مؤلفههاي عرفان ناب اسلامي
عرفان اسلامي با مباني و مؤلفههايي كه دارد و به بخشي از آنها اشاره خواهد شد، عرفان توحيد و ولايت است؛ عرفاني است كه در آن، بار امانت الهي، يعني ولايت مطلقه الهيه49 را انسان عارف دردمند، به دوش ميكشد.
1. خدا محوري
عرفان اصيل اسلامي، عرفاني "خدامحور " است؛ حال آيا "سلوك منهاي خدا " و عرفان خداگريزانه ممكن است؟
عرفانهاي بدون خدا و سلوك منهاي حق سبحانه، گرفتاري نفساني و ابليسي ميآورد و "انسان در تاريكي " خود را در "روشنايي " ميبينيد!
بايد هوشيار بود كه ايمان به خدا، داراي دو ركن زير است:
1. باور قلبي پايدار. 2. عمل مؤمنانه1.
"ايمان " هم داراي مراتبي است؛ "يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا آمِنُوا "2 و "لِيَزْدادُوا إِيماناً مَعَ إِيمانِهِمْ "3 . ايمان عقلي- شهودي، ايمان ناب و خالص ميتواند مأمن و مصونيتبخش باشد؛ "الَّذِينَ آمَنُوا وَ لَمْ يَلْبِسُوا إِيمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ "4. پس عرفان، نبايد سكولار و منهاي خدا باشد كه "سرابي " بيش نيست.
2. ولايت گرايي
سالك الي اللَّه در عرفان اصيل اسلامي، "اهل ولايت " است؛ يعني معرفت و محبت به انسان كامل معصوم و تعبد و التزام عملي به سنت و سيره و اولياي دين را نصبالعين خويش قرار ميدهد؛ زيرا انسان كامل، هم "صراط مستقيم " است كه قرآن كريم فرمود: "إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ عَلي صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ "5.
امام صادقعليه السلام در تفسير "اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ "6 ، فرمود: "واللَّه نحن الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ "7.
امام سجادعليه السلام نيز فرمود: "نحن ابواب اللَّه و نحن الصراط المستقيم "8.
سلوك، "صراط مستقيم " ميطلبد و تخلفپذير باشد و نه "اختلاف بردار " و اين هم خصوصاً بايد تبيين شود و هم مصداقا و در احاديث آمده كه انسانهاي كامل و مكمل، مصاديق عيني و حقيقي صراط مستقيم هستند و سلوك منهاي ولايت آنان معنا ندارد و نتيجهبخش نيست؛ چنان كه در تفسير آيه "ثُمَّ اهْتَدي "9 از امام زين العابدين، امام محمدباقر و امام صادقعليهما السلام چنين آمده است: "ثم اهتدن، الي ولايتنا اهل البيت، فواللَّه او ان رجلا عبداللَّه عمرا، ما بين الركن و المقام، ثم مات و لم يجئي بولايتنا لاكبر اللَّه في النار علي وجهه "10.
3. نياز به استاد
به تعبير استاد مطهري، سالك براي رسيدن به "توحيد "، بايد مراحل و منازل را طي كند و در طي مراحل و مقامات كه با واردات قلبي همراه است، محتاج "پير "، "راهنما "، "مرغ سليمان " و "خضر طريق " يا انسان كامل است كه او را مراقبت نمايد و از راه و رسم منزلها، آگاهش كند11.
در "عرفان عملي "، پس از طرح ضرورت استاد سلوكي، از شرايط مريد و مراد و شاگرد و استاد گفتهاند؛ مثلا در شرايط استاد چنين گفتهاند:
1. جامع باشد.
2. به مقام فنا رسيده باشد.
3. صاحبنظر و داراي ولايت باطني باشد.
4. اسلام شناس كامل باشد.
حال با توجه به ويژگيهاي علمي و عملي ياد شده، آيا بهتر نيست كه انسان سالك در پرتو انسان كامل معصوم كه سنت و سيرهاش حضور دارد، سلوك نمايد و از جاده حق و مستقيم "ولايت گرايي "، خارج نشود و به دنبال استاداني برود كه ويژگيهاي ياد شده را داشته، غرق در ولايت باشند؛ مجتهد، مجاهد و صاحب ولايت باشند.
با توجه به نكات ياد شده است كه بزرگان فرمودهاند: "اگر انسان عمري را در پيدا كردن استاد كامل صرف كند، جا دارد ".12 همچنين فرمودند: "كسي كه به استاد رسيد، نصف راه را طي كرده است "13.
4. شريعت گرايي
شريعت در اين جا به معناي مجموعه بايد و نبايدها يا احكام فقهي اسلام است كه در وجوب، حرمت، اباحه، استحباب و كراهت، ظهور يافتهاند؛ چنان كه گفتهاند: "شرع از ماده شَرَعَ (بر وزن زرع) و در اصل، به معناي "راه روشن " است و راه ورود به نهرها را نيز "شريعه " ميگويند؛ سپس اين كلمه در مورد اديان الهي و شرايع آسماني به كار رفته است؛ زيرا راه روشن سلوك و سعادت در آن است و طريق وصول به آب حيات و زندگي حقيقي، معقول و سازنده است؛ پس شريعت هرگاه در مورد آيين حق به كار برود، به خاطر آن است كه انسان را به سرچشمه وحي و رضايت الهي و سعادت جاودان كه همانند آب حيات است، ميرساند14.
"سلوك عرفان "، بدون التزام عملي به شريعت، يعني واجب و حرام، نتيجهبخش نيست و شريعتگروي براي همه اصحاب سير و سلوك - چه سالكان مجذوب و چه مجذوبان سالك - در همه شرائط روحي و معنوي مطرح و با توجه به ساحتها و لايههاي گوناگوني كه دارد، قابل اجرا و كارآمد است. عرفان منهاي شريعت، نه ممكن و نه سودمند است؛ "سقوط تكليف " نه تنها در هيچ مرتبهاي از مراتب و هيچ منزلي از منازل معنوي، اعتبار ندارد بلكه تكليف، بيشتر و وظايف، دشوارتر ميشود و به تعبيري سلوك با انجام واجب و ترك حرام، شروع و هر چه جلوتر ميرود، انجام مستحبات و ترك مكروهات و مباحات نيز بر آن اضافه شده، به گونهاي كه اهل معرفت خاص، به مرتبهاي ميرسند كه تنها دو وظيفه شرعي، يعني "واجب و حرام " را ميشناسند؛ يعني "مستحب " را بر خود واجب و مباح و مكروه را حرام ميدانند؛ تا رابطه آنها با خدا عميقتر و نيل به مقامات معنوي و فتوحات غيبي، دسترسپذيرتر و شفافتر گردد كه به تعبير علامه طباطبايي، "افراد هر چه به خداوند تقرب بيشتري داشته باشند، تكاليف سنگينتري است كه حسنات الابرار، سيئات المقربين "15.
عرفان منهاي شريعت، عرفان منهاي عرفان است و ضلالت و فساد و نهايتش نيز ندامت و پشيماني است. عليعليه السلام فرمود: "الا و ان شرائع الدين واحده وسبله قاصده فمن اخذبها لحق و غنم و من وقف عنها ضل و ندم "16.
استاد جوادي آملي ميفرمايند: "البته اگر عارفان در سير و سلوك، تابع شريعت و ولايت اهل بيتعليهم السلام باشند و راه صحيح را طي كنند. گوشهاي از علم شهودي انبياء و اوليا به آنها ميرسد17 و در جاي ديگر فرمود: "معلوم ميشود اگر تهذيب و تزكيه، برخلاف مسير شرع باشد، چنين رياضتي باطل است؛ يعني سير و سلوك جز با انجام واجبات و مستحبات از يك سو و ترك محرمات و مكروهات، از سوي ديگر، قابل قبول نيست و بازدهي ندارد... "18 وي در تفسير آيه "وَ اعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّي يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ "19 نوشته است: يقين در آيه "وَ اعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّي يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ "، همان يقين معرفتي است و اگر به مرگ تفسير شده، از باب جري و تطبيق است؛ نه تفسير مفهوم يقين و حتي "غايت " نيست؛ تا گفته شود كه وصول به يقين، غايت عبادت است؛ پس عبادت كن تا به يقين برسي و با دستيابي به يقين، ميتواني عبادت را رها كني؛ هرگز، بلكه مراد آن است كه يكي از منافع عبادت، يقين است و رسيدن به يقين، جز از راه عبادت و بندگي، ميسور نيست.20
علامه طباطبايي نيز پندار برخي را كه در تفسير آيه ميگويند: رهايي از عبادت، پس از وصول به يقين دست ميدهد، نقد و نفي كردهاند.21
5. عقلگرايي و خردورزي
عرفان اسلامي براي عقل و خرد، اصالت و اهميت قائل است و برهان و عرفان را مانعه الجمع ندانسته است و به بهانه "شهود "، از "فهم " و به بهانه عرفان، از برهان و استدلال، گريزان نيست.
استاد مطهري ميگويد: "در اسلام، اصالت با عقل و معرفت عقلي است كه به واسطه آن و با چنين كليدي، انسان به دامان معرفت شهودي و معارف قلبي وارد ميشود "22.
به هر تقدير، عرفان، عقل را از كار نمياندازد و از مصدر تشخيص، عزل نميكند؛ بلكه آن را شكوفا نموده، به مراحل بالاتر و مراتب والاتر، دعوت ميكند و معرفت شهودي - سلوكي، در طول معرفت عقلي و برهاني است و نه در عرض آن و كافي است اندكي به آيات ذيل و تفسيرهاي آنها توجه نمائيم:
الف) "وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يُجادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ لا هُدي وَ لا كِتابٍ مُنِيرٍ "23.
ب) "لا تَعْلَمُونَ شَيْئاً وَ جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَه لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ "24.
ج) "إِنَّ فِي ذلِكَ لَذِكْري لِمَنْ كانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَي السَّمْعَ وَ هُوَ شَهِيدٌ "25.
استاد شهيد مطهري ميگويد: "به نظر ما، سخن از ترجيح آن راه بر اين راه، بيهوده است؛ هر يك از اين دو راه، مكمل ديگري است و به هر حال، عارف، منكر ارزش راه استدلال نيست ".26 پس در معرفتشناسي جامع قرآني و حديثي، جايگاه هر كدام از "عقل و دل " و برهان و عرفان، معلوم و حضور يكي، عامل غيبت ديگري نيست. استاد مطهري ميگويد: "از كانون دل، حرارت و حركت بر ميخيزد و از كانون عقل، هدايت و روشنايي... ".27 البته در اين كه ميان اهل تصوف و عرفان، نسبت به عقل افراط شده و عقل را تحقير كردهاند، ترديدي نيست؛ امّا مقام عشق، بالاتر از مقام عقل است و ضديتي با هم ندارند و عقل خالص با شهود ناب، قابل اجتماع هستند.28 بنابراين، چنين نتيجه ميگيريم:
الف) عقل و خرد، داراي ارزش معرفتي و شرط لازم ورود به عرفان و سلوك عرفاني است.
ب) عقل سليم، معيار سنجش مكاشفات و مشاهدات عرفاني است و در طول هم هستند و نه در عرض هم.
ج) عقل، استعلاء يافته و برين، خود رهآورد شهود عرفاني و دوران پختگي "عرفان عملي " است.
6. رياضت معقول، مشروع و معتدل
در عرفان عملي اسلام، "رياضت "، نقش مهم و سرنوشتسازي دارد؛ تا درون انسان، نوراني و پاك گردد و "رياضت " در مراتب و مراحل سلوكي، بار معنايي و معرفتي خاصي دارد.
"رياضت سلوكي "، حداقل بايد سه ويژگي كلي و كلان داشته باشد كه عبارتند از:
الف) عقلاني بودن. ب) شرعي بودن. ج) معتدل بودن.
امام عليعليه السلام فرمود: "هي نفسي اروضها بالتقوي "29 ؛ "آن نفس من است كه با تقوا، آن را رياضت ميدهم ".
در قرآن كريم، بهترين تعريف از رياضت "معقول و معتدل " آمده است؛ "و اما كسي كه از ايستادن در برابر پروردگارش هراسيد و نفس خود را از هوس باز داشت... پس جايگاه او، همان بهشت است ".30
وجود داستانهاي عبرتانگيزي در صدر اسلام، مانند داستان عثمان بن مظعون، عبداللَّه بن عمرو و سخن پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله در نقد و ستيز با زهد افراطي، ميتواند تحمل تفسير درستي از رياضت و زهدگرايي باشد به تعبير استاد مطهري، "زهد براي آدمي،تمرين است؛ اما تمرين روح و روح با زهد ورزش مييابد و تعلقات اضافي را ميريزد و سبكبال و سبكبار ميگردد و در ميدان فضايل، سبك به پرواز در ميآيد ".31 اينك به چند روايت پيرامون زهد توجه كنيد:
1. امام عليعليه السلام فرمود: "اي مردم! زهد، كوتاه كردن آرزوست ".32
2. "تمام زهد در دو كلمه قرآن آمده است؛ "بر آن چه از دستتان رفته، اندوهگين نشويد و به آن چه به دست آوردهايد، سرخوش نباشيد ".33
3. امام صادقعليه السلام فرمود: "زاهد در دنيا كسي است كه حلال دنيا را از ترس حسابرسي آن كنار بگذارد و حرام دنيا را از ترس عذاب آن كنار بگذارد ".34
4. معناي زهد را ميتوان از برخورد قاطع امام عليعليه السلام با جريان "عاصم بن قاسم " فهميد. هنگامي كه او ترك دنيا كرده، اهل و عيال را رها كرد و نفقه زندگي او و عيال او را برادرش "علاء بن زياد " ميداد، حضرت او را نكوهش كرد و براي شبههزدايي و دادن روش و معيار صحيح براي هميشه تاريخ، فرمود: "واي بر تو! من مانند تو نيستم. همانا خداوند متعال، بر امامان عادل، مقدر كرده كه در حد ضعيفترين مردم، بر خود سخت بگيرند ".35
پس در رياضت و زهد ناب اسلامي، نكات ذيل قابل تأمل و راهگشا خواهند بود:
الف) زهدورزي و عدم وابستگي به دنيا، با بهرهمندي به قدر كفاف و نياز، منافات ندارد.
ب) سرچشمه رياضت اسلامي، "شريعت " است كه رياضت معتدل، معقول و مقبول را در يك هندسه سلوكي تعريف شده، ارائه ميدهد.
ج) سنت و سيره انسان كامل معصوم، الگوهاي جامع و كاملي، براي رياضت و زهدگرايي است.
د) رياضت و زهد، به معناي ترك وظايف فردي، خانوادگي و اجتماعي نيست.
ه) زهدورزي، بايد آثاري چون وظيفهگرايي، معنويت و نورانيت دروني، جهاد و مبارزه با انحرافها و تحريفها، كرامت نفس و فروتني داشته باشد.36
7. عرفان عبوديت محور
عرفان اسلامي در بعد علمي و عيني، عرفاني است كه از رهگذر بندگي و عبوديت شكل ميگيرد و سير و سلوك، نه براي رسيدن به كشف، كرامات، شطح و غيبگويي، پيدا كردن موقعيت اجتماعي و مريدپروري نيست؛ بلكه تنها و تنها براي بندگي خدا خواهد بود.
قرآن كريم با آيه "رِجالٌ لا تُلْهِيهِمْ تِجارَه وَ لا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ "37، منطق و معياري را ارائه كرده كه با جهانبيني محدود صوفيانه و تفكر خلوتگرايانه و بينش درونگرايانه محض، سازگار نيست و عرفان را با انگيزه الهي داشتن و براي خدا عمل كردن در خلوت و جلوت و در هنگام عبادت و تجارت، تأييد ميكند.
از ديدگاه عرفان اسلامي، بندگي خدا، در همه ساحتهاي زندگي ديده ميشود؛ يعني خوردن، آشاميدن، مهرورزي، به زن و فرزند و تأمين معيشت و نفقه آنها، تحصيل علم و توليد انديشه، سياستورزي و عدالتگستري و...، همه مشمول حكم عبادت ميباشند.
8. عرفان سياسي
با توجه به مطالب پيش درباره زهد، رياضت و عبوديت در عرفان اسلامي، حاصل ميشود كه عرفان عملي اسلام، نه تنها با سياستورزي در تضاد و چالش نيست، بلكه سياست در دل عرفان قرآني و ولايي نهفته و عرفان به سياست نيز جهت خدايي و الهي ميدهد و رهبري جامعه، در حقيقت ساماندهي و نظامبخشي امت، در راستاي اهداف عالي الهي است.
علامه جعفري ميگويد: "رهبر يك جامعه، بزرگترين وسيله رسيدن به حيات معقول و زندگي هدفدار تكاملي جامعه است؛ لذا خود بايد در عاليترين حد ممكن، از حيات معقول و زندگي هدفدار تكاملي كه بر مبناي "عرفان مثبت اسلامي " استوار شده است، برخوردار باشد ".38
امام خميني خطاب به فرزندش، مرحوم احمدآقا فرمود: "پسرم! نه گوشهگيري صوفيانه دليل پيوستن به حق است و نه ورود به جامعه و تشكيل حكومت، گسستن از حق است؛ ميزان در اعمال، انگيزههاي آنهاست. چه بسا عابد و زاهدي كه گرفتار دام ابليس است و آن دامگستر، با آن چه متناسب او است، چون خودبيني و خودخواهي و غرور و عجب و بزرگبيني و تحقير خلق اللَّه و شرك خفي و امثال آنها، او را از حق دور و به شرك ميكشاند و چه بسا متصدي امور حكومت كه با انگيزه الهي، به معدن قرب حق نايل ميشود ".39
استاد شهيد مطهري ميگويد: "عرفان، هيچ وقت در نهايت امر، سر از خدمت به خلق در نميآورد؛ در وسط راه و بلكه در مقدمه راه، سر از خدمت به خلق در ميآورد. خدمت به خلق در عرفان هست و بايد هم باشد؛ ولي خدمت به خلق، نهايت راه نيست. خدمت به خلق، مقدمهاي از مقدمات عرفان است ".40
9. ذكر و ياد خدا
بحث ذكر، از بحثهاي دامنهدار و مهم عرفان عملي است. ذكر، نقطه آغازين سلوك و حركت عرفاني است و در همه مراحل و مقامات نيز حضور جدي و سرنوشتسازي دارد. با ذكر، انسان از ماده به معنا و از مُلك به ملكوت و از فرش به عرش، هجرت ميكند و ذكر در واقع، از قيد خودپرستي و انانيت به در آمدن است و در همه حال، ياد خدا بودن است.
ذكر داراي اقسامي است كه عبارتند از: ذكر قلبي و ذكر عملي.
ذكر عملي از همه مهمتر است؛ زيرا دوري از گناه و لغزش و روي آوردن به تعبد و تدين و عمل مبتني بر شريعت است و ذكر، حالتي نفساني و كيفيتي دروني است كه معارف را از گزند خطا و لغزش و دل را از فراموشي خدا باز ميدارد و ذكر خدا، زمان و مكان نميشناسد و حد خاصي ندارد. در قرآن آمده است:
1. "يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْراً كَثِيراً "41.
2. "الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِياماً وَ قُعُوداً وَ عَلي جُنُوبِهِمْ... "42.
3. "وَ اذْكُرْ رَبَّكَ فِي نَفْسِكَ تَضَرُّعاً وَ خِيفَه "43.
در حديثي امام صادقعليه السلام خطاب به ابي عبيده آمده است: "درباره ذكر بسيار خداوند، منظور "سبحان اللَّه والحمدللَّه ولا اله الا اللَّه واللَّه اكبر " نيست؛ اگر چه اين هم از آن است؛ اما منظورم ياد خدا درباره چيزي است كه حلال يا حرام كرده است. پس اگر طاعت خدا بود، به آن عمل كند و اگر نافرماني خدا بود، آن را ترك كند ".44
10. عشق و محبت
عرفان و عشق، سرنوشتي همراه داشته، به گونهاي كه جدايي ناپذيرند و نام يكي، نام ديگري را تداعي ميكند. خداي سبحان از باب حب به ذات، تجلي كرد و اين همه عوالم پيدا و پنهان را آفريد و همه هستي نيز عاشق و شيداي او هستند.
امام عليعليه السلام ميفرمايد: "خدايا! از تو خواهانم كه قلبم را از محبت خودت لبريز گرداني ".45
قرآن مجيد، هندسه محبت خدا را چنين ترسيم ميكند: "اگر [به راستي] خدا را دوست ميداريد، مرا پيروي كنيد؛ خدا شما را دوست ميدارد "46 و پس از آن، دوستي عترت طاهره پيامبر اكرم، معيار اساسي است؛ "قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّه فِي الْقُرْبي ".47
ناگفته نماند كه عشق، تعريف نابردار و تفسير ناشدني است؛ زيرا از جنس چشيدنيهاست و نه شنيدنيها كه با فناي عاشق در معشوق، درك كردني و شناخته شدني است؛ "الَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ ".48
نتيجهگيري
عرفان اسلامي با مباني و مؤلفههايي كه دارد و به بخشي از آنها اشاره شد، عرفان توحيد و ولايت است؛ عرفاني است كه در آن، بار امانت الهي، يعني ولايت مطلقه الهيه49 را انسان عارف دردمند، به دوش ميكشد و در فرجام كار نيز از اين نعيم الهي، پرسش ميشود؛ "ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ ".50
معرفت نفس در عرفان اصيل قرآني، طريقت داشته، نه موضوعيت؛ "و تكون النفس طريقا سلوكا و اللَّه سبحانه هوالغايه التي يسلك اليها و ان الي ربك المنتهي ".51
مراقبت و محاسبه نفس، در يك رياضت مبتني بر شريعت محمدي است كه انسان عاشق كمال و وصال را به توحيد ناب و لقاي رب ميرساند كه مبناي آن، ايمان و عمل صالح ميباشد.
عرفان اصيل اسلامي، خداگرايي و خداباوري و خداجو شدن است و رنگ و بوي رحماني يافتن كه بر اثر تقواي الهي، رزق معنوي انسان ميشود و علم لدني و افاضي و رحمت خاصه الهي، شامل حال او ميگردد.64 و مقامات عارفان راستين و اولياي حقيقي، به دليل فناي فعلي، صفاتي و ذاتي آنها در خدا، براي ما دور افتادگان وادي حيرت و ضلالت و واماندگان كوي سرگشتگي و طبيعت، ميسور نيست.52
پينوشت:
1. ر.ك: مطهري، حكمتها و اندرزها، ج 1، ص 47-50.
2. نساء، آيه 136.
3. فتح، آيه 4 .
4. انعام، آيه 122.
5. يس، آيه 3 و 4.
6. حمد، آيه 6.
7. نور الثقلين، ج 1، ص 21.
8. همان، ص 22.
9. طه، آيه 81.
10. طبرسي، مجمع البيان، ج 7، ص 35؛ طباطبايي، الميزان، ج 14، ص 199.
11. ر.ك: مطهري، مجموعه آثار، ج 23، ص 27-36.
12. حسن زاه آملي، در آسمان معرفت، ص 26.
13. سيدمحمدحسين تهراني، رساله سير و سلوك منسوب به بحر العلوم، ص 115-116.
14. ر.ك: مكارم شيرازي، تفسير نمونه، ج 21، ص 268؛ تفسيرالميزان، ج 5، ص 574 و ج 18، ص 252.
15. رساله الولايه، ص 17-20.
16. نهج البلاغه، خطبه 12.
17. جوادي آملي، دينشناسي، ص 268.
18. تفسير موضوعي قرآن مجيد، ج 11، ص 295.
19. حجر، آيه 99.
20. دينشناسي، ص 70-69 (با اندكي تصرف)؛ تفسير موضوعي قرآن مجيد، ج 11، ص 138-137.
21. ر.ك: تفسير الميزان، ج 8، ص 288-289.
22. ر.ك: مجموعه آثار، ج 4، ص 960-961؛ ج 21، ص 484-485؛ ج 23، ص 184-186.
23. حج، آيه 8-9.
24. نحل، آيه 78.
25. ق، آيه 37.
26. مجموعه آثار، ج 6.
27. مجموعه آثار، ج 23، ص 771-772.
28. ر.ك: مطهري، مجموعه آثار، ج 22، ص 214.
29. نهج البلاغه، نامه 45.
30. نازعات، آيه 40 و 41.
31. مجموعه آثار، ج 16، ص 541-539.
32. نهج البلاغه، خطبه 79.
33. حديد، آيه 23.
34. نهج البلاغه، خطبه 439.
35. جامع السعادت، ج 2، ص 52.
36. نهج البلاغه، خ 209؛ كليني، اصول كافي، ج 1، ص 401.
37. ر.ك: مطهري، مجموعه آثار، ج 23 ؛ ناظم زاده قمي، عليعليه السلام در آينه عرفان، ص 281-328 ؛ تفسير موضوعي قرآن مجيد، ج 1، ص 171-190.
38. نور، آيه 37.
39. عرفان اسلامي، ص 102 و 108.
40. نامههاي عرفاني، ص 119-120.
41. م.ل، ج 23، ص 389.
42. احزاب، آيه 41.
43. آل عمران، آيه 191.
44. اعراف، آيه 200.
45. شيخ حر عاملي، وسائل الشيعه، ج 11، ص 200.
46. همان.
47. آل عمران، آيه 31.
48. شوري، آيه 23.
49. بقره، آيه 165.
50. تفسيرالميزان، ج 16، ص 342.
51. تكاثر، آيه 8 ؛ ر.ك: علامه تهراني، مهرتابان، ص 219.
52. الميزان في التفسير القرآن، ج 17، ص 193-194.