر دوركيم، دين چيزى جز نيروى جامعه بر افراد نيست. دين نظامى فكرى است كه افراد، جامعه را به وسيله آن به خودشان باز مىنمايند و روابط مبهم و در ضمن صميمانهشان را با جامعه، از اين طريق بيان مىكنند; بنابراين دين نه يك توهم است و نه يك چيز اساسا ساختگى; بلكه واقعيتى است محصول جامعه.
اما دين از ديدگاه دوركيم نيز همانند نظر رابرتسون اسميت فقط نظامى از باورداشتها و مفاهيم نيست; زيرا دين نظامى كنش و در برگيرنده مناسك عملى نيز است. در واقع، اين مناسك و مراسم مذهبى هستند كه شور و شوق ايجاد مىكنند و احساسات مذهبى را تقويت و تجديد مىكنند. همچنين حس وابستگى به يك قدرت خارجى روحانى و اخلاقى را كه در واقع همان جامعه است تشديد مىكنند و موجبات حفظ و تحكيم همبستگى و انسجام اجتماعى را فراهم مىآورند. از سوى ديگر، احساس عميق سرخوشى و بهروزىاى كه حاصل انجام مناسك دينى است، تصورى از تحقق حقيقى اغراض مناسك را در نظر شركتكنندگان مراسم پديد مىآورد كه اتفاقا كاملا مجازى و غيرواقعى است; مناسكى كه طبق پيشفرض بايد وضعيتخوشايندى را به ارمغان مىآورد، يا از وقوع وضعيتى ناخوشايند جلوگيرى مىكرد. به زعم دوركيم، آنچه شركتكنندگان گمان مىكنند اتفاق مىافتد، در حقيقت اتفاق نمىافتد. از اين ديدگاه، توجيه عملكردهاى راستين مذهبى را نه در اهداف آشكار اديان، كه در صورتهاى نامرئى و ذهنى انسانها بايد جست. تبيين كاركردگرايانه مناسك و مذهب، دوركيم را از جهتى به ماركس شبيه مىسازد; با اين تفاوت كه اولى دين را به مفهوم شيرازه اجتماعى در نظر مىگيرد; در حالىكه دومى از آن به عنوان ترياك اجتماعى ياد مىكند.
انتقادات
بر تبيين دينى دوركيم اشكالات متعددى گرفته شده است كه به طور كلى به سه دسته اصلى تقسيم مىشوند:
الف) اشكالات روششناختى: اول اينكه او سراسر بررسىاش را بر رشته محدودى از دادههاى مربوط به تعدادى از قبايل بومى استراليا استوار ساخته بود. به نظر دوركيم كافى بود تنها يك دين به دقت مورد بررسى قرار گيرد تا ماهيت اساسى دين به طور كلى شناخته شود. مساله اين است كه نمىتوان جوهر دين به معناى خاص را به جوهر دين به معناى عام تعميم داد. براى تعيين ماهيت عمومى دين، بررسى طيف گستردهاى از اديان بشرى ضرورت دارد كه دوركيم انجامش نداد.
دوم اينكه ادعاى دوركيم مبنى بر ظهور سادهترين صورت دين در جوامع بسيار ساده از جهت تحول فنآورانه قابل ترديد است; زيرا از ساده بودن سطح فنآورى يك جامعه چنين برنمىآيد كه چيزهاى ديگر مانند نظامهاى مذهبى و نمادين آن نيز ضرورتا ساده و غيركامل باشند. به هر روى، اصطلاح «ساده» را نمىتوان با اصطلاحات «اساسى» يا «بنيادى» يكى دانست. اين مطلب با اين واقعيت نيز تاييد مىشود كه نظامهاى مذهبى و نمادين جوامع شكارگر و گردآورندهاى چون جوامع بوميان استراليا، از جهت درجه تكميل و پيچيدگى با يكديگر تفاوت نمايانى دارند. قضيه به اين صورت نيست كه همه اين جوامع ساختارهاى كلانى يا توتميسم دارند و همچنين ميان توتميسم و ساختار كلان همبستگى وجود ندارد; بلكه مساله در ايجاد رابطهاى هميشگى و لايتغير ميان عواملى چون سادگى و پيچيدگى يا ساختارهاى كلانى ويژه است.
ب) اشكالات مردمنگارانه و تجربى: 1. هيچ مدركى دال بر اين وجود ندارد كه توتميسم به همانسان كه دوركيم تصور مىكرد، پديد آمده باشد و سرچشمه نهايى دينهاى ديگر نيز همين توتميسم باشد.
2. تمايز ميان امور مقدس و نامقدس در مورد بسيارى از نظامهاى اعتقادى مصداق ندارد.
ج) اشكالات نظرى و تئوريك: اين بخش، مهمترين و وسيعترين حملات را متوجه دوركيم مىكند: 1. كشف اين نكته كه ميان دين و جامعه پيوند نزديكى وجود دارد، چندان شگفتآور نيست; اما آنچه در نظريه دوركيم جاى بحث دارد، اين است كه او گامى فراتر مىگذارد و موضوع دين را كه همان ربانيت است، عين جامعه مىداند. آيا از مقايسه شباهتهاى مفاهيم مذهبى و ماهيت اجتماعى دين مىتوان به اين نتيجه رسيد كه دين چيزى نيست مگر بازنمود نمادين جامعه؟ زيرا دوركيم تنها آن جنبههايى از ويژگىهاى جامعه و ربانيت را كه با نظريهاش تطابق دارند، بر مىگزيند. از اين تقارن چنين برنمىآيد كه جامعه سرچشمه مفاهيم مذهبى و يا محرك قضيه مذهبى است.
2. در مورد نيرو و فشارى كه از سوى جامعه اعمال شده و به زعم دوركيم، «اخلاق» ناميده مىشود و كنشهاى ما را تنظيم و هدايت مىكند بايد گفت اگر فشار اجتماعى مىتواند كنشهاى قهرمانى را برانگيزد، پس توان برانگيختن كنشهاى بىرحمانه را نيز دارد. مفهوم اخلاق دوركيم، مفهوم شگفتانگيزى به نظر مىرسد. بر مبناى بيشتر معيارهاى اخلاقى، هيجان دستهجمعى تضمينكننده رفتار اخلاقى نيست. وانگهى آيا اين حقيقت ندارد كه قهرمانان بزرگ اخلاقى تاريخ، درست همان كسانىاند كه در برابر اكثريت و يا صاحبان قدرت و اقتدار ايستادگى كرده و رنج آن را نيز چشيدهاند؟
3. پيدايش جنبشهاى فرقهاى و تكثر و گوناگونى مذهبى در يك جامعه، قضيهاى است كه نظريه دوركيم بيشترين دشوارى را در برخورد با آن دارد. همچنين تفاوتهاى مذهبى غالبا به تنش و كشمكش مىانجامد; واقعيتى كه پايه تبيين كاركردگرايانه دوركيم از دين را سست مىسازد. 4. نظريه دوركيم در قبال جهانگرايى دينى هيچ سخنى نمىگويد و از كنار آن به تسامح مىگذرد; در حالىكه يكى از مهمترين جنبههاى سنتهاى بزرگ دينى، همين بعد جهانى مذهب است كه از تعلقات گروهى فراتر مىرود و بشريت را مخاطب قرار مىدهد.
5 . پيامد ديگر ناديده گرفتن اهميت صورتهاى خاصى كه مناسك به خود مىگيرند، اين است كه براى تبيين صورتهاى خاص مناسك، هيچگونه مبناى واقعى براى دوركيم باقى نماند. اگر آنچه كه مردم انجام مىدهند واقعا اهميتى نداشته باشد، پس از چه طريق مىتوان اعمال آنها را تبيين كرد؟ آنها چرا اين كار را انجام مىدهند و كار ديگرى انجام نمىدهند؟ در اينجا نيز دوركيم سخن نمىگويد. برحسب پيشفرض، اگرچه خاستگاههاى مناسك به صورت نظمى اجتماعى، اشتراك در منافع و يا سنتهاى جامعه تبيين مىگردند و مناسك براى تداوم و ثبات جامعه ضرورى تشخيص داده مىشوند، اما بدون وجود يك نوع نظم اجتماعى پيشينى، هيچگونه منسكى نمىتواند به وجود بيايد. اشكال اينجاست كه نظم اجتماعى (بنا به پيشفرض دوركيم) موجد مناسك مىشود و نظام مذهبى هم بر انسجام همين نظم اجتماعى صحه مىگذارد; اما اينها چگونگى تكوين نظام مذهبى و مناسكى را تبيين نمىكنند; زيرا از صرف وجود نظم نمىتوان به اتحاد و همبستگى جوامع دستيافت. در كار دوركيم از اين نوع تناقضات منطقى بسيار ديده مىشود. مثال ديگر آن را در تبيين او از خاستگاه آرمانهاى مذهبى و اخلاقى و مفاهيم بنيادين انديشه نيز مىتوان ديد.
6. آنچه دوركيم در كتاب صورتهاى ابتدايى گفته، با آنچه در قواعد روش جامعهشناختى بيان داشته متعارض است; چراكه در اثر دوم، در احتمال سرچشمه گرفتن واقعيتهاى اجتماعى از منابع روانشناختى ترديد مىكند. به نظر او دين بيشتر يك واقعيت اجتماعى است; اما آن را بر پايه «روانشناسى تودهاى» يا «هيسترى تودهاى» قرار مىدهد. اين كار تنها كمى بهتر از آن است كه دين را سرچشمه گرفته از توهم، خيال واهى و خطا بدانيم; يعنى همان تصورى كه خود دوركيم آن را رد كرده بود.
|
|
| چاپ این نسخه درجه: 0.00 چند مرتبه به این پست امتیاز داده اند: 0 مرتبه |