سيستم مديريت محتواي ياس/دفتر امام جمعه بخش چترود  

مطالب

خانه مشهور لیست اضافه

مؤلفه‏هاي عرفان ناب اسلامي‏

ارسال شده توسط: مدیربازدید شده: 994 مرتبه
دسته: عقايدتاریخ: 1388.12.23
 

مؤلفه‏هاي عرفان ناب اسلامي‏

http://media.farsnews.com/Media/8705/Images/jpg/A0483/A0483079.jpg


عرفان اسلامي با مباني و مؤلفه‏هايي كه دارد و به بخشي از آنها اشاره خواهد شد، عرفان توحيد و ولايت است؛ عرفاني است كه در آن، بار امانت الهي، يعني ولايت مطلقه الهيه49 را انسان عارف دردمند، به دوش مي‏كشد.

1. خدا محوري‏

عرفان اصيل اسلامي، عرفاني "خدامحور " است؛ حال آيا "سلوك منهاي خدا " و عرفان خداگريزانه ممكن است؟

عرفان‏هاي بدون خدا و سلوك منهاي حق سبحانه، گرفتاري نفساني و ابليسي مي‏آورد و "انسان در تاريكي " خود را در "روشنايي " مي‏بينيد!

بايد هوشيار بود كه ايمان به خدا، داراي دو ركن زير است:

1. باور قلبي پايدار. 2. عمل مؤمنانه1.

"ايمان " هم داراي مراتبي است؛ "يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا آمِنُوا "2 و "لِيَزْدادُوا إِيماناً مَعَ إِيمانِهِمْ "3 . ايمان عقلي- شهودي، ايمان ناب و خالص مي‏تواند مأمن و مصونيت‌بخش باشد؛ "الَّذِينَ آمَنُوا وَ لَمْ يَلْبِسُوا إِيمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ "4. پس عرفان، نبايد سكولار و منهاي خدا باشد كه "سرابي " بيش نيست.

2. ولايت گرايي‏

سالك الي اللَّه در عرفان اصيل اسلامي، "اهل ولايت " است؛ يعني معرفت و محبت به انسان كامل معصوم و تعبد و التزام عملي به سنت و سيره و اولياي دين را نصب‌العين خويش قرار مي‏دهد؛ زيرا انسان كامل، هم "صراط مستقيم " است كه قرآن كريم فرمود: "إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ عَلي‏ صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ "5.

امام صادق‏عليه السلام در تفسير "اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ "6 ، فرمود: "واللَّه نحن الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ "7.

امام سجادعليه السلام نيز فرمود: "نحن ابواب اللَّه و نحن الصراط المستقيم "8.

سلوك، "صراط مستقيم " مي‏طلبد و تخلف‏پذير باشد و نه "اختلاف بردار " و اين هم خصوصاً بايد تبيين شود و هم مصداقا و در احاديث آمده كه انسان‌هاي كامل و مكمل، مصاديق عيني و حقيقي صراط مستقيم هستند و سلوك منهاي ولايت آنان معنا ندارد و نتيجه‌بخش نيست؛ چنان كه در تفسير آيه "ثُمَّ اهْتَدي‏ "9 از امام زين العابدين، امام محمدباقر و امام صادق‏عليهما السلام چنين آمده است: "ثم اهتدن، الي ولايتنا اهل البيت، فواللَّه او ان رجلا عبداللَّه عمرا، ما بين الركن و المقام، ثم مات و لم يجئي بولايتنا لاكبر اللَّه في النار علي وجهه "10.

3. نياز به استاد

به تعبير استاد مطهري، سالك براي رسيدن به "توحيد "، بايد مراحل و منازل را طي كند و در طي مراحل و مقامات كه با واردات قلبي همراه است، محتاج "پير "، "راهنما "، "مرغ سليمان " و "خضر طريق " يا انسان كامل است كه او را مراقبت نمايد و از راه و رسم منزل‏ها، آگاهش كند11.

در "عرفان عملي "، پس از طرح ضرورت استاد سلوكي، از شرايط مريد و مراد و شاگرد و استاد گفته‏اند؛ مثلا در شرايط استاد چنين گفته‏اند:

1. جامع باشد.

2. به مقام فنا رسيده باشد.

3. صاحب‌نظر و داراي ولايت باطني باشد.

4. اسلام شناس كامل باشد.

حال با توجه به ويژگي‌هاي علمي و عملي ياد شده، آيا بهتر نيست كه انسان سالك در پرتو انسان كامل معصوم كه سنت و سيره‏اش حضور دارد، سلوك نمايد و از جاده حق و مستقيم "ولايت گرايي "، خارج نشود و به دنبال استاداني برود كه ويژگي‏هاي ياد شده را داشته، غرق در ولايت باشند؛ مجتهد، مجاهد و صاحب ولايت باشند.

با توجه به نكات ياد شده است كه بزرگان فرموده‏اند: "اگر انسان عمري را در پيدا كردن استاد كامل صرف كند، جا دارد ".12 همچنين فرمودند: "كسي كه به استاد رسيد، نصف راه را طي كرده است "13.

4. شريعت گرايي‏

شريعت در اين جا به معناي مجموعه بايد و نبايدها يا احكام فقهي اسلام است كه در وجوب، حرمت، اباحه، استحباب و كراهت، ظهور يافته‌اند؛ چنان كه گفته‏اند: "شرع از ماده شَرَعَ (بر وزن زرع) و در اصل، به معناي "راه روشن " است و راه ورود به نهرها را نيز "شريعه " مي‏گويند؛ سپس اين كلمه در مورد اديان الهي و شرايع آسماني به كار رفته است؛ زيرا راه روشن سلوك و سعادت در آن است و طريق وصول به آب حيات و زندگي حقيقي، معقول و سازنده است؛ پس شريعت هرگاه در مورد آيين حق به كار برود، به خاطر آن است كه انسان را به سرچشمه وحي و رضايت الهي و سعادت جاودان كه همانند آب حيات است، مي‏رساند14.

"سلوك عرفان "، بدون التزام عملي به شريعت، يعني واجب و حرام، نتيجه‌بخش نيست و شريعت‌گروي براي همه اصحاب سير و سلوك - چه سالكان مجذوب و چه مجذوبان سالك - در همه شرائط روحي و معنوي مطرح و با توجه به ساحت‏ها و لايه‏هاي گوناگوني كه دارد، قابل اجرا و كارآمد است. عرفان منهاي شريعت، نه ممكن و نه سودمند است؛ "سقوط تكليف " نه تنها در هيچ مرتبه‏اي از مراتب و هيچ منزلي از منازل معنوي، اعتبار ندارد بلكه تكليف، بيشتر و وظايف، دشوارتر مي‏شود و به تعبيري سلوك با انجام واجب و ترك حرام، شروع و هر چه جلوتر مي‏رود، انجام مستحبات و ترك مكروهات و مباحات نيز بر آن اضافه شده، به گونه‏اي كه اهل معرفت خاص، به مرتبه‏اي مي‏رسند كه تنها دو وظيفه شرعي، يعني "واجب و حرام " را مي‏شناسند؛ يعني "مستحب " را بر خود واجب و مباح و مكروه را حرام مي‏دانند؛ تا رابطه آنها با خدا عميق‏تر و نيل به مقامات معنوي و فتوحات غيبي، دسترس‌پذيرتر و شفاف‏تر گردد كه به تعبير علامه طباطبايي، "افراد هر چه به خداوند تقرب بيشتري داشته باشند، تكاليف سنگين‏تري است كه حسنات الابرار، سيئات المقربين "15.

عرفان منهاي شريعت، عرفان منهاي عرفان است و ضلالت و فساد و نهايتش نيز ندامت و پشيماني است. علي‏عليه السلام فرمود: "الا و ان شرائع الدين واحده وسبله قاصده فمن اخذبها لحق و غنم و من وقف عنها ضل و ندم "16.

استاد جوادي آملي مي‌فرمايند: "البته اگر عارفان در سير و سلوك، تابع شريعت و ولايت اهل بيت‏عليهم السلام باشند و راه صحيح را طي كنند. گوشه‏اي از علم شهودي انبياء و اوليا به آنها مي‏رسد17 و در جاي ديگر فرمود: "معلوم مي‏شود اگر تهذيب و تزكيه، برخلاف مسير شرع باشد، چنين رياضتي باطل است؛ يعني سير و سلوك جز با انجام واجبات و مستحبات از يك سو و ترك محرمات و مكروهات، از سوي ديگر، قابل قبول نيست و بازدهي ندارد... "18 وي در تفسير آيه "وَ اعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّي يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ "19 نوشته ‏است: يقين در آيه "وَ اعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّي يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ "، همان يقين معرفتي است و اگر به مرگ تفسير شده، از باب جري و تطبيق است؛ نه تفسير مفهوم يقين و حتي "غايت " نيست؛ تا گفته شود كه وصول به يقين، غايت عبادت است؛ پس عبادت كن تا به يقين برسي و با دست‌يابي به يقين، مي‏تواني عبادت را رها كني؛ هرگز، بلكه مراد آن است كه يكي از منافع عبادت، يقين است و رسيدن به يقين، جز از راه عبادت و بندگي، ميسور نيست.20

علامه طباطبايي نيز پندار برخي را كه در تفسير آيه مي‏گويند: رهايي از عبادت، پس از وصول به يقين دست مي‏دهد، نقد و نفي كرده‏اند.21

5. عقل‌گرايي و خردورزي‏

عرفان اسلامي براي عقل و خرد، اصالت و اهميت قائل است و برهان و عرفان را مانعه الجمع ندانسته است و به بهانه "شهود "، از "فهم " و به بهانه عرفان، از برهان و استدلال، گريزان نيست.

استاد مطهري مي‌گويد: "در اسلام، اصالت با عقل و معرفت عقلي است كه به واسطه آن و با چنين كليدي، انسان به دامان معرفت شهودي و معارف قلبي وارد مي‏شود "22.

به هر تقدير، عرفان، عقل را از كار نمي‏اندازد و از مصدر تشخيص، عزل نمي‏كند؛ بلكه آن را شكوفا نموده، به مراحل بالاتر و مراتب والاتر، دعوت مي‏كند و معرفت شهودي - سلوكي، در طول معرفت عقلي و برهاني است و نه در عرض آن و كافي است اندكي به آيات ذيل و تفسيرهاي آنها توجه نمائيم:

الف) "وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يُجادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ لا هُدي وَ لا كِتابٍ مُنِيرٍ "23.

ب) "لا تَعْلَمُونَ شَيْئاً وَ جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَه لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ "24.

ج) "إِنَّ فِي ذلِكَ لَذِكْري‏ لِمَنْ كانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَي السَّمْعَ وَ هُوَ شَهِيدٌ "25.

استاد شهيد مطهري مي‌گويد: "به نظر ما، سخن از ترجيح آن راه بر اين راه، بيهوده است؛ هر يك از اين دو راه، مكمل ديگري است و به هر حال، عارف، منكر ارزش راه استدلال نيست ".26 پس در معرفت‏شناسي جامع قرآني و حديثي، جايگاه هر كدام از "عقل و دل " و برهان و عرفان، معلوم و حضور يكي، عامل غيبت ديگري نيست. استاد مطهري مي‌گويد: "از كانون دل، حرارت و حركت بر مي‏خيزد و از كانون عقل، هدايت و روشنايي... ".27 البته در اين كه ميان اهل تصوف و عرفان، نسبت به عقل افراط شده و عقل را تحقير كرده‏اند، ترديدي نيست؛ امّا مقام عشق، بالاتر از مقام عقل است و ضديتي با هم ندارند و عقل خالص با شهود ناب، قابل اجتماع هستند.28 بنابراين، چنين نتيجه مي‌گيريم:

الف) عقل و خرد، داراي ارزش معرفتي و شرط لازم ورود به عرفان و سلوك عرفاني است.

ب) عقل سليم، معيار سنجش مكاشفات و مشاهدات عرفاني است و در طول هم‏ هستند و نه در عرض هم.

ج) عقل، استعلاء يافته و برين، خود ره‌آورد شهود عرفاني و دوران پختگي "عرفان عملي " است.

6. رياضت معقول، مشروع و معتدل‏

در عرفان عملي اسلام، "رياضت "، نقش مهم و سرنوشت‌سازي دارد؛ تا درون انسان، نوراني و پاك گردد و "رياضت " در مراتب و مراحل سلوكي، بار معنايي و معرفتي خاصي دارد.

"رياضت سلوكي "، حداقل بايد سه ويژگي كلي و كلان داشته باشد كه عبارتند از:

الف) عقلاني بودن. ب) شرعي بودن. ج) معتدل بودن.

امام علي‏عليه السلام فرمود: "هي نفسي اروضها بالتقوي "29 ؛ "آن نفس من است كه با تقوا، آن را رياضت مي‏دهم ".

در قرآن كريم، بهترين تعريف از رياضت "معقول و معتدل " آمده است؛ "و اما كسي كه از ايستادن در برابر پروردگارش هراسيد و نفس خود را از هوس باز داشت... پس جايگاه او، همان بهشت است ".30

وجود داستان‏هاي عبرت‌انگيزي در صدر اسلام، مانند داستان عثمان بن مظعون، عبداللَّه بن عمرو و سخن پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله در نقد و ستيز با زهد افراطي، مي‏تواند تحمل تفسير درستي از رياضت و زهدگرايي باشد به تعبير استاد مطهري، "زهد براي آدمي،تمرين است؛ اما تمرين روح و روح با زهد ورزش مي‏يابد و تعلقات اضافي را مي‌ريزد و سبك‌بال و سبك‌بار مي‏گردد و در ميدان فضايل، سبك به پرواز در مي‏آيد ".31 اينك به چند روايت پيرامون زهد توجه كنيد:

1. امام علي‏عليه السلام فرمود: "اي مردم! زهد، كوتاه كردن آرزوست ".32

2. "تمام زهد در دو كلمه قرآن آمده است؛ "بر آن چه از دستتان رفته، اندوهگين نشويد و به آن چه به دست آورده‏ايد، سرخوش نباشيد ".33

3. امام صادق‏عليه السلام فرمود: "زاهد در دنيا كسي است كه حلال دنيا را از ترس حسابرسي آن كنار بگذارد و حرام دنيا را از ترس عذاب آن كنار بگذارد ".34

4. معناي زهد را مي‏توان از برخورد قاطع امام علي‏عليه السلام با جريان "عاصم بن قاسم " فهميد. هنگامي كه او ترك دنيا كرده، اهل و عيال را رها كرد و نفقه زندگي او و عيال او را برادرش "علاء بن زياد " مي‏داد، حضرت او را نكوهش كرد و براي شبهه‏زدايي و دادن روش و معيار صحيح براي هميشه تاريخ، فرمود: "واي بر تو! من مانند تو نيستم. همانا خداوند متعال، بر امامان عادل، مقدر كرده كه در حد ضعيف‏ترين مردم، بر خود سخت بگيرند ".35

پس در رياضت و زهد ناب اسلامي، نكات ذيل قابل تأمل و راه‌گشا خواهند بود:

الف) زهدورزي و عدم وابستگي به دنيا، با بهره‏مندي به قدر كفاف و نياز، منافات ندارد.

ب) سرچشمه رياضت اسلامي، "شريعت " است كه رياضت معتدل، معقول و مقبول را در يك هندسه سلوكي تعريف شده، ارائه مي‏دهد.

ج) سنت و سيره انسان كامل معصوم، الگوهاي جامع و كاملي، براي رياضت و زهدگرايي است.

د) رياضت و زهد، به معناي ترك وظايف فردي، خانوادگي و اجتماعي نيست.

ه) زهدورزي، بايد آثاري چون وظيفه‌گرايي، معنويت و نورانيت دروني، جهاد و مبارزه با انحراف‏ها و تحريف‏ها، كرامت نفس و فروتني داشته باشد.36

7. عرفان عبوديت محور

عرفان اسلامي در بعد علمي و عيني، عرفاني است كه از رهگذر بندگي و عبوديت شكل مي‌گيرد و سير و سلوك، نه براي رسيدن به كشف، كرامات، شطح و غيب‏گويي، پيدا كردن موقعيت اجتماعي و مريدپروري نيست؛ بلكه تنها و تنها براي بندگي خدا خواهد بود.

قرآن كريم با آيه "رِجالٌ لا تُلْهِيهِمْ تِجارَه وَ لا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ "37، منطق و معياري را ارائه كرده كه با جهان‌بيني محدود صوفيانه و تفكر خلوت‌گرايانه و بينش درون‌گرايانه محض، سازگار نيست و عرفان را با انگيزه الهي داشتن و براي خدا عمل كردن در خلوت و جلوت و در هنگام عبادت و تجارت، تأييد مي‏كند.

از ديدگاه عرفان اسلامي، بندگي خدا، در همه ساحت‏هاي زندگي ديده مي‏شود؛ يعني خوردن، آشاميدن، مهرورزي، به زن و فرزند و تأمين معيشت و نفقه آنها، تحصيل علم و توليد انديشه، سياست‏ورزي و عدالت‏گستري و...، همه مشمول حكم عبادت مي‏باشند.

8. عرفان سياسي‏

با توجه به مطالب پيش درباره زهد، رياضت و عبوديت در عرفان اسلامي، حاصل مي‏شود كه عرفان عملي اسلام، نه تنها با سياست‌ورزي در تضاد و چالش نيست، بلكه سياست در دل عرفان قرآني و ولايي نهفته و عرفان به سياست نيز جهت خدايي و الهي مي‏دهد و رهبري جامعه، در حقيقت سامان‌دهي و نظام‌بخشي امت، در راستاي اهداف عالي الهي است.

علامه جعفري مي‌گويد: "رهبر يك جامعه، بزرگ‏ترين وسيله رسيدن به حيات معقول و زندگي هدف‌دار تكاملي جامعه است؛ لذا خود بايد در عالي‏ترين حد ممكن، از حيات معقول و زندگي هدف‌دار تكاملي كه بر مبناي "عرفان مثبت اسلامي " استوار شده است، برخوردار باشد ".38

امام خميني خطاب به فرزندش، مرحوم احمدآقا فرمود: "پسرم! نه گوشه‏گيري صوفيانه دليل پيوستن به حق است و نه ورود به جامعه و تشكيل حكومت، گسستن از حق است؛ ميزان در اعمال، انگيزه‏هاي آنهاست. چه بسا عابد و زاهدي كه گرفتار دام ابليس است و آن دام‌گستر، با آن چه متناسب او است، چون خودبيني و خودخواهي و غرور و عجب و بزرگ‌بيني و تحقير خلق اللَّه و شرك خفي و امثال آنها، او را از حق دور و به شرك مي‏كشاند و چه بسا متصدي امور حكومت كه با انگيزه الهي، به معدن قرب حق نايل مي‌شود ".39

استاد شهيد مطهري مي‌گويد: "عرفان، هيچ وقت در نهايت امر، سر از خدمت به خلق در نمي‏آورد؛ در وسط راه و بلكه در مقدمه راه، سر از خدمت به خلق در مي‏آورد. خدمت به خلق در عرفان هست و بايد هم باشد؛ ولي خدمت به خلق، نهايت راه نيست. خدمت به خلق، مقدمه‏اي از مقدمات عرفان است ".40

9. ذكر و ياد خدا

بحث ذكر، از بحث‏هاي دامنه‌دار و مهم عرفان عملي است. ذكر، نقطه آغازين سلوك و حركت عرفاني است و در همه مراحل و مقامات نيز حضور جدي و سرنوشت‏سازي دارد. با ذكر، انسان از ماده به معنا و از مُلك به ملكوت و از فرش به عرش، هجرت مي‏كند و ذكر در واقع، از قيد خودپرستي و انانيت به در آمدن است و در همه حال، ياد خدا بودن است.

ذكر داراي اقسامي است كه عبارتند از: ذكر قلبي و ذكر عملي.

ذكر عملي از همه مهم‏تر است؛ زيرا دوري از گناه و لغزش و روي آوردن به تعبد و تدين و عمل مبتني بر شريعت است و ذكر، حالتي نفساني و كيفيتي دروني است كه معارف را از گزند خطا و لغزش و دل را از فراموشي خدا باز مي‏دارد و ذكر خدا، زمان و مكان نمي‏شناسد و حد خاصي ندارد. در قرآن آمده است:

1. "يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْراً كَثِيراً "41.

2. "الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِياماً وَ قُعُوداً وَ عَلي‏ جُنُوبِهِمْ... "42.

3. "وَ اذْكُرْ رَبَّكَ فِي نَفْسِكَ تَضَرُّعاً وَ خِيفَه "43.

در حديثي امام صادق‏عليه السلام خطاب به ابي عبيده آمده است: "درباره ذكر بسيار خداوند، منظور "سبحان اللَّه والحمدللَّه ولا اله الا اللَّه واللَّه اكبر " نيست؛ اگر چه اين هم از آن است؛ اما منظورم ياد خدا درباره چيزي است كه حلال يا حرام كرده است. پس اگر طاعت خدا بود، به آن عمل كند و اگر نافرماني خدا بود، آن را ترك كند ".44

10. عشق و محبت‏

عرفان و عشق، سرنوشتي همراه داشته، به گونه‏اي كه جدايي ناپذيرند و نام يكي، نام ديگري را تداعي مي‏كند. خداي سبحان از باب حب به ذات، تجلي كرد و اين همه عوالم پيدا و پنهان را آفريد و همه هستي نيز عاشق و شيداي او هستند.

امام علي‏عليه السلام مي‏فرمايد: "خدايا! از تو خواهانم كه قلبم را از محبت خودت لبريز گرداني ".45

قرآن مجيد، هندسه محبت خدا را چنين ترسيم مي‏كند: "اگر [به راستي‏] خدا را دوست مي‏داريد، مرا پيروي كنيد؛ خدا شما را دوست مي‏دارد "46 و پس از آن، دوستي عترت طاهره پيامبر اكرم، معيار اساسي است؛ "قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّه فِي الْقُرْبي‏ ".47

ناگفته نماند كه عشق، تعريف نابردار و تفسير ناشدني است؛ زيرا از جنس چشيدني‏هاست و نه شنيدني‏ها كه با فناي عاشق در معشوق، درك كردني و شناخته شدني است؛ "الَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ ".48

نتيجه‏گيري‏

عرفان اسلامي با مباني و مؤلفه‏هايي كه دارد و به بخشي از آنها اشاره شد، عرفان توحيد و ولايت است؛ عرفاني است كه در آن، بار امانت الهي، يعني ولايت مطلقه الهيه49 را انسان عارف دردمند، به دوش مي‏كشد و در فرجام كار نيز از اين نعيم الهي، پرسش مي‏شود؛ "ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ ".50

معرفت نفس در عرفان اصيل قرآني، طريقت داشته، نه موضوعيت؛ "و تكون النفس طريقا سلوكا و اللَّه سبحانه هوالغايه التي يسلك اليها و ان الي ربك المنتهي ".51

مراقبت و محاسبه نفس، در يك رياضت مبتني بر شريعت محمدي است كه انسان عاشق كمال و وصال را به توحيد ناب و لقاي رب مي‏رساند كه مبناي آن، ايمان و عمل صالح مي‏باشد.

عرفان اصيل اسلامي، خداگرايي و خداباوري و خداجو شدن است و رنگ و بوي رحماني يافتن كه بر اثر تقواي الهي، رزق معنوي انسان مي‏شود و علم لدني و افاضي و رحمت خاصه الهي، شامل حال او مي‏گردد.64 و مقامات عارفان راستين و اولياي حقيقي، به دليل فناي فعلي، صفاتي و ذاتي آنها در خدا، براي ما دور افتادگان وادي حيرت و ضلالت و واماندگان كوي سرگشتگي و طبيعت، ميسور نيست.52

پي‌نوشت:

1. ر.ك: مطهري، حكمت‏ها و اندرزها، ج 1، ص 47-50.

2. نساء، آيه 136.

3. فتح، آيه 4 .

4. انعام، آيه 122.

5. يس، آيه 3 و 4.

6. حمد، آيه 6.

7. نور الثقلين، ج 1، ص 21.

8. همان، ص 22.

9. طه، آيه 81.

10. طبرسي، مجمع البيان، ج 7، ص 35؛ طباطبايي، الميزان، ج 14، ص 199.

11. ر.ك: مطهري، مجموعه آثار، ج 23، ص 27-36.

12. حسن زاه آملي، در آسمان معرفت، ص 26.

13. سيدمحمدحسين تهراني، رساله سير و سلوك منسوب به بحر العلوم، ص 115-116.

14. ر.ك: مكارم شيرازي، تفسير نمونه، ج 21، ص 268؛ تفسيرالميزان، ج 5، ص 574 و ج 18، ص 252.

15. رساله الولايه، ص 17-20.

16. نهج البلاغه، خطبه 12.

17. جوادي آملي، دين‏شناسي، ص 268.

18. تفسير موضوعي قرآن مجيد، ج 11، ص 295.

19. حجر، آيه 99.

20. دين‏شناسي، ص 70-69 (با اندكي تصرف)؛ تفسير موضوعي قرآن مجيد، ج 11، ص 138-137.

21. ر.ك: تفسير الميزان، ج 8، ص 288-289.

22. ر.ك: مجموعه آثار، ج 4، ص 960-961؛ ج 21، ص 484-485؛ ج 23، ص 184-186.

23. حج، آيه 8-9.

24. نحل، آيه 78.

25. ق، آيه 37.

26. مجموعه آثار، ج 6.

27. مجموعه آثار، ج 23، ص 771-772.

28. ر.ك: مطهري، مجموعه آثار، ج 22، ص 214.

29. نهج البلاغه، نامه 45.

30. نازعات، آيه 40 و 41.

31. مجموعه آثار، ج 16، ص 541-539.

32. نهج البلاغه، خطبه 79.

33. حديد، آيه 23.

34. نهج البلاغه، خطبه 439.

35. جامع السعادت، ج 2، ص 52.

36. نهج البلاغه، خ 209؛ كليني، اصول كافي، ج 1، ص 401.

37. ر.ك: مطهري، مجموعه آثار، ج 23 ؛ ناظم زاده قمي، علي‏عليه السلام در آينه عرفان، ص 281-328 ؛ تفسير موضوعي قرآن مجيد، ج 1، ص 171-190.

38. نور، آيه 37.

39. عرفان اسلامي، ص 102 و 108.

40. نامه‏هاي عرفاني، ص 119-120.

41. م.ل، ج 23، ص 389.

42. احزاب، آيه 41.

43. آل عمران، آيه 191.

44. اعراف، آيه 200.

45. شيخ حر عاملي، وسائل الشيعه، ج 11، ص 200.

46. همان.

47. آل عمران، آيه 31.

48. شوري، آيه 23.

49. بقره، آيه 165.

50. تفسيرالميزان، ج 16، ص 342.

51. تكاثر، آيه 8 ؛ ر.ك: علامه تهراني، مهرتابان، ص 219.

52. الميزان في التفسير القرآن، ج 17، ص 193-194.

چاپ این نسخه درجه: 0.00   چند مرتبه به این پست امتیاز داده اند: 0 مرتبه

نظرات

تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
 
 

 
 طراحی سايت توسط شهر الکترونیک کرمان  پشتیبان رسمی سیستم مدیریتی سایت ساز دریا طراحی شده است.