سيستم مديريت محتواي ياس/دفتر امام جمعه بخش چترود  

مطالب

خانه مشهور لیست اضافه

سخنرانی حجت الاسلام والمسلمین ابراهیمی در جلسه درس اخلاق حوزه علمیه برادران

ارسال شده توسط: عرببازدید شده: 402 مرتبه
دسته: سخنرانیتاریخ: 1398.09.18
 
سخنرانی حجت الاسلام والمسلمین ابراهیمی در جلسه درس اخلاق حوزه علمیه برادران مورخه98/09/13



http://yascms.ir/emam/gozaresh/bb525.JPG



الحمدلله، الصلاة والسلام علی رسول الله وعلی آله آل الله

السلام علیک یا صاحب الزمان(عج) ، السلام علیک یا امام حسن عسکری(ع)

خشنودی مولایمان صاحب الزمان(عج) ، سلامتی رهبر عزیز و بزرگوار مان، شادی روح امام راحل عظیم الشأن، شادی ارواح طیبه شهدا ،شهدای والا مقام شهرستان، شهدای مدافع حرم، یگانه شهید مدافع حرم شهرستان شهید سرافراز علی عظیمی ، شادی ارواح مطهر شهدای گمنام شهرستان ، شهدای خدمت ، سلامتی خودتان و خانواده و فرزندانتان اجماعاً صلوات .

اولا گرامی می داریم حضور همه نمازگزاران برادران و خواهران را ، تقدیر و تشکر می کنم از امام جماعت خوب و خوش لهجه مسجد جناب حجه الاسلام عرب پور و عزیزانمان در حوزه علیمه ، اساتید بزرگوار، طلاب گرامی که مدت مدیدی است ، برنامه ریزی می کنند و هر چهارشنبه یک بحث اخلاقی را مطرح می کنند. از این عزیزان و همه شما نمازگزاران تشکر می کنم ان شاءالله خدای متعال این سعی همگانی را از همه ما قبول بگرداند از مکبر مسجدو خادمین مسجدو هیئت امنای مسجد هم تقدیر و تشکر می کنم.میلاد پُر از خیر و برکت امام حسن عسکری را اولا به فرزند گرامی شان حضرت صاحب الامر(عج) و به همه شما ارادتمندان و علاقمندان هم تبریک عرض می کنم. چند کلامی را در باب یکی از صفات بسیار خوب اخلاقی که سرآمد تقریبا همه صفات است عرض می کنم .

هدف از رسالت رسول خدا(ص)

پیامبر خدا (ص) می فرمایند: « اِنّی بُعِثْتُ لِاُتَمِّمَ مَکارِم الْاَخْلاق » (1) همانا من مبعوث شدم تا مکارم اخلاقی را کامل کنم . هدف از رسالت پیامبر این است که مردم اخلاق خدایی و الهی پیدا کنند. مکارم اخلاق یعنی اخلاق والا داشتن و اینکه مردم بهترین خلق و خوی را پیدا کنند و از خصلت حیوانیت فاصله گرفته به خصلت فرشته بودن آراسته شوند و تخلق به اخلاق الهی پیدا کنند و شباهت به آفریننده خود داشته باشند .

مکارم اخلاق ده چیز است

در حدیث داریم که اخلاق والا ده تاست که یک خلق در رأس آن است . امام حسن علیه السّلام فرمودند: « مَكارِمُ الأَخْلاقِ عَشَرَةٌ » مكارم اخلاق ده چيز است: « صِدْقُ اللِّسانِ » راستگوئى «وَ صِدْقُ اليَأْسِ» نوميدى راستين از غير خدا (انسان چشم امید به دست مردم نداشته باشد و از مردم مایوس باشد ، رزق و روزی دست خداست ، پس فقط به خداوند توکل داشته باشد) « و إِعْطاءُ السائِلِ » بخشش به نيازمندان «و حُسنُ الْخُلقِ» خوش خلقى «وَ الْمُكافاةُ بِالصَنائِعِ» پاداش در برابر خدمات ديگران « وَ صِلَةُ الرَحِمِ » پيوند و رفت و آمد با خويشاوندان «وَالتَّذَمُّمُ عَلَى الْجارِ » حمايت از همسايه «وَ مَعْرِفَةُ الْحَقِّ لِلصّاحِبِ» توجّه به حقوق دوستان « وَ قِرَى الضَّيْفِ » مهمان نوازى «وَ رَأْسُهُنَّ الْحَياءُ » و مهمترين اينها شرم و حياء است.(2).

مهمترین خصلت اخلاقی:

رأس یعنی سر که اگر در بدن نباشد ، بدن فایده ای ندارد.رأس و سر اخلاقِ والا، شرم وحیاست. انسان از خداوند شرم کند وگناه نکند، از رسولخدا(ص) چنین نقل شده است که فرمود: «الاسلام عریانٌ و لباسه الحیاء » (3) اسلام برهنه است و حیاء پوشش آن است. این صفت حیا یکی از بهترین صفات است، خداوند هم حیا دارد ، انبیا الهی هم حیا دارند ، بزرگان و علمای ما هم حیا دارند، اگر در زندگی حیا نباشد، سنگ روی سنگ بند نمی شود و انسان به یک حیوان تبدیل می شود. چند روز پیش شنیدم که پدری با بی حیایی به دختر خودش تعرض کرد ببینید کار به کجا رسیده است چه پستی و بی حیایی هایی شده است. اینها همه نتیجه این است که شرم و حیا برداشته شده است و دنبال مقاصد حیوانی هستند، برادران رأس همه خوبیها این است که انسان حیا داشته باشد، حیا نتیجه اش عفت و پاکدامنی است ، اگر حیا نباشد پاکی هم از بین می رود . حیا یک صفت برتر و ویژه است و با خجالتی بودن و کم حرف بودن متفاوت است . حیا از علم و معرفت است ، اینکه انسان در در مقابل خدا حیا کند که گناه کند ، چون علم و معرفت دارد هرچه علم ومعرفت بیشتر باشد ،حیا انسان هم بیشتر است و پاکدامنی نیز بیشتر خواهد شد. باید در همه خدا را حاضر وناظر ببینیم .

شرم وحیای حضرت زهرا(س) در مقابل پروردگار:

یک روز علی بن ابیطالب علیه السلام سخت گرسنه بود، به حضرت فاطمه گفت: آیا نزد تو غذایی هست؟گفت: سوگند به خدایی که پدرم را به نبوّت مبعوث گردانید و تو را وصی او قرار داد! هیچ چیز نزد من نیست و دو روز است که طعامی نداشته ایم جز غذای مختصری که آن را به تو داده ام و تو را بر خود و این دو پسرم، حسن و حسین، مقدّم داشته ام.علی علیه السلام فرمود: چرا به من نگفتی تا چیزی برای شما تهیه کنم؟ فاطمه گفت:« یا اباالحسن انّی لاستحیی من الهی ان اکلف نفسک مالاتقدّر علیه » ای ابوالحسن! من از خدای خود شرم می کنم چیزی را که توانایی آن را نداری، بر تو تحمیل کنم(4). حیا تا این حد ارزشمند است ، حضرت زهرا هم به صفت حیا آراسته بودند ، برای این است که چنین فرزندانی تربیت کردند که تاریخ ساز شدند. حیا باعث می شود امام حسن(ع) و امام حسین(ع) و حضرت زینب و ام الکلثوم در چنین خانه ای تربیت شده اند. در همین روایت حضرت زهرا (س) ، امیرالمومنین(ع) را با نام ابا الحسن صدا می کنند و با احترام صحبت می گویند: من از خدای خود شرم می کنم چیزی را که توانایی آن را نداری، بر تو تحمیل کنم. بچه هایی که فحش می دهند اول از پدر و مادر یاد می گیرند،سپس از کوچه و بازار. حکیمی گفته بود بچه های ما آن گونه که ما هستیم تربیت می شوند، نه آنگونه ما آرزو می کنیم.بچه های ما هم آن طوری زندگی می کنند که ما زندگی می کنیم، بچه ها نگاه به پدر ومادر می کنند و اخلاق و رفتار آنها را یاد می گیرند. ببینید چقدر حضرت زهرا(س) احترام امیرالمومنین(ع) را داشتند، نتیجه اش حضرت زینب(س) و امام حسن (ع)و امام حسین (ع)می شود. از مادری سوال کردند که شما چه کردی که همه بچه هایت دکتر و مهندس شدند؟ گفت: من قبل از اینکه به فرزندانم بگویم،چکار کنند، خودم آن کارا انجام می دادم. این نتیجه تربیت صحیح است .تربیت هم تدریجی است و اینگونه نیست یک دفعه کسی تربیت شود بلکه مرحله به مرحله و کم کم

نتیجه انفاق امیرالمومنین(ع):

در ادامه مطلب بالا ، حضرت زهرا(س) به امیرالمومنین (ع)فرمود: من از خدای خود شرم می کنم چیزی را که توانایی آن را نداری، بر تو تحمیل کنم. امیرالمومنین (ع) فرمود: چرا به من نگفتی؟ فاطمه گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله مرا از این که چیزی از تو بخواهم، نهی کرده و فرموده است: «تو از پسر عمویت چیزی مخواه، اگر خودش چیزی آورد، بگیر وگرنه تو از او مخواه.»(5) علی علیه السلام از نزد فاطمه با اعتماد به خدا، بیرون آمد و یک دینار قرض کرد. در حالی که دینار را در دست داشت و می خواست برای خانواده خود چیزی خریداری کند، «مقداد» را دید که وضعی نگران کننده واسفبار داشت. فرمود: مقداد! چه چیزی موجب شده که در چنین هوای سوزان و پرحرارتی از خانه بیرون آمده ای؟عرض کرد: ای ابوالحسن! مرا واگذار و از حالم پرسش ننما؟فرمود: برادر! غیر ممکن است تا از حالت آگاه نگردم، تو را رها سازم. مقداد گفت: برادر! به خاطر خدا، مرا واگذار و از حالم جویا نشو.علی علیه السلام فرمود: ممکن نیست که تو را رها سازم ... مقداد گفت: علی جان! اینک که اصرار می ورزی، برای تو می گویم. به خدایی که محمّد را به نبوّت و تو را به وصایت گرامی داشت! گرسنگی خانواده ام، مرا چنین آشفته ساخته و از خانه بیرون کشیده است. از نزد اهل بیتم آمده ام در حالی که آنان از گرسنگی به خود می پیچیدند. هنگامی که گریه اهل و عیالم را دیدم، نتوانستم قرار گیرم؛ لذا از خانه بیرون آمدم.اشک از چشمان علی علیه السلام بر محاسن مبارکش جاری گردید. به مقداد فرمود: به خدا سوگند! همان چیزی که تو را نگران از خانه بیرون آورد، مرا نیز از خانه بیرون آورد. و اینک، دیناری قرض کرده ام ولی تو را بر خود مقدّم می دارم. دینار را به مقداد داد و خود به مسجد بازگشت، نماز ظهر، عصر و مغرب را در مسجد خواند. وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله نماز مغرب را به پایان برد، از کنار علی علیه السلام عبور کرد؛ آن حضرت در صف اوّل نماز قرار داشت، اشاره به او کرد، علی علیه السلام از جای برخاست و دنبال رسول خدا صلی الله علیه و آله راه افتاد و جلو یکی از درهای مسجد به پیامبراکرم صلی الله علیه و آله رسید. سلام کرد، آن حضرت پاسخ علی علیه السلام را داد و فرمود: «ای ابوالحسن! آیا نزد تو چیزی برای شام هست که همراه تو بیایم؟» علی علیه السلام سر به زیر افکند و ساکت ماند و از خجالت نزد پیامبر خدا صلی الله علیه و آله متحیر بود که چه جوابی بدهد؛ ولی پیامبر بر اساس وحی، جریان دینار را و این که از کجا تهیه کرده و به چه کسی بخشیده بود، می دانست و خدای متعال به پیامبرش دستور داده بود که آن شب را نزد علی علیه السلام باشد. لذا پیامبر چون سکوت علی علیه السلام را مشاهده کرد، فرمود: «ای ابوالحسن! چرا نمی گویی نه، تا باز گردم یا آری، تا همراه تو بیایم؟»علی علیه السلام عرض کرد: بفرمایید ای رسول خدا! در خدمت شما هستم. پیامبر، دست علی علیه السلام را گرفت و آمدند تا وارد منزل شدند، در حالی که فاطمه علیهاالسلام در محراب نماز خود نشسته بود، نمازش را تمام کرده بود و پشت سر او دیگی قرار داشت که بخار از آن متصاعد بود. فاطمه علیهاالسلام چون صدای پیامبر را در خانه خویش شنید، از محراب عبادت خارج شد و بر آن حضرت سلام کرد و او عزیزترین فرد، نزد پیامبر بود پیامبر جواب سلام او را داد و دست مبارک بر سرس کشید و فرمود: «دخترم! چگونه روز را به شب آوردی؟ خدای متعال تو را رحمت کند، برای ما غذا بیاور. خداوند، تو را بیامرزد.»آن بانوی بزرگوار، دیگ را برداشت و نزد پدر و شوهرش نهاد، علی علیه السلام چون غذا را دید و بوی دلپذیر آن را استشمام نمود، فرمود: ای فاطمه! این غذا از کجا برایت آمده است که هرگز همرنگ آن را ندیده ام و رایحه ای به دلپذیری آن نبوئیده ام و پاکیزه تر از آن نخورده ام؟! (6) این غذا یک غذای بهشتی بود و نتیجه انفاقی بود که امیرالمومنین(ع) به مقداد کرده بود. هم خودشان از این غذا استفاده کردندو هم به همسایگان دادند. ولی امروز مردم در زندگی خود همواره دنبال مد لباس یا مد رنگ مو هستند و یا در فکر اینکه مبلمان منزل را عوض کنند. شرم و حیا در زندگی خوب است.

شرم وحیای حضرت یوسف(ع) از خدای متعال:

یک داستان دیگر عرض کنم. زلیخا که عاشق یوسف شد مرتب جلوی یوسف جلوه گری می کرد، یک روز به یوسف می گفت: چه موهای زیبایی داری، یوسف گفت: وقتی بمیرم این موها هم خاک می شوند. بالاخره از راههای مختلف خودش سعی داشت تا یوسف را جذب خود کند ، یک روز آرایش کرد و زیباترین لباسش را پوشید و درها را هم قفل کرد و همه چیز مهیا بود در این هنگام زلیخا پارچه ای روی بت که خدای او بود انداخت ،حضرت یوسف سوال کرد این چه کاری است؟ زلیخاگفت : من خجالت می کشم جلوی بت این کار را بکنم بنابراین پارچه ای روی آن انداختم. حضرت یوسف فرمود : تو از بتی که نه می بیندو نه می شنود خجالت می کشی و حیا می کنی ،چطور من در مقابل خدایی که مرا آفریده و حاضرو ناظر من است خجالت نکشم . این رفتار نتیجه شرم است و می گویند اگر لطف و برهان خداوند نبود یوسف هم به این گناه آلوده می شد ولی لطف خدا باعث شد یوسف خودش را حفظ کند . برهان چیست؟ برهان همان علم است پیامبران معصوم هستند یعنی علم دارند گناه یعنی آتش چون علم و آگاهی دارند، مرتکب گناه نمی شوند. در برخی روایات داریم همین پارچه ای را هم که زلیخا بر بت انداخت ،هم برهان خدا بود ولی اصل این است چون علم دارد گناه نمی کند ما هم نسبت به بعضی امورات معصوم هستیم ،معصوم گناه نمی کندو فکر گناه هم نمی کند. نعوذبالله زنا نمی کند فکر زنا هم نمی کند. مگر می شود فکر زنا هم نکرد؟ بله .مثلا آیا کسی هست که در جلسه نشسته باشد و فکر کرده باشد که نجاست بخورد؟ نه چون علم دارد. گناه هم مانند نجاست است ، هرچه علم و معرفت انسان بیشتر باشد ،پرهیز او هم بیشتر است . جناب یوسف گفت زلیخا چرا پارچه را روی بت انداختی؟ زلیخا گفت: از بت حیا می کنم.

برادران و خواهران این ویژگی حیا از ویژگی پیامبران است. خیلی مهم است که انسان در زندگی حیا داشته باشد از اینکه گناه کند و شرم از خدا داشته باشد و معصیت انجام ندهد، اینهایی که گناه می کنند از بی حیایی است ، سعی کنید در زندگی وجود خودمان را به صفت شرم و حیا آراسته کنیم .

والسلام علیکم و رحمه الله برکاته


پی نوشت:

1- طبرسی، 1380: ج 29: 97

2- تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 215

3- نهج الفصاحه

4- بحار الانوار» ج 43، ص 59

5-«بحار الانوار» ج 43، ص 31

6- بحار الانوار» ج 43، ص 61 - 59

چاپ این نسخه درجه: 0.00   چند مرتبه به این پست امتیاز داده اند: 0 مرتبه

نظرات

تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
 
 

 
 طراحی سايت توسط شهر الکترونیک کرمان  پشتیبان رسمی سیستم مدیریتی سایت ساز دریا طراحی شده است.