سيستم مديريت محتواي ياس/دفتر امام جمعه بخش چترود  

مطالب

خانه مشهور لیست اضافه

توجه به جوانان برای پیشرفت کشور ضروری است / برای حل مشکل بیکاری باید گوش به حرف ولایت داد

ارسال شده توسط: عرببازدید شده: 508 مرتبه
دسته: خطبه های نماز جمعهتاریخ: 1396.02.18
 
خطبه نماز جمعه شهرستان زرند به امامت حجت الاسلام والمسلمین ابراهیمی امام جمعه محترم مورخه 96/02/15


http://yascms.ir/emam/gozaresh/bb525.JPG



خطبه اول

اَلحَمدُ اللِه رَبِ اِلعالَمینَ الصَلاة وَالَسلامُ عَلی عَبِداللِه وَ رَسُولِهِ وَحَبیبِه وَصَفیهَ وَحافِظِ سِرِه وَمُبَلغِ رِسالاتِه ِ سِیدِنا وَ مَولانَا اَبِی القاسِمِ المُصطَفَی مُحَمَد صلی الله علیه وآله وسلّم وَعَلی آله الطَیِبینَ الطاهِرین المَعصُومینَ اَلهُداةِ المَهدیین وَالَلعنَ الدائم عَلَی اَعدائِهِم اَجمَعینَ ِاِلی قِیامِ یَومِ الدین .

قال الله الحکیم فی کتابه : «وَ لَقَدْ كَتَبْنَا فىِ الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِىَ الصَّلِحُون » (1)

السلام علیک یا مولانا یا صاحب الزمان(عج)، یا بقیة الله یا اباصالح، ادرکنا واغثنا، السلام علیک یا علی بن الحسین (ع)

اُوصیکُم عِبادَالله وَنَفسی بِتَقَوَیَ الله

خشنودی مولایمان صاحب الزمان(عج) ، سلامتی رهبر عزیز و بزرگوارمان، شادی روح امام راحل عظیم الشأن، شادی ارواح طیبه شهدا ، شهدای والا مقام شهرستان ، دو شهید گرانقدر مهمان امروز نماز جمعه ، شهدای مدافع حرم، شادی ارواح مطهر هفده شهید گمنام شهرستان ، شادی ارواح مومنین و مومناتی که اهل نماز جمعه بودندو از دنیا رفتند ، شادی روح معدن کاران عزیزی که در جهاد اقتصادی در معدن آزادشهر از دنیا رفتند، سلامتی خودتان ، خانواده و فرزندانتان اجماعاً صلوات.

امیدوارم خداوند متعال ، این حضور مؤمنانه ، این نماز جمعه ، این خطبه، این نشستن و سکوت را در نماز جمعه ، از همه ما قبول بگرداند ، ذخیره ای ارزشمند برای دنیا و آخرت، مخصوصاً برای اولین لحظه ورود ما به عالم قبر و قیامت قرار بگیرد ، باز هم صلوات بر محمد وآل محمد(ص).

اولاً از حضور مؤمنانه همه شما برادران و خواهران مکرمه ، نمازگزاران عزیز تقدیر وتشکر می کنم. از مدیران و مسئولین محترم ، دانش آموزان مدارس ، اقشار مختلف ، ستاد برگزاری نماز جمعه ، فرماندهان محترم نظامی و انتظامی، سروران معظم روحانی ، از هیأت امنای مسجد جامع ، قاری محترم، مجری محترم و مؤذن محترم، وخصوصاً از سخنران قبل از خطبه ها ، ریاست محترم آموزش و پرورش، جناب آقای کاظمی، نیز صمیمانه تقدیر و تشکر می کنم .

پیشاپیش ولادت با سعادت علی اکبر امام حسین (ع) و روز جوان را به همه شما عزیزان و بزرگواران خاصه خدمت جوانان عزیز اهل نماز جمعه ، تبریک و تهنیت عرض می کنم.ان شاءالله همه به برکت آقا علی اکبر هر حاجتی دارید، حاجت روا شوید.

در این خطبه چند کلامی راجع به مهمترین وظیفه ما شیعیان در عصر غیبت خدمتتان عرض می کنم.

ابتدای بحث یک نکته را به عنوان یادگاری خدمت شما نمازگزاران عزیز عرض می کنم.کسانی که دوست دارند امام زمان را زیارت کنند و حضرت را بشناسند، راهش این است ( عاشقان حضرت صاحب الامر(عج) راه میان برو و صد در صدی برای دیدار این است). ان شاءالله نیت کنیم از همین امرو زآن را انجام بدهیم . این دستورالعمل مستند از ائمه است : امام صادق(ع) فرمود: هر کس پس از نماز صبح و نماز ظهر بگوید: «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ» نمی‌میرد تا این‌که حضرت قائم(عج) را درک نماید.(2)خیلی از افراد هستند که امام زمان را می بینند ولی نمی شناسند، ولی اگر کسی این دستورالعمل را رعایت کند هم امام زمان را می بیندو هم می شناسد.ان شاءالله تصمیم بگیریم به این مطلب عمل کنیم.

آینده روشن جهان:

درآیه ای که خدمتتان عرض کردم، انسان باید به آینده امید داشته باشد.مکاتب مادی دنیا آینده جهان را سیاه و تاریک می بیند ولی بر اساس بینش توحیدی و الهی آینده جهان آینده بسیار روشنی است و دلیل آن هم این آیه قرآن از قرآن است. ( همزمان با بنده آیاتی را که در خطبه مطرح می شود را تکرار کنید تا به ثواب قرائت قران در خطبه ها نیز دست یابید. ) «وَ لَقَدْ كَتَبْنَا فىِ الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِىَ الصَّلِحُون » (1) خداوند در این آیه با زبان ما انسانها با ما سخن می گوید.ما انسانها گاهی قول زبانی می دهیم و گاهی آن را مکتوب می کنیم و به عنوان سند حرفمان نگه می داریم تا محکم و قرص باشد.مثلا جوانی می خواهد ازدواج کند به قول او اکتفا نمی شود ، برای محکم کاری قول او در سند ازدواج ثبت می شودو از او در حضور شاهدین امضاء هم گرفته می شود. حالا خداوند در این آیه محکم کاری کرده است. سخن خداوند همانند نوشته او محکم ومتقن است و خداوند هیچگاه خلف وعده نمی کندو حرف و نوشته او یکی است. ولی در این آیه چون خداوند می خواهد به زبان ما انسانها صحبت می کند از ادبیات ما انسانها استفاده می کندو می فرماید: «وَ لَقَدْ كَتَبْنَا» ما نوشتیم « فىِ الزَّبُورِ » در کتاب زبور حضرت داوود نبی « مِن بَعْدِ الذِّكْرِ » اغلب مفسرین معتقدند ذکر در این آیه به معنای تورات حضرت موسی (ع) است. خداوند می فرماید ما در کتاب زبور نوشتیم بعد از اینکه در تورات هم نوشته بودیم . محکم کاری همراه با تاکید « أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِىَ الصَّلِحُون »خداوند تاکید می کند که بندگان صالح (موحد و مومن) من وارث (حکومت ) زمین خواهند شد. نه دست امریکایی هاست و نه دست اسرائیلی ها خواهد بود.

انقلاب اسلامی زمینه ساز حاکمیت بندگان صالح:

در زیارتنامه حضرت ابوالفضل العبّاس علیه السلام می خوانیم: « اَلسّلامُ عَلیک أیهَا الْعَبْدُ الصّالِحُ »حتی در زیارت امام راحل نیز می گوییم: « اَلسّلامُ عَلیک أیهَا الْعَبْدُ الصّالِحُ » بندگان من که صلاحیت و شایستگی آن را از نظر مالی ، بدنی ، عقل و قدرت دارند و حاکمیت زمین به دست آنها خواهد بود .مومنین و متدنین و یاران حضرت مهدی هستند. این آیه خصوصا برای ملت ماست که زمینه ساز تمدن نوین امیدبخش است.انقلاب اسلامی و شهدای ما زمینه ساز حاکمیت عدل و قسط و حاکمیت بندگان صالح در سراسر این کره خاکی خواهند بود.این وعده خداوند است و خداوند هرگز خلف وعده نمی کند.شاید خلف وعید کند از اینکه فرموده باشد تو را در آتش می سوزانم ، خلف وعید کندو گناه را ببخشد ولی در وعده او تخلفی نیست. جهان در اختیار حضرت صاحب قرار می گیرد.

زندگی نا امیدی ندارد کسی ناامید می شود که ایمان ندارد. افرادی که به بن بست می رسند وخودکشی می کنند ، کسانی هستند که از دنیا ناامید می شوند و همه چیز را سیاه می بینند.ولی در بینش توحیدی سیاهی نیست و پنجره ای به نور باز می شود و در سخت ترین لحظات زندگی یک نور امیدی در دل مومنین وجود دارد و احساس می کند یک امید و یک فریادرسی دارد. امروز می خواهیم چندکلامی در مورد فریادرس صحبت کنیم. فریادرس حضرت مهدی (عج) است. البته همه ائمه ما غیاث و فریاد رس هستند و اگر آنها را صدا بزنید به فریاد شما خواهند رسید.

امامانی که غوث وغیاث خوانده می شوند:

اما در میان همه ی حضرات معصومین ( علیهم السلام) تنها دو تن از آنان با عنوان غوث و غیاث ( بدون پس وند و پیشوند) خوانده شده اند. یکی حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) که امام صادق ( علیه السلام) ایشان را بدین نام خوانده اند و در معرّفی فرزندش موسی بن جعفر (ع) به عنوان امام پس از خود، به مهمترین مشخّصه آن حضرت اشاره می فرمایند :« یَخْرجُ اللهُ مِنْهُ غَوثَ هذه الأمَّةِ وَ غِیاثِها »(3) خداوند فریادرس و غیاث این امّت را از او به وجود خواهد آورد. ما ایرانی ها هم اگر مشکلی داشته باشیم وامکانش نباشد که به مشهد و زیارت حرم امام رضا برویم ،می توانیم زنگ بزنیم به حرم مطهر وگوشی رو به ضریح است وبگویی یا علی بن موسی الرضا گره به کارم افتاده است الغوث به دادم برس.حتی از کشورهای خارجی هم آن قدر ارادت دارند به امام را که از راه دور زنگ می زنند و حاجت می گیرند.و دیگر حضرت اباصالح المهدی ( ارواحنا لتراب مقدمه الفداء) می باشند که جد مکرم آن حضرت نبی مکرم اسلام ایشان را به این نام معرفی کرده اند. پیامبر اکرم ( صلی الله علیه و آله) می فرمایند: «هرگاه شمشیر به گلویت رسید، پس از حجت استغاثه جو که او به فریادت می رسد، او برای هر کس که به او پناه برد و از او استغاثه جوید، پشت و پناه و فریادرس است» (4)همچنان كه امام سجّــاد (ع) درباره امام زمان می فرمایند : « الكَهفِ الحَصینِ وَ غِیاثِ المُضْطَرِّ المُستَكینِ » (5) او پناهگاه استوار و فریاد رس درماندگان و پناه خواهان است. در زیارت آل یاسین هم می خوانیم: « وَ الْغَوْثُ وَ الرَّحْمَةُ الْوَاسِعَةُ » امام زمان رحمت واسعه یعنی مظهر رحمت خداوند هستند.

حکایتی زیبا از تشرّف آيت‌الله نمازي خدمت امام زمان (ع)

در سال 1336 هجری از تهران به همراه جمعی از برادران ایمانی به مکّه معظّمه مشرّف شدیم. امیرالحاج و سرپرست ما «صدر الاشراف» بود. در آن زمان چیزی حدود 250 تومان تا 300 تومان می‌گرفتند و با ماشین‌هایی قرار‌داد می‌بستند که ما را به مکّه رسانده و از آن جا به عراق بازگردانند.من برای چهاردهمین مرتبه بود که به بیت‌الله الحرام مشرّف می‌شدم و به عنوان روحانی کاروان خدمت می‌کردم. آن سال در راه بازگشت به عراق به خاطر مسائلی، عربستان قوانینی برای ماشین‌های حجّاج وضع کرده بود و آن این که ماشین‌های زائران خانة خدا باید در یک کاروان صدتایی و همراه هم حرکت کنند. هر کاروان یک سرپرست داشت و یک ماشین هم، لوازم یدکی و ملزومات دیگر را همراه کاروان حمل می‌کرد. ضمناً دو ماشین پلیس، یکی در جلو و دیگری در عقب کاروان وظیفة حفاظت از قافله را بر عهده داشت ماشین ما دو راننده به نام‌های محمود آقا و اصغرآقا داشت که هر دو بچّة تهران بودند.هنگامی که کاروان به راه افتاد اصغرآقا رانندگی می‌کرد. از قضا ماشینِ ما در آخر صف، پشت سر همة ماشین‌ها قرار گرفت و این موضوع اصغرآقا را خیلی ناراحت کرد و شروع کرد به غُرو لُند کردن و این که در حرکت از تهران ماشین آخری بودیم، در برگشتن هم آخری شدیم و باید تا آخر مسیر خاک بخوریم. من باید از صفِ ماشین‌ها خارج می‌شوم و می‌روم در جلوی ماشین‌های دیگر قرار می‌گیرم.گم شدن در بیابان اصغرآقا در نظر داشت که از صف ماشین‌ها جدا شده، پس از پیمودن مسافتی دوباره به کاروان ملحق شود و در جلوی کاروان قرار گیرد اما او نادانسته ماشین را منحرف کرد و از کاروان جدا شد. من به خاطر سفرهای متمادی می‌دانستم که بیابان‌های عربستان بی‌سروته و بی انتهاست. لذا او را خیلی نصیحت کرده و اصرار نمودم که از قافله جدا نشود و طبق ترتیب کاروان حرکت کند اما او گوش نکرد. حاجیان دیگر هم سکوت کردند و با من همراهی نکردند.اصغرآقا تصمیم خود را گرفت و گفت: به اندازة کافی آب و بنزین داریم و می‌توانیم از یک راه فرعی خود را به جلوی کاروان برسانیم. او از کاروان جدا شد و در بیابان به راه افتاد و پس از طیّ مسافتی طولانی راه را گم کرد و نتوانست خود را به کاروان برساند. کم‌کم شب هم فرا رسید. ما با داد و فریاد از او خواستیم که ماشین را متوقف کند تا نماز بخوانیم. وقتی از ماشین پیاده شدم؛ به آسمان نگاه کردم و دیدم که فاصلة ما با هفت برادران (هفت اورنگ) زیاد شده، فهمیدم که راه زیادی را به اشتباه آمده‌ایم به همین خاطر به راننده گفتم: «امشب را همین‌جا بیتوته می‌کنیم و فردا صبح از همان راهی که آمده‌ایم، باز می‌گردیم».فردا صبح سوار شدیم تا از همان راه دیروزی برگردیم اما از آن جا که صحراهای حجاز دارای شن‌های نرم است و باد آن‌ها را پیوسته حرکت می‌دهد، نتوانستیم راهِ بازگشت را پیدا کنیم. هیچ اثری از راه دیشب بر سینة صحرا نبود از آن طرف، ماشین هم مرتّب در شن‌ها فرو می‌رفت، جهت‌های متعددّی را چند فرسخ، چند فرسخ پیمودیم و سرانجام ره به جایی نبردیم و دوباره شب فرا رسید.فردا صبح روز سوم، آب و بنزین هم تمام شد.همه وحشت‌زده و ناامید شده بودیم. من به عنوان روحانی کاروان و کسی که سفرهای زیادی به خانة خدا آمده بودم گفتم: «این اصغرآقا بود که ما را به اینجا کشانید و گناه بزرگی را انجام داد. اما چاره‌ای هم نیست، بیاید همگی به امام زمان(ع) متوسّل شویم. اگر آن بزرگوار ما را از این بیابان هلاکت نجات بخشید، زهی سعادت و خوشبختی، اما اگر به فریاد ما نرسد همگی در این بیابان مُرده، طعمة حیوانات خواهیم شد. بیایید قبل از آن که بی حال شده و دست و پایمان بی‌رمق بیفتد، هر کس برای خود گودالی حفر کند و در آن گودال برود که اگر مرگ به سراغ ما آمد، در آن گودال‌ها جان بدهیم و حداقل بدن ما طعمة حیوانات نشود و با گذشت زمان، باد وزیده و شن‌ها را روی ما بریزد و در زیر شن‌ها مدفون شویم.همه مشغول شدند و هر یک برای خود قبری کند و در این حال به حاجیان گفتم: جلوی قبر خود بنشینند تا به چهارده معصوم(ع) توسّلی بجوییم و خودم شروع به خواندن دعای توسّل کردم. ابتدا به رسول خدا(ص)، بعد به حضرت زهرا(س) و سپس به سایر امامان(ع)، وقتی به امام عصر(ع) رسیدم، روضه‌ای خواندم و گریة زیادی کردیم. در این حال الهام شدم که همه با هم «آقا» را با این ذکر بخوانیم: « یا فارس الحجاز أدرکنا، یا اباصالح المهدی ادرکنا، یا صاحب‌الزمان ادرکنا» همه با حال ناامیدی و گریه و زاری این ذکر شریف را تکرار می‌کردیم و آقا را صدا می‌زدیم.به حاجیان گفتم: « با خدا قرار بگذارید که اگر نجات یافتیم همة اموالی که به همراه داریم در راه خدا انفاق کنیم، با خدا عهد ببندیم که اگر نیازمندی به ما مراجعه کرد در حقّ او کوتاهی نکنیم و بقیة عمرمان را در برآوردن نیازهای مردم کوشا و ساعی باشیم».بعد از توسّل و توجّه، هر کسی مشغول راز و نیاز با خدای خود شده، من هم از جمع، جدا شدم و پشتِ تپة کوچکی رفتم و با خدای خود سخنانی گفتم که بماند. به امام زمان عرضه داشتم: «آقا جان اگر الان به فریاد ما نرسی، پس کی و کجا به فریادمان خواهی رسید». گریه و توسل عجیبی داشتم که قابل توصیف نیست. در مدّت عمرم چنین حالت شیرینی چه قبل و چه بعد از آن حادثه، دیگر در من پیدا نشد.در حال توسّل و تضرّع بودم که ناگهان آقایی در شکل و شمایل یک مرد عرب، به همراه هفت شتر که بارهایی بر آنان بود، در برابرم ظاهر شد. با آن‌که بیابان صاف و همواری در مقابل من بود و همه چیز از مسافت دور قابل رؤیت و دیدن بود، اما من آمدن او را ندیدم و متوجّه نشدم. خیال کردم از عرب‌های حجاز است و احیاناً شتربانی است که همراه شترهایش به مسافرت می‌رود و یا شاید رهگذری است که تصادفاً از این بیابان عبور می‌کرده است. با دیدن او به حدّی خوشحال شدم که از شادی در پوست خود نمی‌گنجیدم.با دیدن او خود را در جَریه که مرز میان عربستان و عراق بود می‌دیدم. با خود گفتم: این آقا حتماً راه رسیدن به «جریه» را می‌داند و ما را راهنمایی خواهد کرد.در حال بشاشت و شادمانی بودم که دیدم آن آقا به طرف من آمد، من هم از جا برخاستم و با خوشحالی به طرف او رفتم و به او سلام کردم. در پاسخ فرمود: «علیکم السلام و رحمةالله و برکاته». به هم که رسیدیم روبوسی کرده، من صورت او را بوسیدم. شمایل او در اوج زیبایی و جذّابیّت بود، و چشم و ابرو و صورت بسیار زیبا و نورانی داشتند. پس از سلام و روبوسی به زبان عربی فرمودند: «ضیّعتم الطریق؛ راه را گم کرده‌اید؟»گفتم: بله.فرمودند: من آمده‌ام که راه را به شما نشان دهم.عرض کردم: خیلی ممنون.بعد فرمودند: از این راه مستقیم بروید و از میان آن دو کوه بگذرید، به دو کوه دیگر می‌رسید، از میان آن‌ها هم بگذرید، جادّه برای شما نمایان می‌شود بعد طرف چپ را بگیرید تا به جریه برسید.آقا پس از نشان دادن راه فرمودند: « النذور الّذی نذرتم لیس بصحیح؛ نذرهایی که کرده‌اید، صحیح نیست».عرض کردم: چرا، آقای من؟فرمودند: «نذر شما مرجوح است، اگر همة دارایی خود را در راه خدا انفاق کنید چگونه به عراق می‌روید؟ در حالی که شما چهل روز در عراق می‌باشید و به زیارت امام حسین(ع) و امیرمؤمنان(ع) و سایر امامان(ع) مشرّف می‌شوید، اگر آن چه راه همراه دارید، در راه خدا انفاق کنید، در مسیر، بدون خرجی می‌مانید و مجبور به تکدّی و گدایی می‌شوید و تکدّی هم حرام است. آن‌چه را از مال و دارایی به همراه دارید، الان قیمت کرده و بنویسید و وقتی به وطن خودتان رسیدید به اندازة آن در راه خدا انفاق کنید، اکنون عمل به نذرتان مرجوح است.»سپس فرمود: «رفقایت را صدا کن و فوراً سوار شوید، الان که به راه بیفتید اوّل مغرب در جریه هستید.»دوستان ما هنوز در حال گریه و انابه و توسّل و تضرّع بودند و ما را نمی‌دیدند، اما ما آنان را می‌دیدیم. وقتی آن‌ها را صدا کردم، با دیدن ما یک‌باره از جا برخاستیم و با خوشحالی به طرف ما آمدند. یکی یکی سلام کرده، دست آقا را بوسیدند. آن‌گاه حضرت فرمودند: «سوار شوید و از همین راه بروید».به دوستان گفتم: «آقا راه را به من نشان دادند، سوار شوید تا برویم».یکی از حاجیان به نام «حاج محمّد شاه حسینی» به من گفت: «حاج آقا! اگر راه بیفتیم ممکن است ماشین دوباره در شن‌ها فرو رود یا این که مجدّداً راه را گم کنیم. بیایید پول‌های نذر شده را همین الان به این مرد عرب به مقداری که می‌خواهد بدهیم، تا زحمت کشیده تا رسیدن به مقصد ما را همراهی کند».آقا وقتی سخن حاجی مذکور را شنیدند، فرمودند: «[شیخ اسماعیل] جلوی من به همة آن‌ها بگو که نذر آن‌ها صحیح نیست». من هم به حاج محمّد و سایر حجّاج گفتم: «آقا می‌فرمایند نذر شما مرجوح است و صحیح نمی‌باشد، اگر همة دارایی و اموال‌تان را الان در راه خدا بدهید با کدام پول می‌خواهید به عراق بروید و از آن‌جا به ایران برگردید؟ در عراق مجبور به تکدّی و گدایی می‌شوید و گدایی هم حرام است».

آن آقا همچنین فرمودند: «من می‌دانم پولی که همراه دارید برای شما در سفر کافی است وگرنه خودم به شما پول می‌دادم».ما دیدیدم نمی‌توانیم آقا را با پرداخت پول با خود همراه کنیم، یک‌باره به قلبم الهام شد که آقا اهل حجاز هستند و اهل حجاز در سوگند به قرآن و احترام به آن خیلی عقیده‌مند می‌باشند به همین خاطر قرآن کوچکی که در جیب بغلم بود بیرون آورده و ایشان را به قرآن سوگند دادم.آقا فرمودند: «چرا به قرآن قسم می‌خوری؟ به قرآن قسم نخور! باشد حالا که مرا به قرآن قسم دادی می‌آیم».سپس فرمودند: «علی اصغر مقصّر است (که باعث گم شدن شما شد)، اکنون محمود رانندگی کند من هم وسط (صندلی کنار راننده) می‌نشینم و شما (شیخ اسماعیل) هم کنار من بنشین به رفقا هم بگو زودتر سوار شوند.»به محمودآقا گفتم: تورانندگی کن. آقا شترهایشان را همان جا خوابانیدند و خودشان کنار راننده نشستند و من هم کنار ایشان نشستم.حاج محمود پشت فرمان نشست آقا به من فرمودند: «بگو ماشین را روشن کند». در این حال هیچ یک از مسافران و راننده‌‌ها به نداشتن بنزین و آب توجّهی نداشتند. حاج محمود استارت زد، ماشین روشن شد و به راه افتاد. در این لحظه دیدم آقا، انگشت سبابه‌اشان را حرکت دادند امّا من از رمز و راز آن آگاه نبودم. ماشین بدون این‌که در شن‌ها فرو رود، به سرعت راه خود را می‌پیمود. وقتی از میان آن دو کوه گذشتیم همان‌طور که آقا فرموده بودند دو کوه دیگر ظاهر شد. آقا فرمودند: «بگو از میان این دو کوه حرکت کند». من به حاج محمود آقا گفتم: از وسط دو کوه حرکت کن.آقا با این که اصلاً فارسی سخن نگفتند و تنها با من به عربی صحبت می‌کردند اما نام من و سایر زوّار و حجّاج و راننده‌ها را می‌دانستند و همه را به اسم، نام می‌بردند و سخنان فارسی ما را متوجّه شده، پاسخ می‌گفتند. وقتی به وسط دو کوه رسیدیم، حضرت به آسمان نگاهی کرده، فرمودند: «الآن اوّل ظهر است. به راننده بگو بایستد. همه پایین بیایید و نماز خود را بخوانید. من هم نماز خود را بخوانم، بعد از نماز رفقا بعد از نماز سوار شده و ناهار را هم در ماشین بخورند تا اول مغرب ان‌شاءالله به جریه برسیم».من سخنان آقا را به حاج محمود گفتم، ایشان هم ماشین را نگه داشت. وقتی دوستان پیاده شدند آقا فرمودند: «آب که ندارید؟» عرض کردم: خیر، آبی نداریم. حضرت در این هنگام درختچة خاری را که به ضخامت یک عصا بود به من نشان دادند و فرمودند: «آن درخت را که می‌بینی، کنار آن چاهی است. بروید، آب بنوشید، وضو بگیرید و نماز بخوانید، مشک‌ها را هم پُر کرده، ماشین‌تان را هم آب کنید. من همین‌جا نماز می‌خوانم، من وضو دارم.»وقتی به آن درختچه رسیدیم، چاهی دیدیم که آبی زلال و گوارا داشت و حدود یک وجب یا کمی بیشتر از سطح زمین پایین‌تر بود. به راحتی دستمان به آب می‌رسید و می‌توانستیم از آن آب نوشیده و وضو بگیریم.خلاصه بعد از انجام کارها و خواندن نماز، آقا هم که نمازشان به پایان رسیده بود، تشریف آوردند و فرمودند: «همه ناهارشان را داخل ماشین بخورند» بعد از این که ماشین به راه افتاد، من مقداری آجیل و خوراکی برداشته، به حضرت تعارف کردم اما ایشان چیزی برنداشتند و فرمودند: «نمی‌خواهم». مقداری نان که خودم در «شاهرود» از گندم خوب و تمیز درست کرده بودم، به ایشان تعارف کردم که حضرت مقداری برداشتند اما ندیدم که بخورند.آن‌گاه حضرت از بعضی از شهرهای ایران مانند همدان، کرمانشاه، مشهد تعریف کردند و از بعضی از علما مانند «ملاّ علی همدانی» تمجید نمودند. و دربارة حضرت «آیت‌الله وحید خراسانی» ـ حفظه الله ـ که در آن زمان به شیخ حسین خراسانی معروف بودند، توجهی نموده، فرمودند: «برکات و عنایات ما به ایشان می‌رسد». آن‌گاه مقداری هم به من امیدواری داده، فرمودند: «شما ان‌شاءالله وضعتان خوب است و خوب خواهد شد». و درباره ناراحتی‌هایی که داشتم، دلداری دادند، بحمدالله، آن گرفتاری‌ها برطرف شد.در طیّ مسیر دربارة بعضی از علما، صحبت‌هایی به میان آمد ـ آقا از بعضی از مراجع مثل «آیت‌الله سیّد ابوالحسن اصفهانی» و دیگر آقایان تعریف و تمجید کردند.

ایران از برکات اهل بیت برخوردار است

حضرت در پاسخ بعضی از مسائلی که خدمتشان عرض می‌کردم، می‌فرمودند: «همة این‌ها از برکات ما اهل بیت است». در این حین عرضه داشتم: «در جاده‌های ایران، چند فرسخ به چند فرسخ، قهوه‌خانه، آب، روشنایی و میوه است. اما این‌جا هیچ چیز نیست».حضرت فرمودند: «در همه جای ایران، نعمت وافر و فراوان است و همة آن‌ها از برکات ما اهل بیت است» و من غافل از همه جا و همه چیز، اصلاً متوجّه مقصود آن حضرت نبودم. ماشین همچنان راه خود را با قدرت می‌پیمود تا این‌که اول مغرب ـ همان ‌طور که آقا فرموده بودند ـ به جریه در مرز میان عراق و عربستان رسیدیم.در این هنگام آقا فرمودند: «من دیگر می‌روم. از این جا به بعد راه را به تنهایی نروید. امشب را در جریه بمانید، فردا یک قافلة صدتایی از مکّه می‌آید، شما با آن قافله همراه شوید.»عرض کردم: چشم! امشب همین جا می‌مانیم. شما هم نزد ما بمانید و میهمان ما باشید.

حضرت فرمودند: «شیخ اسماعیل! من کار زیادی دارم، تو مرا به قرآن قسم دادی، من هم اجابت کردم. من باید بروم و شما را به خدا می‌سپارم و دوباره تکرار می‌کنم. آن نذری که کردید، صحیح نیست. شما مراقب باشید که این‌ها دارایی‌شان را به کسی نبخشند همان‌طور که قبلاً گفتم اموالتان را حساب کنید و بنویسید، بعد در وطن خودتان به اندازة آن انفاق کنید».ما حدود سه ساعت به ظهر مانده همراه آقا سوار ماشین شدیم و تا مغرب خدمت ایشان بودیم. امام عصر(ع) پیوسته مشغول ذکر بودند اما من متوجه نبودم که چه ذکری را می‌گویند. شالی به کمرشان بسته بودند و به هیئت اعراب حجاز شمشیری بزرگ در طرف راست و شمشیر کوچکی در طرف چپ خود آویخته بودند و چیزی مانند یشناق (نوعی سرپوش) که عرب‌ها بر سرشان می‌اندازند، به سر مبارک انداخته بودند اما پیشانی نورانی و ابروهای کمند و چشمان جذّاب‌شان کاملاً دیده می‌شود و خیلی خوش‌اخلاق بودند. در این هنگام من برای انجام کاری از ایشان اجازه خواستم. ایشان چند قدمی همراهی کردند و همین طور که مشغول صحبت بودم دیگر آقا را ندیدم، تازه فهمیدم که چه بر سرمان آمده است.رفقا را صدا زدم؛ حاج عبدالله! حاج محمد! کور باطن‌ها! از صبح تا حالا حدمت آقا بودیم اما او را نشناختیم با گفتن این سخن و فهمیدن موضوع همه شروع به گریه کردند. صدای گریة حجّاج بلند شد. بر اثر گریه زیاد و سر و صدا، چند تا از شُرطه‌ها و پلیس‌ها با عجله در خیمه‌ای که برپا کرده‌ بودیم آمدند و گفتند: «کی مرده؟» آنان خیال می‌کردند کسی از گروه ما مُرده است و ما برای او گریه و زاری می‌کنیم.

من گفتم: «کسی نمرده، ما راه را گم کرده بودیم، حالا که راه را پیدا کرده‌ایم، گریه می‌کنیم». یکی از آنان گفت: «خدا را شکر کنید که راه را پیدا کردید، این که گریه ندارد». در این حال که ما با شُرطه‌ها مشغول صحبت بودیم، صدای اذان بلند شد و مغرب شده بود. به راننده‌ها گفتم: «اسم شما را از کجا می‌دانست؟ اصغرآقا اسم تو را از کجا می‌دانست که فرمود: «اصغر آقا مقصّر است» اصغرآقا بنا کرد به سر زدن و گریه کردن و گفت: راست گفتید. تقصیر من بود، من سبب گم شدن شما شدم. گفتم: الحمدلله، عاقبتش بخیر شد، تو ما را گم کردی، اما الحمدلله به نعمت ملاقات مولایمان رسیدیم.(5)

امام زمان(عج) فریاد رس ما هستند:

برادران و خواهران امام زمان در زندگی ما فریادرس هستند.یکی از بزرگان نصیحت ارزشمندی به من کرد وفرمود: هر روز صبح قبل از خروج از منزل و قبل از هر کار دیگری بگویید : « السلام علیک یا صاحب الزمان (عج) » یعنی شروع کارت با سلام بر امام زمان(عج) باشد، حضرت در پاسخ این سلام شما خواهند گفت: «السلام علیکم و رحمه الله و برکاته» که این جواب ایشان برای شما سلامتی می آورد و تا 24 ساعت ، بیمه امام زمان (عج) می شوید وحتی آن بزرگوار می فرمود : اگر از آسمان آتش و سنگ ببارد در آن 24 ساعت شما بیمه امام زمان هستید و آسیبی نخواهید دید .اینها را باور کنیم. نظام و کشور ما زیر چتر دعای حضرت صاحب الامر است. مهمترین وظیفه ما دعاست. هزارسال است که امام زمان این غصه و گرفتاری های شیعیان را می بیندو غصه می خورد.همانطور که برای خودو خانواده تان و سلامتی فرزندانتان صدقه می دهید، صدقه برای امام زمان فراموش نشود.می توانید صدقات خودتان را جمع کنید و برای حضرت صدقه بدهید.امام زمان به این چیزها نیازی نداردولی یک راه نزدیکی و عزیز کردن نزد امام همین کارهاست.دعای ندبه ، دعای زیارت آل یس ،دعای فرج ،دعای سلامتی امام زمان، دعای « للّهُمَّ عَرِّفْنى نَفْسَكَ ...» هم ازجمله دعایی است که در زمان غیبت باید خوانده شود.

وظایف ما در مقابل امام زمان(عج):

یکی از وظایف ما در مقابل امام زمان این است که پیرو ولی فقیه باشیم و دست از دامان مقام معظم رهبری برنداریم. راه نجات فقهاست ،امروز انحرافات بسیار زیاد شده است. اگر ما امروز از نعمت ولایت مقام معظم رهبری محروم بودیم خدا می داند شیاطین چه برسر ما می اوردند. زمام قلب ما را به دست می گیرندومارا هدایت می کنند. قدر بدانیم و پیرو باشیم. ولی فقیه در عصر غیبت حجت برما هستند. والله قسم کسی که امام و رهبری را قبول نداشته باشد،و بگوید من امام زمان را دوست دارم و پیرو امام زمان هستم ، دروغ می گوید. حرف اینها شبیه این است که بگوییم من پیامبر را قبول دارم ولی حضرت علی را قبول ندارم! علی جانشین رسول خداست و اطاعت از او در حکم اطاعت از خداو پیامبر اوست . کسی که رهبر انقلاب را قبول نداشته باشد، خداشناسی او هم دچار اشکال است. چون از این مسیر و از این راه باید حرکت کنیم.

خطبه دوم

اَلحَمدُ اللِه رَبِ اِلعالَمینَ الصَلاة وَالَسلامُ عَلی عَبِداللِه وَ رَسُولِهِ وَحَبیبِه وَصَفیهَ وَحافِظِ سِرِه وَمُبَلغِ رِسالاتِه ِ سِیدِنا وَمَولانَا اَبِی القاسِمِ المُصطَفَی مُحَمَدصلی الله علیه وآله وسلّم وَعَلی آله الطَیِبینَ الطاهِرین المَعصُومینَ اَلهُداةِ المَهدیین وَالَلعنَ الدائم عَلَی اَعدائِهِم اَجمَعینَ ِاِلی قِیامِ یَومِ الدین.

اُوصیکُم عِبادَالله وَنَفسی بِتَقَوَیَ الله.

در آغاز خطبه دوم خود و همه شما برادران وخواهران مکرمه را دعوت می کنم به تقوی الهی، هم خود و هم خانواده خودمان را از آتش حفظ کنیم.« يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَکُمْ وَ أَهْليکُمْ ناراً وَقُودُهَا النَّاسُ»(6) ای کسانی که ایمان آورده اید ، خود و کسان خود را از آتشی که هیزم آن مردم و سنگ هاست نگه دارید.مبادا اشتغال به امورات زندگی و کسب و کار مارا از تربیت فرزندان خودمان غافل کند.

ولادت حضرت علی اکبر روز جوان:

ولادت با سعادت حضرت علی اکبر و روز جوان را به همه شما نمازگزاران عزیز، خصوصا به همه جوانان عزیز تبریک عرض می کنم.حضرت علی اکبر(ع) جزء شبیه ترین افراد به رسول خدا بود، علاوه برصفات ظاهری و باطنی که به طور چشمگیر در وجود حضرت علی اکبر(ع) دیده می شد. کمالات و مقامات معنوی وی نیز دررتبه ای برتر از دیگران قرار داشت. از نظر ظاهری ، زیبا و خوش چهره و از نظر خلق و خو ، بسیار دلیر و شجاع بود. ایشان در رزم آوری و سلحشوری مانند امیرالمؤمنین علی (ع) بود. کوچک ترین ترسی در او دیده نمی شد و هیچ جنگجویی توان مبارزه در برابر وی را نداشت. همانطور که گفتیم :حضرت علی اکبر (ع) شبیه ترین کس به رسول خدا(ص) بود و هر کسی که آرزوی دیدار رسول خدا را داشت به او نگاه می کرد. تا آنجا که پدر بزرگوارش می فرماید : « هرگاه مشتاق دیدار پیامبر می شدیم به چهره او می نگریستیم»(7) و هرگاه که اباعبدالله(ع)برای صوت قرآن جد عزیزش دلتنگ می شد، به علی می فرمود: « علی جان! برایم قرآن بخوان تا از آن لذت و بهره برم».(8)

جوانی بهترین دوران زندگی هر انسان:

جوانی بهترین دوران زندگی هر انسانی است.انسان تا جوان است نشاط وشادابی وقوه حافظه را دارد ، قدر جوانی خودش را نمی داند ، بهترین دوران زندگی یک انسان دوران نوجوانی وجوانی است ، دوران جوانی مشعشع ترین دوران زندگی یک انسان است ، جوانی مانند قله است که انسان از دامنه کوه انسان حرکت می کند و دوران کودکی و نوجوانی را پشت سر می گذارد و به درخشنده ترین دوران زندگی یک انسان که قله جوانی است می رسد و پس از آن به دامنه کوه که میانسالی و کهنسالی است ، برمی گردد.در دوران جوانی ، انسان پُر از انرژی ،توانمندی ، قدرت و قوت است و بهترین دوران زندگی یک فرد محسوب می شود، در هرکشور، جوانان سرمایه های اصلی آن کشور محسوب می شوند ، اگر بخواهد پیشرفتی حاصل شود، چه علمی واقتصادی، اجتماعی از برکت جوان است.

سفارش رسول خدا(ص) جوانان در خصوص جوانان

وقتی که درآیات وروایات نگاه می کنیم خیلی توصیه شده است که با جوان به خوبی حرف بزنید وبا فرزندان خود برخورد خوبی داشته باشید.بهاء دادن به جوانان، سنت و سیره نبوی(ص) است. سفارش پیامبراکرم(ص) به جوانان این است که: «اُوصیکُم بِالشَبانِ خَیراً » به شما سفارش می کنم، با جوانان برخورد شایسته داشته باشید « فَاّنَّ اللهَ بَعَثَنی بَشیراً وَ نَذیراً » هماناخداوند مرا بشارت دهنده و هشدار دهنده فرستاد « فَحالَفَنیَ الشَبان » پس جوانان بامن هم پیمان شده (یاری ام کردند) «وَ خالَفَنیَ الشُیوخ» و پیرمردها مخالفت کردند.(9)

جوانان پیش قدم تمام نهضت ها:

درتمام نهضت هایی که در تاریخ صورت گرفته است ، حرف اول را جوانان زده اند ، درنهضت حضرت موسی ومقابله با فرعون ،این جوانان بودند که به میدان آمدند که در قرآن داریم: « فَمَا ءَامَنَ لِمُوسی إِلا ذُرِّیَّةٌ مِّن قَوْمِهِ ...»(10) ( در آغاز ) هیچكس به موسی ایمان نیاورد مگر گروهی از فرزندان قوم او ... . یعنی جوانان بودند که حضرت موسی را حمایت کردند ویا اصحاب کهف همه جوان بودند واینها درخدمت امام زمان هم واقع می شدند ، تمام نهضت های انبیاء را جوانان اداره کردند ، نهضت پیامبر(ص) را هم جوانان همراهی کردند وسنگ بنای پیشرفت رسول خدا(ص) را جوانان گذاشتند وایشان را همراهی کردند وحضرت هم به جوانان بها می دادند ،اگر می خواستند فرمانده انتخاب کنند، فرمانده جوانی را انتخاب می کردند ، این رویکرد رسول خدا(ص) نسبت به جوانان عجیب است شما درتاریخ نگاه کنید ومطالعه بفرمائید که هر کجا حضرت مسئولیتی را واگذار کرده اند جوان را برتری داده اند ، درفتح مکه وقتی که پیامبرخدا(ص) مهمترین سنگر کفر را گرفتند وفتح نمودند ، فرمانده واستانداری را که انتخاب کردند از میان جوانان بود، درنهضت حضرت مهدی(عج)هم جوانان نقش آفرینی می کنند ، در روایتی وارد شده که امام على علیه السّلام فرمودند: « اَصْحابُ الْمَهْدىِّ شَبابٌ لا كُهولٌ فيهِم » ياران مهدى(عج) جوان اند و كهن سالان در ميان آنان كم اند « اِلاّ مِثْلَ كُحْلِ الْعَيْنِ وَ الْمِلحِ فِى الزّادِ وَ اَقَلُّ الزّادِ الْمِلْحُ » ، مانند سُرمه در چشم و نمك در زاد و توشه ، كه كمترين قسمت توشه ، نمك است(11) .

نقش آفرینی جوانان در نهضت حضرت مهدی(عج):

نقش آفرین اصلی در نهضت حضرت مهدی(عج)هم جوانان هستند ، این خاصیت جوانی است، انقلاب اسلامی ایران هم اگر پیروز شد باز هم از برکت نقش آفرینی همین جوانان بود ، درسال 1342هنگامی که ساواک امام(ره) را دستگیر کردند ، به ایشان اعتراض کردند که شما برای قیام نیاز به لشکر و سرباز داری، با کدام نیرو می خواهی شاه را که مجهز به ارتش قدرتمند و ساواک است، از مملکت بیرون کنی؟ امام(ره) در سال1342 فرموده بودند: یاران و سربازان من 6 ماهه هستند و در گهواره اند. در سال 1357 این کودکان در گهواره و در سن جوانی به نهضت امام(ره) پیوستند و پیروزی را نصیب جمهوری اسلامی ایران کردند. در 8 سال جنگ تحمیلی این جوانان جنگیدند و امروز هم نقش جوانان بر کسی پوشیده نیست.انقلاب ما را جوانان به وجود آوردندو جنگ هم این جوانان اداره کردند پس چرا امروز کمتر از جوانان استفاده می شود؟ این شیوه درستی نیست که ما در پیش گرفته ایم.یکی از دلایل مشکلات اقتصادی امروز ماو عدم پیشرفت در این زمینه برای این است که دل و جرات جوان را هیچکس دیگر ندارد. بحث هسته ای و نانو وهوافضا و ... این جوانان رونق بخشیدند.این رکود حاکم بر جامعه امروز برای این است که به جای جوانان کار را به دست افراد مسن سپرده شده است و امیدورایم دولت آینده جوانگرا باشد. البته باید از تجربیات افراد مسن استفاده کنیم ولی دولت باید جوان باشد وکار را باید به جوانان سپرد.جوانی حجم عظیم و قدرتی است که کشور ما دارد اگر از آن استفاده نشود، بعدها کشور ما دچار پیری می شود.فقط جوانان می توانند کشور را نجات کنند ولی متاسفانه جوانان ما امروز بسیار مشکل درند. سالها درس خوانده اندو تحصیلات عالیه دارندولی بیکار هستندو نمی توانند ازدواج کنند. خانه نشین شده اندو بیکاری از مشکلات بزرگ آنهاست.این گرفتاری چگونه برطرف می شود: گفتیم یکی از وظایف ما در عصر غیبت گوش به فرمان ولی فقیه بودن است.

حضور حداکثری درانتخابات:

اگر برای شورا شهر کسی را انتخاب می کنیم باید هدف او نجات شهر ورفع مشکلات شهرباشد. اگر رئیس جمهور انتخاب می کنیم که هدفش ایجاد اشتغال باشدو نگاه به بدنه ملت کندو به ضعفا رسیدگی کند. برادران و خواهران این کشور متعلق به همه ماست.اولا حضور پر شور در انتخابات داشته باشید، زمانی کشور ما مورد هجوم دشمن قرار گرفته بودو وظیفه ما شرکت درجنگ و دفاع از کیان مملکت بود ولی امروز حفظ این نظام و پاسداشت این خون شهیدان در این است که در صحنه ی انتخابات حضور پررنگ و باشکوهی داشته باشیم.حضور حداکثری پای صندوقهای رای ، یعنی حمایت از جمهوری اسلامی .

دو دیدگاه متفاوت در جامعه امروز:

امروز دو دیدگاه و نگاه در جامعه وجود دارد: یکی نگاهش به غرب است که که خارجی ها و دشمنان باید مشکلات ما را حل کند. تجربه نشان داده است نگاه به غرب عقیم است و سراب است.سراب آن است که تشنه ا ی در بیابان آب می بیند ولی هرچه می رود به آب نمی رسد وهرچه از آب شور دریا بخورید تشنگی شما رفع نمی شود.نگاه به غرب کشور مارا نجات نمی دهد ولی نگاهی که به استعداد داخلی است،می تواند گره گشا باشد. جنگ را همین جوانان را اداره می کنند. جوانانی که موشک می سازند چراباید در موشک سازی این قدر عقب مانده باشد. ما پیشترحیوان زنده را به فضا فرستادیم و سالم برگشت. در مسائل هسته ای تا این حدپیشرفت کردندولی امروز به جوانان میدان نمی دهند اگر می خواهید کشور پیشرفت کند، باید به جوانان میدان بدهید. کسانی را که شورا نگهبان تایید کرده همه حداقل ها را دارند همه انقلابی هستندوهمه خوب هستند منتهی کسی را انتخاب کنید که نگاهش به داخل است و بتواند مشکلات اقتصادی را حل کندو به جوانان بها بدهدو اشتغال ایجاد کند. ما نمی تواینم درنمازجمعه بگوییم به چه کسی رای بدهید .اینکه به چه کسی رای بدهید دست خودشماست. تقابل نباید باشد روبروی هم قرار گرفتن بد است. اختلاف سلیقه باید باشد،آنچه بد هست نگاه دشمنانه به یکدیگر داشتن است.سلیقه خوب است مانند دوطلبه که در حوزه درس می خوانندودر حرم باهم بحث می کنند مباحثه می کنند کسی از بیرون نگاه می کند ،فکر می کند اینها باهم دعوا می کنند ما باید باهم دوست و رفیق باشیم در عین حال به نظرات مخالف هم احترام بگذاریم.این نگاههای دشمنانه را اسلام و امام قبول ندارند. سلایق سیاسی خوب است ولی باید کسی را انتخاب کنید که جهان را بشناسدو به فرمایشات مقام معظم رهبری توجه داشته باشد.مقام معظم رهبری از بصیرت و بینش بالایی در مسائل جهان برخوردار هستندو رهنمودهای ایشان واقعا راهگشاست. تجربه نشان داده است که راهی می روند، از همه راهها مطمئن تر است. در این مسیر حرکت کنید ان شاءالله و به خواست خدا آینده روشنی در انتظار کشور ماست. بنده تنها یک چیزرا از شما می خواهم ،همانطور که در جنگ و پشتیبانی حرف اول را در استان زدید، در انتخابات هم حرف اول را بزنید. ان شاءالله زن و مرد و همه کسانی که می توانند در انتخابات حضور داشته باشند، شرکت کنند. انتخاباتی همراه با آرامش و برای خدا در نظر بگیرید و حضور حداکثری را داشته باشید و همانطور که شهدای ما حرف اول را زدند ،در انتخابات هم حرف اول را بزنید.


پی نوشت:


1- سوره مبارکه انبیاء، آیه 105

2- شیخ طوسى، مصباح المتهجّد و سلاح المتعبّد، ج 1، ص 368، مؤسسة فقه الشیعة، بیروت، چاپ اوّل، 1411ق.

3- عیون اخبار رضا، ج1، ص 23

4- بحار الانوار، ج 94، ص 35

5- باقی اصفهانی، محمدرضا، مجالس حضرت مهدی(ع)، 324-308

6- سوره مبارکه تحریم آیه 6

7- مقتل خوارزمی ، ج 2 ، ص 30

8- مصائب امام حسین(ع)، ص 108

9- سفينة البحار، ج ۲، ص ۱۷۶

10- سوره یونس،آیه 83 / تفسیر نمونه ج : 8 - ص : 365

11- الغيبة طوسى ، ص 476، ح 501




http://yascms.ir/emam/gozaresh/p787.jpg

http://yascms.ir/emam/gozaresh/p788.jpg

http://yascms.ir/emam/gozaresh/p789.jpg

http://yascms.ir/emam/gozaresh/p790.jpg

http://yascms.ir/emam/gozaresh/p791.jpg

http://yascms.ir/emam/gozaresh/p792.jpg

http://yascms.ir/emam/gozaresh/p793.jpg

http://yascms.ir/emam/gozaresh/p794.jpg

چاپ این نسخه درجه: 0.00   چند مرتبه به این پست امتیاز داده اند: 0 مرتبه

نظرات

تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
 
 

 
 طراحی سايت توسط شهر الکترونیک کرمان  پشتیبان رسمی سیستم مدیریتی سایت ساز دریا طراحی شده است.