سيستم مديريت محتواي ياس/دفتر امام جمعه بخش چترود  

مطالب

خانه مشهور لیست اضافه

داستان شیعه شدن مردم ایران:

ارسال شده توسط: عرببازدید شده: 570 مرتبه
دسته: سخنرانیتاریخ: 1396.02.07
 
سخنرانی حجت الاسلام والمسلمین ابراهیمی در مراسم شهادت امام موسی کاظم(ع) مورخه96/02/02


http://yascms.ir/emam/gozaresh/bb525.JPG


اَلحَمدُ اللِه رَبِ اِلعالَمینَ الصَلاة وَالَسلامُ عَلی عَبِداللِه وَ رَسُولِهِ وَحَبیبِه وَصَفیهَ وَحافِظِ سِرِه وَمُبَلغِ رِسالاتِه ِ سِیدِنا وَمَولانَا اَبِی القاسِمِ المُصطَفَی مُحَمَدصلی الله علیه وآله وسلّم وَعَلی آله الطَیِبینَ الطاهِرین المَعصُومینَ اَلهُداةِ المَهدیین وَالَلعنَ الدائم عَلَی اَعدائِهِم اَجمَعینَ ِاِلی قِیامِ یَومِ الدین .

قال رَسُولُ اللّهِ (صَلَّى اللّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) : «أحبّوا الله لما یغذوکم من نعمه، و أحبّونی لحبّ الله، و أحبّوا أهل بیتی لحبّی»(1)

السلام علیک یا موسی بن جعفر یا باب الحوائج، السلام علیک یا مولانا یا صاحب الزمان(عج)، یا بقیة الله یا اباصالح، ادرکنا واغثنا

خشنودی مولایمان صاحب الزمان(عج) ، سلامتی رهبر عزیز و بزرگوارمان، شادی روح امام راحل عظیم الشأن، شادی ارواح طیبه شهدا ، شهدای والا مقام این منطقه ، شهدای مدافع حرم، شادی ارواح مطهر هفده شهید گمنام شهرستان ، سلامتی خودتان ، خانواده و فرزندانتان، ان شاءالله هر حاجتی داشته باشید به آبروی باب الحوائج موسی بن جعفر برآورده شود اجماعاً صلوات.

از اینکه خدای متعال توفیق عنایت فرمود تا در شب شهادت آقا موسی بن جعفر(ع) در خدمت شما برادران و خواهران باشم، سپاسگزارم. از بانی محترم جناب آقای جمالیزاده که بنده را به این جلسه دعوت کردند نیز تشکر میکنم.

پدر بنده می گفتند: من به مسجد 12 امام اینجا بسیار علاقه دارم ، (یک شب خوابیدم وقتی که هنوز مسجد را ندیده بود)ش در خواب دیدم که به دنبال آب هستم تا وضو بگیرم، شخصی محل شیرآب را به من نشان داد و گفت شیر آب توی دیوار است ومن توانستم وضو بگیرم و نماز خواندم . بعدها که به این مسجد آمدم ، همان صحنه خواب را در بیداری دیدم و تصمیم گرفتم یک آب سردکن به این مسجد هدیه بدهم. بهرحال هر مسجدی قداستی دارد و هر سرزمینی لیاقت مسجد شدن را ندارد . در مکانی که مسجد ساخته می شود ،قبلا خون یکی از اولیا الهی ریخته شده و در آن مکان به شهادت رسیده است. ان شاءالله خداوند سعی و کوشش شما بزرگواران را در ساخت و تجهیز این مسجد مورد قبول بدارد، ان شاءالله نواقص آن هم به زودی برطرف شود.

دوستی اهل بیت دوستی رسول خداست:

رسول خدا(ص) فرمودند : « أحِبّواالله لما یغذوکم به من نعمه » خدا را دوست بدارید به سبب نعمت‌هایی که در اختیار شما می‌گذارد. او نعمت رسان و روزی رسان ماست .همه ما یک آیه ونشانه از وجود خداوند هستیم، انسان مخلوق است ونیاز به خالق دارد واین خودش دلیل بر وجود خداوند است« و أحبّونی لحبّ الله » من را هم دوست داشته باشید به خاطراینکه خدارا دوست می دارید چون من فرستاده خدا هستم واز سوی خداوند برای هدایت شما آمده ام « و أحبّوا أهل بیتی لحبّی » اهل بیت من را هم دوست داشته باشید به خاطر اینکه من را دوست دارید. (1)

بعثت مهمترین تحول در تاریخ بشریت

عید مبعث را در پیش رو داریم. بعثت مهمترین تحول در تاریخ بشریت است. فرستادن خاتم الانبیا محمد مصطفی (ص) برای هدایت انسانها، بزرگترین نعمت و هدیه ای است که خداوند به بشریت عرضه داشته است.او هم اول است وهم آخر، پیامبر اعظم(ص) در رتبه و مقام اول است و آخر است یعنی ختم رسل و آخرین پیامبر است.

از نشانه های دوستی و محبت به اهل بیت ، بزرگداشت نام و یاد انهاست .اینکه در ایام شهادت و ولادت آنها مجلس بگیریم. نشانه عشق و علاقه ما به اهل بیت است. حضور امشب شما نیز در این مراسم نشان از عشق شما به اهل بیت دارد چه فردی که بانی است و چه فردی که شرکت کرده است.

مذهب تشیع مذهب حق است زیرا رسول خدا بعد از خود امیرالمومنین را جانشین خودش قرار داده است. منتهی گسترش مذهب حق و مذهب جعفری از زمان علامه حلی و شاه خدابنده بوده است. مردم ایران از ابتدا عاشق اهل بیت بودند گرچه سنّی مذهب بودند ولی از ابتدا علاقه و محبت به اهل بیت داشتند با اینکه فاصله ایران تا مدینه زیاد بودولی محبت به اهل بیت داشتندو امیرالومنین در قلب مردم ایران بود.

داستان شیعه شدن مردم ایران:

اینکه چه شد مردم ایران شیعه شدند ،داستان دارد .داستان قبل را که خدمت شما عرض کردم در سال 250یعنی نیمه اول قرن دوم واکثر مردم ایران سنی بودند بجز مناطقی مانند قم وعامل وری که شیعه بودند ودر تاریخ هم ذکر شده است وداستان شیعه شدن مردم ایران این است که در ایران سلطانی از ایلخانان بنام سلطان محمد خدابنده بود که او مسلمان شده بود ولی مسلمان سنی بود یک روز در یک مجلسی ازهمسرش ناراحت شد، آمد وسه مرتبه گفت: ای زن « اَنْتِ طالِقٌ، اَنْتِ طالِقٌ، اَنْتِ طالِقٌ» تو را سه طلاقه نمودم. وبعد هم پشیمان شده وجمعی از علمای شیعه را جمع کرد وگفت: من چنین کاری را انجام دادم وحالا همسرم را می خواهم باید چه کاری انجام دهم ؟ گفتند سه مرتبه طلاق واقع شده ودیگر نمی توانی با او ازدواج کنی ، این زن باید برود با یک مرد دیگر ازدواج کند وبعد او به خواست خودش اورا طلاق بدهد وبعد تو دوباره می توانی با او ازدواج کنی گفت : این خیلی سخت است که همسر من با یک نفر دیگر ازوداج کند گفت: شما علمای اهل سنت در همه مسائل اختلاف دارید ولی در این مسئله ما اختلاف نداریم همه چهار مذهب اهل سنت می گویند وقتی که سه طلاق واقع می شود دیگر نمی تواند برگردد . سلطان گفت راه دیگری ندارد؟ گفتند :خیر راهی ندارد. سلطان محمد یک وزیری داشت وگفت : یک مذهب دیگری به نام مذهب شیعه وجود دارد که آنها یک فتوای دیگر هم دارند . سلطان گفت: پیشوای این مذهب کیست؟ گفت: علامه حلی است که در حله زندگی می کند سلطان گفت: بروید وبه او بگوئید نزد ما بیاید. ( سلطانیه در 5 فرسخی زنجان قرار دارد )علمای اهل سنت گفتند اولاً این مذهب شیعه مذهبی خرافی و رافضی وخارج ازدین است وعلامه حلی هم از عقل برخوردار نیست . سلطان گفت : حالا به هر طریقی است ایشان را به نزد من بیاورید وبعد به علامه حلی در حله نامه نوشتند وایشان احساس کرد که تکلیف است واز حله حرکت کرد وبه سلطانیه ونزد سلطان محمد خدابنده آمد ومجلس از علمای اهل سنت پُر شد وسلطان هم نشسته بود، وقتی که علامه وارد شد گیوه های خود را زیر بغل گذاشت ویک نگاهی به تمام مجلس کرد وآمد در کنار سلطان نشست علمایی که در انجا بودند شروع به مذمت علامه کردند وگفتند اولا که بر حاکم تعظیم نکرد وبعد از ان هم کفش هایش را زیر بغلش گذاشت وحرمت شاه را هم نگاه نداشت ودر کنار شاه هم نشست سلطان از او پرید چرا چنین کاری کردید؟گفت: پیغمبر خدا(ص) فرمودند : وقتی وارد مجلسی شدی هرکجا که جا خالی بود بنشین ومن هم دیدم هیچ کجا جز در کنار شما خالی نبود ومن هم آمدم نشستم گفت: چرا تعظیم نکردی؟ گفت: پیغمبر خدا(ص)فرمودند: سلام کنید واجازه سجده فقط برای خداست ومن جز برای خدا نمی توانم بر کسی سجده کنم. گفت: خوب حالا چرا کفشهایت را زیربغل گذاشتی؟ گفت: برای اینکه ابوحنیفه کفش پیغمبر(ص) را دزدیده است وترسیدم که علمای شما هم کفش مرا بدزدند به همین دلیل کفشم را زیر بغل گذاشتم که صدای علمای پیرو مذهب ابوحنیفه بلند شد . گفتند ابوحنیفه هنوز در زمان پیغمبر (ص) متولد نشده بود چگونه این تهمت بزرگ را به او می زنید علامه گفت: اشتباه کردم مالک بود ، گفتند: وقتی که ابوحنیفه از دنیا رفت مالک بدنیا آمده و او در زمان پیامبر(ص) نبوده است علامه گفت: احمد حنبل بوده است واینها هرکدام را که علامه می گفت اقرار می کردند که در زمان رسول خدا(ص)هیچ کدام از خلفای چهارگانه اهل سنت نبوده اند وبعضی از آنها صد سال بعد بدنیا آمده اند علامه گفت: جناب خلیفه خودتان شنیدید که اینها اقرار کردند در زمان پیغمبرحنفی وشافعی ومالکی وحنبلی در کار نبوده است واین چهار مذهب بعداً خودشان بوجود آورده اند وهمه هم پیرو اینها هستند اما ما پیرو امیرالمومنین(ع) اسدالله الغالب علی ابن ابیطالب هستیم که در زمان خودِ رسول خدا(ص)به پیروان علی(ع) شیعه علی می گفتند وخودِ رسول خدا(ص) می فرمودند: « إنّ عليّا و شيعتَهُ هُمُ الفائزونَ يومَ القيامةِ» اين علي و شيعيانش جزء رستگاران در قيامت هستند.(2) سلطان گفت: من حالا به اینها کاری ندارم بگو ببینم من سه مرتبه همسرم را طلاق داده ام تکلیف من چیست که دوباره همسرم را برگردانم علامه گفت: این طلاق اشکال دارد به فتوای مذهب شیعه اولاً سه طلاق در یک مجلس یک طلاق واقع می شود پس طلاق رجعی است شما حق رجوع دارید ودوماً وقتی که گفتید « اَنْتِ طالِقٌ » شاهد هم داشتی ؟ گفت نه نداشتم .علامه گفت: در زمان طلاق باید دوشاهد عادل حضور داشته باشد شما آن دو شاهد را هم نداشته اید پس اصلاً طلاقی واقع نشده است، مذهب شیعه آنقدر گسترده و راهگشاست چون هر آنچه که دارد از منبع وحی واز امیرالمومنین(ع) گرفته است وسلطان خدابنده شیعه شد ودستور داد تا سکه ای بنام پیغمبرخدا(ص) وائمه معصومین بزنند واعلام کرد از امروز مذهب رسمی در ایران شیعه است وتمام تلاش خود را هم کرد تا مذهب رسمی ایران مذهبی شیعه شود که این واقعه در قرن هفتم اتفاق افتاده است .(3) این ماجرا را به عنوان مقدمه ای برای داستانی از امام موسی کاظم خدمتتان عرض کردم.

ابوحنیفه موسس مذهب حنفی در سال 80 هجری در کوفه متولد شد .ایرانی الأصل و از اطراف کابل بوده است. نسبت به اهل البیت و شخص امیرالمؤمنین (ع) ارادت و دلدادگی خاصی داشت . او از شاگردان امام جعفر صادق (ع) بود و جمله او "لولا سنتان لهلک نعمان"یعنی اگر دو سال شاگردی امام صادق (ع) نبود، ابوحنیفه تباه می شد، بسیار معروف است.

داستانی از کودکی امام موسی کاظم (ع)

امام موسی کاظم حتی در دوران کودکی از هوش سرشاری برخوردار بودند. در روایت آمده است روزی ابوحنیفه به دیدار امام جعفر صادق می‌رفت تا از او در مورد مسئله ای سؤال کند که با پسرش امام موسی کاظم که در آن موقع پنج سال داشت مواجه می‌شود. ابوحنیفه سؤالی را که برای امام صادق آماده کرده بود از امام کاظم می‌پرسد: « پسر! گناه از کجا صادر می‌شود؟ از طرف خداست یا از طرف بنده خدا؟» امام فرمود: « اگر بگوییم منشأ گناه خداوند است، به خطا رفته ایم كه او سزاوار آن نیست كه بنده خویش را كه به گناه مرتكب نشده، عقاب نماید. اگر بگوییم گناه هم از سوی خدا و هم از سوی بنده است، باز هم سزاوار نیست كه شریك قدرتمند بر شریك ناتوان خویش ستم روا دارد، یا اینكه بگوییم گناه از سوی بنده است. دراین صورت، اگر پروردگار از گناه او درگذرد كه بنابر عفو و گذشت بیكران خود عمل كرده و اگر او را مجازات نماید، ظلمی بر او روا نداشته است.» سخن امام كه به اینجا رسید، ابوحنیفه همچنان مات و مبهوت از پاسخ دانشورانه و حكیمانه امام كاظم علیه السلام خود را از شرفیاب شدن به محضر امام صادق علیه السلام كه قصد اولیه او بود، بی نیاز دید و از همان جا، با دستی پر به سوی شهر خود بازگشت.(4) امام موسی کاظم در سن پنج سالگی چنین قاطع و کامل جواب داد که اگر کسی گناه کند خودش مقصر است و ابه اختیار خودش است . امتیاز انسان نسبت به ملائکه این است که انسان مختارآفریده شده است و به اختیار خودش خوبی و یا بدی می کند.

وقتی ابو‌حنیفه بر امام کاظم علیه السلام ایراد گرفت!

نقل است که روزی ابوحنیفه به حضور امام صادق علیه السلام رفت و گفت: پسرت امام کاظم علیه السلام را دیدم که نماز می خواند و مردم در پیش روی او رفت و آمد می کردند، ولی او آنها را از این کار نهی نمی کرد. (در سفر مکه شاهد بودیم که اهل سنت معتقدند وقتی کسی نماز می خوانند، نباید از جلوی آن کسی رد شود،اگر رد شود، شیطان است پس یا باید او را بزنی و یا با دست دفعش کنی . این فتوای ابوحنیفه بود که امروز هم به آن عمل می شود) . امام صادق علیه السلام فرزندش موسی را خواست و سخن ابوحنیفه را به او عرضه داشت. امام کاظم علیه السلام در پاسخ فرمود: آری ای پدر، ولی آن کسی که من برای او نماز می خواندم، به من نزدیک تر بود تا دیگر مردم؛ چنان که خداوند در قرآن می فرماید: «و نحن اقربُ الیهِ مِن حبل الورید» ما به انسان از رگ گردن نزدیک تریم. بنابر اين افراد را مانع و مزاحم عبادت و ستايش خود در مقابل پروردگار متعال نمى دانستم . امام صادق علیه السلام با شنیدن پاسخ فرزندش خشنود شد و او را به نشانه محبت به سینه اش چسبانید و فرمود: «پدر و مادرم فدایت، ای امانت دار اسرار و گنجینه رازها».(5)

زندگی امام موسی کاظم (ع) در زمان چند طاغوت:

زندگانی امام موسی کاظم مصادف با چند طاغوت بود از جمله آنها منصور خلیفه عباسی و بود، هارون الرشید خودشان را از نسل عباس عموی پیامبر می دانند و پسر عموی امام موسی(ع) حساب می کردند و خودشان را از اهل بیت جلوتر می دانستند.

در سال 179 هجری زمانی که هارون پس از اعمال عمره مفرده برای زیارت قبر پیامبر صلی الله علیه و آله به مدینه آمده بود، در حضور گروهی از سران قریش، رؤسای قبایل و امام موسی بن جعفر علیهما السلام برای عوام فریبی و افتخار خطاب به رسول خدا صلی الله علیه و آله گفت: «السلام علیک یابن عم; سلام بر تو ای پسر عمو .» که امام هفتم علیه السلام بلافاصله خطاب به رسول خدا صلی الله علیه و آله عرض کرد: «السلام علیک یا ابة; سلام بر تو ای پدر» .هارون اعتراض کرد که: «چگونه در جلو من به پیامبر خطاب به پدر می‌کنی؟» یکی از حساسیت های دشمنان اهل بیت (علیهم السلام)، این بود که چرا مردم به امامان، « فرزند رسول الله» خطاب می کنند و این امر، گاهی کینه و حسد دشمنان را برمی انگیخت و علت آن را از امامان می پرسیدند؛ از جمله روزی هارون الرشید از امام کاظم (علیه السلام) پرسید: برای چه به عامه و خاصه اجازه داده اید تا شما را به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نسبت دهند؛ حال آنکه شما فرزندان علی (علیه السلام) هستید و هرکس به پدرش منسوب می شود و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) جدّ مادری شماست؟ در پاسخ گفتم: ای امیرمؤمنان! اگر پیامبر از قبر بیرون آید و دخترت را خواستگاری کند، تو به او می دهی؟ گفت:‌پناه بر خدا! چگونه ندهم؟ گفتم: ولی او از دختر من خواستگاری نمی کند و من هم به او زن نمی دهم.گفت: برای چه ای ابوالحسن؟گفتم: چون او مرا زاده است ولی تو را نزاده است.گفت: احسنت، ای موسی! آن گاه گفت: چگونه می گویید ما خاندان پیامبر هستیم؛ حال آنکه او نسلی نداشت و نسل از فرزند پسر است، نه دختر، و شما فرزندان دختر او هستید؟ امام فرمود:تو را به حق خویشاوندی و به حق این قبر و کسی که در آن آرمیده است،‌ مرا از پاسخ این سؤال معذور بدار. ولی او همچنان برای گرفتن پاسخ خود اصرار داشت و گفت: حتماً‌ باید شما فرزندان علی و تو ای موسی- که بنا به آنچه به من رسیده، رهبر آنها و امام زمانشان هستی- مرا از دلیل و حجت خود باخبر کنید و زمانی تو را رها می کنم که از کتاب خدا دلیل بیاوری. امام فرمود:بسم الله الرحمن الرحیم.« و من ذریته داوودَ و سلیمان و ایوبَ و یوسف و موسی و هارون و کذلک نجزی المحسنین و زکریا و یحیی و عیسی…»(6) و از نسل او داود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسی و هارون است و ما نیکوکاران را این چنین پاداش می دهیم و از نسل آنها زکریا و یحیی و عیسی و الیاس( می باشند)… .در اینجا امام (علیه السلام) از هارون الرشید پرسید: ای امیرمؤمنان! پدر عیسی کیست؟ گفت: عیسی پدر نداشت. امام فرمود: ولی ما از طریق مادرش، مریم او را به نسل پیامبران نسبت می دهیم و ما نیز از طریق مادر خود فاطمه (علیهما السلام) به نسل پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) پیوند خورده ایم. و در ادامه فرمود: اگر خواسته باشی، باز هم برایت بخوانم ای امیرمؤمنان! گفت: آری. امام آیه مباهله را بر او خواند:« فمن حاجّک فیه من بعد ما جاءک من العلم فقل تعالوا ندع ابناءنا و ابناءکم و نساءنا و نساءکم و انفسنا و انفسکم ثمّ نبتهل فنجعل لعنت الله علی الکاذبین»(7) و افزود: هیچ کس ادعا نکرده که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) جز علی و فاطمه و حسن و حسین را زیر کسای مباهله با نصارا برده باشد و بدین ترتیب تأویل آیه، این چنین است که مراد از « ابناءنا» حسن و حسین است، از «نساءنا» فاطمه، و از « انفسنا» علی بن ابی طالب است. هارون الرشید به حضرت گفت: آفرین که درست گفتی ای ابوالحسن! (8)

ویژگی مهم معصومین(علیهم السلام):

یکی از ویژگی های مهمّ معصومین (علیهم السلام) ، به خصوص امام موسی بن جعفر(علیه السلام)مسأله برخورد با حاکمان جور در زمان خود بود. آن حضرت نیز مانند امامان پیش از خود، کوچکترین انعطافی نسبت به غاصبان حکومت اسلامی نداشت. امام به هر زبان و بیان، پیام اعتراض آمیز خود را به آنان که خود را صاحبان اصلی خلافت اسلامی می دانستند رساند و در اثر این صراحت در کردار و گفتار، خشم عباسیان را بر می انگیخت. امام موسی بن جعفر(علیه السلام) نه تنها خود چنین سیره و روشی داشت، بلکه از پیروان و دوستان می خواست تا از همکاری و تعاون با حاکمان جور خودداری کنند. هارون الرشید حکومت را از امام غصب کرده بود ولی امام و پیشوا باید از طرف خداوند معرفی شود و خداوند امر کرده است که پس بعد از رسول خدا باید امامان معصوم حاکم باشند. حکومت اسلامی از آن امام موسی کاظم است نه هارون الرشید. در عصر غیبت هم جانشین امام معصوم باید رهبر امام و پیشوا باشد.که هم عادل و هم عالم است فقیه جامع الشرایط که از برکت امام نظام جمهوری اسلامی برپاشد و ایده امام موسی کاظم (ع) عملی شد . بعد از مناظره امام را دستگیر کردند و مخفیانه به بصره تبعید کردند.

امام کاظم(علیه السلام) در زندان بصره:

امام کاظم (ع) در یک زندان بسر نبرد ، در زندانهاى متعدد بسر برد . او را از این زندان به آن زندان منتقل مى کردند , و راز مطلب این بود که در هر زندانى که امام را مى بردند , بعد از اندک مدتى زندانبان مرید او مى شد

اول امام را به زندان بصره بردند . عیسى بن جعفر بن ابى جعفر منصور , یعنى نوه منصور دوانیقى والى بصره بود . امام را تحویل او دادند که یک مرد عیاش کیاف و شرابخوار و اهل رقص و آواز بود . به قول یکى از کسان او : این مرد عابد و خداشناس را در جایى آوردند که چیزها به گوش او رسید که در عمرش نشنیده بود . در هفتم ماه ذى الحجه سال ۱۷۸ امام را به زندان بصره بردند , و چون عید قربان در پیش بود و ایام به اصطلاح جشن و شادمانى بود , امام را در یک وضع بدى ( از نظر روحى ) بردند .

مدتى امام در زندان او بود . کم کم خود این عیسى بن جعفر علاقه مند و مرید شد .او هم قبلا خیال مى کرد که شاید واقعا موسى بن جعفر همانطور که دستگاه خلافت تبلیغ مى کند مردى است یاغى که فقط هنرش این است که مدعى خلافت است , یعنى عشق ریاست به سرش زده است . دید نه , او مرد معنویت است و اگر مسئله خلافت براى او مطرح است از جنبه معنویت مطلب مطرح است نه اینکه یک مرد دنیا طلب باشد . بعدها وضع عوض شد . دستور داد یک اطاق بسیار خوبى را در اختیار امام قرار دادند و رسما از امام پذیرایى مى کرد . هارون محرمانه پیغام داد که کلک این زندانى را بکن . جواب داد من چنین کارى نمى کنم . اواخر , خودش به خلیفه نوشت که دستور بده این را از من تحویل بگیرند والا خودم او را آزاد مى کنم , من نمى توانم چنین مردى را به عنوان یک زندانى نزد خود نگاه دارم .(6) هر کس دیگری چنین نامه ای می نوشت، قطعاً اعدامش می کردند، ولی عیسی بن جعفر به دلیل جایگاه والایی که نزد هارون الرشید داشت، جرأت نوشتن این نامه را به خود داد.

فرزندان امام موسی کاظم:


درباره تعداد فرزندان آن حضرت چند قول وجود دارد. بنابر نقل یکى از آنها، آن حضرت ۳۷ فرزند داشت که ۱۸ تن از آنان پسر و ۱۹ تن دختر بودند. یکی از دختران امام موسی کاظم، حضرت معصومه(س) است. حال یک سوال در مورد ایشان: با اینکه در اسلام بر امر ازدواج تأکید و سفارش فراوان شده است و ازدواج سنت رسول خداست حضرت معصومه(س) با آن مقام علمی و آگاهی ای که از دستور های اسلام و سنّت پیامبر اکرم(ص) داشت، چرا ازدواج نکرد و تشکیل خانواده نداد؟ این نکته را هم اضافه کنیم که نه تنها حضرت معصومه(س) ازدواج نکرد، بلکه هیچ یک از دختران موسی بن جعفر ازدواج نکردند.

بررسی نظریات مختلف در این مورد:

احتمالات و نظریات مختلفی برای ازدواج نکردن آن حضرت بیان شده است که به برّرسی و صحت و سقم هر یک می پردازیم.

1. وصیّت موسی بن جعفر(ع)


یکی از احتمالات که در واقع یکی از پاسخ ها به پرسش فوق است، این است که خود حضرت موسی بن جعفر به دخترانش وصیت کرده تا ازدواج نکنند! ابن واضح یعقوبی می گوید : موسی بن جعفر وصیت کرد که دخترانش شوهر نکنند و هیچ کس از آنان شوهر نکرد.(10) در پاسخ به سخنان یعقوبی اولاً، باید گفت: چنین وصیّتی برخلاف سنت رسول الله(ص) و سیرة امامان اهل بیت عصمت و طهارت است و هرگز چنین وصیتی از امام معصوم صادر نمی شود. ثانیاً، متن وصیت حضرت موسی بن جعفر غیر از آن چیزی است که یعقوبی ادّعا دارد، در این وصیت نامه، حضرت موسی بن جعفر(ع) با صراحت به فرزندان اعلام می دارد که « حجّت خدا بعد از او علی بن موسی(ع) است و خواهران باید در هر کاری از جمله مسئله ازدواج از او اطاعت کنند و هر فردی را که علی بن موسی مناسب دید، آنان با او ازدواج کنند؛ چرا که آن حضرت به مسائل ازدواج آگاه تر و به وضعیت بستگان آشنایان آشناتر است. در اینجا هرگز سخن از ترک ازدواج دختران موسی بن جعفر و خواهران حضرت رضا(ع) نیست؛ سخن در این است که بر ازدواج آنان حضرت رضا(ع) باید نظارت داشته باشد.» بنابراین نظریه یعقوبی بی اساسی است و نمی توان بر آن اعتماد کرد و به همین جهت، برخی محققین صریحاً سخن یعقوبی را مجعول و بی اساس دانسته اند. (11)

2. همتا نداشتن :

نظریه دوم این است که دختران حضرت موسی بن جعفر مخصوصاً فاطمه معصومه(س) از نظر کمال علمی و معنوی در حد بالایی قرار داشتند و کسی همسنگ و همسر آنها پیدا نمی شد و یکی از اموری که در تزویج دختر مورد توجه قرار می گیرد، هم کفو بودن است.

این نظریه نیز نمی تواند قابل تأیید باشد؛ زیرا اولاً سیرة ائمه اطهار این نبوده که دختران خود را به جهت پیدا نشدن همسنگ در خانه نگه دارند و مانع ازدواج آنان شوند، بلکه آنان، هم در قول، و هم در عمل خود، مؤمن و مؤمنه رکفو یکدیگر می دانستند. ثانیاً، در عصر امام کاظم(ع) جوانان شایسته ای از تبار امام حسن مجتبی(ع) و حضرت سیدالشهدا(ع) و نیز در میان شیعیان افرادی وجود داشتند که می توانستند همسران مناسب برای آنان باشند.

3. اختناق هارونی

احتمال و نظریه سوم آن است که اختناق هارون الرشید و وجود خفقان در آن دوران، چنان شدید بود که حتی کسی جرئت نداشت برای پرسیدن مسائل شرعی به در خانه موسی بن جعفر(ع) مراجعه کند، تا چه رسد به اینکه به عنوان داماد آن حضرت رفت و آمد دائمی با خانواده موسی بن جعفر(ع) داشته باشد؛ چرا که همین ارتباط نسبی زمینه ای را فراهم می ساخت تا هارون به اذیت و آزار او بپردازد. البته با اینکه هارون در مواردی تظاهر به دینداری می کرد، ولی ستمگری بی رحم بود. یکی از مورّخین می گوید:هارون هنگام شنیدن وعظ از همه بیشتر اشک می ریخت و در هنگام خشم و تندی از همه ظالم تر بود.(12) شیعیان در عصر خلافت هارون در تنگنا و فشار قرار داشتند، ارتباط موسی بن جعفر(ع) کنترل می شد و از طرفی زندانی شدن امام نیز، انگیزه خواستگاری از دختران آن حضرت را کاهش می داد. بعد از شهات امام وحشت بیشتری بر مردم حاکم شد و حضرت رضا(ع) نیز تحت نظر قرار گرفت. در زمان مأمون آن حضرت به خراسان احضار شد و بعد از یک سال، حضرت معصومه(س) و جعمعی از برادران او به خراسان حرکت کردند، اما در راه، حضرت معصومه(س) پیش از دیدن برادر، دار فانی را وداع کرد و امر ازدواج او هم تحقق نیافت.

بنابراین راز عدم ازدواج حضرت معصومه و خواهران او را نه در وصیت پدر باید جستجو کرد و نه در نبود همسر متناسب و هم کفو، علت آن، وجود اختناق شدید هارونی و مأمونی بود که باعث شد احدی جرئت نکند به راحتی به خانه موسی بن جعفر و بعد از او فرزندش رفت و آمد داشته باشد و داماد آن خانواده گردد. از طرف دیگر، زندانی شدن حضرت موسی بن جعفر(ع) و سرانجام شهادت او، و احضار شدن حضرت رضا(ع) به خراسان و دورافتادن از خواهران، مزید بر این علت بود.

امام کاظم و مبارزه با لهو و لعب :

روزی امام موسی بن جعفر(ع) از درخانه بشرحافی در بغداد می گذشت، صدای سازو آواز و غنا و نی و رقص از خانه بشر بلند بود. در این هنگام کنیزکی از خانه بیرون آمد تا خاکروبه بیرون بریزد. حضرت به اوفرمود: آیا صاحب این خانه آزاد است یابنده؟ کنیزک گفت: آزاداست. امام فرمود: راست گفتی، اگر بنده بود از مولایش می ترسید و این کارها را نمی کرد.
کنیزک چون برگشت، بشر علت دیر آمدنش را پرسید. کنیز حکایت رابازگفت. بشر با پای برهنه بیرون دوید، خود را به حضرت رسانده،عذر خواست و به دست آن حضرت توبه کرد. بعد از آن هرگز کفش نپوشید و همیشه پا برهنه راه می رفت. و بشر جوا ب داد : آخر من موقع دیدار یارم پا برهنه بودم این گونه میکردم تا همیشه به یاد آن روز باشم. (13) و پس از این، در زمره زاهدان و پرهیزکاران قرار گرفت و در این راه بر تمامی مردم عصر خود پیشی گرفت. چون در لحظه هدایت پا برهنه بودم تا تمام عمر پا برهنه خواهم بود. ان شاءالله ما هم به همان راه اهل بیت برویم و روز به روز عشق و علاقه خودمان را به اهل بیت بیشتر کنیم.گاهی یک حرف یک تلنگر است و انسان را از خواب بیدار می کند.

هرچه را چشم ببیند ، باعث عبرت است و می توان از آن درس عبرت گرفت. انسان هرچه در زندگی پیش می رود باید نگاه تدبر و عبرت آموزی داشته باشد که سبب بیداری و دوری از غفلت است.

امام موسی کاظم(ع) سالهای زیادی از عمر خودشان را در زندانی های متعدد سپری کردند و هر زندان که می رفتند، زندانبانان را تحت تاثیر قرار می دادند. آخرین زندانبان هم سندی بن شاهک، مردی مسیحی (یا به روایتی یهودی) مسلمان شده و رئیس پلیس هارون بود. مردی بود وقیح، گستاخ، خشن و قسّی القلب که پیوسته در کارهای تجسس و سرکوب و قلع و قمع مخالفان، او را به کار می گرفتند. امروز هم آن زندان وجود دارد، کسانی که این زندان را دیدند گفتند زندان خیلی از زمین پایین تر است و سنگ های سرتیز در پشته ها کار شده بود که وقتی رد می شوی این سنگ ها به بدن انسان می خوردو آن قدر عمیق زندان را حفر کرده بودند که به آب رسیده باشند و تبدیل شده بود به زیرزمینی نمناک و تاریک وامام در این شرایط غل و زنجیر نیز به دست و پا داشت ، شرایط آخرین زندان این بود. امام مدّت چهار سال در زندان او بود که به شهادتش انجامید.

دوران این حبس بر امام بسیار سخت گذشت. شهادت مظلومانه امام نیز در همین زندان روی داد به این صورت که کارگزاران هارون الرشید زهر خطرناکی را فراهم کرد و در اختیار سندی گذاشتند تا امام را مسموم کنند. او هم آن را به یک شکل خاصی در خرمایی تعبیه کردند و خرما را به امام خوراندند و بعد هم فوراً شهود حاضر کردند، علمای شهر و قضاوت را دعوت کردند.حضرت(ع) را هم در جلسه حاضر کردند و هارون گفت: ایها‌ الناس ببینید این شیعه‌ها چه شایعاتی در اطراف موسی بن جعفر(ع) رواج می‌دهند، می‌گویند: موسی بن جعفر در زندان ناراحت است، موسی بن جعفر چنین و چنان است. ببینید او کاملاً سالم است تا حرفش تمام شد، حضرت(ع) فرمود: دروغ می‌گوید، همین الان من مسمومم و از عمر من دو سه روزی بیشتر باقی نمانده است، اینجا تیرشان به سنگ خورد، این بود که بعد از شهادت امام، جنازه امام را آوردند در کنار جسر بغداد گذاشتند و هی مردم را می‌آوردند که ببینید! آقا سالم است، عضوی از ایشان شکسته نیست، سرشان هم که بریده نیست، گلویشان هم که سیاه نیست، پس ما امام را نکشتیم، به اجل خودش از دنیا رفته است.

چند نفر از شیعیان امام، از قم آمده بودند، با آن سفرهای قدیم که با چه سختی می‌رفتند. اینها خیلی آرزو داشتند که حالا موفق شده‌اند تا بغداد بیایند، لااقل بتوانند از این زندانی هم یک ملاقاتی بکنند. ملاقات زندانی که نباید یک جرم محسوب شود، ولی هیچ اجازه ملاقات با زندانی را نمی‌دادند. اینها با خود گفتند: ما خواهش می‌کنیم، شاید بپذیرند. آمدند خواهش کردند، اتفاق پذیرفتند و گفتند: بسیار خوب، همین امروز ما ترتیبش را می دهیم، همین جا منتظر باشید. این بیچاره‌ها مطمئن که آقا را زیارت می‌کنند، بعد بر می‌گردند به شهر خودشان که ما توفیق پیدا کردیم آقا را ملاقات کنیم، آقا را زیارت کردیم، از خودشان فلان مسأله را پرسیدیم و این جور به ما جواب دادند، همین طور که در بیرون زندان منتظر بودند که کی به آنها اجازه ملاقات بدهند، یک وقت دیدند که چهار نفر حمال بیرون آمدند و یک جنازه هم روی دوششان است. مأمور گفت: امام شما همین است. خواستند جنازه را بردارند دیدند که سنگین است و هنوز غل و زنجیرها به دست و پای حضرت بود (جانها به قربانت یا موسی بن جعفر ) بدن را کنار پل بغداد گذاشتند وگفتند موسی بن جعفر به مرگ طبیعی از دنیا رفته است. یکی از شیعیان گفت: امام مرده و زنده ندارد، من از شخص امام جریان را سؤال می کنم، او نزدیک جنازه آمده عرض کرد: ای فرزند رسول خدا! تو راستگو و پدرت راستگو است، به ما خبر بده که آیا تو را کشته اند یا خود از دنیا رفته ای؟ امام لب به سخن گشود و سه بار فرمود: قَتلاً، قَتلاً، قَتلاً، مرا کشته اند.

جانها به قربانت یا موسی بن جعفر یا باب الحوائج


پی نوشت:

1- سنن ترمذی، ج 5، ص 664، ح 3789 / مستدرک حاکم، 3، ص 150.

2- تاريخ مدينه دمشق ، ج42 ، ص333/ تذکرة الخواص سبط بن جوزي ، ص 59

3- روضات الجنات جلد2، صفحه279

4- ابن شعبه حرانی، تحف العقول، ۱۴۰۴ق، ص۴۱۱-۴۱۲ / ‌مجلسی، بحارالانوار، ۱۴۰۳ق، ج۱۰، ص۲۴۷.

5- اختصاص شيخ مفيد: ص 189

6- سوره مبارکه انعام،آیه 84

7- سوره مبارکه آل عمران،آیه 61

8- زندگی دوازده امام، ج۲، ص ۳۴۶، با تصرف و تلخیص / بحارالانوار، ج۴۸، ص ۱۲۷٫

9- شیخ طوسی، الغیبه، ص٢٣.

10- تاریخ یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب (ابن واضح)، وزارت فرهنگ و آموزش عالی ، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، ج 2، ص 421.

11- ر. ک : حیاة الامام موسی بن جعفر، قرشی، ج 2، ص497.
12- الاغانی، ابوالفرج اصفهانی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ج5،
ص241.

13- منتهی الآمال، ج 2 / جامع السعادات ، 2/235

14- سوگنامه آل محمّد صلّی الله علیه و آله و سلّم، ص۹۶ -104

چاپ این نسخه درجه: 0.00   چند مرتبه به این پست امتیاز داده اند: 0 مرتبه

نظرات

تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
 
 

 
 طراحی سايت توسط شهر الکترونیک کرمان  پشتیبان رسمی سیستم مدیریتی سایت ساز دریا طراحی شده است.